کلمه جو
صفحه اصلی

ناحور

فرهنگ فارسی

بمعنی : آخر انداختن یکی از برادران ابراهیم بود که ملکه دختر حاران برادر خود را بزویج نمود .

لغت نامه دهخدا

ناحور. (اِخ ) (به معنی آخر انداختن ) یکی از برادران ابراهیم بودکه ملکه ٔ دختر حاران برادر خود را تزویج نموده در شهر ناحور سکونت ورزید. (از قاموس کتاب مقدس ص 864).


ناحور. (اِخ ) جد ابراهیم است . (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به ناخور شود.


ناحور. ( اِخ ) جد ابراهیم است. ( قاموس کتاب مقدس ). رجوع به ناخور شود.

ناحور. ( اِخ ) ( به معنی آخر انداختن ) یکی از برادران ابراهیم بودکه ملکه دختر حاران برادر خود را تزویج نموده در شهر ناحور سکونت ورزید. ( از قاموس کتاب مقدس ص 864 ).

دانشنامه عمومی

ناحور (عبری:נָחֹור) به معنی «صفیر کشیدن» از شخصیت های تنخ یهودی و عهد عتیق در انجیل است که نامش نخستین بار در کتاب پیدایش آمده است. ناحور پسر سروج پسر رعو پسر فالج، پدر تارح و پدربزرگ ابراهیم بود. مادرش ملکا دختر قابر بود. ناجور با اوسکه دختر نستا و نواده اورقادیم که از نسل ارفکشاد بود، ازدواج کرد. هنگام تولد تارح، ناحور ۲۹ سال داشت. ناحور تا ۱۴۸ سالگی زندگی کرد. او هشت فرزند داشت که لابان پدر رفقه و بتوئیل پدر لیه و راحیل دو تن از ایشان بودند. با این حال برخی از مفسرین تورات پدر لابان را ناحور دیگری دانسته اند. نام ناحور در نسب نامه عیسی و نسب نامه محمد پیغمبر اسلام ذکر شده است.
عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی، اول، تهران: ذکر، ۱۳۸۰، ISBN 9643071634
کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران: اساطیر، ۱۳۷۹، شابک ‎۹۶۴-۳۳۱-۰۶۸-X
جیمز هاکس (۱۳۷۵)، قاموس کتاب مقدس، ترجمهٔ عبدالله شیبانی، تهران: اساطیر، ص. ۱۱۴
ابن هشام (۱۳۶۰)، سیرت رسول الله صلی الله علیه و سلم، ترجمهٔ رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی قاضی، به کوشش علی اصغر مهدوی.، تهران: انتشارات خوارزمی، ص. ۵۱۹


کلمات دیگر: