Hagar
هاجر
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
مهاجرت کردن , بکشور ديگر رفتن , مهاجرت کردن (بکشور ديگر) , ميهن گزيدن , توطن اختيار کردن , اوردن , نشاندن , کوچ کردن , کوچيدن
فرهنگ اسم ها
اسم: هاجر (دختر) (عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hājar) (فارسی: هاجر) (انگلیسی: hajar)
معنی: فضیلت و برتری داشتن، نام همسر حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) و مادر حضرت اسماعیل ( ع )، به معنی «فرار»، ( اَعلام ) همسر دوم حضرت ابراهیم خلیل ( ع )، کنیز همسر اولش سارا، مادر اسماعیل ( ع )، به روایت تورات و قرآن، [هاجر در ادبیاتِ یهود نشانه ی بندگی در شریعت است]، ( عبری ) به معنی ' فرار '، ( در اعلام ) همسر حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) و مادر اسماعیل ( ع ) ]هاجر در ادبیاتِ یهود نشانه ی بندگی در شریعت است[، معرب از عبری فرارکننده، مهاجرت کننده، نام مادر اسماعیل و همسر ابراهیم ( ع )
معنی: فضیلت و برتری داشتن، نام همسر حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) و مادر حضرت اسماعیل ( ع )، به معنی «فرار»، ( اَعلام ) همسر دوم حضرت ابراهیم خلیل ( ع )، کنیز همسر اولش سارا، مادر اسماعیل ( ع )، به روایت تورات و قرآن، [هاجر در ادبیاتِ یهود نشانه ی بندگی در شریعت است]، ( عبری ) به معنی ' فرار '، ( در اعلام ) همسر حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) و مادر اسماعیل ( ع ) ]هاجر در ادبیاتِ یهود نشانه ی بندگی در شریعت است[، معرب از عبری فرارکننده، مهاجرت کننده، نام مادر اسماعیل و همسر ابراهیم ( ع )
(تلفظ: hājar) (عبری) به معنی ' فرار ' ؛ (در اعلام) همسر حضرت ابراهیم خلیل (ع) و مادر اسماعیل (ع). ]هاجر در ادبیاتِ یهود نشانهی بندگی در شریعت است[.
فرهنگ فارسی
جدایی کننده، لایق وفائق، فضیلت وبرتری داشتن
(اسم ) ۱- جدایی کننده . ۲- فایق و فاصل بردیگراشیائ . ۲- سخن پریشان گوی .
(اسم ) ۱- جدایی کننده . ۲- فایق و فاصل بردیگراشیائ . ۲- سخن پریشان گوی .
فرهنگ معین
(جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - جدایی کننده . ۲ - فایق ،فاضل بر دیگر اشیا.۳ - سخن پریشان گوی .
لغت نامه دهخدا
هاجر. [ ج ِ ] ( ع ص ) سخن پریشان گوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || جدائی کننده. || لایق و فایق از دیگران. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): چیزی هاجر؛ یعنی فائق و فاضل بر دیگر اشیاء. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به «هجر» شود.
هاجر. [ ج ِ ] ( اِخ ) قبیله ای است. ( منتهی الارب ). نام قبیله ای از تازیان. ( ناظم الاطباء ).
هاجر. [ ج َ ] ( اِخ ) نام مادر اسماعیل. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). نام یکی از دو زن ابراهیم ، کنیزی که ملک مصر سنان بن علوان بن عبیدبن عولح به ساره داد. چون ابراهیم را از ساره فرزند نیامد و ساره دریافت که ابراهیم از این بابت آزرده خاطر است. هاجر را به او بخشید، ابراهیم را در هشتاد و شش سالگی از وی پسری آمد که اسماعیل نام نهاد. پس از تولد اوساره را عرق رشک و غیرت در حرکت آمد و دل نمودگی آغاز کرد و نیز سوگند یاد کرد که سه عضو از اعضای هاجر را قطع کند. هاجر در گوشه ای منزل گزید. آخرالامر بنابر شفاعت ابراهیم قرار بر آن یافت که دو نرمه گوش هاجر را سوراخ کند و یکی از اعضای نهانی او را مقطوع گرداند. هاجر از کنج انزوا بیرون آمد و ساره بدان طریق سوگند خود را راست گرداند. سنت سوراخ کردن گوش و ختان در میان زنان از آن زمان پیدا شد. باز هم ساره با هاجر شکیبا نبود، ابراهیم را گفت : ایشان را از نزدمن ببر. ابراهیم ، هاجر و اسماعیل را به زمین مکه برد و به راهنمایی و اشارت جبرئیل ایشان را آنجا که بیابانی بی آب بود ساکن گردانید. در مجمل التواریخ آمده است : چون فعل قوم عاد زشت گشت اندر یمن [ مردی ] نام وی معاویةبن بکر برخاست با جماعت خویش و به مکه آمد که حرمست و نخستین کسی بعد از طوفان [ که ] آنجایگه مقام کردی ، وی بوده است و آنجا که اکنون کعبه است بلندی سرخ بود تا خدای عز و جل فرمود ابراهیم را بنا کردن خانه کعبه ، پس ابراهیم هاجر و اسماعیل را با مشکی آب و قدری طعام آنجا رها کرد، و ایشان را به خدای تسلیم کرد و بازگشت و هاجر به طلب آنکه مگر کسی را ببیند به مروه و صفا همی دوید چند بار، آن است که سنت گشت و از ارکان حج کردن شد، و اسماعیل چون طفلان بگریست و پاشنه بر زمین زد، خدای تعالی چشمه آب پدید آورد، و گویند زمزم است. ( مجمل التواریخ و القصص ص 191 ). و چون قوم بنی جرهم بواسطه آب آنجا آمدند اسماعیل در میان ایشان پرورش یافت و دختر مهتر بنی جرهم را به زنی گرفت :
هاجر. [ ج ِ ] ( اِخ ) قبیله ای است. ( منتهی الارب ). نام قبیله ای از تازیان. ( ناظم الاطباء ).
هاجر. [ ج َ ] ( اِخ ) نام مادر اسماعیل. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). نام یکی از دو زن ابراهیم ، کنیزی که ملک مصر سنان بن علوان بن عبیدبن عولح به ساره داد. چون ابراهیم را از ساره فرزند نیامد و ساره دریافت که ابراهیم از این بابت آزرده خاطر است. هاجر را به او بخشید، ابراهیم را در هشتاد و شش سالگی از وی پسری آمد که اسماعیل نام نهاد. پس از تولد اوساره را عرق رشک و غیرت در حرکت آمد و دل نمودگی آغاز کرد و نیز سوگند یاد کرد که سه عضو از اعضای هاجر را قطع کند. هاجر در گوشه ای منزل گزید. آخرالامر بنابر شفاعت ابراهیم قرار بر آن یافت که دو نرمه گوش هاجر را سوراخ کند و یکی از اعضای نهانی او را مقطوع گرداند. هاجر از کنج انزوا بیرون آمد و ساره بدان طریق سوگند خود را راست گرداند. سنت سوراخ کردن گوش و ختان در میان زنان از آن زمان پیدا شد. باز هم ساره با هاجر شکیبا نبود، ابراهیم را گفت : ایشان را از نزدمن ببر. ابراهیم ، هاجر و اسماعیل را به زمین مکه برد و به راهنمایی و اشارت جبرئیل ایشان را آنجا که بیابانی بی آب بود ساکن گردانید. در مجمل التواریخ آمده است : چون فعل قوم عاد زشت گشت اندر یمن [ مردی ] نام وی معاویةبن بکر برخاست با جماعت خویش و به مکه آمد که حرمست و نخستین کسی بعد از طوفان [ که ] آنجایگه مقام کردی ، وی بوده است و آنجا که اکنون کعبه است بلندی سرخ بود تا خدای عز و جل فرمود ابراهیم را بنا کردن خانه کعبه ، پس ابراهیم هاجر و اسماعیل را با مشکی آب و قدری طعام آنجا رها کرد، و ایشان را به خدای تسلیم کرد و بازگشت و هاجر به طلب آنکه مگر کسی را ببیند به مروه و صفا همی دوید چند بار، آن است که سنت گشت و از ارکان حج کردن شد، و اسماعیل چون طفلان بگریست و پاشنه بر زمین زد، خدای تعالی چشمه آب پدید آورد، و گویند زمزم است. ( مجمل التواریخ و القصص ص 191 ). و چون قوم بنی جرهم بواسطه آب آنجا آمدند اسماعیل در میان ایشان پرورش یافت و دختر مهتر بنی جرهم را به زنی گرفت :
هاجر. [ ج ِ ] (اِخ ) قبیله ای است . (منتهی الارب ). نام قبیله ای از تازیان . (ناظم الاطباء).
هاجر. [ ج ِ ] (ع ص ) سخن پریشان گوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جدائی کننده . || لایق و فایق از دیگران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): چیزی هاجر؛ یعنی فائق و فاضل بر دیگر اشیاء. (از اقرب الموارد). و رجوع به «هجر» شود.
هاجر.[ ج َ ] (اِخ ) نام مادر المستعصم باﷲ ابواحمد عبداﷲبن المستنصرباﷲ است . (از تاریخ الخلفاء سیوطی ص 308).
هاجر. [ ج َ ] (اِخ ) نام مادر اسماعیل . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). نام یکی از دو زن ابراهیم ، کنیزی که ملک مصر سنان بن علوان بن عبیدبن عولح به ساره داد. چون ابراهیم را از ساره فرزند نیامد و ساره دریافت که ابراهیم از این بابت آزرده خاطر است . هاجر را به او بخشید، ابراهیم را در هشتاد و شش سالگی از وی پسری آمد که اسماعیل نام نهاد. پس از تولد اوساره را عرق رشک و غیرت در حرکت آمد و دل نمودگی آغاز کرد و نیز سوگند یاد کرد که سه عضو از اعضای هاجر را قطع کند. هاجر در گوشه ای منزل گزید. آخرالامر بنابر شفاعت ابراهیم قرار بر آن یافت که دو نرمه ٔ گوش هاجر را سوراخ کند و یکی از اعضای نهانی او را مقطوع گرداند. هاجر از کنج انزوا بیرون آمد و ساره بدان طریق سوگند خود را راست گرداند. سنت سوراخ کردن گوش و ختان در میان زنان از آن زمان پیدا شد. باز هم ساره با هاجر شکیبا نبود، ابراهیم را گفت : ایشان را از نزدمن ببر. ابراهیم ، هاجر و اسماعیل را به زمین مکه برد و به راهنمایی و اشارت جبرئیل ایشان را آنجا که بیابانی بی آب بود ساکن گردانید. در مجمل التواریخ آمده است : چون فعل قوم عاد زشت گشت اندر یمن [ مردی ] نام وی معاویةبن بکر برخاست با جماعت خویش و به مکه آمد که حرمست و نخستین کسی بعد از طوفان [ که ] آنجایگه مقام کردی ، وی بوده است و آنجا که اکنون کعبه است بلندی سرخ بود تا خدای عز و جل فرمود ابراهیم را بنا کردن خانه ٔ کعبه ، پس ابراهیم هاجر و اسماعیل را با مشکی آب و قدری طعام آنجا رها کرد، و ایشان را به خدای تسلیم کرد و بازگشت و هاجر به طلب آنکه مگر کسی را ببیند به مروه و صفا همی دوید چند بار، آن است که سنت گشت و از ارکان حج کردن شد، و اسماعیل چون طفلان بگریست و پاشنه بر زمین زد، خدای تعالی چشمه ٔ آب پدید آورد، و گویند زمزم است . (مجمل التواریخ و القصص ص 191). و چون قوم بنی جرهم بواسطه ٔ آب آنجا آمدند اسماعیل در میان ایشان پرورش یافت و دختر مهتر بنی جرهم را به زنی گرفت :
ذبیح چون صد و سی و چهار سال بزیست
که بد به نام سماعیل و مادرش هاجر .
ذبیح چون صد و سی و چهار سال بزیست
که بد به نام سماعیل و مادرش هاجر .
ناصرخسرو (دیوان ص 186).
دانشنامه عمومی
هاجَر(عبری:הָגָר به معنی «غیرمطمئن» عربی: هاجر یونانی: Ἄγαρ Agar) زنی است که در کتاب مقدس و در قرآن به او اشاره شده است. در کتاب مقدس فصل ۱۶ او کنیز سارای (سارا) همسر ابرام (ابراهیم) است که توسط سارا به او بخشیده می شود تا از او فرزند دار شود. اولین فرزند ابراهیم به نام اشماعیل (اسماعیل) از او زاده شد.
عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی، اول، تهران: ذکر، ۱۳۸۰، شابک ۹۶۴-۳۰۷-۱۶۳-۴
کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران: اساطیر، ۱۳۷۹، شابک ۹۶۴-۳۳۱-۰۶۸-X
جیمز هاکس (۱۳۷۵)، قاموس کتاب مقدس، ترجمهٔ عبدالله شیبانی، تهران: اساطیر، ص. ۱۱۴
نام هاجر در قرآن ذکر نشده است ولیکن داستان او در سوره ابراهیم در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است. او در اسلام زنی تکریم شده است و بر اساس سنت اسلامی هاجر مادر اعراب و محمد از نسل وی می باشد. مراسم حج در اسلام داستان تلاش هاجر برای نجات فرزند خود را بازسازی می کند.
ها-جر:(ها) به زبان هیروگلیف مصری گل لوتوس، گیاه افسانه ای در اساطیر یونان، و کلمه (جر) معنی اش در تورات اشاره به سرزمین مصر دارد. این نام در مجموع به معنی گل لوتوس مصری است.
بعضی از یهودیان می گویند که هاجر اسیر جنگی بوده ولی در بعضی کتب یهودی آمده است که او از خانواده شاهان بوده است؛ ولیز ترابلسی و لیتی راسل در صفحه ۱۰۶ کتاب «هاجر و ساره و فرزندان آن ها» می نویسد: او شاهزاده و یکی از فرزندان فراعنه مصر بوده است. همچنین گفته شده است که او اهل کنعان و شاهزاده ای بوده که پدرانش قبل از فراعنه بر این سرزمین حکومت می کردند.
عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی، اول، تهران: ذکر، ۱۳۸۰، شابک ۹۶۴-۳۰۷-۱۶۳-۴
کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران: اساطیر، ۱۳۷۹، شابک ۹۶۴-۳۳۱-۰۶۸-X
جیمز هاکس (۱۳۷۵)، قاموس کتاب مقدس، ترجمهٔ عبدالله شیبانی، تهران: اساطیر، ص. ۱۱۴
نام هاجر در قرآن ذکر نشده است ولیکن داستان او در سوره ابراهیم در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است. او در اسلام زنی تکریم شده است و بر اساس سنت اسلامی هاجر مادر اعراب و محمد از نسل وی می باشد. مراسم حج در اسلام داستان تلاش هاجر برای نجات فرزند خود را بازسازی می کند.
ها-جر:(ها) به زبان هیروگلیف مصری گل لوتوس، گیاه افسانه ای در اساطیر یونان، و کلمه (جر) معنی اش در تورات اشاره به سرزمین مصر دارد. این نام در مجموع به معنی گل لوتوس مصری است.
بعضی از یهودیان می گویند که هاجر اسیر جنگی بوده ولی در بعضی کتب یهودی آمده است که او از خانواده شاهان بوده است؛ ولیز ترابلسی و لیتی راسل در صفحه ۱۰۶ کتاب «هاجر و ساره و فرزندان آن ها» می نویسد: او شاهزاده و یکی از فرزندان فراعنه مصر بوده است. همچنین گفته شده است که او اهل کنعان و شاهزاده ای بوده که پدرانش قبل از فراعنه بر این سرزمین حکومت می کردند.
wiki: هاجر
دانشنامه آزاد فارسی
هاجَر
(در عبری به معنای سرگردان) همسر حضرت ابراهیم (ع) و مادر اسماعیل (ع)، نیای بزرگ عرب ها. چون ساره، همسر ابراهیم (ع)، صاحب فرزندی نمی شد، راضی شد که کنیزش هاجر را به عقد ابراهیم (ع) درآورد. بعدها به اعجاز الهی ساره صاحب فرزندی به نام اسحاق شد؛ اما چون نتوانست رشک خود را مهار کند، از همسرش خواست تا هاجر و فرزندش را به جایی دور ببرد. ابراهیم (ع) نیز پذیرفت و آنان را به سرزمینی بی آب و علف که همان مکه باشد برد و رهایشان کرد و نزد ساره بازگشت. در آیۀ ۱۲۴ سوره بقره به این داستان اشاره شده است. هاجر برای نوزادش و خود در جست و جوی آب برآمد و هفت بار میان دو تپۀ صفا و مروه با سرگشتگی رفت و آمد کرد تا به ارادۀ خداوند و راهنمایی جبرئیل جایی را یافتند و به آب رسیدند و آن همان چاه زمزم است. به گفتۀ مورخان، خداوند برای حفظ و تقدیس این خاطره، سعی بین صفا و مروه را در احکام حج تشریع فرمود.
(در عبری به معنای سرگردان) همسر حضرت ابراهیم (ع) و مادر اسماعیل (ع)، نیای بزرگ عرب ها. چون ساره، همسر ابراهیم (ع)، صاحب فرزندی نمی شد، راضی شد که کنیزش هاجر را به عقد ابراهیم (ع) درآورد. بعدها به اعجاز الهی ساره صاحب فرزندی به نام اسحاق شد؛ اما چون نتوانست رشک خود را مهار کند، از همسرش خواست تا هاجر و فرزندش را به جایی دور ببرد. ابراهیم (ع) نیز پذیرفت و آنان را به سرزمینی بی آب و علف که همان مکه باشد برد و رهایشان کرد و نزد ساره بازگشت. در آیۀ ۱۲۴ سوره بقره به این داستان اشاره شده است. هاجر برای نوزادش و خود در جست و جوی آب برآمد و هفت بار میان دو تپۀ صفا و مروه با سرگشتگی رفت و آمد کرد تا به ارادۀ خداوند و راهنمایی جبرئیل جایی را یافتند و به آب رسیدند و آن همان چاه زمزم است. به گفتۀ مورخان، خداوند برای حفظ و تقدیس این خاطره، سعی بین صفا و مروه را در احکام حج تشریع فرمود.
wikijoo: هاجر
دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] هاجَر همسر ابراهیم(ع) و مادر اسماعیل است. قرآن در آیه ۳۷ سوره ابراهیم به داستان او پرداخته است. او کنیز پادشاه مصر بود که به ساره همسر ابراهیم هدیه داده شد اما از آن جایی که ابراهیم از ساره فرزندی نداشت ساره، هاجر را به ابراهیم بخشید و پس از مدتی اسماعیل را به دنیا آورد. اندکی پس از تولد اسماعیل، ابراهیم به دستور خدا هاجر و فرزندش را به مکه که در آن روز بیابانی خشک و بدون سکنه بود منتقل کرد. گزارش قرآن و تورات از دلیل این نقل مکان متفاوت است.
طبری، بنا بر نقلی هاجر را دختر پادشاه مصر می داند که پس از شورش گروهی از مردم عین الشمس بر پادشاه مصر، دختر او هاجر را به بردگی گرفتند و او را به پادشاه جدید مصر فروختند. پیامبر (ص) از اصحابش خواسته تا با مردم مصر به نرمی رفتار کنند زیرا هاجر از آنان بوده است.
حضرت ابراهیم در حدود ۷۰ سالگی از سوی خداوند مأمور شد از بابل مهاجرت کند از این رو به همراه همسرش ساره، برادرزاده خود حضرت لوط و برخی دیگر از پیروانش به مصر رفتند. پادشاه مصر به ساره نظر سوء کرد و ابراهیم با تقیه خود را برادر ساره معرفی کرد. بنا بر گزارش منابع تاریخی هر بار پادشاه قصد بدی نسبت به ساره داشت، دستش خشک می شد سه بار این حادثه تکرار شد تا اینکه پادشاه از ساره خواست تا دعا کند و دست او به حالت اول برگردد. بعد از دعای ساره پادشاه او را آزاد کرد و کنیزی قبطی را به نام هاجر به او هدیه داد.
طبری، بنا بر نقلی هاجر را دختر پادشاه مصر می داند که پس از شورش گروهی از مردم عین الشمس بر پادشاه مصر، دختر او هاجر را به بردگی گرفتند و او را به پادشاه جدید مصر فروختند. پیامبر (ص) از اصحابش خواسته تا با مردم مصر به نرمی رفتار کنند زیرا هاجر از آنان بوده است.
حضرت ابراهیم در حدود ۷۰ سالگی از سوی خداوند مأمور شد از بابل مهاجرت کند از این رو به همراه همسرش ساره، برادرزاده خود حضرت لوط و برخی دیگر از پیروانش به مصر رفتند. پادشاه مصر به ساره نظر سوء کرد و ابراهیم با تقیه خود را برادر ساره معرفی کرد. بنا بر گزارش منابع تاریخی هر بار پادشاه قصد بدی نسبت به ساره داشت، دستش خشک می شد سه بار این حادثه تکرار شد تا اینکه پادشاه از ساره خواست تا دعا کند و دست او به حالت اول برگردد. بعد از دعای ساره پادشاه او را آزاد کرد و کنیزی قبطی را به نام هاجر به او هدیه داد.
wikishia: هاجر
[ویکی اهل البیت] هاجر کنیزی باکرامت، باوفا، مطیع و امین بود که پادشاه مصر او را به ساره، همسر ابراهیم بخشید.
چون سن ساره رو به پیری گذاشته و فرزندی برای ابراهیم خلیل علیه السلام نیاورده بود، به آن حضرت پیشنهاد کرد که با هاجر ازدواج کند.
ثمره آن ازدواج، پسری پاکیزه به نام اسماعیل بود. ساره از این پیشامد ناراحت شد و حسرت و اندوهش، ناراحتی ابراهیم علیه السلام را نیز به دنبال داشت.
حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند بزرگ خواست که این مشکل را حل کند. پروردگار به او وحی کرد که هاجر و اسماعیل را به جای دیگری ببر.
ابراهیم پرسید: خداوندا! آنها را به کجا ببرم؟ خداوند فرمود: نخستین بقعه ای که آن را آفریده ام. جبرئیل مامور همراهی و هدایت ابراهیم شد. او نیز اسماعیل و هاجر را برداشت و به بیابان بئرشیع که سرزمینی بی آب و علف و خشک و سوزان بود، برد و با مشکی آب و اندکی غذا در آنجا گذاشت. تنها درختی که میهمان بیابان بود و هاجر چادرش را بر روی آن انداخت، سایبانی شد تا او و فرزندش اسماعیل از تابش آفتاب سوزان در امان باشند.
پس از استقرار هاجر و اسماعیل، ابراهیم آهنگ رفتن کرد. هاجر دامنش را گرفت، سیل اشک خود را به پایش ریخت و تلاش کرد تا عواطفش را تحریک کند. پس همراه با سوز گفت: ای ابراهیم به کجا می روی؟ گونه ما را در این بیابان بی آب و علف تنها می گذاری و می روی؟ناله و تضرع هاجر خدشه ای در اراده مصمم ابراهیم وارد نکرد و گفت: آن کسی که مرا مامور کرده تا شما را در این جایگاه بگذارم، سرپرستی شمارا هم به عهده دارد. این جواب گویا آبی سرد بر آتش دل هاجر بود.
وجودش آرام شد و به همسرش گفت: اگر این کار به امر و اراده خداوند است، به هر کجا که می خواهی برو، من تردید ندارم که در این صورت خدا هرگز ما را خوار و تباه نخواهد کرد! ابراهیم به راه افتاد و رفت.
ابراهیم پس از ترک هاجر و فرزندش چون به کوه کدی که در ذی طوی بود رسید، برگشت و نگاهی به هاجر و اسماعیل انداخت و گفت: پروردگارا!
چون سن ساره رو به پیری گذاشته و فرزندی برای ابراهیم خلیل علیه السلام نیاورده بود، به آن حضرت پیشنهاد کرد که با هاجر ازدواج کند.
ثمره آن ازدواج، پسری پاکیزه به نام اسماعیل بود. ساره از این پیشامد ناراحت شد و حسرت و اندوهش، ناراحتی ابراهیم علیه السلام را نیز به دنبال داشت.
حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند بزرگ خواست که این مشکل را حل کند. پروردگار به او وحی کرد که هاجر و اسماعیل را به جای دیگری ببر.
ابراهیم پرسید: خداوندا! آنها را به کجا ببرم؟ خداوند فرمود: نخستین بقعه ای که آن را آفریده ام. جبرئیل مامور همراهی و هدایت ابراهیم شد. او نیز اسماعیل و هاجر را برداشت و به بیابان بئرشیع که سرزمینی بی آب و علف و خشک و سوزان بود، برد و با مشکی آب و اندکی غذا در آنجا گذاشت. تنها درختی که میهمان بیابان بود و هاجر چادرش را بر روی آن انداخت، سایبانی شد تا او و فرزندش اسماعیل از تابش آفتاب سوزان در امان باشند.
پس از استقرار هاجر و اسماعیل، ابراهیم آهنگ رفتن کرد. هاجر دامنش را گرفت، سیل اشک خود را به پایش ریخت و تلاش کرد تا عواطفش را تحریک کند. پس همراه با سوز گفت: ای ابراهیم به کجا می روی؟ گونه ما را در این بیابان بی آب و علف تنها می گذاری و می روی؟ناله و تضرع هاجر خدشه ای در اراده مصمم ابراهیم وارد نکرد و گفت: آن کسی که مرا مامور کرده تا شما را در این جایگاه بگذارم، سرپرستی شمارا هم به عهده دارد. این جواب گویا آبی سرد بر آتش دل هاجر بود.
وجودش آرام شد و به همسرش گفت: اگر این کار به امر و اراده خداوند است، به هر کجا که می خواهی برو، من تردید ندارم که در این صورت خدا هرگز ما را خوار و تباه نخواهد کرد! ابراهیم به راه افتاد و رفت.
ابراهیم پس از ترک هاجر و فرزندش چون به کوه کدی که در ذی طوی بود رسید، برگشت و نگاهی به هاجر و اسماعیل انداخت و گفت: پروردگارا!
wikiahlb: هاجر
[ویکی الکتاب] معنی هَاجَرَ: هجرت کرد - مهاجرت کرد
معنی مَکَّةَ: مکه (شهری که مسجدالحرام و کعبه در آن قرار دارد و وطن رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم ) می باشد. این شهر پس از اقامت حضرت هاجر و اسماعیل علیهما السلام در کنار کعبه و پدید آمدن معجزه وار چشمه ی زمزم به تدرج شکل گرفته است)
ریشه کلمه:
هجر (۳۱ بار)
معنی مَکَّةَ: مکه (شهری که مسجدالحرام و کعبه در آن قرار دارد و وطن رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم ) می باشد. این شهر پس از اقامت حضرت هاجر و اسماعیل علیهما السلام در کنار کعبه و پدید آمدن معجزه وار چشمه ی زمزم به تدرج شکل گرفته است)
ریشه کلمه:
هجر (۳۱ بار)
wikialkb: هَاجَر
پیشنهاد کاربران
ریشه اسم هاجر عبری
که به معنی گل لوتوس مصری است
که به معنی گل لوتوس مصری است
هاجر به معنای دوری دیده و رنج دیده و برتری است
هاجَر : مُهاجَرة : از باب مفاعَله ( ه ج ر ) به معنی هجرت کرد ، ترک دیار گفت، جلای وطن کرد
معنی اسم هاجر به طور کلی به معنای پاک ومهربان و خیلی صبور و شوهر دوست است
در نوع خود برتر از هر حیث، به کمال رسیده
ب زبان فارسی معنی جدایی کننده، لایق و فائق، فضیلت و برتری داشتن ، سخن پریشان گوی، هجرت کننده، همم میدونن دیگ همسر دومه حضرت ابراهیم و مادر حضرت اسماعیل بود
هاجر : مهاجرت کرده
گوه
خور
خور
هاجر مادر حضرت ابراهیم هستند که قبلا دختر پادشاه مصر بوده اما به حمله عده ایی به مصر ایشان اسیر شدند و بعد ها با حضرت ابراهیم ازدواج کردند . هاجر با معنایی است
شدت گرما، رنج، رسوایی
لایق و فائق.
هرچیزی که بر نوع خود برتری داشته باشد
هرچیزی که بر نوع خود برتری داشته باشد
هجرت کننده
زیرا همسر حضرت ابرهیم هجرت کرد به صحرا و بیابان
زیرا همسر حضرت ابرهیم هجرت کرد به صحرا و بیابان
فرارکننده و رنج دیده
پرنده مهاجر
اسم اصلی هاجر همسر حضرت ابراهیم در اصل یه اسم دیگه بوده وبعد ها ملقب به هاجر شده هاجر یعنی هجرت کننده ودور شده وفرار است.
اسم هاجر : /hājar/ ( عبری ) 1 - به معنی �فرار�؛ 2 - ( اَعلام ) همسر دوم حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) ، کنیز همسر اولش سارا، مادر اسماعیل ( ع ) . به روایت تورات و قرآن. [هاجر در ادبیاتِ یهود نشانه ی بندگی در شریعت است].
به نظر خودم هاجر یعنی رها یا نجات یافته از رنج وسختی .
اسم هاجر : /hājar/ ( عبری ) 1 - به معنی �فرار�؛ 2 - ( اَعلام ) همسر دوم حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) ، کنیز همسر اولش سارا، مادر اسماعیل ( ع ) . به روایت تورات و قرآن. [هاجر در ادبیاتِ یهود نشانه ی بندگی در شریعت است].
به نظر خودم هاجر یعنی رها یا نجات یافته از رنج وسختی .
هاجر به معنی رنج دیده و مهاجر
صبور و پر از سختی
شایسته
هاجر اسم هست و اگه بخوایم اون رو به عنوان فعل استفاده کنیم معنایی که دوستان اشاره کردن درسته ولی الان ما با اسم هاجر کار داریم و اون معنیش میشه گل لوتوس مصری یه به عبارتی گل نیلوفر آبی
هاجر اسم همسر حضرت ابراهیم و مادر حضرت اسماعیل است و در اصل به معنی گل لوتوس مصری می باشد
کلمات دیگر: