کلمه جو
صفحه اصلی

ابراهیم


برابر پارسی : پرهام

فارسی به انگلیسی

abraham

Abraham


فرهنگ اسم ها

اسم: ابراهیم (پسر) (عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: ebrāhim) (فارسی: اِبراهيم) (انگلیسی: ebrahim)
معنی: پدر مهربان، نام یکی از پیامبران الهی، نام چهاردهمین سوره قرآن مجید، پدر عالی، ( اَعلام ) ) سوره ی چهاردهم از قرآن کریم دارای پنجاه و دو آیه، ) ابراهیم: از پیامبران بنی اسراییل، ملقب به خلیل الله، پدر اسحاق و اسماعیل، که گفته می شود معاصر همورابی بوده است و عرب ها و یهودیان خود را از تبار او می دانند، بنای کعبه منسوب به اوست، ) ابراهیم: [قرن اول هجری] نام فرزند پیامبر اسلام ( ص ) که در کودکی وفات یافت، ) ابراهیم: شاه عثمانی [، قمری]، که جنگی طولانی با ونیز آغاز کرد، سرانجام خلع و کشته شد، ) ابراهیم ابن ادهم: ( = ابراهیم ادهم ) [قرن هجری] عارف و زاهد ایرانی، از پیشگامان و بزرگان نهضت تصوف، که گفته می شود از شاهزادگان بلخ بود، ) ابراهیم ابن اغلب: بنیانگذار و نخستین امیر [، قمری] سلسله ی بنو اغلب، ) ابراهیم ابن منصور نیشابوری: [اوایل قرن هجری] نویسنده ی ایرانی، مؤلف کتاب قصص الانبیا، در سرگذشت پیامبران، ) ابراهیم ابن ولید: سیزدهمین خلیفه ی اموی [، ) ابراهیم تیموری: [، قمری] شاهزاده ی گورکانی، پسر شاهرخ، حاکم بلخ و تخارستان، ) ابراهیم شاه قاجار: [قرن هجری] شاهزاده ی سلسله ی افشاریه، برادرزاده ی نادرشاه و از مدعیان سلطنت، که بر ضدّ برادرش عادل شاه در اصفهان قیام کرد و او را مغلوب و متواری کرد و خود به سلطنت نشست، ) ابراهیم صفوی: ( = سلطان ابراهیم میرزا ) [، قمری] شاهزاده ی صفوی، نوه ی شاه اسماعیل اول، شاعر، خوشنویس، هنردوست و گرد آورنده ی اثرهای هنری، گفته می شود کتابخانه اش شامل جلد کتاب بوده است، ) ابراهیم غزنوی: دهمین شاه [، قمری] سلسله ی غزنویان پسر سلطان محمود، [این نام در اصل «ا ب ر ا م» به معنی «کسی که پدرش والامقام است» بوده و بعدها «ابراهام» به معنی «پدر حمایت بسیار» شده است و در قرآن بار به صورت «ابراهیم» آمده است، ( برهان قاطع به اهتمام دکتر معین، ص پاورقی نام ابرهام ) ]، ( در اعلام ) یکی از پیامبران اولوالعزم و نام فرزند حضرت محمد ( ص ) که در کودکی وفات یافت، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم، نام پسران

(تلفظ: ebrāhim) (عبری) پدر عالی ؛ (در اعلام) یکی از پیامبران اولوالعزم و نام فرزند حضرت محمد (ص) که در کودکی وفات یافت ؛ سوره‌ی چهاردهم از قرآن کریم دارای پنجاه و دو آیه .


مترادف و متضاد

abraham (اسم)
ابراهیم، ابراهیم پیامبر

فرهنگ فارسی

کلانتر ( حاج ) ( مقت . ۱۲۱۵ ه . ق . ) وی در زمان لطفعلی خان زند کلانتر شیراز بود و بهنگام محاصره شیراز از طرف آغا محمد خان او با تبانی قبلی و وسیله تسخیر شهر را برای خان قاجار فراهم آورد و ازین رو مورد توجه وی شد و بوزارت بابا خان ( فتحعلی شاه آینده ) که حاکم ایالات جنوبی بود رسید فتحعلی شاه پس از جلوس با به آنکه به تاج و تخت خود را مدیون او می دانیت - بسبب قدرت و نفوذ بسیار وی بیمناک گردید و او و همه افراد خانواده اش را - که شاغل مقامات مهم دولتی بودند در یک زمان دستگیرکرد و بقتل رسانید و فقط از قتل یگانه فرزند بیمار او صرف نظر کرد ند و او با وجود علت مزاج زنده ماند و خانواده قوام الملک را تشکیل دادند.
پدر او یکی از بزرگان اولیائ و اصلا ایرانی

لغت نامه دهخدا

ابراهیم . [ اِ] (اِخ ) ناحیه ای است در کانادا که سپاه انگلیس و فرانسه بدانجا جنگ کردند.


ابراهیم. [ اِ ] ( اِخ ) یکی ازدریاچه های افریقا در منبع نیل که در سال 1291 هَ.ق. کشف و به نام ابراهیم پاشای خدیو نامیده شده است.

ابراهیم. [ اِ] ( اِخ ) ناحیه ای است در کانادا که سپاه انگلیس و فرانسه بدانجا جنگ کردند.

ابراهیم. [ اِ ] ( اِخ ) کوهی است در کرمان زمین که آنرا کوه ابراهیم نامند. ( مؤیدالفضلا ).

ابراهیم. [ اِ ]( اِخ ) نام سوره چهاردهمین از قرآن کریم ، پس از رعدو پیش از حجر و آن مکیه است ، دارای پنجاه ودو آیت.

ابراهیم. [ اِ ] ( اِخ ) نام یکی از مجلِّدین مشهور. ( ابن الندیم ).

ابراهیم. [ اِ ] ( اِخ ) ( نهر... ) نام رودی به شام در جنوب غربی طرابلس الشام و مصب آن بحر ابیض است و بطول 25 هزارگز.

ابراهیم. [ اِ ] ( اِخ ) ابواسحاق بن لنگک. او نیز مانند پدر به عربی شعر می گفته است.

ابراهیم. [ اِ ] ( اِخ ) ابورافع. از صحابه رسول صلوات اﷲعلیه. رجوع به ابورافع شود.

ابراهیم. [ اِ ] ( اِخ ) ( مولی السید... ) پدر او یکی از بزرگان اولیاء و اصلاً ایرانی بود و بقریه ای نزدیک اماسیه انتقال کرده بود. سلطان بایزید دوم در جوانی خویش بصحبت او نائل شد و از او کرامات دید. ابراهیم ابتدا در زاویه و خانقاه پدر خویش پرورش یافت و سپس برای تحصیل علم به بروسه رفت و از شیخ سنان الدین و حسن سامیسونی و خواجه زاده علم آموخت و از آن پس محمدپاشای قره مانی وزیر، او را بتربیت فرزندان خویش گماشت و بعد از آن سلطان محمدخان او را بتعلیم پسر سلطان بایزید مأمور کرد، و در مرزیفون و قره حصار و بعض بلاد دیگر و نیز در مدرسه اماسیه سلطان بایزید بتدریس مشغول شد و در آخر متولی قضای آماسیه گشت و به پیری از تدریس و قضا دست کشید و سلطان سلیم در جوار ابوایوب انصاری خانه ای خریده به او اهدا کرد و در 935 هَ.ق. در حالی که متجاوز از نود سال داشت برحمت حق پیوست. او مردی عالم و زاهد و بحلم و حسن اخلاق متصف بوده است. گویند هیچکس او را خفته نیافت. دائم بر دو زانو می نشست و در همان حال بخواب می شد و هیچگاه کار به کسی نفرمود و بتن خویش کار خود میکرد و تا آخر زن اختیار نکرد و همه عمر را بعلم و عبادت گذرانید.

ابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) (نهر...) نام رودی به شام در جنوب غربی طرابلس الشام و مصب آن بحر ابیض است و بطول 25 هزارگز.


ابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) ابورافع. از صحابه ٔ رسول صلوات اﷲعلیه . رجوع به ابورافع شود.


ابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) کوهی است در کرمان زمین که آنرا کوه ابراهیم نامند. (مؤیدالفضلا).


ابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) نام یکی از مجلِّدین مشهور. (ابن الندیم ).


ابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) یکی ازدریاچه های افریقا در منبع نیل که در سال 1291 هَ .ق . کشف و به نام ابراهیم پاشای خدیو نامیده شده است .


ابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) (مولی السید...) پدر او یکی از بزرگان اولیاء و اصلاً ایرانی بود و بقریه ای نزدیک اماسیه انتقال کرده بود. سلطان بایزید دوم در جوانی خویش بصحبت او نائل شد و از او کرامات دید. ابراهیم ابتدا در زاویه و خانقاه پدر خویش پرورش یافت و سپس برای تحصیل علم به بروسه رفت و از شیخ سنان الدین و حسن سامیسونی و خواجه زاده علم آموخت و از آن پس محمدپاشای قره مانی وزیر، او را بتربیت فرزندان خویش گماشت و بعد از آن سلطان محمدخان او را بتعلیم پسر سلطان بایزید مأمور کرد، و در مرزیفون و قره حصار و بعض بلاد دیگر و نیز در مدرسه ٔ اماسیه ٔ سلطان بایزید بتدریس مشغول شد و در آخر متولی قضای آماسیه گشت و به پیری از تدریس و قضا دست کشید و سلطان سلیم در جوار ابوایوب انصاری خانه ای خریده به او اهدا کرد و در 935 هَ .ق . در حالی که متجاوز از نود سال داشت برحمت حق پیوست . او مردی عالم و زاهد و بحلم و حسن اخلاق متصف بوده است . گویند هیچکس او را خفته نیافت . دائم بر دو زانو می نشست و در همان حال بخواب می شد و هیچگاه کار به کسی نفرمود و بتن خویش کار خود میکرد و تا آخر زن اختیار نکرد و همه ٔ عمر را بعلم و عبادت گذرانید.


ابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) ابواسحاق بن لنگک . او نیز مانند پدر به عربی شعر می گفته است .


ابراهیم . [ اِ ](اِخ ) نام سوره ٔ چهاردهمین از قرآن کریم ، پس از رعدو پیش از حجر و آن مکیه است ، دارای پنجاه ودو آیت .


فرهنگ عمید

چهاردهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۲ آیه.

دانشنامه عمومی

اِبراهیم (‎/eɪbrəhæm, -həm/‎ ABE-raham; به پارسی: آوراهام به زبان عبری: אַבְרָהָם، listen راهنما·اطلاعات) نیای اصلی دین های یهودیت، مسیحیت و اسلام (که همه تک خدایی هستند و به ادیان ابراهیمی شناخته می شوند) است.
صفات ابراهیم ۲:۱۲۴، ۱۱:۷۵–۱۲۳، ۱۶:۱۲۰.
دین ابراهیم ۲:۱۳۰، ۴:۱۲۵، ۶:۸۳–۴، ۶:۱۶۱، ۹:۱۱۴، ۱۱:۷۴، ۱۲:۶، ۱۶:۱۲۰، ۱۹:۴۱، ۱۹:۴۷، ۲۱:۵۱، ۲۶:۸۳–۵، ۲۹:۲۷، ۳۷:۸۴، ۳۷:۸۸، ۳۷:۱۰۴، ۳۷:۱۰۹–۱۱۱، ۳۷:۱۱۳، ۳۸:۴۵–۴۷، ۴۳:۲۸، ۵۳:۳۷، ۵۷:۲۶، ۶۰:۴.
آزمایش ابراهیم توسط خدا ۲:۱۲۴ و ۳۷:۱۰۲.
دعوت ابراهیم به توحید ۲:۱۳۰–۲۳۱، ۲:۱۳۵–۱۳۶، ۲:۱۴۰، ۳:۶۷–۶۸، ۳:۸۴، ۳:۹۵، ۴:۱۲۵، ۴:۱۶۳، ۶:۷۴، ۶:۷۶–۸۱، ۶:۸۳، ۶:۱۶۱، ۱۴:۳۵–۳۷، ۱۴:۴۰، ۲۱:۵۲، ۲۱:۵۴، ۲۱:۵۶–۵۷، ۲۱:۶۷، ۲۲:۲۶، ۲۲:۷۸، ۲۶:۶۹–۷۳، ۲۶:۷۵، ۲۶:۷۸–۸۰، ۲۶:۸۷، ۲۹:۱۶–۱۷، ۲۹:۲۵، ۳۷:۸۳، ۳۷:۸۵–۸۷٬۳۷:۸۹، ۳۷:۹۱، ۳۷:۹۲، ۳۷:۹۳، ۳۷:۹۴–۹۶، ۴۳:۲۶–۲۸، ۶۰:۴
ساخت کعبه ۲:۱۲۷
حج ابراهیم ۲:۱۲۸، ۲۲:۲۷
خلیل الله ۴:۱۲۵
خشم خدا بر قوم ابراهیم ۹:۷۰
مهاجرت به سیام ۲۱:۷۱، ۲۹:۲۶.
ابراهیم، هاجر و اسماعیل ۱۴:۳۷، ۳۷:۱۰۱.
زنده شدن مردگان ۲:۲۶۰
بحث با نمرود ۲:۲۵۸
ابراهیم و پدرش ۶:۷۴، ۱۹:۴۲–۴۵، ۲۱:۵۲، ۲۶:۷۰، ۳۷:۸۵، ۴۳:۲۶، ۶:۷۴، ۲۶:۷۱، ۱۴:۴۱، ۱۹:۴۷، ۶۰:۴، ۲۱:۶۲–۶۳، ۲۱:۶۵–۶۶، ۱۹:۴۸–۴۹، ۲۹:۲۶، ۳۷:۹۹، ۴۳:۲۶، ۶۰:۴٬۲۱:۵۷–۵۸، ۲۱:۶۰، ۳۷:۹۳٬۲۱:۶۸، ۲۹:۲۴، ۳۷:۹۷، ۲۱:۶۹–۷۰، ۲۹:۲۴، ۳۷:۹۸
تولد اسحاق و مژده یعقوب ۶:۸۴، ۱۱:۶۹، ۱۱:۷۱–۷۲، ۱۴:۳۹، ۱۵:۵۳، ۱۵:۵۴–۵۵، ۲۱:۷۲، ۲۹:۲۷، ۳۷:۱۱۲، ۵۱:۲۸–۳۰
قربانی کردن فرزند ۳۷:۱۰۲–۱۰۳و
این سه دین او را به طریق زیر نیا می شمرند: یهودیت و مسیحیت از طریق اسحاق (پسر دوم ابراهیم از سارا) و اسلام از طریق اسماعیل (پسر اول ابراهیم از هاجر).از روی این باور به این سه دین، دین های ابراهیمی هم گفته می شود. داستان ابراهیم در کتاب پیدایش از عهد عتیق و نیز در قرآن بازگو شده است.
بخش مهمی از کتاب پیدایش در عهد عتیق به ابراهیم اختصاص دارد. این بخش ها در پیدایش ۱۱:۲۶ تا ۲۵:۱۰ به شرح زیر وجود دارد. نام ابراهیم در کتاب مقدس ابرام (عبری: אַבְרָם) ذکر شده است. در ۹۹ سالگی ابراهیم نام او در کتاب مقدس از ابرام به ابراهام (عبری: אַבְרָהָם) تغییر میابد. از این رو در بخش اول داستان از ابرام و در بخش دوم از ابراهام نام برده می شود. نام همسر او نیز در بخش اول سارای و در بخش دوم سارا یا ساره است. ابرام به معنای پدر عالی بود و سپس به ابراهیم، یعنی پدر قوم تبدیل شد.
تارح دهمین نسل نوح اَبراهیم را به دنیا آورد. ابراهیم دارای دو برادر به نام های ناحور و هاران بود. هاران پدر لوط شد. هاران در شهر محل تولد خود اور کلدان از دنیا رفت. ابراهیم با سارا ازدواج کرد ولیکن سارا نازا بود. تارح با ابرام، سارا و لوط به سرزمین کنعان رفتند و در محلی به نام حران ساکن شدند و تارح (پدر ابراهیم) در ۲۰۵ سالگی از دنیا رفت (پیدایش ۱۱:۲۷ تا ۳۲).

دانشنامه آزاد فارسی

ابراهیم (ع)
در عهد عتیق. نیای بزرگ و سرسلسلۀ امت یهود. ابتدا اَبرام خوانده می شد. خدا به او وعده داد که برای ذریه (وارثان) و امتش سرزمین کنعان (فلسطین قدیم) را فراهم آورد؛ او را ابراهیم (پدر امت های بسیار) نامید و با فرمان قربانی کردن پسرش اسحاق، که بعد آن را فسخ کرد، ایمان او را سنجید. ابراهیم، که تا ۷۶ سالگی فرزندی نداشت، پس از آن از هاجر، کنیز همسرش، صاحب پسری به نام اسماعیل شد. ۱۰۰ ساله بود که همسرش ساره، اسحاق را به دنیا آورد. وعدۀ خداوند به ابراهیم، که ذریه اش امتی خواهد شد و کنعان سرزمین شان، زمانی تحقق یافت که ذریۀ یعقوب، از نوادگان ابراهیم، به هدایت موسی از مصر به کنعان هجرت کردند. ابراهیم، در اور، واقع در بین النهرین، به دنیا آمد. با پدرش تارَح یا تارُخ(یا عمویش آذر)، همسرش سارا، و برادرزاده اش لوط به حرّان، در شمال بین النهرین، و سپس به کنعان، ارض موعود خداوند، رفت. درپی سفر به مصر، در بیت ئیل، از لوط جدا شد و در حِبرون، که بخشی از فلسطین قدیم است، سکنا گزید. در ۱۷۵ سالگی درگذشت و اسحاق و اسماعیل در مغارۀ مَکفِیلَه در حبرون (الخلیل امروزی) به خاکش سپردند. ابراهیم، که در کتاب مقدس «دوست خدا» (خلیل الله) خوانده شده نه تنها نیای روحانی یهودیان و مسیحیان است، بلکه «پیامبری» است که وحی الهی به او نازل می شد.
در قرآن. دومین پیامبر اولوالعزم و جدّ بزرگ عرب به واسطۀ پسرش اسماعیل (ع) و نیز جدّ بنی اسرائیل از طریق پسر دیگرش اسحاق (ع) است. پیامبران ادیان ابراهیمی یا توحیدی (اسلام، مسیحیت، یهودیت) فرزندان، پیروان و معتقدان ابراهیم (ع) محسوب می شوند و به او منسوب اند. او پیام آور توحید و، در عرف اسلام، به بت شکن نیز معروف است (انبیاء ۶۳). در ۲۵ سورۀ قرآن، ۶۹ بار، به ابراهیم (ع) و رفتار و گفتار او اشاره شده است؛ هم چنین سورۀ چهاردهم قرآن به نام او است (← ابراهیم،_سوره). بیشتر محققان، شوش یا سرزمین بابِل و حرّان را زادگاه ابراهیم (ع) می دانند. بسیاری از انبیای بزرگ الهی ازجمله اسحاق، اسماعیل، یعقوب، داوود، سلیمان، یوسف، موسی، هارون، زکریا، یحیی، عیسی و حضرت محمد و چند تن دیگر از ذریۀ او هستند. قرآن به ارتباط عمیق معنوی پیامبر اسلام (ص) با ابراهیم تصریح کرده است. (آل عمران، ۶۸؛ حج ۷۸). خداوند او را با کلماتی (بقره، ۱۲۴) و نیز رؤیای صادقه ای که به قربانی کردن فرزندش فرمان می داد، آزموده است و «ملة» (کیش و آیین) او بارها حنیف نامیده شده است (بقره، ۱۳۵). در قرآن به دو حادثۀ مهم زندگی او اشاره شده است؛ نخستین این که نمرود، که همواره با او در ستیز بوده است، سرانجام او را به آتش می اندازد اما آتش او به فرمان خدا «بَرد و سَلام»، می شود. دوم رؤیای صادقه ای است که به او از خداوند فرمان می رسد که باید فرزندش را در راه خدا قربانی کند. او و پسرش به فرمان الهی سر می نهند، ولی اندکی قبل از قربانی شدن فرزند، خداوند از او فدیه ای می پذیرد و فرزندش را نجات می دهد و ابراهیم از این امتحان سربلند بیرون می آید (صافات، ۱۰۱ ـ ۱۰۷). قرآن نام اسماعیل را در این ماجرا ذکر نکرده امّا چون بشارت به تولد اسحاق (صافات، ۱۱۲) را بعد از ماجرای قربانی ذکر کرده است، اغلب مفسرین نتیجه گرفته اند فرزندی که ابراهیم او را به قربانگاه برد اسماعیل بوده است هرچند اندکی، از قبیل طبری و ابن عربی، او را اسحاق دانسته اند. بنابر بیشتر روایات خانۀ کعبه را حضرت آدم (ع) بنا نهاد و در طوفان نوح (ع) ویران شد و ابراهیم (ع) به راهنمایی و امر پروردگار و یاری اسماعیل کعبه را دوباره ساخت. دربارۀ مقام ابراهیم کنار کعبه نیز روایات گوناگون است. در پاره ای از روایات، طول عمر ابراهیم (ع) را از ۱۷۵ تا ۲۰۰ سال ذکر کرده اند. مدفن او در شهر الخلیل (در کرانۀ غربی رود اردن) است. تاریخ ولادت و وفات و اصولاً تاریخ دوره ای که حضرت ابراهیم (ع) در آن می زیست بدرستی روشن نیست. عموماً آن را حدود ۲۰۰۰ تا ۱۸۰۰پ م می دانند.

نقل قول ها

ابراهیم از پیامبران بود.
• «و (به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم عرض کرد: «پروردگارا! این سرزمین را شهر امنی قرار ده! و اهل آن را -آنها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آورده اند- از ثمرات (گوناگون)، روزی ده!» گفت: «(ما دعای تو را اجابت کردیم؛ و مؤمنان را از انواع برکات، بهره مند ساختیم؛) اما به آنها که کافر شدند، بهره کمی خواهیم داد؛ سپس آنها را به عذاب آتش می کشانیم؛ و چه بد سرانجامی دارند» (۱۲۶)» ، سورهٔ بقره -> قرآن
• «جز افراد سفیه و نادان، چه کسی از آیین ابراهیم، (با آن پاکی و درخشندگی،) روی گردان خواهد شد؟! ما او را در این جهان برگزیدیم؛ و او در جهان دیگر، از صالحان است. (۱۳۰)» ، سورهٔ بقره -> قرآن
• «آیا ندیدی (و آگاهی نداری از) کسی که با ابراهیم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو کرد؟ زیرا خداوند به او حکومت داده بود؛ (و بر اثر کمی ظرفیت، از باده غرور سرمست شده بود؛) هنگامی که ابراهیم گفت: «خدای من آن کسی است که زنده می کند و می می راند.» او گفت: «من نیز زنده می کنم و می می رانم!» (و برای اثبات این کار و مشتبه ساختن بر مردم دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، فرمان آزادی یکی و قتل دیگری را داد) ابراهیم گفت: «خداوند، خورشید را از افق مشرق می آورد؛ (اگر راست می گویی که حاکم بر جهان هستی تویی،) خورشید را از مغرب بیاور!» (در اینجا) آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، قوم ستمگر را هدایت نمی کند. (۲۵۸) ، سورهٔ بقره -> قرآن
• «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحّدی خالص و مسلمان بود؛ و هرگز از مشرکان نبود. (۶۷) سورهٔ آل عمران -> قرآن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
ابراهیم (۶۹ بار)

«علیه الاسلام» جَدّ اوّل حضرت رسول «صلى اللّه علیه و آله» و پیامبران بنى اسرائیل، مورد تصدیق مسلمین و یهود و نصارى است. نام مبارکش 69 بار در قرآن مجید آمده، و دین مبین اسلام همان دین ابراهیم است این پیامبر بزرگ در شهر «اور» از شهرهاى بابل بدنیا آمد و نیز تولّد او را در شهر «فدّام آرام» نوشته‏اند و در آنجا بزرگ شد و با بت پرستان به مبارزه برخاست و سپس بشام هجرت فرمود قرآن مجید قسمت‏هاى بزرگى از زندگى و مبارزات وى را براى معرّفى او و ارشاد دیگران نقل کرده است و ما بخشهائى از آن را در زیر مى‏آوریم. نا گفته نماند: سلیقه ما در این کتاب، استخراج حالات پیامبران از قرآن است، و به خرافات و اسرائیلیات نیز که در احوال آن بزرگواران بافته شده نظر خواهیم نمود. سیر در آفاق خداوند به ابراهیم «علیه‏السلام» رشد فکرى داد و او را بسوى حق هدایت فرمود. در قرآن مجید مى‏خوانیم: ابراهیم به پدرش آزر (به «آزر» رجوع شود. آیا آزر پدر اصلی آنحضرت بود، آیا استغفار آن حضرت برای او چه صورت داشت؟ توضیح داده شده است.) گفت: آیا بتها را معبود مى‏گیرى؟ من تو و قومت را در ضلالى آشکار مى‏بینم بدینسان حکومت و تدبیر آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان مى‏دهیم (روى عللى) و تا از اهل یقین شود. چون تاریکى شب او را فرا گرفت ستاره‏اى دید گفت: این پروردگار من است و چون غروب کرد گفت: غروب کننده‏ها (زوال پذیران) را دوست نمى‏دارم. و همین که ماه را طالع دید گفت: این پروردگار من است و چون غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند حتماً از گمراهان خواهم بود. و همین که خورشید را طالع دید گفت: این پروردگار من است، این از آن دو بزرگتر است و چون در افق ناپدید گردید گفت: اى مردم، من از آنچه شریک خدا قرار مى‏دهید بیزارم، من رو کردم به کسى که آسمانها و زمین را آفرید، مایل به حقّم و از مشرکان نیستم. قوم با او به محاجّه برخاستند، گفت: آیا با من درباره خدا که هدایتم کرده محاجّه مى‏کنید من از آنچه بخدا شریک مِیَنگارید بیم ندارم.... چطور از بتهائى که شریک خدا مى‏دانید بترسم و شما بى‏دلیل بخدا شریک مِیانگارید و نمیترسید؟... اینهاست حجّت ما که به ابراهیم در برابر قومش دادیم به ابراهیم از پیش، درک و رشد دادیم و به حال او دانا بودیم، به پدرش و قومش گفت: این تمثال‏ها چیست که بر عبادت آنها کمر بسته‏اید؟ . این آیات ترجمه یک بخش از احوال این پیامبر بزرگ است و از آنها سه مطلب به دست مى‏آید. یکى اینکه خداوند به ابراهیم «علیه السلام» رشد و درک عنایت فرمود و او بزودى دریافت که پرستش بتها باطل و عارى از حقیقت است. آنچه نمى‏بیند و نمى‏فهمد و نمى‏گوید وَلا یَضُرُّ و لاینفع است چگونه قابل پرستش تواند بود؟ لذا به آن مردم مى‏گفت: آیا اینها آنگاه که مى‏خوانید مى‏شوند؟ یا به شما نفعى یا ضررى مى‏رسانند؟ این بود که با بت پرستى به مبارزه برخاست. دوّم اینکه: ابراهیم «علیه السلام» و بت پرستان در وجود خالق توافق داشتند و اختلاف در این بود که آفتاب و ماه و ستارگان و بتها در تدبیر و اداره عالم تأثیرى دارند یا نه؟ ابراهیم «علیه السلام» مى‏خواست اثبات کند که تدبیر عالم مثل خلقت آن، هر دو کار خداست این مطلب از «اِنّى برى ء مَمّا نُشرکُونَ» و از «اِنَّکُم اَشرَکتُمُ بِاللّهِ» آشکارا فهمیده مى‏شود. اگر بخدا عقیده نداشتند گفتن اینکه: بخدا شریک قرار مى‏دهید معنى نداشت. آن حضرت مى‏خواست بفهماند تا خلق و امر را از خدا بدانند و آنها زیر بار نمى‏رفتند لذاست که مى‏فرمود: آنکه مرا آفرید هم او هدایتم مى‏کند. او اطعام مى‏کند و سیرابم مى‏گرداند و چون مریض شوم شفایم مى‏بخشد و اوست که مرا مى‏میراند سپس زنده‏ام مى‏کند و از او انتظار دارم که روز جزا گناهم را ببخشد . اینها براى آنست که اثبات کند: تدبیر و گرداندن کارهاى جهان مثل آفریدن، کار خالق است و در نتیجه پرستش و عبادت نیز خاصّ اوست. و از اینکه مشرکین و یا لااقل بسیارى از آنها بوجود خدا عقیده داشتند، و اختلاف بر سر تأثیر بتها و اجسام طبیعى دیگر (البتّه تأثیر اجسام طبیعى بالاستقلال) در امور عالم بود، نباید وحشت کرد. که قرآن از مشرکان نقل مى‏گفتند: ، ، ، یعنى بتها را براى آن عبادت مى‏کنیم که ما را پیش خدا مقرَّب کنند. و اینان نزد خدا واسطه‏هاى مااند. و اى پیامبر اگر از آنها بپرسى آسمانها و زمین را کى آفرید؟ حتماً خواهند گفت: خدا. مطلب سوّم آن است که نفى پرستش آفتاب و ماه نظیر بتها ساده نبود و احتیاج بتدبّر و تفکّر داشت که اوّلا ابراهیم خود یقین کند حکومت و تدبیر دست خداست و آنها معبود و پروردگار نیستند «لِیَکُونَ مِن الْموْقِنینَ» ثانیاً با پرستش آنها به مبارزه برخیزد لذا آن حضرت با رشد و درکى که خدا داده بود طلوع و غروب و محکوم بحکم و مسلوب الاختیار بودن آنها را به حساب آورد و یقین کرد که پروردگار نیستند و پروردگار همان خالق و آفریننده زمین و آسمانهاست و آنوقت گفت:«یا قوم اِنّى برى‏ء مِمّا تُشْرِکُونَ. اِنّى وَجَهْتُ وَجْهىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ». هیچ مانعى ندارد که بگوئیم: ابراهیم «علیه السلام» به خدا ایمان داشت و درباره ربوبیّت آفتاب و ماه و غیره که مردم مى‏پرستیدند در کاوش و تحقیق بود و ابتدا درباره هریک از آنها گفت: این پرورش دهنده من است سپس به حسابش رسید و دید هیچ یک رَبّ نیستند و آنگاه گفت: پروردگار من همان خالق من و آفریننده مخلوقات است. اگر بظاهر قرآن دقت کنیم و از حق گویى باک ننمائیم مطلب همین است. از امام صادق «علیه السلام» سئوال شد: آیا ابراهیم در گفتن هذا رَبّى مشرک شد؟ فرمود:... این از او شرک نبود زیرا او در طلب پروردگارش بود. چه مانعى دارد که بگوئیم: ابراهیم «علیه‏السلام» در همان وضع و در کاوش بود و گفت «هذا ربّى» و بعد بطلانش بروى روشن شد. مگر نه این است که همه با سیر در آفاق و انفس بوجود خدا پى مى‏برند، مگر نه این است که خدا فرمود: «نُرِى اِبراهیمَ مَلَکوتُ السَمواتِ و الاَرضِ وَ لِیَکون من المُوقِنین». ممکن است بعضى ساده لوح چنین پندارند که پیامبران «علیهم السلام» همه چیز را از اوّل مى‏دانستند و یقین آنها بدون تفکّر و تدبّر بود و احتیاج به آن نداشتند. ما در مقابل این سخن تفّکر، 15 ساله حضرت رسول «صلى اللّه علیه و آله و سلم» را در کوه حراء و آیه و آیه را دلیل مى‏آوریم که صریح‏اند: حضرت رسول (ص) پیش از وحى از این چیزها اطلاع نداشت. آرى خداوند ابراهیم «علیه السلام» را هدایت کرد ولى با تفکّر و تدبّر در امور عالم و ملکوت آسمانها و زمین. و سپس وحى آسمانى آن هدایت را محکمتر کرد. شکستن بتها نادره دیگرى که قرآن از این مرد بزرگ نقل مى‏کند شکستن بتها و تکه پاره کردن آنهاست چه تصمیم بزرگ و چه کار پر مخاطره‏اى؟!! چه شجاعت و اقدام مؤثرى و ضربت مهلکى؟!! هر چه بود آن حضرت خواست بتها را در هم شکند تا مردم بدانند: این معبوهاى انگل حتّى به دفاع از خود نیز قدرت ندارند. او به پدرش و قومش گفت: این صورت‏ها چیست که پرستش مى‏کنید؟ گفتند: پدران خود را در چنین کار یافته‏ایم (و از آنها پیروى مى‏کنیم) گفت: بى شک شما و پدرانتان در ضلالى آشکار بوده‏اید. گفتند جدّى میگوئى یا شوخى میکنى؟ گفت: نه جدّى مى‏گویم، اینها ربّ نیستند ربّ شما ربّ آسمانها و زمین است که آنها را آفریده و من براین حقیقت گواهم آنگاه به ستارگان نظر کرد (عظمت و ملکوت خداوندى در نظرش مجسّم شد و نادانى مردم ناراحتش کرد) گفت: «انّى سَقیم» من پریشانم. روى از او بگردانیدند و پى کارشان رفتند. ابراهیم به سوى خدایشان رفت (پیشواى توحید از دیدن آن مجسّمه‏هاى بى‏جان که در اثر حکومت جهل، مقام الوهیّت را احراز کرده بودند بسختى تکان خورد و بر آنها فریاد کشید و گفت آیا نمى‏خورید؟!! چه شده چرا سخن نمیگوئید پس شروع کرد بکوبیدن آنها «صافات:89-93.» آنها را تکه تکه کرد و فقط بزرگشان را گذاشت که شاید به او مراجعه کنند (مردم چون وارد بتخانه شدند و از ماجرا آگاهى یافتند) گفتند کى با خدایان ما این چنین کرد؟ او بى‏شک ستمکار است گفتند: شنیدیم جوانى ابراهیم نام آنها را به بدى یاد مى‏کرد. گفتند: او را به محضر مردمان بیاورید، تا گواهى دهند (که خدایان را به بدى یاد مى‏کرده و این گواهى وسیله اقرار او باشد چون ابراهیم را آوردند) گفتند: اى ابراهیم آیا تو با خدایان ما چنین کرده‏اى؟ گفت: بلکه (شاهد حال که همه قطعه قطعه شده‏اند و بزرگشان سالم مانده، نشان میدهد که) بزرگشان این کار را کرده است. از خودشان بپرسید اگر سخن مى‏گویند. مردم به ضمیرهاى خود رجوع کردند و گفتند: که شما ستمگرید (نه ابراهیم بعد باطل‏شان را بجاى حق گرفته و خود را در محاکمه او ذیحق دانسته) گفتند: تو میدانى که اینها سخن نمى‏گویند (و احاله به گفتگو با خدایان دلیل آنست که تو این کار را کرده‏اى) گفت: پس جز خدا، چیزى مى‏پرستید که نه سودى به شما مى‏رساند و نه زیانى میزند؟!! قباحت بر شما و بر آنچه غیر خدا مى‏پرستید آیا نمى‏فهمید؟!! (از این سخنان روشن شد که ابراهیم در مقام دفاع از خود نیست و نمیخواهد بگوید: من نکرده‏ام بلکه غرضش ابطال خدائى خدایان است . گفتند: اگر مى‏خواهید مجازاتش کنید، او را بسوزانید و خدایانتان را یارى کنید (تا در آینده کسى به این فکر نیافتد و بدانند جزاى اهانت به خدایان سوزاندن است) گفتیم: اى آتش بر ابراهیم خنک و سالم باش. خواستند با این نیرنگ او را مغلوب کنند ولى آنها را زیان‏کارتر کردیم . حقانیت ابراهیم کاملا روشن گردید. تا اینجا آنچه زیر عنوان سیر در آفاق و شکستن بتها گفته شد، مُتَّخَذاز قرآن مجید و کاملا ساده و طبیعى است، ولى براى توضیح بیشتر به سه مطلب از آنچه گذشت دوباره اشاره مى‏کنیم. 1- ابراهیم بآذر، خطاب کرد. آیا آزر پدر اصلى آنحضرت بود یا جدامى او؟ این مطلب در (آزر) تحقیق خواهد شد. 2 - در ترجمه این آیه گفتیم که: ابراهیم «علیه السلام» آنها را توبیخ کرد و از پرستیدن بت‏ها بر حذر نمود،آنگاه به ستارگان نگاه کرد و عظمت خدادر نظرش مجسم شد و از نادانى آن قوم بر آشفت و گفت: من پریشان حالم. در لغت به مکان خوفناک و بقلب کینه ور مکان سقیم گفته شده است. لازم نیست سقیم در آیه به معنى مریض بگیریم و هیچ مانعى ندارد که مراد از سقیم پریشان حالى باشد و مسلماً ابراهیم در آن وقت ناراحت و پریشان حال بود و ایضاً بنظر میاید که مراد از سقیم در آیه نیز پریشان حالى بوده باشد. یعنى یونس را از شکم ماهى بصحرا انداختیم و پریشان حال بود، نه اینکه مریض و تب‏دار. در این صورت به احتمالات زیادى که درباره آیه فوق گفته شده احتیاجى نمى‏ماند. اتفاقاً پس از تحقیق در این باره دیدم مرحوم مجلسى نیز در وجه چهارم از وجوهى که براى آیه شریفه ذکر کرده این توجیه را فرموده‏اند(بحارالانوار حالات حضرت ابراهیم «علیه السلام». 3 -«قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا) درباره این آیه نیز سخنان بسیار گفته شده است. در تفسیرالمیزان فرموده: گفت شاهد حال که همه قطعه قطعه شده و بزرگشان سالم مانده نشان مى‏دهد که بزرگشان این کار را کرده است و این مقدّمه بود که بعداً بگوید: از خودشان بپرسید. و این خبر جدّى نیست بلکه براى الزام خصم است و اینگونه سخن در محاورات زیاد است. انتهى. آرى به طور حتم اینگونه سخن گفتن براى الزام خصم و اثبات حق است و گرنه قرآن آنرا بصورت قبول نقل نمى‏کرد. کذب قبیح است کاذب مبغوض خداست. ولى ابراهیم «علیه السلام» خلیل اللّه است و محبوب خداست ، ، . وانگهى خود قرآن مى‏گوید ابراهیم خود این نقشه را کشید و بزرگشان را سالم گذاشت تا به او رجوع کنند «فزجَعَلَهُمْ جُذاذاً اِلّا کَبیراًلَهُمْ لَعَلَّهُمْ اِلَیهِ یَرجَعونَ» و در روایات اهل بیت «علیهم السلام» در خصوص آیه ما نحن فیه هست که فرموده‏اند: و اللّه ابراهیم دروغ نگفت. در صحیح بُخارى جزءِ 4 باب قول اللّه «وَ اتَّخَذَ اللّه ابراهیم خَلیلاً» و جزء 6 کتاب التفسیر سوره بنى اسرائیل و جزء 7 باب اتخاذ السرارى. و سنن ابى داود کتاب طلاق باب 16 و صحیح مسلم ج 2 باب فضائل ابراهیم و صحیح ترمذى کتاب تفسیر سوره انبیاءِ حدئیث 3 از ابو هریره از رسول خدا «صلى الله علیه وآله وسلم» نقل شده که: ابراهیم دروغ نگفت مگر در سه مورد، دو تا براى خدا و یکى براى زنش ساره: آنجا که در جواب بت پرستان گفت: «اِنّى سَقیمَ» و آنجا که پس از شکستن بتها گفت: «بَل فَعَلَهُ کَبیرُهم» و آنجا که به پادشاه جبّار گفت: ساره خواهر من است. ابن اثیر در نهایه ماده سقم در توجیه آیه (انّى سَقیم) بعد از چند وجه، گوید: صحیح آن است که این یکى از سه دروغ ابراهیم است دومى «بَلْ فَعَلَهُ کبیر هم هذا) سومّى که گفت: ساره خواهر من است. در کامل ابن اثیر ج 1 باب ذکر هجرة ابراهیم باز مى‏بینیم که این حدیث از ابو هریره نقل شده است. قهرمان این خرافه، ابو هریره دومى است. رو سیاهى و دروغ پردازى این شخص حاجت به بیان ندارد. اوست که با کعب الاحبار مى‏نشست و دروغ‏هاى او بر رسول خدا«صلى اللّه علیه و آله و سلم» مى‏بست تعجّب از نویسندگان این کتابهاست که فکر نکرده‏اند این گونه خرافات با آیه «وَ اتَّخَذَ اِبراهیمَ خَلیلاً» و ده‏ها آیات دیگر که مقام شامخ ابراهیم «علیه السلام» را روشن مى‏کند چگونه مى‏سازد؟!!! آیا خدا از یک طرف مى‏فرماید «اِنَّما یَفْتَرى الکَذِبَ الذین لا یؤمنون» و از طرف دیگر ابراهیم دروغگو (نعوذ باللّه) را خلیل خود مى‏خواند؟! ولى چون ابوهریره نقل کرده باید دم نزد و قبول کرد هر چند بر خلاف قرآن باشد عجبا؟!!! در تورات« سِفر پیدایش» باب 12 داستان مسافرت ابراهیم «علیه السلام» به مصر نقل شده و در آنجاست که ابراهیم گفت: این خواهر من است در قرآن مجید ذکرى از این سَفَر و از این سخن به میان نیامده و در کتابهائى امثال مروج الذهب و تاریخ یعقوبى نیز نقل نشده. ابوهریره نقل تورات را تا حدى رقیق کرده و به حضرت رسول «صلى اللّه علیه و آله و سلم» نسبت مى‏دهد و در همانجاست که ابراهیم یکى از سه دروغ تاریخى خود را گفت و آن این بود که: ساره خواهر من است که بیم داشت اگر بگوید: زن من است در خطر بیافتد. جریان مسافرت ابراهیم «علیه السلام» به مصر در روضه کافى و در بحار ج 12 ص 45 طبع جدید نقل شده در طریق روایت، ابراهیم بن ابى زیاد کرخى که توثیق نشده و سهل بن زیاد واقع است و روایت حجّیت ندارد وانگهى در آن از دروغ خبرى نیست و در آن هست که ابراهیم «علیه السلام» فرمود: این زن حرم من و دختر خاله من است. ناگفته نماند دانشمند محترم صدر بلاغى با آنکه در مقدّمه کتاب قصص قرآن مى‏نویسد: قصص قرآن تحریفات و اشتباهکارى‏هاى کتب عهد قدیم و جدید را اصلاح فرموده و همچنین دانشمند محترم سید باقر موسوى که قصص قرآن محمّد احمد حادَالمولى را ترجمه کرده هر دو در ضمن شرح حال ابراهیم «علیه السلام» فصلى بنام (ابراهیم در مصر) منعقد کرده و بطور ارسال مسلّم جریان ساره و قول ابراهیم «علیه السلام» را که: این خواهر من است نقل کرده‏اند. حال آنکه گفتیم در قرآن در آن خبرى نیست و ریشه آن در تورات است. آن هم در صورت بسیار ناروا. حال که نام کتاب را قصص قرآن گذاشته‏اند لازم بود قصص قرآن بنویسند نه قصص تورات. البتّه هر دو کتاب مفیداند ولى این لغزش و امثال آنرا نمى‏شود نادیده گرفت. قربانى‏ خداوند امتحان بزرگ و بى‏نظیرى براى ابراهیم «علیه السلام» پیش آورد: امتحانى که قرآن در آن «اِنَّ هذا لَهُوَ البلاءُ المُبین» راستى این امتحان آشکارى است، امتحانى که سِلم محض بودن ابراهیم و فزرندش را در فرمان خدا برملا ساخت. خدادر دوران پیرى به آنحضرت دو پسر بنام اسمعیل و اسحق چنانچه خود فرمود . چون اسمعیل بحد تلاش و کوشش رسید آن امتحان پیش آمد. بهتر است از زبان وحى بشنویم (ابراهیم گفت: من بسوى پروردگارم مى‏روم. او حتماً راهنمائیم مى‏کند. پروردگارا فرزند نیکوکارى به من عنایت فرما. او را به پسرى بردبار بشارت دادیم. چون به حد سعى و تلاش با پدرش، رسید ابراهیم گفت: اى پسر محبوبم من پى در پى در خواب مى‏بینم که تو را سر مى‏برم رأى تو چیست؟ گفت: پدرم به مأموریّت خود عمل کن حتماً انشاءاللّه مرا بردبار خواهى یافت (در اینجا معلوم شد، این فرزند لایق چه قدر عاقل و بردبار است و این است معنى «غلامٌ حلیمٌ» چون پدر به قربانى کردن و پسر به قربانى شدن تسلیم گشتند و او را به پیشانى به زمین گذاشت (تسلیم و عظمت هر دو روشن شد) و او را ندا کردیم: اى ابراهیم حقّا که خواب خویش را راست کردى و به مرحله عمل آوردى ما نیکوکاران را همین طور پاداش مى‏دهیم (همچنان که خواب تو به مرحله عمل آمد، تمام وعده‏هاى ما درباره نیکوکاران همانطور به مرحله عمل خواهد آمد) راستى این امتحان آشکارى است و به آن قربانى، کشتار بزرگى را عوض دادیم... سلام بر ابراهیم «صافات: 99-109» در اینجا ذکر سه نکته لازم است. 1 - مراد از کشتار عظیم در آیه «وَ فَدَبْناه بِذِبحٍ عظیم» که عوض قربانى اسمعیل است باحتمال قوى، کشتار بزرگ و همه ساله عید قربان است زیرا یکى از علل قربانى موسم حجّ زنده نگاه داشتن خاطره فداکارى ابراهیم «علیه السلام» است. در روایت خصال صدوق و عیون اخبار الرضا «علیه السلام» هست که آن حضرت فرمود: هر قربانى که در منى تا روز قیامت ذبح شود فدیه اسمعیل است (بحار ج 12 ص 123) و در کتاب عیون اخبار الرضا اضافه شده که قربانى‏هاى دیگر غیر قربانى حجّ هم فدیه اسمعیل میباشد. 2 - روایت شده که ابراهیم «علیه السلام» در آن روز قوچى را ذبح کرد بنظر من این عمل افتتاح کشتار بزرگ بدست آن جناب بود. یعنى خدا قربانى عظیم و مستمر حج را عوض اسمعیل قرار داد و افتتاح آنرا به ابراهیم «علیه السلام» محوّل کرد. بعضى‏ها مى‏گویند: مراد از ذبح عظیم شهادت ابا عبداللّه الحسین «علیه السلام» و یاران اوست و نسبت آنرا بر روایت مى‏دهد. در روایت همچو مطلبى پیدا نکردیم. بلکه در حدیث آمده که شهادت امام حسین «علیه السلام» از جانب خدا به ابراهیم اعلام شد و آن حضرت محزون گردید. خداوند فرمود ثواب این مانند ثواب حزنى است که دوست داشتى کاش اسمعیل را ذبح مى‏کردى و در راه خدا غمگین مى‏شدى و به ثواب مى‏رسیدى . این سخن چنانکه مى‏بینیم غیر از آنست که گفته شود: شهادت امام«علیه السلام»و یارانش عوض اسمعیل است. 3 - لازم نیست در اینجا از نسخ امر صحبت شود و بگوئیم: ابتدا ابراهیم بسر بریدن مأمور شد و سپس نسخ گردید چنانچه در این باره بتفصیل سخن گفته‏اند. زیرا تدبّر نشان مى‏دهد که سخنى در کار نبوده و ابراهیم «علیه السلام» عین آنچه را در خواب دیده انجام داده است. آن حضرت به فرزندش گفت من در خواب مى‏بینم که تو را سر بریدم. به عبارت دیگر تمام شده عمل را در خواب ندیده بود. فرق هست میان این دو که بگوئیم (اَرى‏ اَذْبَحُکَ) و (اَرى‏ ذَبَحْتُکَ) همان را که در خواب دیده بود در ظاهر به عمل آمد. النهایه باید گفت که آن حضرت تصوّر مى‏کرد این عمل قهراً به انجام خواهد رسید، ولى وحى صریح آن تصوّر را از بین برد. داستان این قربانى در تورات نیز (سِفر پیدایش باب 22) نقل شده است. بناى کعبه کعبه خانه خدا و در عین حال خانه مردم و براى مردم است تدبر در آیات روشن مى‏کند که کعبه پیش از ابراهیم «علیه السلام» بنا شده بود. آن حضرت آنرا پس از خرابى تجدید ساختمان کرد و زن و فرزندش را در آن بیابان سکونت داد در حالیکه اثرى از آبادى در آنجا نبود. تا رفته رفته محلى آباد گردید و محلّ تجمع مردم شد. آن بزرگوار در بناى کعبه و اسکان خانواده خود در آنجا جز رضاى خدا نظرى نداشت تفضیل این قضایا در سوره‏هاى بقره و ابراهیم و حج، مشروح احکام و دستورهاى حضرت ابراهیم است که با وحى آسمانى توسط فرزند بزرگوار آن حضرت محمد بن عبداللّه پى ریزى شده است. گذشته از آنچه تا کنون نقل شد قرآن مبین نادره‏هاى دیگرى از ابراهیم «علیه السلام» آورده است. از جمله زنده شدن چهار مرغ است در دست او، که به امر پروردگار براى اطمینان هر چه بیشتر آن حضرت درباره معاد: زنده شدند «ابراهیم گفت: خدایا به من بنما که چگونه مردگان را زنده مى‏کنى؟ گفت: آیا تو هنوز ایمان نیاورده‏اى؟ گفت: آرى ایمان آورده‏ام ولى مى‏خواهم قلبم آرام شود» الخ بقره: 260 کلمه کَیْفَ تُحیِى المُوتى‏ صریح است در این که سئوال آن حضرت از کیفیّت احیاء بود. این مثل آن ست که کسى مثلا پالایشگاه آبادان را ندیده، به او آن را تعریف مى‏کنند او بوجود پالایشگاه یقین دارم ولى آرزو مى‏کند که اى کاش با چشم خود آنرا ببیند تا قلبش آرام و حسرتش از بین برود. در صحیح مسلم ج 2 باب من فضائل ابراهیم، از ابو هریره نقل شده که رسول خدا «صلى الله علیه وآله» فرمود: ما بشّک (در امور معاد) از ابراهیم اَحَقّیم، آنگاه که گفت: . عجبا. خداوند گواهى مى‏دهد که ابراهیم ایمان داشت ولى ابو هریره او را در امر معاد مردد مى‏داند و نعوذ باللّه به رسول خدا «صلى اللّه علیه و آله و سلم» نسبت شک مى‏دهد و مى‏گوید:او بشک از ابراهیم سزاوارتر است!! سخن ابوهریره با موازین اسلامى و با چگونه مى‏سازد آیا رسول خدا در امر معاد (معاذاللّه) مردّد بود؟!!. تورات در سِفر پیدایش باب 17 آیه 24 نقل مى‏کند: ابراهیم در نود سالگى خود را ختنه کرد. در صحیح مسلم ج 2 باب فضائل ابراهیم و بخارى جزء 4 باب از ابوهریره نقل شده که رسول خدا «صلى اللّه علیه و آله و سلم» فرمود: ابراهیم در هشتاد سالگى ختنه کرد. به نظر مى‏آید ابوهریره این سخن را از کعب الاحبار گرفته و به حضرت رسول اللّه «صلى اللّه و علیه و آله و سلم» نسبت داده است. اگر در آیات 75 تا 84 سوره انعام دقت کنیم خواهیم دید محاوره ابراهیم «علیه السلام» با قوم خود درباره اصنام و در نظر به ستارگان و ماه و آفتاب و گفتن (هذا ربّى) و بعد ابطال آن، همه در محل اصلى آن حضرت و قبل از خروج از بابل بوده است، تاریخ یعقوبى و تاریخ کامل ابن اثیر و مجمع البیان و مروج الذهب نیز چنین نوشته است در کتاب قصص قرآن تألیف دانشمند محترم آقاى صدر بلاغى و قصص قرآن محمد احمد جادالمولى که دانشمند محترم آقاى سید محمد باقر موسوى ترجمه کرده است. این محاوره در شهر حَرّان و با ستاره پرستان آن شهر نقل شده است و آن حضرت از وطن خود خارج شده و به شهر حرّان آمده بود. معلوم نیست این مطلب از کجا گرفته شده و با ظاهر قرآن مخالف است. مستر هاکس در قاموس کتاب مقدّس ص 4 مى‏گوید: ابراهیم بانى و موجد و رئیس عظیم طایفه یهود و بنى اسماعیل و سایر طوایف اعراب بود. مخفى نماند یهود براى اینکه خود را حق جلوه دهند مى‏گفتند: ابراهیم از ماست و یهودى بود. نصارى نیز مى‏گفتند: چون با آمدن انجیل، دین به نصرانیّت برگشت، پس ابراهیم نصرانى است و از ما مى‏باشد. این سخن دروغ است، زیرا یهودیّت و نصرانیّت بعد از نزول تورات و انجیل پیدا شده و ابراهیم «علیه السلام» پیش از آن دو بود قرآن فرماید «اى اهل کتاب چرا درباره ابراهیم محاجّه مى‏کند (و هر یک او را از خود مى‏پندارید) حال آنکه تورات و انجیل بعد از او نازل شده آیا نمى‏فهمید؟» صاحب قاموس کتاب مقدّس در اسناد پایه گذارى یهودیّت به ابراهیم، اشتباه کرده است. آنچه تا اینجا درباره حضرت ابراهیم «علیه السلام» گفته شد همه استخراج از قرآن مبین است، در نقل حالات انبیاء به قرآن مجید نظر مستقل داریم لازم است مسلمانان در شناختن انبیاء اللّه که مردان پاک و معلّمین بشراند دقّت بیشتر به خرج دهند و پى نقلهائى که شاید بیشتر از اسرائیلیات باشند نروند و نیز از سنت قطعیه استفاده کنند. نادره‏هاى دیگرى نیز از ابراهیم «علیه السلام» در قرآن هست ولى ما به آنچه نقل کردیم اکتفا مى‏کنیم هر چه تورات و ابوهریره‏ها درباره پیامبران پاک بگویند تا قرآن و سنّت قطعیه تأکید نکند اعتبار ندارد.
[ویکی شیعه] ابراهیم (پیامبر). حضرت ابراهیم علیه السلام مشهور به ابراهیم خلیل، دومین پیامبر اولوالعزم، جد بزرگ دو گروه: عرب از طریق پسرش حضرت اسماعیل(ع) و بنی اسرائیل از طریق فرزند دیگرش اسحاق است.
شکل های گوناگون نام ابراهیم در منابع دینی و غیر دینی ، با افزایش ، ادغام یا جابجایی حروف و هجاها می تواند حاکی از شهرت و رواج آن در منطقه هلال خصیب باشد. شکل ابرام در نخستین موضعی که عهد عتیق به آن اشاره کرده ، هم چون نام های یعقوب و یوسف در سده های ۲۰ و ۱۹ق م ، در میان آموری ها و سایر اقوام منطقه دیده شده است جوالیقی نیز شکل های اِبراهام ، اِبراهْم ، اِبراهِم را ذکر کرده و آن را نامی کهن و غیر عربی دانسته است . گویا کهن ترین منبعی که این نام را به شکل ابراهیم ضبط کرده قرآن است .
درباره ی معنای اَبرام ، نخستین بخش آن (اَب ) به معنای پدر، لغتی سامی است . هم چنین دومین بخش رابه معنای دوست داشتن و یا به معنای بلند مرتبه یا عالی دانسته اند. بر این مبنا، معنای «پدر عالی یا متعالی” را برای اَبرام نمی توان نامحتمل شمرد هم چنین معنایی که برای «اَبراهام » (شکل گویشی آن : اَوْرَهام ) - پدر امت های بسیار - آمده است . گویا فقط ریشه عامیانه دارد، اگرچه می تواند با «رُهام» عربی به معنای کثیر و بی شمار هم ریشه باشد. اما معانی و شکل های دیگری هم که برای ابراهیم آورده اند، درست نمی نماید. برای نمونه نووی از قول ماوردی ، معنای آن را در سریانی «پدر رحیم” آورده و وهب بن منبه ، اَبْرهه را صورت حبشی ابراهیم و به معنای سپید چهره دانسته است که چنین معنایی صحیح به نظر نمی رسد.

[ویکی فقه] ابراهیم (قرآن). حضرت ابراهیم یکی از پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت می باشد، حضرت ابراهیم علیه السلام پسر تارخ از نوادگان حضرت نوح علیه السلام و از پیامبران بزرگ الهی است. پیامبران هر سه دین توحیدی جهان، یعنی اسلام ، مسیحیت و یهودیت ، از فرزندان ابراهیم به شمار می آیند.
ابراهیم(علیه السلام) نیاى بیش ترین پیامبران الهى
انعام/سوره ۶، آیه ۸۴.
۱. ↑ انعام/سوره ۶، آیه ۸۴.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۲، ص۶۴، برگرفته از مقاله« ابراهیم»
...

پیشنهاد کاربران

حضرت ابراهیم ملقب به خلیل به معنی دوست داشتنی ومهربان

در زبان لری بختیاری به صورت زیر
براهیم - برام - برایم -

معنی ابراهیم: چهاردهمین سورۀ قرآن کریم، پدر عالی، �در اعلام� یکی از پیامبران اولوالعزم و نام فرزند حضرت محمد �ص� که در کودکی وفات یافت.

پیامبرخداوندمتعال،
حبیب ، دوست، ولی، یاروخلیل خدا. . .
بهترین اسمی که برای پسرم گذاشتم، ابراهیم،

به معنی پابرجا واستوار

اصیل ترین نام در تمام قوم ها ادیان, پدر ادیان الهی نام پسر خودم

اسم بین المللی که تو همه ادیان الهی دارای احترام و اصالت هست.

ابراهیم=اب را=هیم=پدر جان آسمانی
اب=پدر
را=روح آسمانی
هیم=آن مرد


ابراهیم =1پدر عالی مقام ( دوست خدا )
2 بزرگ و پیشوای دین ( برهان قاطع )
3معرب شده ی پرهام به معنی ( فرشته خوبی )
4دارای هفت حروف هریکی ( پله ای تا آسمان هفتم )

ابراهیم یعنی آبراه خروشان به اسم ایران هم شبیه

ابراهیم : واژه ی آبا به عربی وارد شده و به اب و ابو بدل شده و از زبان عربی به عبری رفته و به ابه ( abh ) بدل شده و در اول واژه ی ابراهیم آمده است . شکل عبری ابراهیم ابه راهم abh - raham بوده است .

ابراهیم : پدرعالی مقام . پدرجماعت بسیار


در عبری - پدر خیلی از مردم
father of many



ابرام ( اب رام ) کلماتی که رام دارنند. تورکی هستند. مثل رام شیر. رام هرمز. رامسر. رامبد. رامتین. رامین. رام. آرام. بایرام. پارام. پارام پارچا. شهرام. مهرام. بهرام. آیرام ( آیراملو ) رامیان. . . .

ابراهیم عربی شده پرهام است، پر بهدمعنای پدر و هام یعنی همه. روی هم رفته ابراهیم یا پرهام به معنی پدر همه است

شخصی به نام Ali dodangeh آمده و گفته که نام ایران فقط ۱۰۰ سال که برده میشه!
و البته دیدگاه شما همان پانتورکیسم است!
خوبه نگفتی که منطقه ی آذربایجان ترک زبان بوده! چون خودتون هم بهتر میدونید که زبان ترکی وارد منطقه ی آذربایجان شده و در گذشته نبوده!
اما نام ایران نبوده؟ دوست عزیز، گویا شما تاکنون هیچ کتاب تاریخی نخوانده اید! نظامی گنجه ای، شاعری که آرامگاهش در گنجه ی ج. آذربایجان است، آنجایی که در سروده هایش ملیت و میهن ایرانی اش را میسراید منظورش چیست؟ منظورش اردوغان و علی اف است؟؟؟
همه جان تن است و ایران دل !!
البته برای پانتورک ها بسیار دردناک است که نظامی گنجه ای هیچ شعری در ستایش آنها ندارد!!!!!!!
چطور نظامی گنجوی ایران را میشناسد ولی تو میگویی نام ایران فقط ۱۰۰ است که ایجاد شده؟؟؟!!!!
فردوسی بارها نام ایران و میهن ایران و شاهان ایران را در شاهنامه آورده است!!
در سنگ نوشتهای ساسانی و هخامنشی نیز نام ایران به صورت "آریان" آمده است یعنی سرزمین ایرانی ها!!!
دوست عزیز کتاب بخوان! کتااااااااب!
آذربایجان یا بهتر بگویم آذربادگان ، آتورپادگان، نامی ایرانی و فارسی است. متعلق به ایران است. فرزند ایران است.
۲ فدراسیون روسیه ایرانی تبار هستند ، اوستیای شمالی و اوستیای جنوبی.
مردمان اوستیا بازماندگان اقوام گذشته ی ایران هستند و به خودشان ایرستانی میگویند! ایرستان یعنی سرزمین ایرها!
ایرستان = ایر ستان دقیقا همان معنای ایران=ایر ان را میدهد. از ۲۵۰۰ سال پیش تا کنون.
دوست عزیز آذری، تو از آسیای میانه آمده ای و نه از شمال خزر! اگر از این دو منطقه آمده باشی پس آذری نیستی چون آذربایجان مانند سایر مناطق ایران سر جایش بوده!
برای درک بهتر برو و سخنرانی های استاد شهریار را گوش بده درباره ی آذربایجان ، و قضاوت کن که شهریار راست میگوید یا اردوغان و پانتورکیسم!
قضاوت با تو

ابراهیم یا ابراهام، آمیزه ای از واژه های� آب راه � است و به معنی آب جاری، آب روان، آبراهه و رود میباشد. منطقه زندگی ابراهیم که در میان رودان یا بین االنهرین ( دجله و فرات ) است میتواند نشانه ای از اهمیت آب و رود باشد و عموی ابراهیم هم که در قران از او به اب یا پدر ابراهیم یاد شده نامش آذر است که نامی ایرانی است. در اصل معنی� راه � یعنی رها و آزاد، البته� آب� را اگر پدر و زمین را مادر هم بنامیم میتوان گفت که واژه� اب� در عربی که به معنی پدر است ریشه فارسی دارد.
نکته دیگر اینکه واژه �عربی� خود میتواند از � ارابه� گرفته شده که در معنی کوچ و کوچنده و کوچرو می باشد و از آنجا که در بیش از دوهزار سال پیش هنوز بسیاری از مردمان زندگی یکجانشینی نداشتند در بین ساکنان شهرها و امپراتوری ایران، به این قبایلِ کوچرو که در جنوب ایران تا دریای سرخ جابجا میشدند �اَرَب� گفته می شده است.
همچنین پیامبر اسلام هم که از نسل ابراهیم است و از قبیله قریش، نژادی، ایرانی دارند و از خاندان کوروش بزرگ می باشند و قریش تغییر یافته کوروش است. قابل ذکر اینکه پس از شکست کوروش از اسکندر مقدونی، خاندان کوروش هم به ناچار برای داشتن امنیت زندگی یکجانشینی را رها کردند و خداوند به این موضوع در سوره قریش اشاره کرده است. که چگونه آنان را در پناه خانه خدا امنیت و روزیشان داد. پژوهشی در این زمینه انجام شده است که همچنان در جنوب فارس گروهی زندگی میکنند که از بازماندگان کوروش هستند و قریشی هستند و سوره �قریش� که در آن کوچرو بودن خاندان قریش را در فصل تابستان و زمستان یادآور می شود گواهی بر این موضوع دانسته است.

اینکه آقای Ali dodangeh گفت کلمه ایران از صد سال پیش بکار برده میشه نشان از کم اطلاعی ایشون هست . درست
ولی کامنت رضا و محسن هم ( که فکر میکنم هر دو یک نفر هست ) حاوی جملات نفرت پراکنی هست همه پان ها مردود هستند و و افراد با این تفکر جاهل!
نژاد پرستی بی معنی است
همه انسانیم همین!
در جایی خوندم شخصی لاتین تبار همیشه به لاتین بودن خود افتخار میکرده و به قولی پان لاتین دو آتیشه بوده رفته آزمایش دی ان ای داده فهمیده فقط 30 درصد ( عدد شاید درست نباشه یادم رفته! ) لاتین هست و بقیه دی ان ایش چند نژاد مختلف دیگه ) ) ) :

خلاصه پرسش
آیا پیامبر اسلام ( ص ) از نژاد ایرانی بود؟!
پرسش
آیا این مطلب صحیح است: �پیامبر ( ص ) ما در اصل ایرانی است. دلیل: قبیله قریش که پیامبر ( ص ) از این قبیله بوده اند در اصل خود به حضرت اسماعیل ( ع ) فرزند حضرت ابراهیم ( ع ) برمی گردد. این را همه می دانیم که حضرت ابراهیم ( ع ) در بین النهرین زندگی می کردند و بین النهرین در آن زمان درست وسط ایران؛ یعنی تیسفون بوده است. زمانی که بابِل پایتخت ایران بوده، اسم حضرت ابراهیم �براهیم� بوده که ایرانی است و پس از هجرت به فلسطین به زبان عبری شد ابراهیم و حضرت اسماعیل و اسحاق اسمشان عبری است. حضرت ابراهیم دو زن داشتند به نام های سارا که نماد اسم فارسی است ( دارا و سارا ) و بانوی دیگر ایشان آناهیتا بوده است�.
پاسخ اجمالی
با توجه به نکات زیر، می توان به پاسخ رسید:
1. بر اساس منابع جغرافیایی، به منطقه خاصی از سرزمین فعلی عراق و یا به کل آن سرزمین، �بابل� می گفتند. [1] بعدها به مجموعه سرزمین های عراق، فارس، جبال ( مناطق کوهستانی شمال عراق ) ، خراسان و . . . ، �ایران شهر� گفته می شد. [2] یاقوت حموی ذیل نام �ایران� می گوید که مقصود از ایران شهر، همان ایران است. [3]
2. حضرت ابراهیم ( ع ) اهل سرزمین �بابِل� بود[4] و زبان گفت وگوی دوره حضرتشان در منطقه �بابل� زبان عربی نبود و بر همین اساس، نمی توان ایشان را از نژاد اصیل عرب دانست.
3. هنگامی که ابراهیم ( ع ) به فرمان خدا، همسر و فرزندش را در بیابان حجاز رها کرد، اسماعیل ( ع ) در کنار طایفه �جُرهُم� در اطراف مکه ساکن شد و با آنان ارتباط خویشی برقرار کرد. [5]
4. در راستای بند قبلی، اعراب قبل از اسلام را به دو دسته تقسیم می کردند:
الف. قحطانیان؛ فرزندان �یَعرُب بن قَحطان� که �عرب عاربه�و یا ( نژاد اصیل عرب ) نامیده می شدند. [6]
ب. عدنانیان؛ فرزندان �اسماعیل بن ابراهیم ( ع ) � که نتیجه ازدواج حضرتشان با طایفه جرهم بوده[7] و طوایف فراوانی از آنان پدید آمد که معروف ترین آنها همان �قریش� است که پیامبر گرامی اسلام ( ص ) نیز از آن قبیله بوده است. به آنها �عرب مستعربه� گفته می شد. [8] آنان از نژاد عرب اصیل نبوده، بلکه بعدها به دلیل همجواری با اعراب با این زبان گفت وگو می کردند.
5. عرب بودن به دو معنا است: الف. با زبان عربی گفت وگو کردن؛ ب. نژاد عربی داشتن.
با توجه به مطالب فوق باید گفت:
پیامبر اکرم ( ص ) از این جهت که به زبان عربی، سخن می گفت، عرب به شمار می آمد، ولی چون نسل ایشان به پیامبری غیر عربی می رسید که در منطقه �بابل� زندگی می کرد، و بعدها بخشی از �ایران� شد، با اندکی تسامح می توان پیامبر اسلام ( ص ) را دارای نژاد ایرانی دانست.

[1]. مؤلف مجهول، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 160، قاهره، الدار الثقافیه للنشر، 1423ق؛ قزوینى، زکریا بن محمد بن محمود، آثار البلاد و اخبار العباد، ص 363، تهران، امیر کبیر، چاپ اول، 1373ش؛ حافظ ابرو، شهاب الدین عبد الله خوافى، جفرافیاى حافظ ابرو، ج ‏2، ص 74، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، 1375ش.
[2]. یاقوت حموى، بغدادى، معجم البلدان، ج ‏1، ص 289، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م؛ بغدادى، صفى الدین عبد المؤمن بن عبد الحق، مراصد الاطلاع على اسماء الامکنة و البقاع، ج ‏1، ص 136، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق؛ البکرى، ابو عبید، المسالک و الممالک، ج ‏1، ص 496، بی جا، دار الغرب الاسلامى، 1992م.
[3]. معجم البلدان، ج ‏1، ص 289.
[4]. ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 1، ص 140، بیروت، دارالفکر، 1407ق.
[5]. ر. ک: قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج ‏1، ص 61، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ البدایة و النهایة، ج ‏1، ص 193 و ج 2، ص 184؛ المقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 60، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا.
[6]. خیر الدین زِرِکلى، محمود بن محمد، الأعلام ( قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین ) ، ج ‏8، ص 192، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[7]. الأعلام، ج ‏1، ص 307 و ج 3، ص 28؛ البدایة و النهایة، ج ‏1، ص 121.
[8]. البدایة و النهایة، ج ‏1، ص 121؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر ( تاریخ ابن خلدون ) ، ج ‏2، ص 18، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
آیات مرتبط
سوره النحل ( 103 ) : وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ ۗ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ
سوره الشعراء ( 198 ) : وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَىٰ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ
سوره فصلت ( 44 ) : وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ ۖ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ ۗ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ ۖ وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى ۚ أُولَٰئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ


کلمه "ابراهیم" کلمه ای کاملا عربی.
عالمان غرب به شروع حیات انسان از آفریقا اتفاق نظر دارند.
و لغوییون هم به سامی بودن مناطق سودان و عربستان جنوبی و عربستان شمالی در آلافْ سال قبل اتفاق نظر دارند و به آن لغة اولین انسان ها اسم میدهند.
اصطلاح نادر "پروسامی" به لغة حضرت آدم ( ع ) نسبت داده میشود.
که لغة تمامی انسان ها در آن ریشه دارد.
و تمام کلماتی که در عربی و عبری وجود دارد و ادعای دری ( فارسی ) ، بهلوی و سانسکریت نسبت داده میشوند، تماما سامی هستند.
آیه قرآن هم شاهد بر این قضیه است:
**انا انزلنا قرآنا عربیا لعلکم تعقلون**
قرآنی عربی نازل شده است. هم فی القواعد و هم فی الکلمات.

ابراهیم هم از عرق و عنصر ایرانی نیست. لِاَنَّ کلمه "ایران" صد سال است استفاده میشود.
مثلا حتی در زمان اعراب هم از این کلمه استفاده نشده. مثلا در نهج البلاغه حتی یک دفعه هم اسم ایران نیامده ولی 14 دفعه اسم آذربایجان هست.
و قلمرو فارسیان در آن موقع تا محل به دنیا اومدن ابراهیم نبوده.
حتی اگر هم بوده باشه نمیشه به کسی که تو آذربایجان به دنیا میاد بگیم "اون فارسیه" ( همون طور که گفتم ایرانی وجود نداشت. )
کلمه ایران در اشعار فردوسی به مکانی در افغانستان گفته میشده است.


کلمات دیگر: