کلمه جو
صفحه اصلی

اراستگی


مترادف اراستگی : ( آراستگی ) اتساق، ترتیب، تزیین، نسق، نظام، نظم

فارسی به انگلیسی

arrangement, serenity, trimness, adornment

فارسی به عربی

زینة

مترادف و متضاد

adornment (اسم)
زینت، تزیین، اراستگی، پیراستگی، زیور و پیرایه

decoration (اسم)
تزیین، اراستگی، تصنع، ارایشگری، اذین بندی، مدال یا نشان، پیرایه

titivation (اسم)
اراستگی، پیراستگی

فرهنگ فارسی

( آراستگی ) آراسته بودن عمل آراسته .
چگونگی و حالت و صفت آراسته

لغت نامه دهخدا

( آراستگی ) آراستگی. [ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) چگونگی و حالت و صفت آراسته.

فرهنگ عمید

( آراستگی ) ۱. آراسته بودن.
۲. دارای فضایل و کمالات بودن.
۳. نظم وترتیب، بسامانی.
۱. آراسته بودن.
۲. دارای فضایل و کمالات بودن.
۳. نظم وترتیب، بسامانی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آراستگی. انسان به اقتضای فطرت خویش، میل به زیبایی و جمال داشته و جویای پاکیزگی، زیبایی و آراستگی است و از ژولیدگی، پلیدی و پریشانی نفرت دارد. از آن جا که دین مقدس اسلام بر اساس فطرت الهی بنا شده است بر امر آراستگی ارزش بسیاری قائل شده و به پیروانش دستور می دهد که خود را همواره پاکیزه نگاه دارند.
آراستگی یعنی آراسته بودن و عمل آراسته از نظر لغوی به معنای زینت دادن و تزیین کردن است. اما معانی دیگر مانند نظم و مرتب بودن، هماهنگ بودن و آماده و مهیا بودن نیز برای آن گفته شده است.

جدول کلمات

آراستگی
ترتیب

پیشنهاد کاربران

مزین شدگی, زیبا شده

کمال

زیبایی و مرتب کردن خود ،

مرتب، با نظم، نظام . . .

با نظم. . . . مرتب. . . . . تمیزی. . . . زیبایی. . . خوش لباس. . .


کلمات دیگر: