ساره
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
معنی: سارا، نام همسر حضرت ابراهیم ( ع ) و مادر اسحاق ( ع )، ( = سارا، سارای )، امیره ی من، ( اَعلام ) زوجه ی ابراهیم خلیل ( ع ) که به روایت تورات در سالگی اسحاق را به دنیا آورد و در سالگی درگذشت، ( در هندی ) شاره یا نوعی لباس محلیِ زنان هند و پاکستان که به صورت پارچه ای سبک و بلند است و یک سر آن را به دور کمر می پیچند و سر دیگر آن را بر روی شانه یا سر می اندازند، پرده، سارای ) به معنی امیره ی من، ( در اعلام ) زوجه ابراهیم خلیل ( ع ) و مادر اسحاق ( ع )
(تلفظ: sāre) (عبری) (= سارا ، سارای) به معنی امیرهی من ؛ (در اعلام) زوجه ابراهیم خلیل (ع) و مادر اسحاق (ع) ؛ (در هندی) شاره یا نوعی لباس محلیِ زنان هند و پاکستان که به صورت پارچهای سبک و بلند است و یک سر آن را به دور کمر میپیچند و سر دیگر آن را بر روی شانه یا سر میاندازند ، پرده .
فرهنگ فارسی
پسوندیست به معنی سار و سر : رخساره کتف ساره .
بنت قدرخان زوجه سلطان مسعود غزنوی است
← ساختار ریزِ هزینه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ز سر ساره هندوی برگرفت
برهنه سر و دست برسر گرفت.
لباسی آرد هر یک ترا بدیع نگار
سپید ساره زمستان دو رنگ حله تموز
خوید زرد خزان دیده لطیف بهار.
ساره وابفت کنی کرته و شلوارش.
بر سر نیمور، ترساوار بندم ساره ای.
|| پرده. ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( غیاث اللغات ) ( شعوری ). || تنه درخت. ( حاشیه فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی در کلمه تنه ). در فرهنگها معنی پرده باین کلمه میدهند و این شعر مولوی را شاهدمی آورند :
ای سنگ سیه را تو، کرده مدد دیده
وی از پس نومیدی بشکفته گل از ساره.
و پرده در این شعر بی تناسب است و بی شک فرهنگ نویسی ( چنانکه حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) ساره را به نرد یا نرده که بمعنی تنه درخت است ترجمه کرده و شعر مذکور را به مثال آورده و سپس این کلمه را کاتبی ( پرد ) یا پرده نوشته و سایر فرهنگ نویسان آن غلط را پیروی کرده اند و یک بار هم نیندیشیده اند که در شعر مولوی اگر ساره پرده باشد شعر چه معنی خواهد داد. ( یادداشت بخط مؤلف ). || رشوت. پاره. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( شرفنامه منیری ) ( رشیدی ) ( آنندراج ) ( شعوری ) ( غیاث اللغات ). بلکفد. ( شرفنامه ) ( شعوری ). رشوه که قاضی را دهند. || مزید مؤخر ( پسوند ) طرف. جانب.ناحیه. سوی. در کلمات زیر: بینی ساره. رَعن ؛ بینی ساره کوه. ( منتهی الارب ). درساره. رخساره. کتف ساره :
ز سر ساره ٔ هندوی برگرفت
برهنه سر و دست برسر گرفت .
فردوسی (از شرفنامه ، رشیدی ، شعوری ).
فصول سال همه خادمند از آنکه بوقت
لباسی آرد هر یک ترا بدیع نگار
سپید ساره زمستان دو رنگ حله تموز
خوید زرد خزان دیده ٔ لطیف بهار.
اسدی (از جهانگیری و شعوری ).
تن همان خاک گران سیه است ارچند
ساره وابفت کنی کرته و شلوارش .
ناصرخسرو (از جهانگیری ).
چون سنائی شاعری برسازم از نیمور اگر
بر سر نیمور، ترساوار بندم ساره ای .
سوزنی .
رجوع به سار، ساری ، شار و شاره شود.
|| پرده . (جهانگیری ) (رشیدی ) (غیاث اللغات ) (شعوری ). || تنه ٔ درخت . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی در کلمه ٔ تنه ). در فرهنگها معنی پرده باین کلمه میدهند و این شعر مولوی را شاهدمی آورند :
ای سنگ سیه را تو، کرده مدد دیده
وی از پس نومیدی بشکفته گل از ساره .
و پرده در این شعر بی تناسب است و بی شک فرهنگ نویسی (چنانکه حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) ساره را به نرد یا نرده که بمعنی تنه ٔ درخت است ترجمه کرده و شعر مذکور را به مثال آورده و سپس این کلمه را کاتبی (پرد) یا پرده نوشته و سایر فرهنگ نویسان آن غلط را پیروی کرده اند و یک بار هم نیندیشیده اند که در شعر مولوی اگر ساره پرده باشد شعر چه معنی خواهد داد. (یادداشت بخط مؤلف ). || رشوت . پاره . (جهانگیری ) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (رشیدی ) (آنندراج ) (شعوری ) (غیاث اللغات ). بلکفد. (شرفنامه ) (شعوری ). رشوه که قاضی را دهند. || مزید مؤخر (پسوند) طرف . جانب .ناحیه . سوی . در کلمات زیر: بینی ساره . رَعن ؛ بینی ساره ٔ کوه . (منتهی الارب ). درساره . رخساره . کتف ساره :
زیشان برست گیرو بشد یکسو
بردوخته زکو به کتف ساره .
ناصرخسرو (دیوان ص 386).
رجوع به سار شود.
سارة. [ رَ ] (اِخ ) از زنان محدث است . حدیث رااز علم الدین برزالی استاد صلاح الدین صفدی فرا گرفته است . وی به سال 716 درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
سارة. [ رَ ] (اِخ ) بنت الربعی ، از مشاهیر زنان محدث و از مشایخ امام سیوطی و حفیده ٔ سراج الدین بن الملقن است و علم حدیث را از او فرا گرفته . به سال 869 هَ . ق . درگذشت . (قاموس اعلام ترکی ).
سارة. [ رَ ] (اِخ ) بنت قدرخان . زوجه ٔ سلطان مسعود غزنوی [ 432 - 440 هَ . ق . ] است . رجوع به اخبارالدولة السلجوقیه چ محمد اقبال چ لاهور ص 14 شود.
سارة. [ رَ ] (اِخ ) نام زنی است و مولاة بنی هاشم است . (سیره ٔ ابن هشام ). رجوع به عقد الفرید بتحقیق محمد سعید العریان ج 7 ص 304 شود.
سارة. [ سار رَ ] (ع ، ص ) زن شادمان کن . مؤنث سارّ. رجوع به سار شود.
ور ساره دادخواه بدو آید
جز خاکسار ازو نرهد ساره .
ناصرخسرو (دیوان ص 386).
نیامد جز که فضل و علم و حکمت
به ما میراث از ابراهیم و ساره .
ناصرخسرو (دیوان ص 394).
- ساره سیرت ؛ آنکه سیرت و خوی ساره دارد. ساره صفات . پسندیده خوی . ستوده خوی :
آسیه توفیق و ساره سیرت است
سیرتش بر انس و جان خواهم گزید.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 171).
آسیه توفیق و ساره سیرت است
ساره را سیاره سیما دیده ام .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 291).
- ساره صفات ؛آنکه صفات پسندیده ٔ ساره را دارد. ساره سیرت . پسندیده صفات :
ای ساره صفات و آسیه زهد
کس چون تو زبیده سان ندیده ست .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 76).
- ساره معرفت ؛ آنکه معرفت ساره را دارد.
ای آسیه کرامت و ای ساره معرفت
حوای وقت و مریم آخر زمان شده .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 4169).
سارة. [ رَ ] (اِخ ) نام دختر برادر شیخ ابواسحاق کازرونی [ 352 - 426 هَ .ق . ] است و پدرش حسن بن شهریاربن زادانفرخ بود. رجوع به فردوس المرشدیه چ تهران ص 168 شود.
فرهنگ عمید
ساری۳#NAME?
دانشنامه عمومی
بامداد
دانشنامه آزاد فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
حضرت ساره علیهاالسلام همسر حضرت ابراهیم علیه السلام و دختر هادان بن باخور استو به نقلی دختر «احج» از پیامبران غیرمرسل و مادر حضرت اسحاق علیه السلام و طبق روایتی به واسطه یابی واسطه عموزاده یا دخترخاله حضرت ابراهیم علیه السلام بود. در تورات از او با عنوان «مادر ملت ها» یاد شده است. هنگامی که نمرود در دیانت حضرت ابراهیم علیه السلام عاجز ماند، از او خواست که خاک بابل را ترک کند. حضرت ابراهیم، ساره را هم از آنجا بیرون برد و ابتدا به حران شام رفت و در آن سرزمین ساره را به عقد خویش درآورد و از آنجا به مؤتفکات فلسطین و بعد به مصر رفت. ملک مصر، سنان بن علوان بن عبید بن عولح، وقتی چشمش به ساره افتاد فریفته جمالش شد و دست به سوی او دراز کرد، اما دستش خشک شد و فهمید که به دعای حضرت ابراهیم علیه السلام چنین اتفاقی افتاد، به همین دلیل توبه کرد و گفت که اجازه دارند که آزادانه و با کمال آسایش و آرامش در کشور او زندگی کنند. حضرت ابراهیم علیه السلام که به واسطه قحطسالی از فلسطین به مصر آمده بود، سالها در مصر ماند. بعد از آن حضرت ابراهیم علیه السلام به فلسطین بازگشت و در محلی به نام «قط» ساکن شد و چون ساره عقیم بود، هاجر را به ابراهیم بخشید و اسماعیل علیه السلام از هاجر متولد شد. در این ماجرا ساره بر هاجر رشک برد و به حضرت ابراهیم خواست که هاجر را از آنجا ببرد. بنابراین حضرت ابراهیم، هاجر و اسماعیل را به مکه برد.
تولد اسحاق علیه السلام
زمانی که حضرت ابراهیم علیه السلام ۱۲۰ سال داشت و ساره ۹۰ ساله بود، فرشتگانی که مأمور تنبیه قوم لوط علیه السلام بودند و به شهرهای سدوم می رفتند، شب هنگام به خانه حضرت ابراهیم علیه السلام آمدند تا به او مژده بدهند که برخلاف موازین طبیعی، ساره در همان سن و سال مادر خواهد شد.خداوند ماجرا را در سوره هود، آیات ۶۹ تا ۷۳ شرح می دهد: «فرستادگان آمدند و مژده داده و سلام گفتند، گفت: سلام بر شما! پس گوساله ای بریان برای آنان مهیا کرد. و چون حضرت ابراهیم علیه السلام دید دست آنان به طرف غذا دراز نمی شود، از آنان در دلش بیمناک شد.آنان گفتند: مترس که ما فرستادگان خدا به سوی قوم لوط هستیم. همسرش ایستاده بود که متبسم گردید، ما به او مژده دادیم اسحاق و پس از اسحاق هم یعقوب است. گفت: وای بر من! من باردار می شوم در حالی که پیری سالخورده هستم و شوهرم نیز کهنسال است، این چیز شگفت انگیزی است. گفتند: آیا از امر خدا تعجب می کنی؟ رحمت و برکات خداوند بر شما خاندان نبوت است، بدرستی که او ستوده و دارای مجد و عظمت است».
پایان عمر
ساره علیهاالسلام در سن ۱۲۷ سالگی در حبرون (خلیل) از دنیا رفت و در همانجا به خاک سپرده شد.
منابع
...
در منابع تاریخی ساره زنی زیبا توصیف شده است. در جریان مهاجرت ابراهیم و ساره به مصر، پادشاه مصر برای جبران بدی خود به ابراهیم و ساره، یکی از کنیزان زیبای خود به نام هاجر را به ساره هدیه داد. ساره به همراه ابراهیم پس از هجرت های متعددی که به شام (سوریه کنونی) و مصر داشت در نهایت در فلسطین اقامت کرد و پس از مدتی طولانی در ۱۲۷ سالگی در حبرون (الخلیل کنونی) درگذشت.
بنابر برخی منابع، تربیت فرزندان شیعیان در عالم برزخ بر عهده ابراهیم و ساره است. در تورات نیز به شخصیت و وقایع مرتبط با زندگی ساره پرداخته شده است.
هنگامی که نمرود در دیانت حضرت ابراهیم علیه السلام عاجز ماند، از او خواست که خاک بابل را ترک کند. حضرت ابراهیم، ساره را هم از آنجا بیرون برد و ابتدا به حران شام رفت و در آن سرزمین ساره را به عقد خویش درآورد و از آنجا به مؤتفکات فلسطین و بعد به مصر رفت. ملک مصر، سنان بن علوان بن عبید بن عولح، وقتی چشمش به ساره افتاد فریفته جمالش شد و دست به سوی او دراز کرد، اما دستش خشک شد و فهمید که به دعای حضرت ابراهیم علیه السلام چنین اتفاقی افتاد، به همین دلیل توبه کرد و گفت که اجازه دارند که آزادانه و با کمال آسایش و آرامش در کشور او زندگی کنند. حضرت ابراهیم علیه السلام که به واسطه قحطسالی از فلسطین به مصر آمده بود، سالها در مصر ماند.
بعد از آن حضرت ابراهیم علیه السلام به فلسطین بازگشت و در محلی به نام «قط» ساکن شد و چون ساره عقیم بود، هاجر را به ابراهیم بخشید و اسماعیل علیه السلام از هاجر متولد شد. در این ماجرا ساره بر هاجر رشک برد و به حضرت ابراهیم خواست که هاجر را از آنجا ببرد. بنابراین حضرت ابراهیم، هاجر و اسماعیل را به مکه برد.
زمانی که حضرت ابراهیم علیه السلام 120 سال داشت و ساره 90 ساله بود، فرشتگانی که مأمور تنبیه قوم لوط علیه السلام بودند و به شهرهای سدوم می رفتند، شب هنگام به خانه حضرت ابراهیم علیه السلام آمدند تا به او مژده بدهند که برخلاف موازین طبیعی، ساره در همان سن و سال مادر خواهد شد.
خداوند ماجرا را در سوره هود، آیات 69 تا 73 شرح می دهد: «فرستادگان آمدند و مژده داده و سلام گفتند، گفت: سلام بر شما! پس گوساله ای بریان برای آنان مهیا کرد. و چون دید دست آنان به طرف غذا دراز نمی شود، از آنان در دلش بیمناک شد.
آنان گفتند: مترس که ما فرستادگان خدا به سوی قوم لوط هستیم. همسرش ایستاده بود که متبسم گردید، ما به او مژده دادیم اسحاق و پس از اسحاق هم یعقوب است.
گفت: وای بر من! من باردار می شوم در حالی که پیری سالخورده هستم و شوهرم نیز کهنسال است، این چیز شگفت انگیزی است. گفتند: آیا از امر خدا تعجب می کنی؟ رحمت و برکات خداوند بر شما خاندان نبوت است، بدرستی که او ستوده و دارای مجد و عظمت است».
ساره علیهاالسلام در سن 127 سالگی در حبرون (خلیل) از دنیا رفت و در همانجا به خاک سپرده شد.
...
گویش مازنی
۱از دهات بابل ۲نامی برای زنان
پیشنهاد کاربران
کوچکتر از
سار
که سار پرنده ای کوچک و نماد خوشبختی
تمام زیباییها،
انرژی مثبت،
زندگی،
امید به زندگی و و و
بعدش من نمیدونم چرا وقتی از معنی اسم گفته میشه نسبت میدن به فلان پیغمر وفلان امام. لطفا اینو نهادینه کنین که معنی اسم ربطی به نسب و فلان خاندان نداره
و به معنی شاهزاده خانم است
یعنی مهربانی نجیب
- ساره سیرت ؛ آنکه سیرت و خوی ساره دارد. ساره صفات . پسندیده خوی . ستوده خوی :
آسیه توفیق و ساره سیرت است
سیرتش بر انس و جان خواهم گزید.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 171 ) .
آسیه توفیق و ساره سیرت است
ساره را سیاره سیما دیده ام .
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 291 ) .
- ساره صفات ؛آنکه صفات پسندیده ٔ ساره را دارد. ساره سیرت . پسندیده صفات :
ای ساره صفات و آسیه زهد
کس چون تو زبیده سان ندیده ست .
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 76 ) .
- ساره معرفت ؛ آنکه معرفت ساره را دارد.
ای آسیه کرامت و ای ساره معرفت
حوای وقت و مریم آخر زمان شده .
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 4169 ) .
ساره :سَاره همسر پیامبر ابراهیم - شاد و شاد کننده - امیر - منتخب
خوشبختی
خوشحالی
داشتن انرژی مثبت
زیبا
نجیب
پاک
همدم
خلاصه ساره اسم زیبا و پر معناییهس
خوشحالم که اسمم ساره گذاشته شده
ساره ینی شاهزاده خانم ینی زن زیبا و ثروتمندو. . . .