کلمه جو
صفحه اصلی

عبدالعزیز

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: abdolaziz) (عربی) بنده‌ی گرامی (خدای) ؛ بنده‌ی عزیز که صفتی است از صفات باری تعالی و نامی است از نام های خداوند تعالی.


اسم: عبدالعزیز (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: abdolaziz) (فارسی: عبدالعزيز) (انگلیسی: abdolaziz)
معنی: بنده پروردگار گرامی و باعزت، بنده ی خدای گرامی، [عزیز از صفات و نام های خداوند تعالی، ( اَعلام ) ) سلطان عثمانی: [، قمری]، که در زمان او شورش و استقلال خواهی در بسیاری از سرزمینهای تابع گسترش یافت، سرانجام صدر اعظم مدحت پاشا، او را وادار به استعفا کرد، ) عبدالعزیز: سلطان مراکش [، قمری] که بر اثر شورش مردم ناچار به استعفا شد، ) عبدالعزیز ابن محمّد ( = ابن مسعود ) : بنیانگذار دولت عربستان سعودی [ هجری] و نخستین شاه آن [، ) عبدالعزیز ابن منصور مشهور و متخلّص به عسجدی: [زنده در هجری]، شاعر ایرانی دربار سلطان محمود غزنوی و فرزندانش، ( عربی ) بنده ی گرامی ( خدای )، بنده ی عزیز که صفتی است از صفات باری تعالی و نامی است از نام های خداوند تعالی

فرهنگ فارسی

ابو نظر عبدالعزیز بن منصور مروزی شاعر ایرانی نیمه دوم قر.۴ و نیمه اول قرن ۵ ه. (ف. پس از سال ۴۳۲ ه.ق . ). وی معاصر محمود غزنوی و مداح او بود و قصیده ای که در فتح سومنات وی گفته معروفست . اشعار عسجدی در تذکره ها و کتب ادب پراکنده است و از آنها کمال قدرت وی در سخن پردازی و صنایع شعری آشکار است . معزی قصیده ای از عسجدی را اقتفا کرده .
خراسانی مکنی بابو زید

لغت نامه دهخدا

عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن بیان بن داود، مکنی به ابوالحسین معروف به ابن حاجب النعمان . رجوع به ابن حاجب النُعمان شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی حازم . رجوع به عبدالعزیزبن سلمة شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] ( اِخ ) ابن ابان بن محمد الاموی السعیدی. وی فقیه و از رجال حدیث و مقیم کوفه بود و در زمان خلافت مأمون عباسی قضاوت واسط را یافت. وی به سال 207 هَ. ق. به بغداد درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن بیان بن داود، مکنی به ابوالحسین معروف به ابن حاجب النعمان. رجوع به ابن حاجب النُعمان شود.

عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] ( اِخ ) ابن ابی حازم. رجوع به عبدالعزیزبن سلمة شود.

عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] ( اِخ ) ابن احمد اصفهانی حزری. رجوع به حزری ابوالحسن عبدالعزیز شود.

عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْع َ ] ( اِخ ) ابن احمدبن محمد البخاری. فقیهی حنفی است. او راست : شرح اصول البزدوی. شرح المنتخب الحسامی.وی به سال 730 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] ( اِخ ) ابن احمدبن نصربن صالح الحلوانی البخاری ملقب به شمس الائمة فقیه حنفی است. در عصر خویش امام اهل رأی به بخاری بود. نسبت او به صنعت حلواست. از تالیفات اوست : المبسوط فی الفقه. النوادر. وی به سال 448 هَ. ق. در کش درگذشت و به بخارا بخاک سپرده شد. ( الاعلام زرکلی ).

عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] ( اِخ ) ابن بحر یا جریر یا نحریربن عبدالعزیز مشهور به ابن براج. رجوع به ابن براج عبدالعزیز و نیز به روضات الجنات ج 2 ص 355 شود.

عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] ( اِخ ) ابن حامدبن الخضر، مکنی به ابوطاهر. وی شاعر و از مردم واسط و معروف به سیدوک بود. به سال 363 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

عبدالعزیز. [ع َ دُل ْ ع َ ] ( اِخ ) ابن حسین بن الحباب الاغلبی السعدی الصقلی معروف بالقاضی الجلیس. وی شاعر، ادیب و متولی دیوان انشاء فائز بود. به سال 490 هَ. ق. متولد شد و به سال 561 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] ( اِخ ) ابن زراة الکلابی. در عصرمعاویه میزیست و مردی شجاع بود و در غزوه قسطنطنیه حاضر بود و در یکی از وقایع به قتل رسید. او را شعری است. ابن اثیر چند بیتی از او را نقل کرده است. ( از الاعلام زرکلی ).

عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] ( اِخ ) ابن سرایابن علی بن القاسم السنبسی الطائی معروف به صفی الدین حلی. رجوع به صفی الدین حلی شود.

عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] ( اِخ ) ابن سلمةبن دینار المدنی ، مکنی به ابوتمام فقیه و محدث بود. ابن خلیل درباره او گوید: پس از مالک بمدینه کسی افقه از ابن ابی حازم بن سلمه نبود. وی به سال 107 متولد شد و به سال 184 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن ابان بن محمد الاموی السعیدی . وی فقیه و از رجال حدیث و مقیم کوفه بود و در زمان خلافت مأمون عباسی قضاوت واسط را یافت . وی به سال 207 هَ . ق . به بغداد درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد اصفهانی حزری . رجوع به حزری ابوالحسن عبدالعزیز شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن نصربن صالح الحلوانی البخاری ملقب به شمس الائمة فقیه حنفی است . در عصر خویش امام اهل رأی به بخاری بود. نسبت او به صنعت حلواست . از تالیفات اوست : المبسوط فی الفقه . النوادر. وی به سال 448 هَ . ق . در کش درگذشت و به بخارا بخاک سپرده شد. (الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن بحر یا جریر یا نحریربن عبدالعزیز مشهور به ابن براج . رجوع به ابن براج عبدالعزیز و نیز به روضات الجنات ج 2 ص 355 شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن حامدبن الخضر، مکنی به ابوطاهر. وی شاعر و از مردم واسط و معروف به سیدوک بود. به سال 363 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن زراة الکلابی . در عصرمعاویه میزیست و مردی شجاع بود و در غزوه ٔ قسطنطنیه حاضر بود و در یکی از وقایع به قتل رسید. او را شعری است . ابن اثیر چند بیتی از او را نقل کرده است . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن سرایابن علی بن القاسم السنبسی الطائی معروف به صفی الدین حلی . رجوع به صفی الدین حلی شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن سلمةبن دینار المدنی ، مکنی به ابوتمام فقیه و محدث بود. ابن خلیل درباره ٔ او گوید: پس از مالک بمدینه کسی افقه از ابن ابی حازم بن سلمه نبود. وی به سال 107 متولد شد و به سال 184 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی سلمة التیمی مدنی . وی فقیه و از حفاظحدیث و مردی ثقه بود. اصل او از اصفهان است . در مدینه سکونت جست و سپس به بغداد رفت . او را تألیفاتی است . به سال 164 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن ابی عامر. وی یکی از سلاطین دولت عامریه ٔ اندلس است و در حدود سال 450 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن عمربن عبدالعزیزبن مروان بن الحکم الاموی . یزیدبن ولید وی را امارت مکه و مدینه داد و مروان بن محمد نیز وی را در آن شغل ابقا کرد. در حدود سال 148 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالسلام سلمی دمشقی ملقب به سلطان العلماء. وی فقیهی شافعی بود ولایت قضای مصر یافت سپس از آن شغل استعفا خواست . به سال 577 متولد شد و به سال 660 هَ . ق . درگذشت . از تألیفات اوست : الفوائد. الغایة فی اختصار النهایة. القواعد الکبری . القواعد الصغری . الفرق بین الایمان و الاسلام . مقاصد الرعایة. درباره ٔ علم وی این مثل بین مصریان سائر است : که ما أنت الا من العوام و لو کنت ابن عبدالسلام . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالواحدبن محمدبن موسی المغربی المکناسی . وی شیخ قراء مدینه بود نسبت او به مکناسه از بلاد مغرب است . وی به سال 951 هَ . ق . به حلب و دمشق رفت سپس به مدینه سکونت جست . او راست شعری و اراجیزی و منظومه هائی در 28 علم ، از جمله نظم جواهر السیوطی فی التفسیر. منهج الوصول فی اصول الدین منظومة فی البلاغة.وی به سال 964 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن ابراهیم النسفی . فقیه حنفی و امام بخاری در عصر خویش بوده . از کتب اوست : المنقذ من الزلل فی مسائل الجدل کفایة. الفحول فی الاصول . الفصول فی الفتاوی .وی به سال 563 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن علی الاشبیلی ، مکنی به ابوالاصبغ و معروف به ابن الطحان . رجوع به ابن الطحان شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن علی المصری ملقب به سعدالدین . وی طبیب و از علماء و ادباء بود. به سال 570 هَ . ق . به مصر متولد شد و به خدمت ملک مسعودبن الکامل پیوست ومدتی با وی به یمن بود. به سال 630 هَ . ق . به دمشق آمد. از تألیفات اوست : نوادر الالباء فی امتحان الاطباء که آن را برای الکامل ایوبی تصنیف کرد. وی به سال 635 هَ . ق . به قاهره درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی العزالبکری التیمی القرشی البغدادی المقدسی . وی قاضی و فقیه بود. به بغداد متولد شد و به سال 795 هَ . ق . به دمشق آمد. سپس مدتی در بیت المقدس سکونت جست و قضاوت آنجا بعهده ٔ او محول گشت و به سال 812 به بغداد بازگشت . سه سال قضاوت آنجا را بعهده داشت سپس سفرها کرد. تولد او به سال 768 است و به سال 846 هَ . ق . به دمشق درگذشت . از تألیفات اوست : عمدة الناسک فی معرفة المناسک . سلک البررة فی معرفة القراآت العشرة. بدیع المعانی فی علم البیان و المعانی . الصبر و التوکل . القمر المنیر فی احادیث البشیر النذیر. الخلاصة مختصر مغنی ابن قدامه . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن عمربن محمدبن نباته السعدی التمیمی ، مکنی به ابونصر و ملقب به ابن نباته . رجوع به ابن نباته (ابونصر عبدالعزیز) و نیز به الاعلام زرکلی شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن عمروبن الحجاج الزبیدی . با یزیدبن مهلب به عراق رفت و از جانب او شغلها یافت . چون یزید کشته شد وی گرفتار گشت و شکنجه شد. به سال 102 هَ . ق . کشته شد. (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن فهدالهاشمی . رجوع به ابن فهد و نیز به الاعلام زرکلی شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن متعب بن عبداﷲ الرشید. رجوع به ابن الرشید (چند تن از امرای وهابیان ...) و به الاعلام زرکلی شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد المغربی معروف به القشتالی و مکنی به ابوفارس . وزیر منصور احمد (سلطان مغرب ) بود. به سال 1030 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم بن جماعة الکنانی الحموی معروف به ابن جماعة. رجوع به ابن جماعة و نیز به الاعلام زرکلی شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعود. از امراء نجد سعودیین است . رجوع به ابن سعود و نیز به الاعلام زرکلی شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالمحسن الانصاری الاوسی معروف به ابن قاضی حماة. شاعر و فقیه بود. او راست : لزوم مالایلزم در مجلدی بزرگ . به سال 586 هَ . ق . به دمشق متولد شد و به سال 662 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبیدالدراوردی جهنی . محدث است و گروهی بسیار از جمله سفیان از وی روایت کنند. نسبت او به دراورد قراء خراسان است . به سال 186 هَ . ق . به مدینه درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن مروان بن الحکم بن ابی العاص بن امیه ، مکنی به ابوالاصبغ. امیر مصر بود. به مدینه متولد شد و به سال 65 هَ . ق . از جانب پدر خود ولایت مصر یافت سپس به حلوان ساکن شد و آن را بپسندید و بدانجا خانه هاو مسجدها بنا کرد و درختان خرما و انگور کاشت . به سال 86 هَ . ق . به حلوان درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن موسی بن نصیر. وی از جانب پدر امارت اندلس یافت و مدائن را فتح کرد. چون سلیمان بن عبدالملک بر پدر او موسی بن نصیر خشم گرفت و بفرمود تا عبدالعزیز را به قتل رسانند. لشکریان سلیمان عبدالعزیز را هنگامی که در محراب نمازصبحگاهان میگذارد گردن زدند و به نزد سلیمان بردند.قتل او به سال 97 هَ . ق . بود. (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن واثق . رجوع به ابن واثق ابومحمد عبدالعزیز شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن عبدالعزیز الکنانی المکی . وی فقیه و اهل مناظره و از شاگردان امام شافعی بود. در ایام خلافت مأمون به بغداد شد و میان او و بشرالمریسی مناظره ای در قرآن درگرفت . او را تصنیفاتی است از جمله کتاب الحیدة.وی به سال 240 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن یعقوب العباسی ملقب به المتوکل علی اﷲ. از خلفاء دولت عباسیان دوم مصر بود. به سال 884 هَ . ق . مردم با وی بیعت کردند. تولد او به سال 819 هَ . ق . است و به سال 903 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) خراسانی ، مکنی به ابوزید. رجوع به ابوزید عبدالعزیز خراسانی شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ )ابن عبدالرحمان بن فیصل بن ترکی بن عبداﷲبن محمدبن مسعود. رجوع به ابن سعود عبدالعزیزبن عبدالرحمان شود.


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ] (اِخ ) ابن محمدبن علی الطوسی ملقب به ضیاءالدین . از فقهاء شافعی است . به سال 706 هَ . ق . به دمشق درگذشت . از تألیفات اوست : مصباح الحاوی و مفتاح الفتاوی که شرح حاوی صغیر قزوینی است . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد البخاری . فقیهی حنفی است . او راست : شرح اصول البزدوی . شرح المنتخب الحسامی .وی به سال 730 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َدُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن الوزیر الجروی در روزگار مطلب بن عبداﷲ الخزاعی والی شرطه ٔ مصر بود. وی با 50هزار تن به اسکندریه رفت و آنجا را به صلح بگرفت . به سال 205 هَ . ق . در نبردی که با سری بن حکم داشت سنگی از منجنیق بر او فرود آمد و درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ ع َدُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن نعمان بن حیون . وی از علماء امامیه و قاضی القضاة مصر و شام و حرمین و مغرب بود. از مردم قیروان است . به سال 394 هَ . ق . قضاوت مصر یافت حاکم مصر و مغرب به سال 398 وی را عزل کرد و به سال 401 او را غیلةً بکشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز. [ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن حسین بن الحباب الاغلبی السعدی الصقلی معروف بالقاضی الجلیس . وی شاعر، ادیب و متولی دیوان انشاء فائز بود. به سال 490 هَ . ق . متولد شد و به سال 561 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالعزیز.[ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالواحدبن اسماعیل الجیلی . وی طبیب و از مردم جیلان بود. در علم فلسفه و طب و دین تبحر یافت و به دمشق سکونت جست و قضاوت بعلبک بدو محول شد. سپس به سال 638 هَ . ق . قضاوت دمشق یافت و سپس وی را بگرفتند و به سال 641 هَ . ق . نزدیک بعلبک به قتل رساندند از تألیفات اوست : شرح الاشارت والتنبیهات که آن را برای مظفر ایوبی نوشته است ، اختصار الکلیات از قانون ابن سینا. (از الاعلام زرکلی ).


دانشنامه عمومی

عبدالعزیز ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ملک عبدالعزیز اولین پادشاه و بنیان گذار پادشاهی عربستان سعودی
سعود بن عبدالعزیز آل سعود دومین پادشاه عربستان سعودی
فیصل بن عبدالعزیز آل سعود معروف به ملک فیصل، سومین پادشاه عربستان سعودی
خالد بن عبدالعزیز آل سعود چهارمین پادشاه عربستان سعودی
فهد بن عبدالعزیز آل سعود پنجمین پادشاه عربستان سعودی و هشتمین فرزند عبدالعزیز آل سعود
عبدالله بن عبدالعزیز آل سعود ششمین پادشاه عربستان سعودی و دوازدهمین فرزند عبدالعزیز آل سعود
سلمان بن عبدالعزیز هفتمین پادشاه و کنونی عربستان سعودی و بیست و پنجمین فرزند عبدالعزیز آل سعود
سلطان بن عبدالعزیز آل سعود ولیعهد سابق عربستان صعودی و پانزدهمین فرزند عبدالعزیز آل سعود
نایف بن عبدالعزیز آل سعود وزیر کشور و ولیعهد سابق عریستان صعودی و بیست و سومین فرزند عبدالعزیز آل سعود
مقرن بن عبدالعزیز آل سعود ولیعهد سابق عربستان سعودی، سی و پنجمین و کوچک ترین فرزند عبدالعزیز آل سعود
سلطان بن سلمان بن عبدالعزیز آل سعود فرزند سلمان بن عبدالعزیز (پادشاه عربستان سعودی)، اولین فضانورد مسلمان که با فضاپیمای دیسکاوری آمریکا به دور کرهٔ زمین گشت.


کلمات دیگر: