مترادف سلیم : آرام، رام، مطیع ، حلیم، روشن ضمیر، صلح جو، بی عیب، تندرست، سالم ، خوش باور، موافق، ملایم، سلیم النفس، مارگزیده، محتضر، مشرف به موت، بی آزار
متضاد سلیم : نافرمان، سقیم، معیوب
برابر پارسی : درست، سرسپرده، ساده دل
meek, humble
right
دست نخورده , بي عيب , سالم , کامل , صدمه نديده
(تلفظ: salim) (عربی) دارای قدرت تشخیص و داوری درست، سالم و بیعیب؛ (در قدیم) آرام و مطیع، ساده دل و خوشباور ؛ (در حالت قیدی) در حال سلامت و به دور از هر گزند و آسیب .
آرام، رام، مطیع ≠ نافرمان
۱. آرام، رام، مطیع ≠ نافرمان
۲. حلیم، روشنضمیر، صلحجو
۳. بیعیب، تندرست، سالم ≠ سقیم، معیوب
۴. خوشباور
۵. موافق، ملایم، سلیمالنفس
۶. مارگزیده،
۷. محتضر، مشرفبه موت
۸. بیآزار
سلیم . [ س َ ] (اِخ ) ابوالقاسم بن ایوب بن سلیم رازی . ادیب و فقیه شافعی شاگرد ابوحامد اسفراینی بود. او بشهر صور از بلاد شام اقامت گزید و در بازگشت از زیارت خانه ٔ خدا به سال 447 هَ . ق . بدریای قلزم غرقه شد. او راست : اشاره ، غریب الحدیث ، التقریب و ضیاء القلوب فی تفسیر، و اشاره فی الفروع و شرح بر کافی در فروع شافعیه . رجوع به اعلام زرکلی شود.
سلیم . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. داری 125 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ مهاباد. محصول آنجا غلات ، چغندر، توتون ،حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سلیم . [ س َ ] (اِخ ) نام سه تن از سلاطین عثمانی :
1 - سلیم اول ابن بایزید دوم (جلوس 918 هَ . ق . فوت 926 هَ . ق .). وی بسیار جسور و سفاک بود. مورخان ترک او را «یاووز» (برنده ٔ قاطع) و اروپائیان وی را درنده لقب داده اند. وی ظرف هشت سال سلطنت ، شاه اسماعیل صفوی پادشاه ایران را مغلوب کرد و کردستان و دیاربکررا بممالک عثمانی ملحق ساخت . شام و مصر و عربستان را در سال 923 هَ . ق . از ممالیک منتزع کرد و کمی بعدبر حرمین سیادت یافت و خلیفه ٔ عباسی مصر را مطیع خود کرده ، اشیای مقدس متعلق به پیغمبر اسلام را از او گرفت و حق خلافت را بخود اختصاص داد. از این تاریخ است که سلاطین عثمانی لقب امیرالمؤمنین را اختیار کردند. وی با همه سنگدلی از علم و ادب بی بهره نبود و بفارسی شعر میگفت و مجموعه ای از اشعار پارسی او در دست است . علمای دینی و اهل ادب را گرامی میداشت و در مذهب تسنّن متعصب و در سیاست سختگیر و زودکش بود.
2 - سلیم دوم ابن سلیمان اول (جلوس 974 هَ . ق .). وی را دائم الخمر لقب داده اند. او با شاه طهماسب اول صفوی معاصر بود.
3 - سلیم سوم ابن مصطفی (جلوس 1203 هَ . ق . فوت 1222 هَ . ق .). وی جهازات انگلیسی را شکست داد و با آغامحمدخان و فتحعلی شاه معاصر بود. (فرهنگ فارسی معین ).
فردوسی .
ناصرخسرو.
نظامی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
نظام قاری .
انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 322).
مولوی .
سعدی .
سعدی .
خاقانی .
سوزنی .
حافظ.
منوچهری .
سوزنی .
سوزنی .
سلیم . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن قیس هلالی . از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام . حجاج چون بقتل او مصمم شد، سلیم بگریخت و به ابان بن ابی عیاش پناه برد و او سلیم را پناه داده و گاه مرگ به ابان گفت : ترا برمن حقی است و اینک مرگ من فرارسیده است و کتاب مشهور را به او داد و او اول کتاب است که میان شیعه پیداشد و ابان آن کتاب را روایت کرد. (از ابن الندیم ).
۱. سالم؛ درست؛ بیعیب: عقل سلیم، ◻︎ چو دزدان به هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (سعدی۱: ۴۵).
۲. (صفت) [قدیمی] بیآزار؛ آرام و مطیع: ◻︎ در برابر چو گوسفند سلیم / در قفا همچو گرگ مردمخوار (سعدی: ۸۷).
۳. [قدیمی] سادهلوح؛ سادهدل: ◻︎ ای سلیم آب ز سرچشمه ببند / که چو پر شد نتوان بستن جوی (سعدی: ۱۷۱).
۴. (صفت) [قدیمی] سهل؛ آسان: ◻︎ خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود / خوار آن خواری که بر تو زاین سپس غوغا کند (منوچهری: ۲۶).
۵. (صفت) [قدیمی، مجاز] مارگزیده. Δ این معنی از جهت تفٲل به سلامت است: ◻︎ نوز نبرداشتهست مار سر از خواب / نرگس، چون گشت چون سلیم مُسَهَّد (منوچهری: ۲۲).
۶. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن مستفعِلُن مفعولاتُ مفعولات.
از انواع پرنده
گیاهی بالا رونده و تیغ دار که بر درختان هم جوار پچید و نام ...