کلمه جو
صفحه اصلی

نظارت


مترادف نظارت : بازرسی، بررسی، سرپرستی، مباشرت، مراقبت، تماشا، نظر، نگرش

برابر پارسی : بازبینی، بازرسی، پاییدن، دیدوری، فردید، وارسی

فارسی به انگلیسی

control, supervision, stewardship, regulation, superintendence, superintendency, surveillance

control


regulation, superintendence, superintendency, supervision, surveillance


فارسی به عربی

اشراف , قیادة

مترادف و متضاد

۱. بازرسی، بررسی، سرپرستی، مباشرت، مراقبت
۲. تماشا، نظر، نگرش


بازرسی، بررسی، سرپرستی، مباشرت، مراقبت


تماشا، نظر، نگرش


supervision (اسم)
سرپرستی، نظارت، برنگری

superintendency (اسم)
سرپرستی، نظارت، مباشرت، ریاست

surveillance (اسم)
مراقبت، نظارت، مبصری

bailiwick (اسم)
نظارت، پیشخدمتی، ناحیه قلمرو مامور، مباشرت

stewardship (اسم)
نظارت، مباشرت، نظارت خرج، رفاقت و معاونت

superintendence (اسم)
سرپرستی، نظارت، مباشرت، ریاست

helm (اسم)
دسته، نظارت، اداره، سکان، زمام، اهرم سکان

presidency (اسم)
نظارت، ریاست، مقام یا دوره ریاست جمهوری

proctorship (اسم)
وکالت، نظارت

فرهنگ فارسی

عمل ناظرومقام او، مراقبت دراجرای امری
۱ - (اسم ) زیرکی فراست . ۲ - ( مصدر ) نظر کردن نگریستن . ۳ - (اسم ) نظر نگرش.

فرهنگ معین

(نَ رَ ) [ ع . نظارة ] (اِمص . ) ۱ - نگریستن ، دیدن . ۲ - مراقبت در انجام کاری .

لغت نامه دهخدا

نظارت . [ ن َ رَ ] (ع مص ) نظر کردن و نگریستن به چیزی . (غیاث اللغات ). || مراقبت و در تحت نظر و دیده بانی داشتن کاری . || (اِمص ) نگرانی و دیده بانی به سوی چیزی . || سرکاری چیزی . مباشرت . || حراست . || شغل ناظر و میر سامانی . (ناظم الاطباء)


نظارت. [ ن َ رَ ] ( ع مص ) نظر کردن و نگریستن به چیزی. ( غیاث اللغات ). || مراقبت و در تحت نظر و دیده بانی داشتن کاری. || ( اِمص ) نگرانی و دیده بانی به سوی چیزی. || سرکاری چیزی. مباشرت. || حراست. || شغل ناظر و میر سامانی. ( ناظم الاطباء )

نظارة.[ ن َ رَ ] ( ع اِمص ) پاکی و پرهیزگاری . ( از منتهی الارب ). رجوع به نَظْارَة شود. || تنزه در باغ و بوستان. ( ناظم الاطباء ). در استعمال عجم : تنزه در باغ ها و بوستانها. ( از اقرب الموارد نقل از المصباح ). || در تداول اهل سیاست : عمل ناظر و مقام ناظر، گویند: نظارة خارجی و نظارة مالی. ( از المنجد ). رجوع به نظارت شود.
- حق النظارة ؛ دستمزد و اجرتی که ناظر بجهت نظارت و مراقبت در حسن اجرای امری دریافت می کند. نیز رجوع به نظارت شود.

نظارة. [ ن َظْ ظا رَ ] ( ع اِ ) نگرندگان. ( منتهی الارب ). قومی که می نگرند به چیزی. ( مهذب الاسماء ). قومی که به سوی چیزی نظر کنند. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). قومی که به سوی چیزی نگران باشند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نظاره [ ن َ ظ ظا رَ / رِ ] شود. || قومی که در جای مرتفعی می نشینند و صحنه نبرد را تماشا می کنند بی آنکه در جنگ شرکت جویند. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || متنزه ، و به تخفیف [ ن َ رَ ] غلط است. ( از متن اللغة ). || آلتی است که در طرفین آن شیشه ای تعبیه شده و بدان اجسام دور را تماشا می کنند. ( از المنجد ). دوربین.

فرهنگ عمید

عمل ناظر و مقام او؛ مراقبت در اجرای امری.


زیرکی؛ فراست.


عمل ناظر و مقام او، مراقبت در اجرای امری.
زیرکی، فراست.

فرهنگ فارسی ساره

وارسی، بازبینی، بازرسی، وارس


پیشنهاد کاربران

این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
جاگرjãgr ( سنسکریت )
آخژ ãxž ( اوستایی: آخش ) ،
دَسوژdasuž ( اوستایی: دَثوشو )
نیهَر nihar، نیراز nirãz ( اوستایی )
نیپاوَن nipãvan ( اوستایی: نیپاوَنگه )

به معنی چشم داشتن و چشم گذاشتن و چشم گماردن که در مجموع همان نظاره گر بودن است . از لحاظ اسم بودن نیز برگرفته از کلمه نظارات یا عینان یا همان چشمان است و فراست و زیرکی نه در برداشت عام و نه در برداشت خاص از کلمه نظارت صحیح نیست

" نگروری " ، نگریستن = نظارت کردن

دیدبانی
نگاهبانی
نگهبانی

پایش

نظارت:[اصطلاح اقتصای] تنظیم و انتشار ضوابط و مقررات ویژه از سوی سازمان های مجاز تحت نظارت قانونی، درجهت اداره وسازمان دهی یک فعالیت یا صنعت مشخص.

پایش: واژه ای است که در ویکی پدیای پارسی بسیار کاربرد دارد

نِظارَت
بَرنِگَری

برابر پارسی �نظارت� = پایش
برابر پارسی �کنترل� = واپایش

برابر پارسی نظارت، ( ( بَرنگری ) ) هم می شود. oversight

پایشگری


کلمات دیگر: