کلمه جو
صفحه اصلی

استبداد


مترادف استبداد : خودرایی، خودسری، خودکامگی، دیکتاتوری، یک دندگی

برابر پارسی : تکسالاری، خودسری، خودکامگی، خوکامگی

فارسی به انگلیسی

absolutism, autocracy, dictatorship, tyranny, despotism, autarchy

despotism


absolutism, autarchy, autocracy, dictatorship, tyranny


فارسی به عربی

اِحْتِکارُ السُّلطَة

مترادف و متضاد

despotism (اسم)
حکومت مطلقه، خود رایی، استبداد، ستم

autarchy (اسم)
لیاقت، کفایت، حکومت استبدادی، استبداد، حاکم مطلق، جبار مطلق، خودبسندگی

autarky (اسم)
لیاقت، کفایت، حکومت استبدادی، استبداد، حاکم مطلق، جبار مطلق، خودبسندگی

خودرایی، خودسری، خودکامگی، دیکتاتوری، یک‌دندگی


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - تنهایی در رای و در کار خود رایی خود سری . ۲ - فرمانروایی بطور استقلال و بدون مشورت قو. مقننه . ۳ - ظلم و تعدی ناشی از استقلال کلی .

حکومت خودسرانه و مهارنشدۀ یک فرد یا گروه


فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - خود رأی بودن ، خودسری . ۲ - فرمانروایی مطلق یک حزب . ۳ - ظلم و تعدی .

لغت نامه دهخدا

استبداد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بخودی خود کار کردن. بخودی خود بکار ایستادن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). بخودی خود بکاری قیام کردن. ( زوزنی ). تنها بر سر کاری ایستادن و منع کس قبول نکردن. متفرد بکاری شدن. ( از منتهی الارب ). برأی خود بکاری پرداختن. تفرّد. استقلال. خودرائی. خودکامگی. خودسری. خیره رائی : استبدّ به ؛ بخودی خود به آن کار ایستادو متفرد شد به آن. و منه : من استبدّ برأیه ضل . و در حدیث امیرالمؤمنین علی علیه السلام است : کنا نری اَن َّ لنا فی الامر حقّاً فاستبددتم علینا. مقابل مشاورة. و فی الحدیث : المشاورة من السﱡنة و الاستبداد من شیمةالشیطان : هرچند سلطان دست از استبداد و تدبیرهای خطا نخواهد کشید اکنون که چنین حالها افتاد سوی امیرک بیهقی باید نبشت تا شهر نگاه دارند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 665 ). این خداوند را استبدادی است از حد واندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی ص 542 ). می بینی این استبدادها و تدبیرهای خطا که این خداوند پیش گرفته است ترسم که خراسان از دست ما بشود که هیچ دلایل اقبال نمی بینم. ( تاریخ بیهقی ص 571 ). کارها رفت سخت بسیار ازهر لونی پسندیده و ناپسندیده آنچه مثال وی نگاه داشتند و آنچه بر طریق استبداد رفتند. ( تاریخ بیهقی ص 402 ). طبع این خداوند دیگر است که استبدادی میکند بی اندیشه. ( تاریخ بیهقی ص 407 ). این خداوند ما همه هنر است و مردی ، اما استبدادی عظیم دارد که هنرها را می پوشاند. ( تاریخ بیهقی ص 515 ). بطمع محال و استبداد دراین کار پیچیده است. ( تاریخ بیهقی ص 455 ). هرآینه در سر این استبداد شوی. ( کلیله و دمنه ). از این استبداد درگذر. ( کلیله و دمنه ). سلطان برخلاف رضای پدر بر تفویض شغل دیوان خود استبدادی نمیتوانست نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ طهران ص 357 ). || قرار گرفتن رای و مشیت : و لما استبد اﷲ تعالی بمشیته فی نقل الامام النقی الطاهر الزکی. ( تاریخ بیهقی ص 299 ).
راند دیوان را حق از مرصاد خویش
عقل جزوی را ز استبداد خویش.
مولوی.

فرهنگ عمید

۱. به میل و رٲی خود کار کردن، خودرٲی بودن، خودرٲیی، خودسری، خودکامگی.
۲. (اسم ) (سیاسی ) حکومتی که مردم در آن نقشی ندارند و فرمانروایان مقید به قانون نیستند و به میل و ارادۀ خود تصمیم می گیرند.

دانشنامه عمومی

استبداد ریشه عربی دارد و معنای دقیق آن به زبان فارسی، «رفتار خودکامه، خودسرانه یا دلبخواهی» است.
حکومت استبدادی شکلی از حکومت است که قدرت سیاسی در دست یک حاکم خود گمارده قرار دارد. اصطلاح حاکم مستبد یا اتوکرات از واژه یونانی اتوکراسی مشتق شده است.الیگارشی (oligarchy) یا حکومت توسط اقلیت در مقابل دموکراسی یا حکومت توسط اکثریت قرار می گیرد.
در حکومت استبدادی دامنه اختیارات حاکم و طول دوره حکومت آن ها بسیار است و توزیع قدرت عادلانه نیست.
طرف داران حکومت استبدادی؛ معتقدند که این نوع حکومت امکان انباشت سرمایه، برنامه ریزی متمرکز و تصمیم گیری قاطع برای رفع موانع راه را برای توسعه فراهم می سازد.در حالی که مخالفان این نوع حکومت معتقدند که استبداد باعث احساس بی قدرتی سیاسی در بین مردم می شود و کارایی و خلاقیت آن ها را کاهش می دهد.
حکومت استبدادی نباید با تمامیت خواهی (رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی) مساوی پنداشته شود.

دانشنامه آزاد فارسی


فرهنگ فارسی ساره

تک سالاری، خوکامگ


فرهنگستان زبان و ادب

{dictatorship} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] حکومت خودسرانه و مهارنشدۀ یک فرد یا گروه

نقل قول ها

استبداد یک شیوهٔ حکومت خودکامه یا یکه سالارانه است، که در آن اعمال قدرت در یک فرد متمرکز می شود بی آن که ضمانت های قانونی مانعی برای آن ایجاد کند. شکل مدرن آن دیکتاتوری است.
• Ὁ λόγος δηλοῖ ὅτι οἷα ἡ πρόθεσίς ἐστιν ἀδικεῖν, παρ᾿ αὐτοῖς οὐδὲ δικαία ἀπολογία ἰσχύει.مستبد همواره برای استبداد خود زمینه ای پیدا می کند.George Fyler Townsend (1887)• هر بهانه ای در خدمت یک مستبد خواهد بود.Joseph Jacobs (1894)• Aesop from Aesop's Fables (c. 620-560 BC). -> The Wolf and the Lamb
• قدرت تمایل به فاسد کردن دارد و قدرت مطلق، مطلقاً فاسد می کند.• «استبداد به مثابه دوزخ است، مغلوب ساختنش کار سهل و ساده ای نیست.»• «اگرتقوا وبی اعتنایی به دنیا نباشد درهرمقامی مستبدخواهی شد.»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] انجام کاری به تنهایی و بدون مشارکت دادن دیگری در آن را استبداد گویند. از این عنوان در باب های زکات، وصیّت، نکاح و قصاص سخن گفته شده است.
استبداد مالک مزرعه در تخمین زکات آن و تصرف در مزرعه بدون مشارکت حاکم شرع یا نمایندۀ او در تخمین، جایز نیست.

استبداد دو وصی در عمل به وصیت
کسی که دو نفر را وصیّ خویش قرار داده است، استبداد یکی از آن دو در عمل به وصیّت بدون مشارکت دیگری، جایز نیست.

استبداد و انفراد زنان در مامایی
استبداد و انفراد زنان در مامایی و حضور نزد زن باردار و عدم حضور مردان جز شوهر واجب است، مگر در حال ضرورت.

استبداد دوشیزه در ازدواج خویش
...

[ویکی فقه] استبداد (فقه). انجام کاری به تنهایی و بدون مشارکت دادن دیگری در آن را استبداد گویند. از این عنوان در باب های زکات، وصیّت، نکاح و قصاص سخن گفته شده است.
استبداد مالک مزرعه در تخمین زکات آن و تصرف در مزرعه بدون مشارکت حاکم شرع یا نمایندۀ او در تخمین، جایز نیست.
تحریر الوسیلة ج۱، ص۳۳۰.
کسی که دو نفر را وصیّ خویش قرار داده است، استبداد یکی از آن دو در عمل به وصیّت بدون مشارکت دیگری، جایز نیست.
جواهر الکلام ج۲۸، ص۴۰۰-۴۰۶.
استبداد و انفراد زنان در مامایی و حضور نزد زن باردار و عدم حضور مردان جز شوهر واجب است، مگر در حال ضرورت.
الروضة البهیة ج۵، ص۴۴۰.
...

[ویکی فقه] استبداد (قرآن). انجام کاری به تنهایی و بدون مشارکت دادن دیگری در آن را استبداد گویند. از این عنوان در باب های زکات، وصیّت، نکاح و قصاص سخن گفته شده است.
استبداد در لغت به معنای تک روی و تک رأیی است. هر نوع خودکامگی در رای و فرمان روایی را استبداد می گویند. در این مدخل از واژه هایی مانند: «لاقطعن»، «جبار»، «رجم»، «طغی»، «عال» «عنید»، «لیسجننه»، «یفرط» و عبارات مفید گفتارها و رفتارهایی که بیانگر خودکامگی اشخاص بوده، استفاده شده است.
مرتبط عناوین
آثار استبداد؛ استبدادگران؛ تنزیه از استبداد؛ زمینه های استبداد.

پیشنهاد کاربران

در جامعه شناسی به معنی رفتار و قانون یک قوم خاص است

استبداد یعنی �تخطّی از معیارها و موازین در تصمیم گیری و اقدام�.
گرایش به بدی و شرّ در تصمیم گیری و اقدام بجای تکیه بر اصول.
عدم مشورت در امور تخصّصی از مصادیق استبداد است نه معنی استبداد.
استبداد، ظلم، ستم، تعدّی و. . . ، در پی دارد که نتیجه آن محسوب می شود.



خودکامگی تاثیر دلبخواهی نیرویی خارج از ساز و کار طبیعی پدیده ، از سوی خودکامه است . که به روند انجام امور به میل خودکامه منجر میشود و نتیجتارشد ارگانیک پدیده یا سوژه را به دفرمگی میکشاند .
خودکامگی هیچگاه برآیند رشد منطقی یا بالانس واقعی نیروهای درونی پدیده نمیباشد !
موضع یا موقعیت خودکامگی از موضع وموقعیت او نسبت به حل مشکل اساسی جامعه بدست میآید برای درک بهتر میتوان مورد استبداد ایرانی را مثال زد که در گذشته حل تامین تدارک ومدیریت آب در کشوری خشک تنها با امکانات خارج از توان عادی جامعه قابل حل بود که با دخالت خودکامگان تا مدت مدیدی حل شد همین چاره گشایی به خودکامه موقعیتی دادکه خود را مالک وصاحب همه چیز بداند .
خودکامگی با دیکتاتوری تفاوت دارد !


خودمحوری

خودرایی ، خودسری

خودکامگی

همچنین بجای �خاورخودکامگی� ( �استبداد شرقی� ) به شوند دیرپایی آن در تاریخ می توان �دیرینه پا� را در پی آن افزود: خاورخودکامگی دیرینه پا؛ گرچه خاورخودکامگی که آن را همتراز واژه ی لاتینی �دسپوتیسم� ( despotism ) می توان انگاشت، دیرپایی را در خود نهفته دارد.

این آمیخته واژه را نخستین بار در نوشتارم به نام �چرا شکست و نه پیروزی؟� در ١١ آگوست ٢۰۰۴ در یکی از گاهنامه های ایران که سپس بسته شد، بکار بردم و چندین سال پس از آن با همان برنام در پیوند زیر درج نمودم:
http://behzadbozorgmehr. blogspot. com/2011/08/blog - post_4900. html


کلمات دیگر: