مترادف شرک : الحاد، بت پرستی، رجز، کفر
متضاد شرک : توحید
polytheism
الحاد، بتپرستی، رجز، کفر ≠ توحید
(ش ) [ ع . ] (اِمص .) برای خدا شریک قایل شدن .
(شَ رَ) [ ع . ] (اِ.) دام (صید)؛ ج . شُرُک و اشراک .
شرک . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) جامه . (ناظم الاطباء). || پارچه ای که در آن دارو بندند. (از انجمن آرا) (از برهان ) (ناظم الاطباء). خرقه ای که دارو در او بندند. (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ جهانگیری ). || سیل را نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ).
شرک . [ ش َ رَ ] (اِ) شرا و حصبه . (ناظم الاطباء). جوششی بود که بسبب خون یا صفرا آمیخته بهم رسد و آن راشرا نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از برهان ) (از آنندراج ). جوششی بود. (غیاث اللغات ).
شرک . [ ش َ رِ ] (ع مص ) مصدر، به معنی شِرکَة و شِرک . (ناظم الاطباء). رجوع به شرکة شود.
شرک . [ ش ِ ] (اِخ ) آبی است مر بنی اسد را وراء کوه قتان . (منتهی الارب ).
شرک . [ ش ِ ] (ع مص ) مصدر، به معنی شِرکَة. (ناظم الاطباء). رجوع به شرکة شود.
شرک . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) کوهی است در حجاز. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
شرک . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ).
شرک . [ ش ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ شَرَک . رجوع به شَرَک شود. || ج ِ شِراک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به شراک شود.
شرک . [ ش َ رَ ] (ع اِ) دام صیاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). دام . (دهار) (نصاب الصبیان ) : وکیف ترجوا النجاة من شرک لانجی منها کسری ولا دارا. (از مقامات حریری ). خلق را از شرک شرک رهانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 2). و اکثر شیعه ٔ شرک در شرک فنا افتادند. (تاریخ جهانگشای جوینی ). || آنچه برای صید مرغان برپا کنند. ج ، اَشراک ، شُرُک . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حلقه های دام . (غیاث اللغات ). آن باشد که سر ریسمان حلقه حلقه کرده گره بزنند و سر دیگرش را از میان آن بگذرانند بر نهجی که بمجرد کشیدن ریسمان آن حلقه تنگ شود چنانچه بر سر دامها مثل آن سازند و آن را به تازی بلغثنه خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). || ج ِ شَرَکة. (ناظم الاطباء). رجوع به شرکة شود. || شاهراه و راه میانه ٔ روشن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). راههای بزرگ . (از فرهنگ جهانگیری ). راه وسیع و بزرگ . (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ). || میان و وسط راه . (برهان ) (ناظم الاطباء). میانه ٔ راه بود. (فرهنگ جهانگیری ). آنجای از راه که در اثر عبور ستور و برخورد سم آنان کوبیده و کنده باشد. (از اقرب الموارد).
مسعودسعد (دیوان ص 215).
مسعودسعد.
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
عطار.
مولوی .
سعدی .
سعدی (بوستان ).
شرک .[ ش ِ ] (اِ) آبله و چیچک و جدری . (ناظم الاطباء). نوعی از دمیدگی باشد که به بشره ٔ کودکان برآید و آن رابه تازی جدری گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). || زور. (منتهی الارب ).
آنچه برای صید پرندگان به کار میبرند؛ دام صیاد.
شریک دانستن برای خدا؛ اعتقاد به تعدّد خدایان.
رگ اصلی پشت پاشنه ی پا