کابلستان. [ ب ُ ل ِ / ل َ ] ( اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام گوید: نامی است که وقتی از اوقات به خطه وسیع و مرتفع اطلاق میشد که قسمت شمال شرقی
افغانستان و مرکزش
کابل را در بر داشت و شامل قسمت عمده از حوضه نهر کابل بود.
زابلستان هم در طرف جنوب غربیش قرار داشت. در شاهنامه اغلب تفاوتی بین این دونام [ کابل ، کابلستان ] داده نمیشود. بعض جغرافیانویسان هم این دو نام را یکی میدانند، اما از شاهنامه چنین برمی آید که یکجا نیست بلکه دو جاست. آئین اکبری هم این فکر را تأیید میکند. ( قاموس الاعلام ترکی ).
پرستندگان را سوی گلستان
فرستد همی ماه کابلستان.
( شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 157 ).
خرامان ز کابلستان آمدیم
بر شاه زابلستان آمدیم.
( ایضاً ص 158 ).
سپهبد خرامید تا گلستان
بنزد کنیزان کابلستان.
( ایضاً ص 159 ).
وزان چون بهشت برین گلستان
نگردد تهی روی کابلستان.
( ایضاً ص 183 ).
چو کابلستان را بخواهد بسود
نخستین سر من بباید درود.
( ایضاً ص 190 ).
چنان ماه بیند به کابلستان
چو سرو سهی بر سرش گلستان.
( ایضاً ص 197 ).
چو شد زال فرخ ز کابلستان
ببد سام یکزخم در گلستان.
( ایضاً ص 198 ).
شوید و به گنجوردستان دهید
بنام مه کابلستان نهید.
( ایضاً ص 201 ).
همه کابلستان شد آراسته
پر از رنگ و بوی و پر از خواسته.
( ایضاً ص 216 ).
شه کابلستان گرفت آفرین
چه بر سام و بر زال زر همچنین.
( ایضاً ص 218 ).
یکی جشن کردند در گلستان
ز کابلستان تا به زابلستان.
( ایضاً ص 225 ).
تو با گرز داران زابلستان
دلیران و گردان کابلستان.
( ج 4 ص 911 ).
به زابلستان و به کابلستان
نه ایوان بود نیز و نه گلستان.
( ایضاً ص 959 ).
که او راست تا هست زابلستان
همان بست و غزنین و کابلستان.
( ج 6 ص 1637 ).
ز کابلستان تا به زابلستان
زمین شد بکردار غلغلستان.
( ایضاً ص 1742 ).