کلمه جو
صفحه اصلی

پوک


مترادف پوک : پوچ، پوسیده، خالی، مجوف، میان تهی

متضاد پوک : پر

فارسی به انگلیسی

empty, hollow, vacuous, frollow, deaf (as a nut)

frollow, deaf (as a nut)


empty, hollow, vacuous


فارسی به عربی

جوف

مترادف و متضاد

hollow (صفت)
خشک، پوچ، تهی، مجوف، مقعر، خالی، پوک، غیر صمیمی، توخالی، میان تهی، گودافتاده، بی حقیقت

deaf (صفت)
کر، پوک، فاقد قوه شنوایی

پوچ، پوسیده، خالی، مجوف، میان‌تهی ≠ پر


فرهنگ فارسی

میان تهی، بی مغز، پوده، پوسیده، پوشال، آتشگیره
( اسم ) ۱- بادی که بجهت روشن کردن از دهن بدمند. ۲- هر چیز سبک زرد سوز مانند سوخت. پنبه که آتش از چخماق در آن افتد برای افروختن آتش آتشگیرهپودهپدهحراقه: گر بر فکنم گرد دم خویش بگو گرد بی پوک ز گو گرد زبانه زند آتش . ( منجیک )

فرهنگ معین

(ص . ) هر چیز تو خالی ، میان تهی .

لغت نامه دهخدا

پوک. ( ص ) هر چیز متخلخل و سبک شده از اثر گذشتن زمان و پوسیدگی چنانکه چوبی ، یا بی مغز از میوه های خشک کرده مانندفندق و گردو و بادام و غیره ، و میان تهی چنانکه گردکانی یا پسته ای و امثال آن. کاواک. بی مغز. پود. پوده.پده. پوچ. پوش. میان کاواک. اجوف. مجوف. خالی. خالیة. میان تهی . اسرّ. ( منتهی الارب ): سر یا مغزی پوک ؛ بی مغز. بی عقل. دندانی پوک ؛ دندانی که میان آن پوسیده و ریزیده باشد، کرو. ( برهان ). || ( اِ ) هر چیز سبک و زودسوز مانند قاو و سوخته پنبه که آتش از چخماق در آن افتد افروختن آتش را. آتش گیره. خف. سوخته چخماق. پود آتش. پوده. پد. سوخته. سوته. حراق. ( اوبهی ). حراقة :
گر برفکنم گرم دم خویش بگوگرد
بی پوک ز گوگرد زبانه زند آتش.
منجیک ( از اسدی در لغت فرس ).
و در نسخه وفائی آمده است که پوک بادی باشد که در هنگام آتش روشن کردن دمند تا برافروزد و بیت فوق را شاهد آورده و به آغاجی نسبت کرده است. || خاشاک و خاک و گیاه ریزه که بر سر غله در چال کرده ریزند تا از نم و طیور مصون ماند :
غله کردی بزیر پوک نهان
چون بر آرند پوک بر سر تو.
طیان مرغزی.
و این شاهد برای کلمه پوک بمعنی پوگ ( پوق ) نیز آمده است. رجوع به پوک در این معنی شود :
پوک بادات بر سر ای میشوم
بیش از آن کز بر ده انبار است.
( از فرهنگ اسدی نخجوانی ).
|| پوگ. غله پنهان کرده در چال و چاه که خاشاک و خاک بر سر آن ریزند :
بر مرگ پدر گر چه پسر دارد سوک
در خاک نهان کندش ماننده پوک.
منجیک یا طیان.
|| پوگ. بمعنی پلیدی و اصل کلمه پوق ( پُخ ) آذریست :
غله کردی بزیر پوک نهان
چون برآرند پوک بر سر تو.
طیان.
|| در گیلان و دیلمان جائی که جو را برای خشک کردن در آن ریزند وعموماً در قسمت فراز خانه سازند که از دود کردن چوب استفاده بشود.

فرهنگ عمید

۱. پوچ، میان تهی، بی مغز.
۲. پوده، پوسیده.
۳. (اسم ) پوشال، آتش گیره: گر برفکند گرم دم خویش به گوگرد / بی پوک ز گوگرد زبانه زند آتش (آغاجی: مجمع الفرس: پوک ).

دانشنامه عمومی

گنده



دانشنامه آزاد فارسی

پوک (Puck)
در اخترشناسی، قمر کوچک سیارۀ اورانوس، و یازدهمین قمر شناخته شده از سمت این سیاره. تقریباً هر هجده ساعت یک بار و در ارتفاع تقریبی ۸۶هزار کیلومتری به دور اورانوس مدار می پیماید. مدار آن دایره ای، و موازی با استوای اورانوس است. از آن جا که استوای سیارۀ اورانوس نسبت به مدار آن بر گرد خورشید مایل است، مدار پوک تقریباً بر مدار اکثر سیاره های منظومۀ خورشیدی عمود است. اندازۀ قطر پوک ۱۵۴ کیلومتر است. ساختار درونی، ترکیب، و چگالی آن ناشناخته است و در بین یازده قمر کوچک و داخلی اورانوس، که همگی تیره رنگ اند، از همه بزرگ تر و دورتر است. فضاپیمای ویجر ۲ به نسبت به دیگر قمرهای کوچک اورانوس، که با تصویرهای آن کشف شدند، بیشتر به پوک نزدیک شد. اعضای سامانۀ قمری اورانوس از خورشید دورند و درخشش کمی دارند و ویجر ۲ سریعاً از کنار آن ها گذر کرد. از این رو، عکس های معدودی که از پوک برداشته شده اند، اطلاعات اندکی به دست می دهند. در ۱۹۸۵، اخترشناس امریکایی، استفان ساینوت، در عکس هایی که فضاپیمای ویجر ۲ برداشته بود، پوک را کشف کرد. نام پوک از نام شخصیتی در نمایش نامۀ رؤیای شب نیمۀ تابستان، اثر نمایش نامه نویس انگلیسی ویلیام شکسپیر، گرفته شده است. ویژگی های سطحی پوک را به نام ارواح شیطانی نام گذاری کرده اند.

گویش اصفهانی

تکیه ای: pük
طاری: pük
طامه ای: pük
طرقی: pük
کشه ای: pik
نطنزی: pük


گویش مازنی

/pook/ پتک & اخم

پتک


اخم


واژه نامه بختیاریکا

آوای برخورد دو جسم
پتک
کله؛ سر پوک؛ سر و کله

جدول کلمات

پوچ, کاواک, کاوک, میان تهی, بی مغز

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی
پتک.

پوک:پوتک
Pok::potk


خالی از عقل و یا کم عقل


کلمات دیگر: