کلمه جو
صفحه اصلی

نشت


مترادف نشت : تراویدن، تراوش، ترشح، چکه، نشر، برملا، بروز، درز کردن، شایع

فارسی به انگلیسی

leakage


leakage, diffusion, infiltration, leak, permeation, seepage

diffusion, infiltration, leak, leakage, permeation, seepage


فارسی به عربی

تسرب

مترادف و متضاد

تراویدن، تراوش، ترشح، چکه، نشر


برملا، بروز، درز کردن، شایع


permeation (اسم)
نفوذ، سرایت، تراوش، نشت، نشد

leak (اسم)
ریزش، سوراخ، ترشح، چکه، تراوش، نشت

leakage (اسم)
ریزش، کسری، کمبود، کسر، ترشح، چکه، تراوش، نشت، فاش شدگی

permeance (اسم)
نشت، نفوذ پذیری

۱. تراویدن، تراوش، ترشح، چکه، نشر
۲. برملا، بروز، درز کردن، شایع


فرهنگ فارسی

شکستگی وخرابی، ترشح، سرایت آب یا آتش ازچیزی به، دیگر، خراب وضایع وسست وپژمرده کردن
( صفت ) چین دار تا شده ( کاغذ جامه و غیره ) .
در خراسان نشت بمعنی زرد است گویند (( انگوری قدری نشت شده ) ) نیز پارچ. نیم سوخته را که از نزدیک گرفتن با آتش زرد شده نشت گویند . در گیلکی به معنی چین دار و تا شده است . یا خراب . ضایع . یا سست . یا پژ مرده . یا فانی .

فرهنگ معین

(نَ ) (اِمص . ) (عا. ) ۱ - سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر. ۲ - شکستگی ، خرابی .

لغت نامه دهخدا

نشت. [ ن َ ] ( ص ) در خراسان نشت به معنی زرد است ، گویند «انگور قدری نشت شده »؛ نیز پارچه نیم سوخته را که از نزدیک گرفتن با آتش زرد شده نشت گویند. ( از فرهنگ نظام ). طبری : نشت ( جل ، کهنه و پوسیده ) در گیلکی به معنی چین دار و تا شده ( کاغذ، جامه و غیره ) است. دراراک : زمین نرم ( مانند زمین باغچه که خوب بیل زده وکلوخهای آن کوبیده شده باشد ) یا زمینی که بر اثر ذوب شدن یخ زمستانها خاک آن از هم باز شده باشد. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). || خراب. ضایع.( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ). ویران. ( ناظم الاطباء ). || سست. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ). زبون. ( برهان قاطع ). ناتوان. نااستوار. ( ناظم الاطباء ). || پژمرده. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). || فانی. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) در گناباد و قزوین و گیلان به معنی : نفود آب در چیزی.( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). || در کرمان و فارس : تراویدن و نفوذ کردن آب و بخصوص روغن ازظرفش. رجوع به نشت آب و نشت کردن و نشتی شدن شود.

نشت. [ ن ِ ] ( ص ) خوش. ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) . نیک. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). با وشت = وش قیاس شود. ( از حاشیه برهان چ معین ). تندرست. ( ناظم الاطباء ).

نشت . [ ن َ ] (ص ) در خراسان نشت به معنی زرد است ، گویند «انگور قدری نشت شده »؛ نیز پارچه ٔ نیم سوخته را که از نزدیک گرفتن با آتش زرد شده نشت گویند. (از فرهنگ نظام ). طبری : نشت (جل ، کهنه و پوسیده ) در گیلکی به معنی چین دار و تا شده (کاغذ، جامه و غیره ) است . دراراک : زمین نرم (مانند زمین باغچه که خوب بیل زده وکلوخهای آن کوبیده شده باشد) یا زمینی که بر اثر ذوب شدن یخ زمستانها خاک آن از هم باز شده باشد. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || خراب . ضایع.(برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (انجمن آرا). ویران . (ناظم الاطباء). || سست . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (جهانگیری ). زبون . (برهان قاطع). ناتوان . نااستوار. (ناظم الاطباء). || پژمرده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || فانی . (ناظم الاطباء). || (اِ) در گناباد و قزوین و گیلان به معنی : نفود آب در چیزی .(از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || در کرمان و فارس : تراویدن و نفوذ کردن آب و بخصوص روغن ازظرفش . رجوع به نشت آب و نشت کردن و نشتی شدن شود.


نشت . [ ن ِ ] (ص ) خوش . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) . نیک . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). با وشت = وش قیاس شود. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). تندرست . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر، ترشح.
۲. (صفت ) [قدیمی] سست و پژمرده.
۳. شکستگی و خرابی.
۴. [قدیمی] خراب، ضایع.
* نشت کردن: (مصدر لازم )
۱. آب پس دادن ظرف شکسته.
۲. سرایت آتش از چیزی به چیز دیگر.

۱. سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر؛ ترشح.
۲. (صفت) [قدیمی] سست و پژمرده.
۳. شکستگی و خرابی.
۴. [قدیمی] خراب؛ ضایع.
⟨ نشت کردن: (مصدر لازم)
۱. آب پس دادن ظرف شکسته.
۲. سرایت آتش از چیزی به چیز دیگر.


دانشنامه عمومی

نشت (به انگلیسی: Effusion)، خروج جزئی یک سیال از یک سطح است. در تعریف ترمودینامیکی، نشت هنگامی صورت می پذیرد که اندازه قطر مخرج سیال در برابر پویش آزاد متوسط قابل چشم پوشی باشد.
تراوش
بر پایه قانون پخش مولکولی گراهام، سرعت یک گاز نشتی، به وزن مولکولی آن وابسته است.

فرهنگستان زبان و ادب

{effusion} [پزشکی] 1. تراوش مایع از رگ های خونی یا لنفی به درون بافت ها یا یک حفره 2. مایع تراویده از رگ های خونی یا لنفی به فضای میان بافتی یا به درون یک حفره
{leakage} [فیزیک] فرار تدریجی و ناخواستۀ کمیتی فیزیکی از محیط، مانند خروج نوترون ها از قلب واکنشگاه/ رآکتور هسته ای یا عبور جریان الکتریکی از مواد عایق

گویش مازنی

/nasht/ کثیف – کسی که نظافت را رعایت نکند - نیش

۱کثیف – کسی که نظافت را رعایت نکند ۲نیش


واژه نامه بختیاریکا

پِز


کلمات دیگر: