غالی
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
گران , گزاف , فاخر , پرخرج
فرهنگ فارسی
گران، گران قیمت، گرانبها، ونیزبه معنی غلوکننده وازحددرگذرنده
( اسم ) غلو کننده از حد در گذرنده ۲ - آنکه در حق علی ع یا یکی از ایمه غلو کند جمع : غلات . ۳ - گران گران - قیمت مقابل ارزان رخیص .
شیر بلغت یونانی . اسم یونانی لبن است
( اسم ) غلو کننده از حد در گذرنده ۲ - آنکه در حق علی ع یا یکی از ایمه غلو کند جمع : غلات . ۳ - گران گران - قیمت مقابل ارزان رخیص .
شیر بلغت یونانی . اسم یونانی لبن است
فرهنگ معین
[ ع . ] (اِفا. ) ۱ - غلو کننده . ۲ - گران بها.
لغت نامه دهخدا
غالی. ( ع ص ) نرخ گران. یقال بعته بالغالی ؛ ای بالغلاء. ( منتهی الارب ). گران. ( مهذب الاسماء ). گران قیمت ، مقابل کم بها. ( آنندراج )( غیاث ). مقابل رخیص ، ارزان. || گرانبها. نفیس. قیمتی. قازح ، سعر قازح ؛ ای غالی. ( منتهی الارب ). || نعت فاعلی از غلو. غلوکننده . ( مهذب الاسماء ). || آنکه در حق علی علیه السلام یا یکی از ائمه غلو کند. ( فردی از ) گروهی که حضرت ولایت پناه را به اعتقاد خود خدامیدانند. ( آنندراج ). رجوع به غلاة و غالیان شود. || مفرط. افراطی. ازحد گذرنده. از حد درگذرنده. ج ، غُلاة. سمعانی آرد: این انتساب افراط و مبالغه در غلو را افاده میکند. ( انساب سمعانی ) :
برتر مشو از حدّ و نه فروتر
هش دار مقصر مباش و غالی.
مؤمن نه مقصر بود ای مرد نه غالی.
غالی. ( معرب ، اِ ) شیر به لغت یونانی. ( منتهی الارب ).اسم یونانی لبن است. ( تحفه ) ( فهرست مخزن الاودیه ).
غالی. ( اِ ) املائی است از قالی ، که گستردنی از پشم رنگین با گل و بوته است و نقش و نگارهای شگفت بر آن می بافند و در رویش می نشینند و کوچکتر آن را غالیچه گویند :
نپرد بلبل اندر باغ جز بر بسد و مینا
نپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون .
برتر مشو از حدّ و نه فروتر
هش دار مقصر مباش و غالی.
ناصرخسرو.
خواری مکش و کبر مکن بر ره دین رومؤمن نه مقصر بود ای مرد نه غالی.
ناصرخسرو.
هر که بدین فرقه غالی و اهل بدعت جافی انتما داشت و از منهاج دین قویم و جاده مستقیم عدول جسته بود همه را مثله گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 399 ). ولی آن بقعه در کفر و کنود غالی است. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 354 ). و رجوع به غالیه شود. || در اصطلاح درایه از الفاظ ذم و قدح است. || گوشت فربه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بنهایت قوت دور اندازنده تیر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).غالی. ( معرب ، اِ ) شیر به لغت یونانی. ( منتهی الارب ).اسم یونانی لبن است. ( تحفه ) ( فهرست مخزن الاودیه ).
غالی. ( اِ ) املائی است از قالی ، که گستردنی از پشم رنگین با گل و بوته است و نقش و نگارهای شگفت بر آن می بافند و در رویش می نشینند و کوچکتر آن را غالیچه گویند :
نپرد بلبل اندر باغ جز بر بسد و مینا
نپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون .
رودکی ( از شعوری ).
و رجوع به قالی و قالیچه شود.غالی . (اِ) املائی است از قالی ، که گستردنی از پشم رنگین با گل و بوته است و نقش و نگارهای شگفت بر آن می بافند و در رویش می نشینند و کوچکتر آن را غالیچه گویند :
نپرد بلبل اندر باغ جز بر بسد و مینا
نپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون .
و رجوع به قالی و قالیچه شود.
نپرد بلبل اندر باغ جز بر بسد و مینا
نپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون .
رودکی (از شعوری ).
و رجوع به قالی و قالیچه شود.
غالی . (ع ص ) نرخ گران . یقال بعته بالغالی ؛ ای بالغلاء. (منتهی الارب ). گران . (مهذب الاسماء). گران قیمت ، مقابل کم بها. (آنندراج )(غیاث ). مقابل رخیص ، ارزان . || گرانبها. نفیس . قیمتی . قازح ، سعر قازح ؛ ای غالی . (منتهی الارب ). || نعت فاعلی از غلو. غلوکننده . (مهذب الاسماء). || آنکه در حق علی علیه السلام یا یکی از ائمه غلو کند. (فردی از) گروهی که حضرت ولایت پناه را به اعتقاد خود خدامیدانند. (آنندراج ). رجوع به غلاة و غالیان شود. || مفرط. افراطی . ازحد گذرنده . از حد درگذرنده . ج ، غُلاة. سمعانی آرد: این انتساب افراط و مبالغه در غلو را افاده میکند. (انساب سمعانی ) :
برتر مشو از حدّ و نه فروتر
هش دار مقصر مباش و غالی .
خواری مکش و کبر مکن بر ره دین رو
مؤمن نه مقصر بود ای مرد نه غالی .
هر که بدین فرقه ٔ غالی و اهل بدعت جافی انتما داشت و از منهاج دین قویم و جاده ٔ مستقیم عدول جسته بود همه را مثله گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 399). ولی آن بقعه در کفر و کنود غالی است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 354). و رجوع به غالیه شود. || در اصطلاح درایه از الفاظ ذم و قدح است . || گوشت فربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بنهایت قوت دور اندازنده تیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
برتر مشو از حدّ و نه فروتر
هش دار مقصر مباش و غالی .
ناصرخسرو.
خواری مکش و کبر مکن بر ره دین رو
مؤمن نه مقصر بود ای مرد نه غالی .
ناصرخسرو.
هر که بدین فرقه ٔ غالی و اهل بدعت جافی انتما داشت و از منهاج دین قویم و جاده ٔ مستقیم عدول جسته بود همه را مثله گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 399). ولی آن بقعه در کفر و کنود غالی است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 354). و رجوع به غالیه شود. || در اصطلاح درایه از الفاظ ذم و قدح است . || گوشت فربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بنهایت قوت دور اندازنده تیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
غالی . (معرب ، اِ) شیر به لغت یونانی . (منتهی الارب ).اسم یونانی لبن است . (تحفه ) (فهرست مخزن الاودیه ).
فرهنگ عمید
۱. گرانقیمت؛ گرانبها.
۲. ازحددرگذرنده؛ غلوکننده.
۳. = غُلات
قالی#NAME?
۱. گران قیمت، گران بها.
۲. از حد در گذرنده، غلوکننده.
۳. = غُلات
= قالی
۲. از حد در گذرنده، غلوکننده.
۳. = غُلات
= قالی
جدول کلمات
گرانبها
پیشنهاد کاربران
غلو کننده
- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلفی ساخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288 ) . مارا از مولتان بخواند باز و از اندازه گذشته بنواخت. ( تاریخ بیهقی ص 215 ) . لجوجی بودی از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی ص 396 ) .
کلمات دیگر: