کلمه جو
صفحه اصلی

ساختارگرایی


مترادف ساختارگرایی : ساختارگرایی

متضاد ساختارگرایی : ساختارشکنی

فارسی به انگلیسی

structuralism

مترادف و متضاد

ساختارگرایی ≠ ساختارشکنی


فرهنگ معین

(گِ یا گَ ) (حامص . ) ۱ - نظریه ای که در آن روابط انسانی بیش تر با نمادگرایی منطقی تفسیر و توجیه می شود. ۲ - شیوة تجزیه و تحلیل زبان براساس توصیف ویژگی های ساخت و نظام آن .

دانشنامه عمومی

ساختارگرایی یکی از نظریه های رایج در علوم اجتماعی است. بر پایه این طرز فکر، تعدادی ساختار ناپیدا و ناملموس، چارچوب اصلی پدیده های ظاهری اجتماع را تشکیل می دهند.روش ساختارگرایی در نیمه دوم سدهٔ بیستم از سوی تحلیلگران زبان، فرهنگ، فلسفهٔ ریاضی و جامعه به گونه ای گسترده بکار برده می شد. اندیشه های فردینان دو سوسور را می توان آغازگاه این مکتب دانست. هرچند پس از وی ساختارگرایی تنها به زبان شناسی محدود نشد و در راه های گوناگونی بکار گرفته شد و مانند دیگر جنبش های فرهنگی، اثرگذاری و بالندگی آن بسیار پیچیده است. با این حال، ساختارگرایی عموماً به اندیشهٔ فرانسویِ دههٔ ۱۹۶۰ اطلاق می شود و با نام متفکرانی چون کلود لوی-استروس، رولان بارت، میشل فوکو، ژرار ژنت، لوئی آلتوسر، ژاک لاکان، آلژیر داس گره ماس، و ژان پیاژه آمیخته شده است. ساختارگراییِ فرانسوی به رغم آن که با فرمالیسم روسی و شاخه های فرعی آن نظیر مکتب پراگ و ساختارگراییِ لهستانی پیوند تنگاتنگی دارد، به واسطهٔ تنوع خود و توانِ میان رشته ای اش، از آن ها متمایز است. ساختارگرایی به منزلهٔ مرحله ای فراسوی انسان گرایی و پدیدارشناسی، به بررسی روابط درونی ای می پردازد که زبان و نیز تمامیِ نظام های نمادین یا گفتمانی را می سازند.
فردینان دو سوسور
رومن جاکوبسون
کلود لوی-استروس
رولند برتس
ژاک لاکان
لوئیس آلتوسر
ژولیا کریستوا
ساختارگرایی، نخست با مطالعه ساختار زبان آغاز شد. اما بعداً توسعه یافت و با دربرگرفتن موضوعات انسان شناختی و اسطوره ای، رشد و گسترش یافت. ساختارگرایان به این نتیجه دست یافتند که زبان یک ساختمان اجتماعی است؛ و هر فرهنگ، برای رسیدن به ساختارهای معنایی، روایت ها یا متن ها را وسیع و متحول می کند؛ و بدین شیوه، مردم می توانند تجارب خود را سامان دهند و معنا ببخشند.ساختارگراییِ قرن بیستم به معنای دقیق آن با مجموعه ای از درس گفتارهای زبان شناس سوییسی، فردینان دوسوسور، در دانشگاه ژنو آغاز شد؛ درس گفتارهایی که پس از مرگ او، بر اساس یادداشت هایی که از آن ها تهیه شده بود، با عنوان دورهٔ زبان شناسی عمومی (۱۹۱۶) منتشر شد.
ساختارگرایی به دنبال راهی است برای شرح و گزارش پیوند درونی ای که از طریق آن معنایی در یک فرهنگ ساخته می شود. کاربرد دوم آن که به تازگی دیده شده است در فلسفهٔ ریاضی می باشد. بر پایهٔ اندیشهٔ ساختارگرا معنا در یک فرهنگ از راه پدیده ها و کارکردهای گوناگونی که سامانه معنایی را می سازند، بارها پدیدار می شود. ساختارگرایی می تواند به پژوهش در ساختارهای نشانه مندی مانند آیین های پرستش، بازیها، نوشتارهای ادبی و غیر ادبی، رسانه ها و هر چه که در آن معنایی از درون فرهنگی بدست آید، بپردازد و ساختار آن را بررسی نماید.
از سوسور به بعد یافتن ساختارها، اصلی ترین دل مشغولی پژوهشگران در علوم مختلف، از جمله ادبیات گردید. تئوری نظام مند بودن زبان منتقدان را بر آن داشت که ادبیات را نیز نظامی همبسته بدانند و همان تمایزی را که سوسور میان زبان و گفتار می یافت، میان مطلق ادبیات و سبک های (genre) گوناگون بیابند. زبان شناسی ساختار گرا توجه خود را به مصادیق متنوع زبان یعنی گفتارها معطوف می کند. در سبک شناسی ساختاری هر چند، منتقد علاقه مندی خود را به حفظ نظریه پردازی در باب ادبیات حفظ می کند. اما اصلی ترین کوشش او تشریح مصادیق و الحان مختلف ادبیات، یعنی ژانرهای مختلف و چگونگی متابعت یا عدول از معیار مسلط و نرم (norm) تثبیت شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

ساختارگرایی (structuralism)
جنبشی فلسفی در قرن ۲۰، در حوزه هایی همچون زبان شناسی، انسان شناسی، و نقد ادبی نفوذ داشته است. ساختارگرایان، با الهام از آثار فردینان دوسوسور، زبان شناس سوئیسی، عقیده دارند که موضوع ها را باید به مثابۀ نظام های روابط تجزیه وتحلیل کرد نه به مثابۀ موجوداتی صریح و مشخص. دوسوسور استدلال می کرد که زبان نظامی از نشانه های اختیاری است، یعنی هیچ رابطه ای ذاتی میان «دال» (صدا یا نشانه) و «مدلول» (مفهومی که صدا یا نشانه بر آن دلالت می کند) نیست. به همین علت هریک از واژه های زبان را فقط برحسب تفاوتی می توان تعریف کرد که با سایر واژه ها دارد. آموزه های دوسوسور را بعدها رومن یاکوبسن(۱۸۹۶ـ۱۹۸۲) و مکتب زبان شناسی پراگ دنبال کردند، و کلود لوی استروس، انسان شناس فرانسوی، برپایۀ آن ها یک روش شناسی عمومی برای علوم اجتماعی تدوین کرد. رولان بارت، نویسندۀ فرانسوی، نیز عقاید مربوط به ساختارگرایی را در نقد ادبی به کار برد، و استدلال می کرد که منتقد باید بتواند ساختارهای درون یک متن را مشخص و به این ترتیب معانی ممکن آن ها را، مستقل از هرگونه استنادی به واقعیت، معیّن کند. این رویکرد در آثار بعدی بارت و عملاً در «ساختارشکنی» ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی، حالتی افراطی به خود گرفت. در این جا متن به مثابۀ نوعی بازی «تمرکزباخته»ی ساختارها درنظر گرفته می شود که فاقد هرگونه معنای غایی تعیین پذیر است.

نقل قول ها

ساختارگرایی یکی از نظریه های رایج در علوم اجتماعی است.
• «۱۹۶۶ سالی بود که تفکر ساختارگرا گل کرد. این تفکر ریشه در آثار لوی استروس داشت، ولی در سال ۱۹۶۶ که لکان روانکاوی را از نو صورت بندی کرد و الگوی زبان شناختی در نظریه ادبی احیا شد - حال بگذریم از حلقه فلسفی درخشانی که حول آن شکل گرفت - ساختارگرایی به پروژه ای قدرتمند بدل شد. من هم مثل خیلی از مردم احساس می کردم شاهد ظهور نظریه ای یکپارچه در حوزه علوم انسانی هستیم. تصورمان این بود که می توانیم نظریه ای درمورد سوژه فردی را که روانکاوی از نو صورت بندی کرده بود به نظریه ای دربارهٔ جامعه پیوند بزنیم که با ساختارگرایی متأثر از لوی استروس از نو صورت بندی شده بود؛ و کل این قضیه نیز مبتنی می شد بر دقیق ترین علم دربارهٔ تولیدات بشری: زبان.» -> مارسل گوشه
• «وقتی من عضو حزب کمونیست فرانسه شدم، فرایند استالین زدایی از قبل شروع شده بود... حزب بحث هایی دربارهٔ ساختارگرایی و نقدی دربارهٔ دانشگاه مطرح می کرد، به خصوص گفت وگوهای مجله La Nouvelle Critique درمورد آرای دریدا و میشل فوکو.» -> الیزابت رودینسکو


کلمات دیگر: