یعقوب
فارسی به انگلیسی
Jacob, [in the New Testament] James
فرهنگ اسم ها
(تلفظ: yaequb) (عبری) به معنی ' پاشنه را میگیرد ' ؛ (در اعلام) یکی از اجداد عبرانیان و پسر اسحاق پیغمبر و پدر حضرت یوسف و ملقب به اسرائیل است .
معنی: نام یکی از پیامبران الهی، پسر حضرت اسحاق و پدر حضرت یوسف ( ع )، به معنی «پاشنه را می گیرد»، ( اَعلام ) ) پیامبر یهود و نیای بنی اسرائیل، ) از حواریان حضرت عیسی ( ع )، معروف به یعقوب اکبر، که به روایت انجیل در پای صلیب حضرت عیسی ( ع ) حضور داشت و در مصر به دار آویخته شد، یکی از رساله های عهد جدید منسوب به اوست، ) یعقوب اصغر: [زنده تا میلادی] یکی دیگر از حواریان حضرت عیسی ( ع )، که به فرمان هِرود کشته شد، ) یعقوب بردعی: [زنده تا میلادی] اسقف سریانی، بطریرک انطاکیه و بنیانگذار مذهب یعقوبی، ) یعقوب بیگ: امیر [، قمری] سلسله ی آق قوینلو، که سلطان حیدر صفوی را شکست داد و کشت، به دست یکی از همسرانش مسموم شد، ) یعقوب رهاوی: [حدود، قمری] اسقف یعقوبی، نحوی، مورخ و فیلسوف سریانی، مؤلف نخستین دستور زبان سریانی، ) یعقوب لیث: نخستین امیر [، قمری] و بنیانگذار سلسله ی صفاریان، بخشی از افغانستان کنونی را فتح کرد، سپس سلسله ی طاهریان را برانداخت، در جریان حمله به عراق در خوزستان درگذشت، ( عبری ) به معنی ' پاشنه را می گیرد '، ( در اعلام ) یکی از اجداد عبرانیان و پسر اسحاق پیغمبر و پدر حضرت یوسف و ملقب به اسرائیل است، آنکه پاشنه را می گیرد، نام پسر اسحاق ( ع ) و پدر یوسف ( ع )، پیامبری که به آزمایشهای سخت مبتلا شد و صبر او معروف است
فرهنگ فارسی
کبک نر، یعاقیب جمع
ابن بدران بن منصور دمشقی تقی الدین جرائدی مکنی به ابویوسف متوفا به سال ۶۸۸ ه . ق . او در دمشق بدنیا آمد و در قاهره به شهرت رسید و پس از هشتاد و اندی سال زندگی در همانجا درگذشت
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مرا اسقف محقق تر شناسد
ز یعقوب و ز نسطور و ز ملکا.
خاقانی .
رجوع به یعقوبیه و یعقوبیان شود.
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم برزبینی ، مکنی به ابوعلی (409-486 هَ . ق .). از اهل برزبین بغداد بود. در اصول و فروع کتابهایی دارد و از آن جمله است : التعلیقة، در فقه و خلاف . (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بزاز بغدادی ، ملقب به جراب . محدث است . فرزندش اسماعیل بن یعقوب بن حسن بن عرفه ای و از وی حدیث کرده اند و او از ابوجعفر محمدبن غالب تمتام و کدیمی روایت آورده است . یعقوب به سال 345 هَ . ق . درگذشته است . (از تاج العروس ذیل جرب ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن جمال الدین بن ابراهیم بختیاری حویزی .فقیه امامی . از آثار اوست : 1- الاعتبار فی اختصار الاستبصار. 2- حاشیه ای بر حاشیه ٔ تهذیب المنطق الشاه آبادیة الیزدیة. 3 - کتابی در تجوید قرآن . مرگ او احتمالاً در سال 1148 هَ . ق . بوده است . (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن سعد، مکنی به ابویوسف کوفی انصاری شاگرد ابوحنیفه . قاضی القضاة به زمان هارون خلیفه ٔ عباسی (113-182 هَ . ق .). (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابویوسف (یعقوب بن ابراهیم ...) شود.
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عیسی بن ابی جعفر منصور، مکنی و معروف به ابوالاسباط. از گویندگان دارالخلافه ٔ عباسیان در عراق و معاصر مأمون بود و در حدود سال 215 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن ابی سلمة قرشی تمیمی ، مکنی به ابویوسف و معروف به یعقوب الماجشون . از فقهای تابعی بود و از عبداﷲبن عمر و جز وی روایت شنید. در زمانی که عمربن عبدالعزیز والی مدینه بود با او انس و الفت داشت . یعقوب به سال 164 هَ . ق . در بغداد درگذشت و مهدی خلیفه بر جنازه ٔ او نماز خواند. (از قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به ابن خلکان ج 2 ص 460 و 489 شود.
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن ابی عصرون . رجوع به یعقوب بن عبدالرحمان ... شود.
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن احمد حاج عوض . او راست :شرحی ممزوج بر الکافیه ٔ ابن الحاجب و آن را به سال 845 هَ . ق . به اتمام رسانده است . (یادداشت مؤلف ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن احمد، مکنی به ابویوسف . ادیب نیشابوری ، متوفی به سال 474 هَ . ق . او راست : البلغة المترجمة فی اللغة. (یادداشت مؤلف ). او اصلاً کرد بودو کتاب «جونةالند» نیز از اوست . (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن ادریس بن عبداﷲ قرمانی نکدی لارندی ، معروف به قرایعقوب . از دانشمندان و فقهای حنفی بود. او در نکده به دنیا آمد و در لارنده اقامت گزید و به تدریس و فتوی پرداخت . وی به حج رفت ونیز به قاهره سفر کرد و سپس به لارنده برگشت و به سال 833 هَ . ق . در همانجا درگذشت . بر الهدایة در فقه حنفی و بر بیضاوی در تفسیر حواشیی نوشت و اشراق التواریخ و نیز شرح المصابیح که ناتمام مانده از اوست . تولدش به سال 789 هَ . ق . بوده است . (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن ارسلان غازی . چهارمین ازامرای دانشمندیه پس از ذوالنون بن محمد. (یادداشت مؤلف ). یغنی (یا یعقوب )بن ارسلان غازی ابراهیم بن محمد پس از ذوالنون محمد ثانی به سال 560 هَ . ق . به حکومت رسید و آخرین امرای دانشمندیه بود که به دست سلاجقه ٔ روم منقرض گردیدند. (از طبقات سلاطین اسلام ص 139).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن اسحاق ربعی مخزومی ، از نسل ابی ربیعةبن مغیره . شاعر و از مردم مدینه بود و در اغانی از او قصیده ای آمده است که بیت زیر از آن است :
هل تعلمین وراء الحب منزلة
تدنی الیک ، فاًن ّالحب اقصانی .
یعقوب در حدود سال 200 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن ابراهیم بن یزید اسفراینی ، ملقب به حافظ. او راست : مستخرج ابی عوانة ونیز او مسند مسلم را مختصر کرده است . وفات یعقوب به سال 316 هَ . ق . بود. (از یادداشت مؤلف ). او در جستجوی حدیث به سیر و سیاحت در شام و مصر و عراق و حجاز و الجزیره و یمن و بلاد فارس پرداخت و در اسفراین سکنی گزید و در همانجا درگذشت . یعقوب نخستین کسی است که کتب شافعی را به اسفراین برد. (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن زیدبن عبداﷲ حضرمی بصری ، مکنی به ابویوسف و ابومحمد. هشتمین قراء عشرة. (از معجم الادباء ج 7 ص 302). او در بصره به سال 117 هَ . ق . به دنیا آمد و در همان شهر به سال 205 هَ . ق . درگذشت . از خاندان علم و ادب عرب و امام و مقری بصره بود. از آثار اوست : 1- الجامع. 2- وجوه القراآت . 3- وقف التمام . (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن صباح بن عمران بن اسماعیل ... کندی . حکیم مشهور، ملقب به فیلسوف العرب و مکنی به ابویوسف . از اعاظم فلاسفه و اشهر اطبا و ریاضی دانان عرب بود. نیاکان او در جاهلیت همه از پادشاهان عرب و در اسلام از رؤسا و فرمانروایان مسلمین بودند. در علوم مختلف از منطق و فلسفه و هندسه و حساب و موسیقی و نجوم و طب نزدیک 270 تألیف دارد. تألیفات او در منطق مشکل ، و در برخی از علوم سست است ، ولی به سبب تبحر درعلوم و کثرت تألیف او را در عداد ارسطو و ابن سینا شمرده اند. (از حاشیه ٔ محمد قزوینی بر چهارمقاله ص 55)(از طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی ). و رجوع به کندی و الوزراء و الکتاب ص 123 و علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 162 و 165 و معجم المطبوعات مصر ج 2 ستون 1947 شود.
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن محمدبن موسی بن سلام بن حُشتن بن ورد خراسانی . محدث است و پیش از سال 400 هَ . ق . درگذشته است . (از تاج العروس ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن رافع مزنی ، مکنی به ابوالمعانی . از گویندگان دوران بنی عباسی بود و در حدود سال 180 هَ . ق . درگذشت . پسر او نیز شاعر بود و ابوالبدح نامیده می شد. (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن بدران بن منصور دمشقی (یا مصری ) تقی الدین جرائدی ، مکنی به ابویوسف . متوفا به سال 688 هَ . ق . او راست : 1- حل الرموز فی القرائة. 2- کشف الرموز، در شرح قصیده ٔ حرزالامانی . (از یادداشت مؤلف ). او در دمشق به دنیا آمد و در قاهره به شهرت رسید وپس از هشتادواند سال زندگی در همانجا درگذشت . وی درعصر خود استاد بزرگ قراآت در سرزمین مصر بود. از آثار اوست : 1- المختار، در قراآت . 2- حل رموز الشاطبیة. 3 - سکر مصر فی ذوق اهل العصر. (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن حلفا (حلفی )، یا یعقوب صغیر. یکی دیگر از 12 حواری است که پسر حلفی و مریم بود. (از قاموس کتاب مقدس ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن داودبن عمر سلمی ، مکنی به ابوعبداﷲ. نویسنده و از وزرای بزرگ و کاتب ابراهیم بن عبداﷲبن حسن مثنی بود. چون ابراهیم برضد منصور قیام کرد و کشته شد یعقوب به زندان افتاد ولی پس از وفات منصور آزاد شد و در نزد مهدی مقامی والا یافت و به سال 163 هَ . ق . به وزارت برگزیده شد، ولی به سبب بدگویی حاسدان و دروغی که بر مهدی گفت از منصب وزارت عزل و زندانی شد و اموالش مصادره گردید و تا پنج سال و چند ماه از خلافت هارون الرشید نیز در زندان بود. هارون در سال 175 هَ . ق . او را از زندان آزاد کرد واموالش را پس داد و در اختیار محل اقامت آزادش گذاشت . او مکه را برگزید و در آنجا سکونت ورزید تا به سال 187 هَ . ق . در همانجا درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن ربیع، برادر فضل ربیع و حاجب ابوجعفر منصور. کاتب بود و به عربی شعر گفته و دیوان او سی ورقه است . (از ابن ندیم ). شاعر ظریف بغدادی و برادر فضل بود و بیشتر اشعارش را در سوک کنیزی به نام «ملک » می سرود. هارون الرشید پیش از رسیدن به خلافت با وی مأنوس بود. مرگ یعقوب در حدود سال 190 هَ . ق . روی داد. (از اعلام زرکلی ).
یعقوب این فراست دورانش دید گفتا
بر پاکی مسیح چو تو محضری ندارم .
خاقانی .
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن سعید. محدث است از یعقوبیان . (منتهی الارب ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن سفیان بن جوان فارسی فسوی ، مکنی به ابویوسف . از بزرگترین حافظان حدیث و از شهر فسای ایران بود. در حدود سی سال برای طلب حدیث جلای وطن کرد و از بیش از هزار تن از اهل حدیث روایت نمود و به سال 277 هَ . ق . در بصره درگذشت . او راست : 1- التاریخ الکبیر. 2- المشیخة. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به فهرست سیرة عمربن عبدالعزیز و شدالازار ص 116 شود.
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی کاتب . از اوست : 1- کتاب الخضابات .2- ذم الشیب و مدح الشباب . (از فهرست ابن الندیم ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن سلیمان اسفراینی شافعی ، مکنی به ابویوسف . متوفا به سال 488 هَ . ق . او راست : 1- بدایعالاخبار و روایعالاشعار. 2- محاسن الادب و اجتناب الریب . 3- سیرالخلافة. 4- شرائطالخلافة. 5- المستظهری ، در امامت و شرایط خلافت . (یادداشت مؤلف ). او از دانشمندان زبان و اخبار بود. خطی زیبا و شعری شیوا داشت و علاوه بر کتب بالا «قلائدالحکم » را از سخنان حضرت علی بن ابیطالب (ع ) او تألیف کرده است . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ابویوسف شود.
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن سیدعلی رومی . ازآثار اوست : 1- شرح بر شرح دیباچه ٔ مصباح مطرزی . 2- حاشیه بر شرح فرایض سیدشریف جرجانی . 3- اختصاری از مرآةالجنان یافعی . 4- جواب به پرسشهای سیدحمیدی بر شرح مفتاح سیدشریف . (یادداشت مؤلف ). وی به سال 931 هَ. ق . درگذشت و نیز از آثار اوست : 1 - مفاتیح الجنان فی شرعة الاسلام . 2 - التذکرة. 3 - حاشیه ای بر حاشیه ٔ سید بر لوامعالاسرار. 4 - شرح گلستان سعدی به عربی . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 340 شود.
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن شیبةبن صلت بن عصفور سدوسی بصری ، مکنی به ابویوسف و معروف به ابن شیبة. از بزرگترین دانشمندان حدیث و بزرگان مذهب مالکی بود. او راست : «المسند الکبیر».هیچکس مسندی بهتر از او ننوشته جز اینکه او مسند خود را ناتمام گذاشته است . یعقوب به سال 182 به دنیا آمد و به سال 262 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن عثمان بن یعقوب ، ملقب به شرف الدین و معروف به ابن خطیب القلعة. از مردم حماة سوریه و دانشمند وخطیب و واعظ و عارف به قراآت و فقه و ادب عرب بود. از آثار اوست : نظم الحاوی و فروع مذهب شافعی . یعقوب به سال 774 هَ . ق . درگذشته است . (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن صابربن برکات حرانی ، مکنی به ابویوسف و ملقب به نجم الدین . شاعربود و به سبب تبحر در علم منجنیق به منجنیق شهرت داشت . کتابی به نام «عمدةالسالک فی سیاسة الممالک » نوشت ولی آن را ناتمام گذاشت . اشعاری در ستایش خلفا و وزیران دارد و دیوانش به نام «مغانی المعانی » موجود است . یعقوب در نزد ناصرلدین اﷲ عباسی مقامی رفیع داشت . او اصلاً از حران بود و در سال 554 به دنیا آمد و به سال 626 هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن صالح بن علی بن عبداﷲبن عباس بن عبدالمطلب . از گویندگان و فرمانروایان دوران بنی عباس و معاصر هارون و مأمون بود و آن دورا هجو کرد. در شجاعت و چابک سواری شهرت داشت و برضدمأمون قیام کرد و نصربن شیث و برخی از رؤسای دیگرالجزیره و شام با او همداستان و آماده ٔ بیعت شدند. ولی پیش از حرکت به سوی مأمون مرگ به سراغش آمد (در حدود سال 200 هَ . ق .). (از اعلام زرکلی ). و رجوع به عقدالفرید ج 2 ص 53 و ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 353 شود.
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن طارق . از علمای احکام و نجوم بود. اوراست : کتاب مقالات در موالید خلفا و سلاطین . (طبقات الامم ). ابن ندیم گوید از افاضل منجمین بود و او راست : 1 - کتاب تقطیع کردجات الجیب . 2 - کتاب ما ارتفع من قوس نصف النهار. 3 - کتاب الزیج محلول فی سندهند لدرجة درجة، و آن دو کتاب است : اولی در علم فلک و دومی در علم الدول . (از الفهرست ). منجم مشهوری است که از افاضل بزرگان هیأت و نجوم در اسلام به شمار می رود. وی یکی از علمای اسلام است که در قرن سوم هجری مطالعه ٔ زیادی در کتاب سندهند یا سدهانت و ارکند نموده و در این راه از فزاری بصیرتر بوده و سندهند را به عربی ساده ترجمه کرده و در آن جداول کواکب سبعه ٔ سیاره ومسائل متعلق به مواضع زمین را از قبیل طول و عرض بلاد و عمل به مطالع و میل و کسوف نیرین را آورده است . (از گاهنامه ٔ سیدجلال الدین تهرانی ). و رجوع به آثارالباقیه چ زاخائو ص 13 و تاریخ الحکمای قفطی ص 278 شود.
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن طلحةبن عبیداﷲبن عثمان تیمی ، از بنی سعدبن تیم بن مرة از قریش . یکی از کسانی است که ابن حبیب آنان را «اجوادالاسلام » نامیده است . ساکن مدینه بود و در جنگ «الحرة» کشته شد. (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن عبدالحق بن محیوبن ابی بکربن حمامه ٔ مرینی زناتی ، مکنی به ابویوسف و معروف به المنصور المرینی . سلطان منصورباﷲ سرآمد همه ٔ سلاطین بنی مرین مراکش ، بربری و از اصل عرب است و فتوحات و دلیریها و شایستگیهای شگفت انگیزی در کار حکومت و جنگهااز خود نشان داده و بیمارستانها و مدارسی از خود به یادگار گذاشته و برای آنها موقوفاتی اختصاص داده . تولد او به سال 685 هَ . ق . در اندلس بود. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به حلل السندسیة ج 2 ص 303 و 314 شود.
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن قاضی سعدبن ابی عصرون ، معروف به ابن ابی عصرون . از دانشمندان شافعی و استاد مدرسه ٔ قطبیه ٔ قاهره بود و در محله به سال 665 هَ . ق .درگذشت . او راست : کتاب «مسائل ». (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز المتوکل ثانی بن یعقوب بن متوکل اول ، محمد، عباسی هاشمی ، مکنی به ابوالصبر ومعروف به المستمسک باﷲ. پانزدهمین از خلفای بنی عباسی در مصر بود. به سال 903 هَ . ق . با مرگ پدر به خلافت رسید و یازده سال و نه ماه خلافت کرد. او مردی نیک سیرت و فروتن بود. به سال 851 هَ . ق . متولد شد و به سال 927 هَ . ق . در قاهره درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن عثمان چرخی نقشبندی . او راست : 1 - تفسیر فاتحةالکتاب به فارسی و مختصر. 2 - رسالة الانسیة به فارسی در کلمات بهاءالدین نقشبند. (یادداشت مؤلف ). در سلک مشایخ ماوراءالنهرانتظام داشت و همواره همت بر متابعت حضرت خواجه بهاءالدین نقشبندی می گماشت . (از رجال حبیب السیر ص 91).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن علی قصرانی ، مکنی به ابویوسف و ملقب به موفق . او راست : مسائل فی احکام النجوم ، و آن کتاب بزرگی است . (از یادداشت مؤلف ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن جعفر بلخی جندلی ، مکنی به ابویوسف . از راویان بود. (یادداشت مؤلف ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن غنائم ، معروف به سامری و مکنی به ابویوسف و ملقب به موفق الدین . از حکما و محققان و اطبای نامی و بزرگ اسلام بود. در دمشق به دنیا آمد و به سال 681 هَ . ق . در همانجا درگذشت . از اوست : 1- شرح کلیات قانون ابن سینا. 2 - حل شکوک نجم الدین بن منفاخ علی الکلیات . 3 - کتاب المدخل الی علم المنطق و الطبیعی و الالهی . 4 - کناش السامری . (از اعلام زرکلی ) (از قاموس الاعلام ترکی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن قف ، یا یعقوب بن اسحاق کرکی نصرانی ، مکنی به حکیم ابوالفرج و ملقب به امین الدوله و معروف به ابن قف . از پزشکان نامی بود. از آثار اوست : 1- شرح قانون ابن سینا در 6 جلد. 2- شرح فصول بقراط در 2 جلد. یعقوب به سال 685 هَ . ق . درگذشته است . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابن قف شود.
ابراهیم بن ممشادکاتب یعقوب از سوی او به معتمد خلیفه شعری نوشت که ابیات زیر از آن است :
أنا ابن المکارم من نسل جم
و حائز ارث ملوک العجم
و محیی الذی باد من عزهم
و عفی علیه طوال القدم
یهم الانام بلذاته
و نفسی تهم بسوق الهمم
فقل لبنی هاشم اجمعین
هلموا الی الخلع قبل الندم
و اولاکم الملک آباؤنا
فما اًن وفیتم بشکر النعم
فعودوا الی ارضکم بالحجاز
لأکل الضباب و رعی الغنم
فانی سأعلو سریر الملوک
بحدالحسام و حرف القلم .
(از معجم الادباء ج 1 ص 322).
مؤلف تاریخ سیستان او را بنیانگذار شعر فارسی دری داندو گوید در فتح هرات شعرا او را به شعر تازی مدح گفتند و او عالم نبود درنیافت . محمدبن وصیف حاضر بود و دبیر رسایل او بود و ادب نیکو دانست و بدان روزگار نامه ٔ پارسی نبود، پس یعقوب گفت : چیزی که من اندرنیابم چرا باید گفت ؟ محمد وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت واول شعر پارسی اندر عجم او گفت و پیش از او کسی نگفته بود... و چون یعقوب هری بگرفت ... محمدبن وصیف این شعر بگفت :
ای امیری که امیران جهان خاصه و عام
بنده و چاکر و مولای و سگ بندو غلام ...
(از تاریخ سیستان صص 208-210) : امیر از تخت به زیر آمد و مصلی بازافکند که یعقوب لیث بر این جمله بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 44). بر منبر آنجا [شهر مهروبان کنار خلیج فارس در جنوب ارجان و شمال بندر دیلم ] نام یعقوب لیث نوشته دیدم . پرسیدم که حال چگونه بوده است ؟ گفتند یعقوب لیث تا این شهر گرفته بود و دیگر هیچ امیر خراسان را آن قدرت نبوده است . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 121).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن متمسک . آخرین خلیفه ٔ عباسی که اسماً در مصر خلافت داشتند. سلطان سلیم در فتح مصر یعقوب را به استانبول آورد و او در همانجا درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن محمد الحاسب مصیصی ، مکنی به ابویوسف . رجوع به ابویوسف (یعقوب ...) شود.
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی طاوسی . او راست : کنه المراد و خلاصة وفق الاعداد. (از یادداشت مؤلف ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن ، ملقب به امیر اشرف الدین هذیانی اربابی . از راویان بود و از یحیی ثقفی روایت کرده است . وی مردی ادیب و دانشمند بود و به سال 646 هَ . ق . در مصر درگذشت . (از حسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهرة ص 173).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن مصطفی فنایی اماسی رومی جلوتی حنفی ، معروف به یعقوب عفوی . دانشمند متصوف و واعظ ترک بود. بیشتر تألیفاتش به عربی است . وی به سال 1149 هَ . ق . درگذشت . از آثار اوست : 1- نتیجة التفاسیر. 2- المفاتیح شرح المصابیح . 3- الوسیلة العظمی لحضرة النبی المجتبی . 4- الحاقات علی التجلیات . 5- خلاصة البیان فی مذهب النعمان . 6- کنز الواعظین . (از اعلام زرکلی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن موسی اردبیلی ، مکنی به ابوالحسین . از محدثان و علمای ساکن بغداد بود و در آنجا از احمدبن طاهر و سعیدبن عمرو بردعی حدیث آموخت و ابوالحسن دارقطنی و ابوبکر برقانی از او روایت دارند. او شافعی و ثقه و امین و فاضل بود و به سال 381 هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از الانساب سمعانی ).
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن نقولا، معروف به دکتر صروف . از دانشمندان فلسفه و ریاضی و نجوم و شعر و ادب ، و از مترجمان چیره دست انگلیسی و از نویسندگان و روزنامه نگاران طرازاول عرب بود. او در دیه محدث بیروت به سال 1268 هَ . ق . به دنیا آمد و از دانشگاه آمریکایی بیروت در ریاضی و فلسفه فارغ التحصیل شد. آنگاه به ادبیات روی آورد و اشعار شیوا و استواری از او به جاست . از آثار اوست : 1- سر النجاح . 2- بسائط علم الفلک . 3- الحرب المقدسة. 4- الحکمة الالهیة. 5- سیر الابطال و العظماء. 6- فصول فی التاریخ الطبیعی . 7- الحلی الفیروزیة فی اللغة الانکلیزیة. مجله ٔ المقتطف را منتشر ساخت و در انتشار روزنامه ٔ «المقطم » شرکت جست . اصطلاحات علمی بیشماری بر لغت عرب افزود و در کشف معنی بسیاری از واژه های مشکوک موفق شد. دکتر صروف به سال 1346 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
(ملقب به: اسرائیل) در عهد عتیق، از اجداد عبرانیان، پسر اسحاق و رِفقَه، که امتیازات نخست زادگی را از برادر همزادش عیسو گرفت. او دو دختردایی اش لِیَه و راحیل را به زنی گرفت و به ازای هریک هفت سال به پدرشان لابان، خدمت کرد. به هنگام قحطی در کنعان، به نزد پسرش یوسف در مصر رفت. خاندان او را بنی اسرائیل می گویند. دوازده پسر او دوازده سردودمان اسباط دوازده گانۀ بنی اسرائیل شدند. در قرآن از انبیای الهی، و فرزند اسحاق و جانشین او در پیامبری (آل عمران، ۹۳؛ مریم، ۵۸). نام او شانزده بار در قرآن آمده است. نیز ← اسرائیل (لقب)
دانشنامه اسلامی
معنی أَبَوَیْکَ: دو پدرت (ابراهیم واسحاق که پدر و پدر بزرگ حضرت یعقوب بودند)
معنی إِسْرَائِیلَ: لقب حضرت یعقوب پیامبر(علی نبینا وعلیه السلام)
معنی یُوسُفَ: از پیامبران الهی و فرزند حضرت یعقوب علی نبینا و علیهما السلام
معنی یَهُودُ: پیروان حضرت موسی علی نبینا و علیه السلام (در روایت آمده که یهود بدان جهت یهود نامیده شدهاند ، که از فرزندان یهودا ، پسر حضرت یعقوب علی نبینا و علیه السلام می باشند )
معنی یَهُودِیّاً: یهودی - پیروان حضرت موسی علی نبینا و علیه السلام (در روایت آمده که یهود بدان جهت یهود نامیده شدهاند ، که از فرزندان یهودا ، پسر حضرت یعقوب علی نبینا و علیه السلام می باشند )
معنی نَافِلَةً: زیادی - اضافه - عطیه و بخششی افزون (کلمه نافله از ماده نفل به معنای زیادی است ،و معنای عبارت "وَمِنَ ﭐللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ "این است که قسمتی از شب را پس از خوابیدنت بیدار باش و به قرآن (یعنی نماز ) مشغول شو ، نمازی که زیادی بر مق...
ریشه کلمه:
یعقوب (۱۶ بار)
«علیه السلام» فرزند اسحق پسر ابراهیم علیهم السلام پدر انبیاء بنی اسرائیل نام مبارکش 16 بار در کلام اللَّه مجید مذکور است. نام دیگر آن جناب اسرائیل میباشد . . او در آیه . از عباداللَّه الصالحین شمرده شده و در آیات . به بهترین توصیف یاد شده است. نه مثل تورات که میگوید: خدا با یعقوب کشتی گرفت و عنقریب بود که بر خدا غلبه کند نعوذباللَّه.
یعقوب فرزند اسحاق، نوه ابراهیم(ع) و از پیامبران الهی بود. او در شهر فدان آرام نزد دایی خود لابان رفت و مدتی را در آنجا به چوپانی گذراند و با دو دختر دایی خود ازدواج کرد. البته بنا بر آیات قرآن، ازدواج با دو خواهر، قبل از اسلام جایز بوده است. اما در برخی اخبار آمده، یعقوب خواهر دوم را بعد از فوت همسر اول خود گرفته است. او از همسرانش دوازده پسر داشت که یوسف و بنیامین از راحیل متولد شدند. قرآن همچنین داستان نابینا شدن یعقوب را نقل می کند که پس از ناپدید شدن فرزندش یوسف، سالیان درازی در فراق او گریه کرد و بینایی اش را از دست داد: قالَ یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیم گفت: دریغا بر یوسف! و در حالی که از غصّه لبریز بود دو چشمش از اندوه، سپید شد.
خداوند در قرآن بشارت تولد اسحاق و یعقوب را به ابراهیم، گزارش کرده و می فرماید: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوب؛ و اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم». قرآن ۱۶ مرتبه در ۱۰ سوره به نام یعقوب اشاره کرده و در سوره های آل عمران و مریم نیز دو مرتبه نام اسرائیل آمده است. طبرسی در مجمع البیان اسرائیل را همان یعقوب می داند و میگوید، اِسرا یعنی عبد و ئیل به معنی الله و این کلمه به معنای عبداللَّه است. همچنین در قرآن به داستان واسطه قرار دادن یعقوب اشاره کرده و آورده است لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً وقتی برادران یوسف از خطای خود پشیمان شدند به جای اینکه مستقیم از خداوند درخواست عفو کنند، یعقوب را واسطه قرار دادند و از او خواستند برایشان نزد خدا طلب بخشش کند.
پیشنهاد کاربران
۷ تاشون از لیه ( Leah ) که شامل :
۱. رِئوبِن یا روبین ( Reuben )
۲. شمعون ( Simeon )
۳. لاوی ( Levi )
۴. یهودا ( Judah )
۵. یساکار ( Issachar )
۶. زبولون ( Zebulun )
۷. دینه ( Dinah )
*دینه تنها دختر یعقوب است.
۲ فرزند از زِلفه ( Zilpah ) که کلفت لیه بود :
۱. گاد یا جاد ( Gad )
۲. آشر یا اشیر ( Asher )
۲ فرزند از بلهه ( Bilhah ) که کلفت راحیل بود :
۱. دان ( Dan )
۲. نفتالی ( Naphtali )
۲ فرزند از راحال یا راحیل ( Rachel ) داشت :
۱. یوسف ( Joseph )
۲. بنیامین ( Benjamin )
تمامی فرزندان یعقوب به جز Dinah پسر بودند و پیامبران بعد از نسل لاوی بودند نه از نسل یوسف.
یعقوب برادری داشت به اسم عیسو ( Esau ) و مادر این دو رفقه یا رفقاه یا همون ربکا ( Rebecca ) نام داشت که همسر اسحاق ( Isaac ) بود و اسحاق فرزند ابراهیم ( Abraham ) و ساره یا سارا ( Sarah ) بود.