کلمه جو
صفحه اصلی

موسی

فارسی به انگلیسی

moses

Moses


فرهنگ اسم ها

اسم: موسی (پسر) (عربی، عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: musā) (فارسی: موسي) (انگلیسی: musa)
معنی: از آب گرفته شده، نام پیغمبر بنی اسرائیل، نام هفتمین امام شیعیان، به معنی از آب کشیده، ( اَعلام ) ) موسی ابن عمران ( ع ) پیغمبر معروف بنی اسرائیل در زمان فرعون و رهبر اسیران یهودی در مصر، که آنان را به سوی فلسطین رهبری کرد، ولی پیش از رسیدن بدانجا در اردن درگذشت، ) موسی ابن جعفر ( ع ) ( = ابوالحسن موسی بن جعفر ) : [، قمری] ملقب به کاظم هفتمین امام شیعیان، در زندان هارون الرشید مسموم و به شهادت رسید، ) موسی بن شاکر: [زنده در سال قمری] دانشمند ایرانی، از مرد خراسان، که همراه مأمون به بغداد رفت و فرزندانش معروف به بنوموسی، در اختر شناسی، مکانیک و ریاضیات شهرت یافتند، ) موسی ابن میمون: [، میلادی] پزشک و اندیشمند یهودی آندلسی، که از سال در مصر اقامت گزید، مؤلف کتابهایی در پزشکی، منطق و علم کلام، از جمله: دلالة الحایرین و سراج المنیر، ) موسی خورنی: [، میلادی] مورخ ارمنی، مؤلف تاریخ ارمنستان ( ترجمه )، ( در اعلام ) موسی بن عمران ( ع ) پیغمبر معروف بنی اسرائیل در زمان فرعون، ( در اعلام ) موسی بن جعفر ( ع ) ملقب به کاظم هفتمین امام شیعیان، از آب کشیده شده، نام امام هفتم شیعیان، نام پسر عمران پیامبر بنی اسرائیل که در زمان فرعون به دنیا آمد

(تلفظ: musā) (عبری) به معنی از آب کشیده ؛ (در اعلام) موسی بن عمران (ع) پیغمبر معروف بنی اسرائیل در زمان فرعون ؛ (در اعلام) موسی بن جعفر (ع) ملقب به کاظم هفتمین امام شیعیان .


فرهنگ فارسی

موشا پیغمبر بنی اسرائیل که در زمان فرعون بدنیا آمد و مادرش تا سه ماه او را مخفیانه نگهداشت و بعد از ترس فرعون وی را در زنبیلی قیر اندود گذاشت و در میان نی زار رود نیل رها ساخت . دختر فرعون موسی را برداشت و بزرگ کرد . موسی در سن چهل سالگی برسالت از طرف خداوند برگزیده شد و مدت چهل شبانه روز در کوه سینا براز و نیاز با خداوند مشغول بود و از این نظر او را کلیم الله لقب داده اند . عمر موسی را صدو بیست سال نوشته اند .
تیغ سرتراشی، استره
( اسم ) تیغ سلمانی استره .
نوبختی .

فرهنگ معین

(سا ) [ ع . ] (اِ. ) تیغ سلمانی ، استره .

لغت نامه دهخدا

موسی . [ سا ] (اِخ ) رجوع به موسی بن جعفر شود.


موسی . (اِخ ) در شواهد زیرین بر وزن «طوسی » آمده است و مراد همان موسی [ سا ] موسی بن عمران است :
موسی ّ زمان را تو یکی شهره عصائی
وانکه نشناسند که حضمان عقلااند.

ناصرخسرو (دیوان چ مینوی - محقق ، ص 248).


حیدر عصای موسی دور است و تازه روی
اسلام را به موسی دور از عصا شده ست .

ناصرخسرو.


وندر حریر سبز ستبرقها
سیب و بهی چو موسی و هارون است .

ناصرخسرو.


یکی میشی که اکنون می نشاید
مگر موسی پیغمبر شبانت .

ناصرخسرو.


زهی به تقویت دین نهاده صد انگشت
مآثر ید بیضات دست موسی را.

انوری .


موسی ام کانی انااﷲ یافتم
نور پاک و طور سینا دیده ام .

خاقانی .


کای مادر موسی معانی
فارغ شو و فاقذ فیه فی الیم .

خاقانی .


موسی استاده و گم کرده ز دهشت نعلین
ارنی گفتنش از نور تجلا شنوند.

خاقانی .


موسی و سامری شود گاو و بره بپرورد
آب خضر برآورد آینه ٔ سکندری .

خاقانی .


یک چند چون سلیمان ماهی گرفت و اکنون
چون موسی از شبانی گشتش بره مسخر.

خاقانی .


چون موسیم شجر دهد آتش چه حاجتست
کاتش زنه به وادی ایمن درآورم .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 242).


چون بود سیمرغ جانش آشکار
موسی از دهشت شود موسیجه وار.

عطار.


ور نه کی کردی به یک چوبی هنر
موسیی فرعون رازیر و زبر.

مولوی .


حس خشکی دید کز خشکی بزاد
موسی جان پای در دریا نهاد.

مولوی .


موسیا آداب دانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند.

مولوی .


آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد.

سعدی .


- موسی بره گیر ؛ کنایه از آفتاب است به برج حمل ، چنانکه سلیمان ماهی گیر، بودن اوست به برج حوت . (انجمن آرا).

موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ابوالفضل یونس بن محمدبن منعة ملقب به کمال الدین و مکنی به ابوالفتح (551-639 هَ . ق .) فقیه شافعی ، در موصل علم فقه را از پدر فرا گرفت و بعد در سال 570 هَ . ق . به بغداد عزیمت و در مدرسه ٔ نظامیه اقامت کرد و در محضر شیخ رضی شیرازی و سدید سلمانی که دستیار وی بود واستادان دیگر، علم خلاف و اصول و ادب را فرا گرفت و بعدها به موصل بازگشت و پس از درگذشت پدر در مسجد امیر زین الدین که مانند مدرسه بود به تدریس پرداخت و بعد این مدرسه در نسبت به وی به نام مدرسه ٔ کمالیه معروف گشت . وی در میان فضلا شهرت فراوانی به دست آورد ودر همه ٔ فنون تبحر یافت و علومی را فرا گرفت که هیچ کس همه ٔ آنها را یکجا فرا نگرفته بود. در علم ریاضی بخصوص یگانه بود و من (یعنی ابن خلکان ) در سال 626 هَ . ق . در موصل او را دیدم و بارها به محضرش رسیدم واستفاضه کردم . موسی در علوم حکمت و منطق و طبیعی و الهی و هم چنین طب و ریاضی و اقلیدس و هیأت و مخروطات و متوسطات و مجسطی و انواع حساب و جبر و مقابله و موسیقی دست داشت . و گویندگان مقام فضل و کمال او را ستوده اند. (از وفیات الاعیان ابن خلکان صص 256 - 259).


موسی . [ سا ] (اِخ ) نام ایل کرداز طوایف پشتکوه . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 71).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ابوالمعالی بن موسی بن نجاد، معروف به ابن نجاد، از پیشوایان اباضیه در عمان بود. در سال 549 هَ . ق . بر او بیعت کردند و تا سال 579 هَ . ق . که در جنگ کشته شد آن سمت را داشت . (از اعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ابی عفان ، مکنی به ابوفارس ملقب به المتوکل علی اﷲ بیست و یکمین از امرای بنی مرین در مراکش (در سال 786 هَ . ق .). (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 50 و معجم الانساب زامباور ص 122 ج 1 شود.


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن احمدبن موسی بن سالم حجازی مقدسی صالحی ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالنجا، فقیه حنبلی از مردم دمشق و مفتی و شیخ الاسلام حنبلیان بود. آثاری دارد و از آن جمله است :1 - زادالمستقنع فی اختصارالمقنع، در فقه . 2 - الاقناع لطالب الانتفاع ، در چهار جلد که از امهات کتب فقه حنبلی است . 3- شرح منظومه ٔ آداب الشرعیه ٔ مرداوی . وی به سال 960 هَ . ق . درگذشته است . (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن احمدبن یوسف بن موسی تباعی حمیری صابی معروف به موسی و صابی و مکنی به ابوعمران (577-621 هَ . ق .)فقیه شافعی یمنی از ده کونعه ظفران در نزدیکی زبید بود. وی «شرح اللمع» ابراهیم بن محمد شیرازی را در اصول فقه شرح کرد و به قول جندی از مردم یمن هیچ کس شرحی بدان خوبی و سودمندی نکرده بود. (از اعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ازهربن موسی بن حریث استجی اندلسی ، مکنی به ابوعمر. (237-306 هَ . ق .). از مردم استجه ٔ اندلس و ادیب و عالم وپیشوای علوم زبان و حدیث و تفسیر و شعر بود. وی در حال جنگ در قلعه ٔ رباح کشته شد. (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن اسرائیل کوفی (129-222 هَ . ق .) از پزشکان کوفه بود که در خدمت ابواسحاق ابراهیم بن مهدی به سر می برد. در نجوم و فلکیات بیش از طب براعت داشته است و در تاریخ و اشعار نیزقوی بوده و حدود یک قرن زیسته است . (از گاهنامه ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن اسماعیل منقری تبوذکی ، مکنی به ابوسلمة؛ او را از آن روی تبوذکی گویند که قومی از اهل تبوذک به خانه اش فرود آمدند یا بدان جهت که وی خانه ای در تبوذک خریده بود. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابومسلمة موسی ... شود.


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن جعفربن محمد باقر کرمانشاهی الاصل حائری المنشاء و المسکن . از فقهای امامی شیعه بود و در سال 1340 هَ. ق . در حائر (حسینی ) درگذشت . او راست : «تحقیق الاحکام » در فقه . (از اعلام زرکلی ج 8 چ 2 ص 270). و رجوع به الذریعه ج 3 ص 481 و نیز رجوع به موسی بن یسار شود.


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن حسین بن اسماعیل حسینی مصری ملقب به شریف و معروف به معدل و مکنی به ابواسماعیل ، از دانشمندان قراآت بود و کتاب «روضةالحفاظ» در قراآت از اوست . مرگ وی در حدود سال 500 هَ . ق . بود. (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عباس بن محمد جوینی نیشابوری ، مکنی به ابوعمران ، از محدثان بزرگ بود و از تألیفات اوست : «کتاب » به روش و طریقه «صحیح » مسلم که ابن عماد آن را همتای صحیح مسلم دانسته است . وی در جوین به سال 323 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 چ 2 ص 274).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن خالد.یکی از مترجمان و نقله ٔ کتب از فارسی به عربی بوده است . و او مانند برادر خود در خدمت داودبن عبداﷲبن حمید قحطبه بوده است . (از الفهرست ابن الندیم ). موسی بن خالد معروف به «الترجمان » از ناقلان کتب طبی و از مترجمان یونانی به عربی و از جمله مترجم سته عشر جالینوس و نیز با برادرش ، یوسف از مترجمان پهلوی به عربی بوده است . (از تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 79).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن داود ضبی ، مکنی به ابوعبداﷲ، از علمای حدیث و مردی امین و فصیح و خطیب و فاضل و اصلش از کوفه بود. در بغداد سکنی گزید و به قضای مصیصة و سپس قضای طرسوس رسید و به سال 217 هَ . ق . در همانجا درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن سعدان ، از فقهای شیعه است و کتاب الطوایف از اوست . (از الفهرست ابن الندیم ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن سلیمان جوزجانی فقیه حنفی ، اصل او از جوزجان بلخ خراسان بود و در شهر بغداد علم فقه خواند و معروف شد. مأمون شغل قضا را بدو پیشنهاد کرد و او نپذیرفت . از آثار اوست : 1 - سیرالصغر. 2 - الصلاة. 3 - الرهن . 4 - نوادرالفتاوی . اوپس از سال 200 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن سیار اسواری ، یکی از راویان و از مردم بصره بود. گویند قدری بوده است . جاحظ او را از اعجوبه های جهان شمرده و گفته است که زبان فارسی را مثل زبان عربی می دانست و وقتی بدان دو زبان سخن می گفت ، معلوم نمی شد، کدام یک ، زبان مادری اوست . او در حدود سال 150 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن شاکر خوارزمی ، یکی از علمای بزرگ ایران و پسران او محمد و احمد و حسن نیز از سران دانشمندان و معروف به بنی موسی می باشند. (یادداشت مؤلف ). موسی بن شاکر بنابر قول قفطی در علم هندسه استاد بود و نیز بنابر قول همو، موسی در ابتدا از راهزنان خراسان بود و از این راه مالی سرشار فراهم آورد، ولی در پایان زندگی توبه کرد و هنگام مرگ سه پسر صغیر از او ماند که مأمون تربیت آنان را به مصعبی سپرد. (از تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 46). یکی از مهندسان سه گانه ٔ نامدار و معروف به بنوموسی بود و کتاب «الدرجات » در طبایع ستارگان هفتگانه از اوست . مرگ موسی در حدود سال 200 هَ .ق . بود. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به بنوموسی شود.


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن حبیب معروف به قطان و مکنی به ابوالاسود (232 - 306 هَ . ق .) قاضی و از فقیهان مالکی بود. به قضای اطرابلس (= طرابلس غرب ) رسید. حقوق ضعیف را از قوی می گرفت . برای او توطئه چیدند و عزل و حبس کردندش . او راست : کتاب «احکام القرآن ». (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عبدالملک اصفهانی ، مکنی به ابوعمران کاتب ، وی مترسلی بلیغ و به زمان متوکل صاحب دیوان خراج بود و دیوان سواد نیز با او بود. (از یادداشت مؤلف ). موسی صاحب دیوان خراج از رؤسا و فضلا و نویسندگان بزرگ بود که در عصر عده ای از خلفا خدمت می کردند. او در عصر متوکل دیوان سواد و جز آن را داشت . و خود نویسنده ای چیره دست بود و دیوان رسائل دارد و شعر نیکو می گفت و به سال 246 هَ . ق . درگذشت . (از وفیات الاعیان ابن خلکان صص 267 - 269). و رجوع به الفهرست ابن ندیم و الاعلام زرکلی و دستورالوزراء ص 71 و الوزراء و الکتاب ص 212 شود.


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عثمان (ابوسعید) ابن یغمر اسن بن زیان ، مکنی به ابوحمو (665 - 718 هَ . ق .)، چهارمین پادشاه از پادشاهان بنوعبدالواداز آل زیان در تلمسان و سرزمین مغرب اوسط بود. او حامی و یاور برادرش سلطان ابوزیان در جنگ و صلح بود و پس از او به سال 707 هَ . ق . به حکومت رسید و به اصلاح شهر تلمسان و استوار داشتن آن به منظور دفاع در برابر هجوم مرینیان پرداخت . بسیاری از قبایل مجاور در شمال و جنوب به اطاعت او گردن نهادند و او در شرق دوشهر از شهرهای دولت حفصیه را در تونس گرفت ، ولی دولت مرینیان در غرب از پیشروی او جلوگیری کردند. چون او دیگران را بیش از پسرش «ابوتاشفین » می نواخت ، پسر با جمعی بر او تاخت و خود و اطرافیانش را کشت . مدت پادشاهی موسی در حدود ده سال بود. (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عقبةبن ابوعیاش اسدی ، مکنی به ابومحمد، عالم به سیره ٔ حضرت رسول اﷲ و از رجال ثقه ٔ حدیث بود. در مدینه متولد شد و در همانجا به سال 141 هَ . ق . درگذشت . «کتاب المغازی » ازاوست . (از الاعلام زرکلی ) (از کشف الظنون ). و رجوع به سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 129 و فهرست الامتاع و تاریخ بیهق ص 141 و المصاحف ص 181 و فهرست تاریخ الخلفا شود.


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن علی خیاط حاجبی ، مکنی به ابوالفضل ، از مردم بغداد و معروف به ابن حاجبک است . وی خیاطی صالح و پرهیزگار بود و از ابوعبداﷲحسین بن علی بن السری و ابامسلم عبدالرحمان بن عمرالسمنانی و ابوالفضل محمدبن عبدالسلام بن احمدالانصاری و دیگران سماع دارد و سمعانی گوید: چیزی اندک از او به بغداد در دکانش نوشتم . (از الانساب سمعانی ورق 149).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن علی بن رباح لخمی ، مکنی به ابوعبدالرحمان ، فرمانروای مصر، در افریقیه به سال 90 هَ . ق . متولد شد و در سال 155 به حکومت مصر رسید و نه سال در آنجا حکومت کرد. وی از ثقات محدثان مصر بود. و به سال 163 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن علی بن محمد حلبی حمودی دمشقی ملقب به نجم الدین و معروف به ابن البصیص ، شیخ الخطاطین روزگار خود در دمشق بودو در همانجا به سال 651 هَ . ق . به دنیا آمد و به سال 716 درگذشت . او در دمشق پنجاه سال تعلیم نویسندگی می کرد. قلمی اختراع کرد که معجز می نامیدند. کتابهای فراوانی به خط او بر جای ماند. (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن علی بن وهب بن مطیع قشیری ملقب به سراج الدین و معروف به ابن الدقیق ، (641 - 685 هَ . ق .) از فقیهان شافعی و شاعران نامی بود و کتاب «المغنی » در فقه شافعی از اوست . (الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عیسی کسروی . یا کردی کاتب بود و از کتب اوست : 1- کتاب حب الاوطان . 2 - کتاب مناقضات . (از الفهرست ابن الندیم ). یکی از ایرانیان ناقل و مترجم از فارسی به عربی بود. (از ترجمه ٔ ابن البیطار لکلرک ج 1 ص 281).


موسی . [ سا ] (اِخ ) نواده ٔ بایدوخان (694 هَ . ق .) و یازدهمین از ایلخانان ایران است که پس از ارپاگاون به سلطنت رسیده و از شوال تا 14 ذی الحجه سال 736 هَ . ق . سلطنت کرده است . رجوع به تاریخ عمومی ایران از مرحوم عباس اقبال و نیز رجوع به موسی خان شود.


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن فارس بن علی مرینی ، مکنی به ابوفارس و ملقب به المتوکل علی اﷲ، از پادشاهان دولت مرینی در مغرب اقصی و از فرزندان پادشاهان «بنی مرین » تبعیدی به اندلس بود. در مدت دو سال و چهار ماه حکمرانی خود فتوحات زیادی کرد و به سال 788 هَ . ق . مسموم شد. تولد او به سال 757 بود. (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 278).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن مهدی بن منصور خلیفه ٔ عباسی ، مکنی به ابومحمد و ملقب به هادی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هادی شود.


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن کعب عیینه ٔ تمیمی ، مکنی به ابوعیینه ، والی و از بزرگترین فرماندهانی بود که در تأسیس دولت عباسی کوشش کردند و بنیان حکومت بنی امیه را ویران کردند. او از یاران ابومسلم خراسانی در خراسان بود و مردم را به سوی بنی عباس دعوت می کرد. والی اموی خراسان او را گرفت و لگام بر دهانش زد و دندانهایش را شکست ، ولی او پس از رهایی به پیکار ادامه داد و هنگام ظهور سفاح در کوفه با او بود و نخستین کسی بود که با او بیعت کرد. در عهد منصور به مقامات عالی رسید و از جمله والی مصر و هند شد تا در سال 141 هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از الاعلام زرکلی ). و رجوع به الوزراء و الکتاب ص 58 و 225 شود.


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن محمد (المهدی ) ابن ابی جعفر منصور، مکنی به ابومحمد و معروف به الهادی ، از خلفای بنی عباس در بغداد بود. به سال 144 هَ . ق . در ری متولد شد و در سال 169 پس ازمرگ پدر به خلافت رسید، ولی برادرش هارون الرشید وقتی که او به گرگان بود، از مردم برای خود بیعت گرفت و موسی و مادرش با همه ٔ کوششهایی که کردند نتوانستند هارون را خلع کنند تا در سال 170 هَ . ق . پس از یک سال و سه ماه خلافت درگذشت . وی خلیفه ای دلیر و بخشنده بود و به شعر و ادب آشنایی داشت . (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن محمد تبریزی حنفی معروف به ابن امیرالحاج متوفی به سال 733 هَ. ق . از نویسندگان قرن هشتم ، او راست : شرح بدیعالنظام . و آن را «الرفیع فی شرح البدیع» نامیده است . (از کشف الظنون ). او مکنی به ابوالفتح و ملقب به مصلح الدین و خود فقیه حنفی بود. به دمشق و قاهره رفت و در سال 733 هَ . ق . در سفر حج و راه زیارت قبر حضرت رسول (ص ) در وادی بنی سالم در راه حجاز درگذشت . کتاب «الرفیع فی شرح البدیع» ابن الساعاتی در اصول از اوست . تولد موسی به سال 669 هَ . ق . بود. (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن محمدبن ابوالحسین احمد یونینی بعلبکی ملقب به قطب الدین و مکنی به ابوالفتح (640 - 726 هَ . ق .) مورخ و اصلش از بعلبک بود، ولی در دمشق متولد شد و همانجا درگذشت . پس از فوت برادر شیخ بعلبک شد. وی مردی فاضل و خوش محضرو با شخصیت و عالیقدر بود. از آثار اوست : 1- مختصر مرآةالزمان . 2- ذیل مرآةالزمان . (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن محمدبن قاضی محمود رومی معروف به قاضی زاده و موسی چلپی و ملقب به صلاح الدین ، از دانشمندان نامی علوم ریاضی و نجوم و فلسفه و از مردم بروسه بود. به خراسان و ماوراءالنهر و شیراز مسافرت کرد و در سال 815 هَ . ق . در سمرقند بود. غیاث الدین به امر الغبیگ رصدخانه ای در سمرقند بنا میکرد ولی پیش از پایان آن به سال 832 درگذشت . و قاضی زاده کار اتمام بنای آن را بر عهده گرفت و گویا او نیز پیش از پایان کار در حدود سال 840 هَ . ق . درگذشت و قوشچی ساختمان آن را به اتمام رساند. از او کتابهایی برجای مانده ، از آن جمله است : 1 - شرح التذکره ، در نجوم . 2 - شرح اشکال التأسیس سمرقندی در هندسه . 3- حاشیه ای بر شرح الهدایة. 4 - شرح المخلص فی الهیئة. (از الاعلام زرکلی ). موسی بن محمودبن محمود معروف به قاضی زاده ٔ رومی از کتاب و نویسندگان بود و از آثار اوست : 1 - حاشیه ای بر شرح هدایه مولانازاده . 2 - شرحی برملخص چغمینی . (از کشف الظنون ) (از یادداشت مؤلف ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی یوسفی ، ملقب به عمادالدین (696 - 759 هَ . ق .) مورخ و عارف به علوم جنگ و آلات حرب بود. از آثار اوست : 1 - کشف الکروب فی معرفة الحروب . 2 - نزهةالناظر فی سیرةالملک الناصر. (از اعلام زرکلی ). (از کشف الظنون ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن موسی بن حدیر حاجب ، مکنی به ابوالاصبغ، وزیر وادیب و فصیح بسیار عالم و شیرین گفتار بود. از سوی ناصر اموی به وزارت اندلس رسید. تولد او به سال 255 ووفاتش در سال 320 هَ . ق . بود. (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن مهنابن عیسی بن مهنابن مانع طائی ملقب به مظفرالدین ، رئیس آل فضل فرمانروایان بادیةالشام بود. پس از پدر به سال 734 هَ . ق .به فرمانروایی رسید و به سال 742 به تدمر درگذشت . او از پادشاهان عالیقدر عرب بود. (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن یحیی بن خالد برمکی ، از رجال دولت عباسی و امیر سند بود. او نخست با غسان بن عباد در سرزمین هند سر می کرد. مأمون به غسان نوشت که او را به فرمانروایی سند منصوب دارد. موسی راجه بالا را که از ملوک آن نواحی بود کشت و خود به حکومت پرداخت و تا پایان عمر (سال 221 هَ . ق .) در این سمت باقی بود. پس از مرگ موسی پسرش عمران جانشین او گردید. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به فهرست الوزراء و الکتاب و تاریخ اسلام ص 191 و دستورالوزراء ص 41 شود.


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن یسار مدنی معروف به موسی شهوات و مکنی به ابومحمد شاعری از موالی تمیم بن مره بالولاء و از مردم آذربایجان و معاصر و مداح سلیمان بن عبدالملک اموی بود. در مدینه بزرگ شد و زندگی کرد و به شام رفت و از شاعران دربار عبدالملک گشت و در سال (110هَ . ق .) درگذشت . در سبب ملقب گشتن وی به «شهوات » اختلاف کرده اند ابن کلبی گوید به سبب این گفته ٔ اوست در حق یزیدبن معاویه :
لست منا و لیس خالک منا
یا مضیع للصلاة بالشهوات .
گویند تجارت قند و شکر می کرد، زنی گفت موسی پیوسته ما را «شهوات » آرد و این از او ماند. (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن یوسف بن سیار شیرازی ، مکنی به ابوماهر، از جمله ٔ حکمای بزرگ و افاضل اطباست که در معالجه ٔ بیماران سخت ماهر و خود از مردم شیراز بود و بر همه ٔ پزشکان زمان خود تفوق داشت و شاگردان بسیاری از محضرش کسب علم بخصوص قوانین و اصول طب کردند، از آن جمله بود علی بن عیسی مجوسی و احمدبن محمد طبری . او معاصر آل بویه بود و عضدالدوله را آن گاه که ولیعهد بود معالجه ٔ ظفره ٔ چشم و سلعه ٔ گردن کرد و مورد نواخت و صله ٔ فراوان رکن الدوله واقع گردید. او بر عقاید جالینوس اعتراضاتی وارد می ساخت . تاریخ دقیق مرگ او معلوم نیست ، ولی تا اواسط سده ٔ چهارم در قید حیات بوده است . از آثار اوست : 1 - کتاب درامراض عین و منافع خرفات . 2 - کتاب در سته ٔ ضروریه .3 - رساله در آلات جراحی . 4 - کتاب موسوم به «چهل باب » در جزء نظری و عملی . 5 - مقاله در فصد. (از نامه ٔدانشوران ج 1 ص 275). حکیم و پزشک حاذق و ماهری بود ودر فلسفه و طب تصنیفاتی دارد و در علم منطق از استادان بود. و کلمات حکمت آمیزی دارد، از آن جمله است : «به خدا پناه می برم از دوستی که گفتاری شیوا دارد، ولی کرداری زیبا ندارد». (از تتمه ٔ صوان الحکمه ص 72).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن العافیةبن ابی بسال بن ابی الضحاک مکناسی از مردم مکناس وبنیانگذار حکومت مکناسیه در مراکش بود که به دولت «آل ابی العافیة» نیز شهرت دارد. او امارت مکناس را داشت . پسر عمش فرمانروایی چند ناحیه مانند تسول و تازاو کرسیف و فاس را بدانها افزود و عبیداﷲ مهدی او رادر حکومت مستقر داشت . وی با ادریسیان نبرد کرد و آنان را از سرزمینهاشان براند و از تاهرت تا سوس الاقصی او را شد و سپس تلمسان را گرفت و بر مغرب اقصی و اوسط مسلط شد و در عدوه ٔ غربی اقامت گزید سپس دعوت مهدی فاطمی را نقض کرد. و خطبه به نام عبدالرحمان الناصر اموی خواند. مهدی سپاهی به جنگ او فرستاد و موسی در سال 341 هَ . ق . در یکی از بیابانهای قلویة کشته شد.وی مردی سخت شجاع و باهوش بود. (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ذوالنون بن سلیمان بن طوربل موازی ، بنیانگذار حکومت بنی ذوالنون در اندلس . اصل او از بربر است در حدود بیست سال با مردم طلیطلة به جنگ شدید پرداخت تا در سال 274 هَ . ق . آنجا را گشود و تا پایان عمر (295 هَ . ق .) با استقلال فرمانروایی کرد و از اطاعت امیر عبداﷲبن محمد اموی حاکم قرطبة سرپیچید. (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن طارق عیانی ، مکنی به ابوقرة، تابعی و محدث بود از شهر زبید؛ وی از موسی بن عقبه و ابن جریح روایت کند. (از یادداشت مؤلف ). وی یکی از صاحبان سنن است . (از کشف الظنون ). در علوم سنن و آثار ماهر و در حدیث ثقه و امین بود. در زبید به سال 203 هَ . ق . به دنیا آمد و به قضای آنجا منصوب شد. آثاری دارد و از آن جمله است : 1 - السنن 2 - کتابی در فقه ، که آن را از مذاهب مالک و ابوحنیفه و معمر و ابن جریح برگزیده است . (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن طلحة عبیداﷲ ، مکنی به ابوعیسی ، از تابعیان و از فصیحترین مردم روزگار خود بود و به سبب کثرت فضل او را «مهدی » می نامیدند. او در کوفه سکنی داشت و وقتی که مختار کوفه را گرفت ، وی به بصره رفت . گویند او در جنگ جمل با عایشه و پدرش شرکت کرد و اسیر شد و حضرت علی او را آزاد ساخت . موسی ثقه وکثیرالحدیث بود. و به سال 106 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1081). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 20 و111 و تاریخ گزیده ص 210 و تاریخ سیستان ص 108 شود.


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عبداﷲ (عبیداﷲ)بن یحیی بن خاقان خاقانی بغدادی مقری (248 - 325 هَ . ق .). نخستین کسی است که در علم تجوید تصنیف کرده است . (از یادداشت مؤلف ). او راست : 1 - قصیده ٔ رائیه در علم انشاء. 2 - قصیده ٔ نونیه در تجوید، معروف به «عمدةالمفید». (از کشف الظنون ). وی در زبان و ادب عرب عالم و در شعر استاد و نخستین کسی بود که درباره ٔ علم تجوید کتاب نوشت . معاویه را سخت دوست داشت و اشعاری در ستایش او سروده است که مردم آن را گرد آورده اند. قصیده ای در تجوید و قصیده ای درباره ٔ فقها دارد. (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن خازم سلمی از شجاعان و جوانمردان بود. در جزء سپاهیان پدرش که حاکم خراسان بود قرار داشت . مردم آنجا پدرش را به خونخواهی کشتند و او با جمعی اندک در شهرها می گشت و هرکس را که متعرض آنان می شد می کشت تا در قلعه ٔ «ترمد»مسکن گزید. در یک آن ، دو سپاه عرب و ایران بر او تاخت و او به جنگ با آنان پرداخت . اول روز را با اعراب و آخر روز را با ایرانیان می جنگید. پنج سال در آن قلعه اقامت داشت تا در سال (85 هَ . ق .) به دست لشکریان عثمان بن مسعود در نزدیکی قلعه ٔ خود کشته شد. (از الاعلام زرکلی ).


موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب ، مکنی به ابوالحسن ، از شعراء طالبیین است حدیثی چند از او مروی است . وی برادر محمد و ابراهیم پسران عبداﷲ است که منصور عباسی آنان را کشت و بر موسی نیز دست یافت . او را مضروب کرد و سپس بخشود. موسی ساکن بغداد شد تا زمان هارون بزیست و در سال 180 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).


فرهنگ عمید

تیغ سرتراشی، استره.

دانشنامه عمومی

موسی (ابهام زدایی). «موسا» و «موسی» در فارسی تلفظ های یکسانی دارند. با این تفاوت که اگر ریشهٔ آن غیر عربی و غیر یهودی باشد به صورت «موسا» و اگر ریشهٔ آن عربی یا یهودی باشد به صورت «موسی» نوشته می شود.
کوه سینا، کوهی در صحرای سینا معروف به جبل موسی و نیز معروف به کوه طور
موسی کاظم، هفتمین امام شیعه دوازده امامی
موسی پسر شاکر، اخترشناس ایرانی
موسی بن میمون، فیلسوف یهودی سده های میانه
موسی مندلسون، فیلسوف آلمانی سدهٔ ۱۸
موسا یا موسی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
موسی نام پیامبر بنی اسرائیل است.
موسی که ریشهٔ آن عربی و یهودی است نام کوچک انسان است ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

دانشنامه آزاد فارسی

موسی (ع) (قرن ۱۳پ م)
از پیامبران اولوا العَزْم. زبان شناسان در عجمی بودن نام موسی متفق اند و این واژه را مرکب از «مو» به معنی آب و «شا» به معنی درخت پنداشته اند و گفته اند از آن جا که موسی از میان آب و درخت گرفته شده به این نام موسوم گردیده است. در عهد عتیق، مقام شارع و داور عبرانی را دارد که بنی اسرائیل را از مصر به ارض موعود کنعان برد. او مدعی شد که، در طور/کوه سینا، شریعت شفاهی و کتبی را شامل احکام عشره/ده فرمان حک شده بر الواح سنگی از یهوه دریافت کرده است. پنج سِفر نخست عهد عتیق را که در یهودیت به تورات موسوم است به او نسبت داده اند. به روایت تورات، پس از آن که فرعون دستور قتل همۀ نوزادان پسر عبرانیان را صادر کرد، موسای نوزاد را در نی زارهای کنارۀ نیل پنهان کردند. یکی از دختران فرعون او را یافت و بزرگ کرد. سرانجام او رهبر قوم بنی اسرائیل در خروج از مصر و ۴۰ سال سرگردانی در بیابان شد. در ۱۲۰سالگی پس از آن که از کوه فِسجَه نگاهی به ارض موعود افکند جان سپرد. نام پدر و مادر موسی در قرآن ذکر نشده است اما برحسب تورات نام پدرش عمران و مادرش یوکابد نام داشته است. نام حضرت موسی ۱۳۶بار در قرآن آمده است و در بیست سوره از او سخن گفته شده است. داستان زندگی و پیامبری او در قرآن (اعراف، ۱۳۰ـ۱۷۲؛ یونس، ۷۵ـ۹۵ و ...) آمده است. مفصل ترین بخش داستان او در (طه، ۹ـ۱۰۱؛ قصص، ۳ـ۴۳) بیان شده است. فرعون دستور داده بود که فرزندان ذکور بنی اسرائیل به هنگام تولد کشته شوند (قصص، ۵) از این رو مادر موسی فرزند خود را در صندوقی گذاشته به رود نیل می اندازد (قصص، ۱۳) آسیه همسر فرعون او را از آب گرفت و به فرزندی پذیرفت و مادر موسی را به عنوان دایه برای او انتخاب کرد. در جوانی به همراه همسرش صفورا (دختر شعیب) عازم مصر شد و در وادی اَیمَن به رسالت مبعوث شد (قصص، ۳۰ـ۳۱) و مأمور هدایت فرعون و نجات بنی اسرائیل از اسارت او و رساندن آنان به ارض مقدس شد. موسی معجزاتی چند ظاهر کرد که فرعون همه را سحر خواند. در نهایت به امر الهی قوم موسی از مصر به شام کوچ کردند و فرعونیان که در تعقیب آن ها بودند در دریای سرخ غرق شدند.

نقل قول ها

موسی از شخصیت های کتاب مقدس و قرآن است. در نظر پیروان ادیان ابراهیمی وی از پیامبران بزرگ است.
• «... بیمِ موسی نه بر جان بود که بر مردمِ نادان بود...». نهج البلاغه، خطبه ۴ -> علی بن ابی طالب

گویش مازنی

/moosi/ مفعول – مرد همجنس بازی که خودفروشی می کند

مفعول – مرد همجنس بازی که خودفروشی می کند


پیشنهاد کاربران

یکی از پیامبران الهی

موسی . ( ا ) ، ( زبان مازنی ) ، کونی .

موسی معرب موشه است چون درزبان عبری حرف سین وجودنداردوبه جای ان ازحرف شین استفاده می شودلذابه موسی درعبری موشه میگویند مانندموشه دایان

موسی /ماُسا= ما سا=مادر آسمانی تمام مخلوقات

پسری از دل دریا ، تحسین شده

تحسین شده و پسری از دل دریا

موسی بمعنی تحسین شده ی دانایی

موسی بمعنی دانایی درعلم ودانش پسرزیبارو از دل دریا

موسی بمعنای دانای از دل دریا ، موسی یعنی تحسین شده موسی یعنی تک پادشاه دریا

موسی اسم پسران نجیب زاده و تحسین شده و زیبا رو هستند موسی یعنی پسری از دل دریا
عشق دل و نفس هست

موسی به معنای دانایی در علم و دانش و پسر زیبارو از دل دریا حکم فرمان دریا به اذن خداوند

موسی بمعنای دریای زلال سرچشمه پاک زیبا ، پسر فرمانروای آرام دریا

گویند موسی در زبان عبری به معنی برگرفته از آب است لطفا در این مورد هم تحقیق شود

موسی بمعنی اسم تحسین شده و پسر دانایی علم و دانش میباشد که از دل دریا گرفته شده است محبوبترین اسم مورد علاقه من هست چون اسم عشق دل و جانمم هست .

موسی بمعنی پسری که از دل دریا در آغوش خود گرفتن وتحسین شده دردانایی علم و دانش

موسی بمعنای پسر دانایی علم و دانش از دل دریا

خلاصه پرسش
بر اساس منابع شیعی، آیا می توانیم نام پیامبران بنی اسرائیل را بر فرزندان خود بگذاریم؟
پرسش
آیا روایتی داریم مبنی بر این که نام انبیای بنی اسرائیل را بر فرزندان خود بگذاریم؟ اگر پاسختان مثبت است، لطفاً سند آن را ذکر بفرمایید.
پاسخ اجمالی
بر اساس آنچه در روایات آمده است؛ ائمه اطهار ( ع ) نام فرزندان خود را نام پیامبران بنی اسرائیل می گذاشتند و با الگوبرداری از سیره و روش آن بزرگواران می توان نام پیامبران بنی اسرائیل را بر فرزندان خود نهاد.
1. نام امام کاظم ( ع ) موسی بود. [1] که یکی از انبیای بنی اسرائیل است. [2] نام برخی از فرزندان امام کاظم ( ع ) نیز به نام پیامبران بنی اسرائیل بود؛ مانند سلیمان، [3] داود. [4]
2. برخی از اصحاب و راویان بزرگ ائمه اطهار ( ع ) نام های پیامبران بنی اسرائیل را داشتند؛ مانند زکریا بن آدم قمّی که از اصحاب و راویان امام رضا ( ع ) بود. [5]

[1]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 215، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[2]. ر. ک: �تکرار داستان موسی ( ع ) در قرآن�، سؤال 4962؛ �پیامبران اولوالعزم�، سؤال 460.
[3]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 244.
[4]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج ‏48، ص 289، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1363ش.
[5]. شیخ مفید، الإختصاص، ص 86، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق؛ کشی، محمد بن عمر، إختیار معرفة الرجال، ص 594، نشر دانشگاه مشهد، 1348ش.

موسی : /musā/ موسی ( عبری ) 1 - به معنی از آب کشیده؛ 2 - ( اَعلام ) 1 ) موسی ابن عمران ( ع ) پیغمبر معروف بنی اسرائیل در زمان فرعون و رهبر اسیران یهودی در مصر، که آنان را به سوی فلسطین رهبری کرد، ولی پیش از رسیدن بدانجا در اردن درگذشت؛ 2 ) موسی ابن جعفر ( ع ) ( = ابوالحسن موسی بن جعفر ) : [128 - 183 قمری] ملقب به کاظم هفتمین امام شیعیان. در زندان هارون الرشید مسموم و به شهادت رسید؛ 3 ) موسی بن شاکر: [زنده در سال 200 قمری] دانشمند ایرانی، از مرد خراسان، که همراه مأمون به بغداد رفت و فرزندانش معروف به بنوموسی، در اختر شناسی، مکانیک و ریاضیات شهرت یافتند؛ 4 ) موسی ابن میمون: [1135 - 1204 میلادی] پزشک و اندیشمند یهودی آندلسی، که از سال 1166 در مصر اقامت گزید. مؤلف کتابهایی در پزشکی، منطق و علم کلام، از جمله: دلالة الحایرین و سراجُ المُنیر؛ 5 ) موسی خورنی: [407 - 492 میلادی] مورخ ارمنی، مؤلف تاریخ ارمنستان ( ترجمه ) .

نام یکی از پیامبران . که برای تحقیق کتاب های عربی خوب است

جناب آقای علی بدری شما ذکر فرمودید که در زبان عبری سین وجود ندارد :
1 - یوسف 2 - یونس 3 - ساره
بنده برای شما 3مثال زدم

مادر موسی، پس از افکندن موسی ( علیه السلام ) به دریا، دچار اضطراب و دلهره شدید شد:

•• �وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ؛ ما به مادر موسىی الهام کردیم که: �او را شیر ده؛ و هنگامی که بر او ترسیدى، وى را در دریا ( ى نیل ) بیفکن؛ و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو باز می گردانیم، و او را از رسولان قرار می دهیم!�.

نام مادر حضرت موسی
نام مادر حضرت موسی علیه السلام در کتاب مقدس یوکابَد ذکر شده[۱] به معنای ( خداوند؛ داراى مجد است ) زیرا کلمه ( یوکابد ) مرکب است از: �یهوه� یعنی خداوند و از: �کابد� یعنی داراى مجد و بعبارت دیگر، مجید. [۲]

تولد موسی علیه السلام
مطابق با آنچه در قرآن آمده حضرت موسی علیه السلام در زمانی به دنیا آمد که فرعونیان به دستور فرعون پسر بچه هاى بنی اسرائیل را سر می بریدند. موسی علیه السلام چند ماهی پس از ولادت، در دامان مادر زندگی کرد، و آن گاه که مادرش بیمناک شد مبادا راز او فاش شود، خداوند بدو الهام فرمود تا موسی را در صندوقی نهاده به رود نیل بیفکند و خدا قلب او را آرامش بخشید و به وى مژده داد که موسی را به سوى او باز خواهد گرداند و او را به پیامبرى برمی گزیند.

مادر موسی بعد از انجام این دستور، خواهر موسی را در کنار ساحل به همراه فرزند خود فرستاد تا ببیند سرنوشت کودکش به کجا می انجامد. صندوق به همراه جریان آب وارد قصر فرعون شد و همسر فرعون به محض آنکه به موسىی نظر کرد، خداوند محبت وى را در دلش افکند و لذا از فرعون تقاضا کرد که این طفل را پیش خودشان نگه دارند و فرعون با تقاضای همسرش موافق نموده از قتل او منصرف شد.

فرعون و همسرش برای شیر دادن موسی دایه هاى شیرده را احضار کردند، شاید طفل سینه یکی از آنها را بگیرد ولی موسی از همه آنها روى گرداند! تا اینکه خواهر موسی مادرش را به عنوان دایه به آنها معرفی نمود و به این صورت موسی علیه السلام به مادرش برگردانیده شد تا شیرش دهد و تربیتش نماید. [۳]
پانویس
1 - کتاب مقدس، سفر اعداد، باب 26
2 - بلاغی، حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، ۱۳۸۶ق، مقدمه اول، ص255
3 - سوره قصص ، آیات 7 تا 13


کلمات دیگر: