کلمه جو
صفحه اصلی

هلن کلر

دانشنامه عمومی

هلن آدامز کِلِر (به انگلیسی: Helen Adams Keller) (زاده ۲۷ ژوئن، ۱۸۸۰، تاسکامبیا، آلاباما - درگذشته ۱ ژوئن، ۱۹۶۸، ایستن، کنتیکت) نویسنده نابینا و ناشنوا و فعال سوسیالیست آمریکایی بود.
آن سالیوان - معلمی که الفبا و ارتباط با دیگران را به هلن یاد داد و نزدیک به ۴۹ سال، دوست و همراهش بود.
لارا بریجمن - فرد نابینا و ناشنوایی که پنجاه سال پیش از هلن کلر، موفق شد تحصیلاتش را در مدرسه نابینایان پرکینز به پایان برساند. مادر هلن کلر، نوشته های چارلز دیکنز را در کتاب یادداشت های آمریکایی، دربارهٔ موفقیت بریجمن خوانده بود و همین مسئله باعث شد که به دنبال آموزگاری از همان مؤسسه برای دخترش بگردد.
هاچیکو - سگی از نژاد آکیتا که به عنوان اسطوره وفاداری در ژاپن شناخته می شود.
رستگاری، فیلم صامتی که در سال ۱۹۱۹ ساخته شد و زندگی هلن کلر و معلمش آن سالیوان را به تصویر می کشد.
زندگی من (هلن کلر): خودزندگی نامه هلن کلر
هلن کلر، در ۲۷ ژوئن ۱۸۸۰ در «تاسکامبیا» در ایالت آلاباما، متولد شد. او هنگامی که ۱۸ ماه بیشتر از زندگی اش نمی گذشت، در اثر ابتلا به بیماری مننژیت ،بینایی و شنوایی خود را از دست داد و ارتباطش با دنیای بیرون قطع شد. هنگامی که کلر شش سال داشت، او را به الکساندر گراهام بل نشان دادند و گراهام بل پس از معاینه، یک معلم ۲۰ ساله به نام آن سالیوان (میسی) را که در مؤسسهٔ آموزش نابینایان پرکینز در بوستون فعالیت می کرد، برای آموزش او فرستاد. چنان که کلر بعدها دربارهٔ خود می نویسد، زندگی واقعی او در یک روز از ماه مارس سال ۱۸۸۷ وقتی که تقریباً ۷ ساله بود، با ورود معلمش به زندگی او آغاز شد. او از این روز به عنوان مهم ترین روزی که در زندگی به خاطر دارد، یاد می کند. سالیوان معلمی سخت کوش و فوق العاده بود که از مارس ۱۸۸۷ تا پایان عمر خود در اکتبر ۱۹۳۶، در کنار کلر ماند.
سالیوان با فشار دادن علاماتی توسط انگشتان خود، به عنوان حروف، بر کف دست هلن با او ارتباط برقرار می کرد و از این راه برای آموزش کلمات به او استفاده می نمود. در عرض چند ماه کلر فرا گرفت که چگونه اشیایی را که لمس می کند، به آن حروف ربط دهد و آن ها را هجی کند. او همچنین، موفق شد تا به وسیله لمس کارتهایی که حروف برجسته بر آن ها نوشته شده بود، جمله هایی را بخواند و با کنار هم چیدن حروف در یک لوح، خود جمله بسازد. بین سال های ۱۸۸۸ و ۱۸۹۰، کلر زمستان ها را در مؤسسه پرکینز، برای آموزش خط بریل گذراند، سپس زیر نظر «سارا فولر» در بوستون، برای آموختن صحبت کردن، دوره ای آموزشی و تدریجی را آغاز کرد. او همچنین لب خوانی از طریق لمس دهان و گلوی شخص صحبت کننده را فرا گرفت.
هلن حتی وقتی که دخترک کوچکی بود بسیار مشتاق ورود به دانشگاه بود. در سن ۱۴ سالگی، وی در یک مدرسه ناشنوایان در نیویورک ثبت نام کرد و در ۱۶ سالگی به «مدرسه کمبریج بانوان جوان» در ماساچوست راه یافت. کلر در سال ۱۹۰۰ توسط کالج رادکلیف پذیرفته شد و ۴ سال پس از آن، به کمک آنی سالیوان معلم خود، که سخنرانی ها را در کف دست او می نوشت، از آنجا فارغ التحصیل شد. در این مدت او توانست با فشار دادن انگشت بر گلوی آنی و تقلید ارتعاشات صوتی او صحبت کردن را بیاموزد؛ بنابراین او اولین فرد نابینا- ناشنوایی بود که از دانشگاه فارغ التحصیل شد.

نقل قول ها

هلن کلر، فعال اجتماعی ونویسندهٔ نابینای آمریکایی، (۲۷ ژوئن ۱۸۸۰ - اول ژوئن ۱۹۶۸ میلادی)
• «نابینا بودن یعنی جداشدن از اشیاء، ناشنوا بودن یعنی جدایی از انسان ها» -> کتاب زندگی من - (اصل گفتاورد از امانوئل کانت است)
• «امکان ندارد در سراسر دنیا ، و در تمام طول تاریخ ، کودکی را شادتر و ذوق زده تر از من، در آن روزی بیابید که برای اولین بار توانستم حرف بزنم. آن روز در رختخواب نشسته بودم. نزدیکی های غروب بود که این معجزه اتفاق افتاد. از شادی در پوست نمی گنجیدم. حالتم شبیه به حالت پرنده ای بود که تازه پر درآورده و دلش می خواهد به دنبال آفتاب پر بکشد، و از شدت شادی سردرگم شده است و نمی داند روی کدام شاخه بنشیند». -> کتاب زندگی من
• «به عمق نومیدی رسیده بودم و تاریکی چتر خود//بر همه چیز کشیده بود که عشق از راه رسید و// روح مرا رهایی بخشید.// فرسوده بودم و خود را به دیوار زندانم می کوبیدم.// حیاتم تهی از گذشته و عاری از آینده بود و مرگ// موهبتی بود که مشتاقانه خواهانش بودم.// اما کلامی کوچک از انگشتان دیگری ریسمانی شد// در دستانم، به آن ورطه پوچی پیوند خورد و قلبم با شور زندگی شعله ور شد.// معنای تاریکی را نمی دانم، اما آموختم که چگونه بر آن غلبه کنم.» -> در وصف و بزرگداشت مربی خود خانم «ان مانسفیلد سالیوان»
• «مهمترین روزی را که در تمام زندگی خود به یاد می آورم، روزی است که آموزگارم، خانم «ان مانسفیلد سالیوان» پیشم آمد...آنروز، سوم مارس ۱۸۸۷، سه ماه قبل از هفت سالگی من بود.» -> کتاب زندگی من، بخش چهار
• «استبداد نمی تواند بر قدرت ایده ها غلبه پیدا کند»As quoted in the Fighting the Fires of Hate: America and the Nazi Book Burnings exhibit at the United States Holocaust (Memorial Museum (13 April 2003• «من در آرزوی انجام خدمتی بزرگ و پرشکوه زندگی میکنم، اما مبرم ترین وظیفه من انجام خدمات کوچکی است که در کسوتی بزرگ و شکوهمند ظاهر شوند.»• «هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم»• «او زنده خواهد ماند و یکی از چند نام جاویدانی است که متولد شده اند اما نه برای مردن. روح او برای همیشه باقی می ماند و نسلها می توانند داستان های بسیاری را از زنی روایت کنند و بخوانند که به جهانیان نشان داد هیچ مرزی برای شجاعت و ایمان وجود ندارد.» -> سناتور «لیستر هیل» در مراسم تدفین هلن کلر


کلمات دیگر: