کلمه جو
صفحه اصلی

خلافت


مترادف خلافت : جانشینی، خلیفگی، حکومت، حکومت اسلامی، پادشاهی، سلطنت

فارسی به انگلیسی

caliphate, succession

فارسی به عربی

بیت الکاهن

مترادف و متضاد

caliphate (اسم)
خلافت

vicariate (اسم)
خلافت، قلمرو خلافت، حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم

جانشینی، خلیفگی


حکومت، حکومت اسلامی


پادشاهی، سلطنت


۱. جانشینی، خلیفگی
۲. حکومت، حکومت اسلامی
۳. پادشاهی، سلطنت


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) خلیفه بودن . ۲ - ( اسم ) خلیفگی جانشینی پیغمبر . ۳ - پادشاهی سلطنت . ۴ - مقامی است که سالک بعد از قطع مسافت و رفع بعد میان خود و حق بر اثر تصفیه و تجلیه و نفی خاطر و خلع لباس صفات بشری از خود و تعدیل و تسوی. اخلاق و اعمال و جمع آن منازل که ارباب تصفیه معلوم کرده اند و طی منازل سائرین و وصول بمبدائ حاصل کرده باصل و حقیقت و اصل گشته سیرالی ا... و فی ا... تمام شده و از خودی محو و فانی و ببقای احدیت باقی گشته آنگاه سزاوار خلافت است . یا خلاف الهی . مقام نفوس کامله انسانی است .
گولی احمقی

فرهنگ معین

(خِ فَ ) [ ع . خلافة ] (اِمص . ) خلیفگی ، جانشینی پیغمبر.

لغت نامه دهخدا

خلافت. [ خ ِ ف َ ] ( ع مص ) بجای کسی بعد وی بودن در کاری. ( آنندراج ). ایستادن بجای کسی که پیش از وی بوده باشد. ( ترجمان علامه جرجانی ). نیابت. ( زمخشری ).جانشین شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ). خلافة. || پی کسی آمدن. || بجای کسی خلیفه کردن کسی را. ( آنندراج ). || ولی عهد کردن. جانشین کردن. || ( اِمص ) جانشینی. ( یادداشت بخط مؤلف ) : و کارها فروبماند تا جوانی را که معتمد بود پیشکار امیر کرد بخلافت خود. ( تاریخ بیهقی ).امیر نصر، وزیر خویش را نصربن اسحاق را بخلافت خویش در آن اعمال بگذاشت. ( تاریخ بیهقی ). بروی اعتماد کرده و او را به نیابت و خلافت خویش در آن دیار بگذاشته.( تاریخ بیهقی ). عضدالدوله... و مملکت کرمان با تصرف گرفت و کورتگین... به نیابت و خلافت خویش آنجایگاه بگذاشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). به امامت و خلافت او تیمن و تبرک نمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). گفتا هرکه را خلافت خدای تعالی در روی زمین سیر نکند، از قبض ضیاع یتیمان و درویشان هم سیر نشود. ( کلیله و دمنه ).
چل صبح آدم همدمش ملک خلافت ز آدمش
هم بود اسم اعظمش هم علم اسما داشته.
خاقانی.
آدم در خلافت و عیسی ره سما.
خاقانی.
آن بخلافت علم آراسته.
نظامی.
سلطان خیالت بنشاندی بخلافت.
سعدی.
|| دستگاه حکومت اسلامی که بعد از پیغمبر اسلام بر ممالک اسلامی حکم راند و به ادوار مختلف تقسیم شده است : دوره خلافت خلفای راشدین و دوره خلافت امویان و دوره خلافت عباسیان ( که از منصور دوانیقی شروع میشود و تا المستعصم باﷲ ختم می گردد ). بموازات خلافت امویان و عباسیان در بغداد، در مصر خلافت فاطمیان و در اندلس خلافت امویان مغرب حکمراندند، رجوع بذیل هریک از این عناوین در این لغت نامه و تاریخ تمدن جرجی زیدان ترجمه فارسی ج 1 ص 87 و ج 4 ص 50، 79، 179، 185 و 187 و ج 5 ص 133، 156 و 152 شود : امیرالمؤمنین اعزازها ارزانی داشتی... تا... بمدینةالسلام رویم و غضاضتی که جاه خلافت را می باشد... دریابیم و دور کنیم.... ( تاریخ بیهقی ). امیرالمؤمنین ابوجعفر الامام القائم بامراﷲ ادام اﷲ سلطانه را... بر تخت خلافت نشاندند. ( تاریخ بیهقی ). اما ایشان باید بیدارتر باشند و جاه حضرت خلافت را بجای خویش برند باز. ( تاریخ بیهقی ). فضل سهل وزیر خواست که خلافت از عباسیان بگرداند و بعلویان آرد. ( تاریخ بیهقی ). گفت... ناچار بر نصرنامه نویسد و تذکره و پیغامها و آنچه رسم است حضرت خلافت را بدو سپارد. ( تاریخ بیهقی ).

خلافت . [ خ َ ف َ ] (ع اِمص ) گولی . احمقی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خَلافة در این لغت نامه شود :
پس از خلافت و شنعت گناه دختر چیست
ترا که دست بلرزد گهر چه دانی سفت .

سعدی (گلستان ).



خلافت . [ خ ِ ف َ ] (ع مص ) بجای کسی بعد وی بودن در کاری . (آنندراج ). ایستادن بجای کسی که پیش از وی بوده باشد. (ترجمان علامه جرجانی ). نیابت . (زمخشری ).جانشین شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). خلافة. || پی کسی آمدن . || بجای کسی خلیفه کردن کسی را. (آنندراج ). || ولی عهد کردن . جانشین کردن . || (اِمص ) جانشینی . (یادداشت بخط مؤلف ) : و کارها فروبماند تا جوانی را که معتمد بود پیشکار امیر کرد بخلافت خود. (تاریخ بیهقی ).امیر نصر، وزیر خویش را نصربن اسحاق را بخلافت خویش در آن اعمال بگذاشت . (تاریخ بیهقی ). بروی اعتماد کرده و او را به نیابت و خلافت خویش در آن دیار بگذاشته .(تاریخ بیهقی ). عضدالدوله ... و مملکت کرمان با تصرف گرفت و کورتگین ... به نیابت و خلافت خویش آنجایگاه بگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). به امامت و خلافت او تیمن و تبرک نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). گفتا هرکه را خلافت خدای تعالی در روی زمین سیر نکند، از قبض ضیاع یتیمان و درویشان هم سیر نشود. (کلیله و دمنه ).
چل صبح آدم همدمش ملک خلافت ز آدمش
هم بود اسم اعظمش هم علم اسما داشته .

خاقانی .


آدم در خلافت و عیسی ره سما.

خاقانی .


آن بخلافت علم آراسته .

نظامی .


سلطان خیالت بنشاندی بخلافت .

سعدی .


|| دستگاه حکومت اسلامی که بعد از پیغمبر اسلام بر ممالک اسلامی حکم راند و به ادوار مختلف تقسیم شده است : دوره ٔ خلافت خلفای راشدین و دوره ٔ خلافت امویان و دوره ٔ خلافت عباسیان (که از منصور دوانیقی شروع میشود و تا المستعصم باﷲ ختم می گردد). بموازات خلافت امویان و عباسیان در بغداد، در مصر خلافت فاطمیان و در اندلس خلافت امویان مغرب حکمراندند، رجوع بذیل هریک از این عناوین در این لغت نامه و تاریخ تمدن جرجی زیدان ترجمه ٔ فارسی ج 1 ص 87 و ج 4 ص 50، 79، 179، 185 و 187 و ج 5 ص 133، 156 و 152 شود : امیرالمؤمنین اعزازها ارزانی داشتی ... تا... بمدینةالسلام رویم و غضاضتی که جاه خلافت را می باشد... دریابیم و دور کنیم ... . (تاریخ بیهقی ). امیرالمؤمنین ابوجعفر الامام القائم بامراﷲ ادام اﷲ سلطانه را... بر تخت خلافت نشاندند. (تاریخ بیهقی ). اما ایشان باید بیدارتر باشند و جاه حضرت خلافت را بجای خویش برند باز. (تاریخ بیهقی ). فضل سهل وزیر خواست که خلافت از عباسیان بگرداند و بعلویان آرد. (تاریخ بیهقی ). گفت ... ناچار بر نصرنامه نویسد و تذکره و پیغامها و آنچه رسم است حضرت خلافت را بدو سپارد. (تاریخ بیهقی ).
ببین مثال خلافت بدست نورالدین
که بهر دست سلاطین کنند حرز کمال .

خاقانی .


خطبای عراق و شعرای آفاق فوجاً بعد فوج روی بحضرت خلافت نهادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).

فرهنگ عمید

۱. جانشینی پیغمبر.
۲. خلیفه بودن.
۳. [قدیمی] جانشین کسی شدن، جانشینی، نیابت.
۴. [قدیمی] مخالفت.

دانشنامه عمومی

خلافت در معنای عام اطلاق به جانشینی دارد و جانشین (خلیفه) بعد از یک فرد، برای اداره امورجامعه یک امت باید کلیهٔ خواص مربوط به اصول حکومت راداشته باشد.
خلافت اسلامی
حکومت اسلامی
عبدالله بن ابی قحافه عثمان بن کعب تیمی قرشی ملقب به ابوبکر (به عربی: أبو بکر)، ابوبکر صدیق (گفته می شود محمد به وی این لقب را داده است) و ابن ابی قحافه (۱۱-۱۳ ه.ق) از نزدیک ترین صحابه و مشاوران محمد، پیامبر اسلام بود که پس از محمد به عنوان اولین خلیفه مسلمانان انتخاب شد. او از اولین کسانی بود که به پیامبر اسلام ایمان آورد.
شیعیان که معتقد به امامت هستند بر این باورند جانشینی بعد از پیامبر از جانب خداوندتعیین و معرفی می شود که همان علی بن ابی طالب است و پیامبر وی را به صورت خاص در غدیر خم معرفی کرد و از آن ها برای علی بیعت گرفت وفرزندان علی نیز جانشین بعدی پیامبر ند و تمامی آنان معصومند خلافت انتسابی نیست بلکه جانشینی صلبی وارثی از پدر به پسر است..از میان امامان دوازده گانه فقط علی و پسرش حسن حکومت واقعی تشکیل دادند ولی بعدها اسماعلیان خلفای فاطمی در مصر را تشکیل دادند که در حال حاضرشاهزاده کریم حسین معروف به آقاخان چهار، چهل و نهمین رهبر اسماعیلیان است در ایران نیز صفویان داعیه مرشدی می کردند و در سودان نیز فردی به نام مهدی خودرا خلیفه خواند.
اهل تسنن اعتقادی به تعیین خلیفه از جانب خداوند ندارند لذا قائل به عصمت کامل (از نوع نبوی) برخلیفه هستند ومعتقدند بعد از وفات پیامبر اسلام با مراجعه به قرآن خدا و عنایت به آیه شوری می توانند خود امت از طریق رأی گیری یا بیعت همگانی برای خودشان خلیفه تعیین کنند؛ لذا خلیفه تنها رهبرسیاسی و مسئول امور مسلمین است.چهار خلیفه اوایل دوره اسلام را خلفای راشدین گویند به ترتیب ابوبکر، عمر، عثمان، علی، است که در نزد اهل سنت حرمت خاصی دارند . حکومت های اسلامی مثل اموی و عباسی نیز رهبر سیاسی خود را خلیفه می نامیدند خلافت حکومت عربها با حمله مغولان به اتمام رسید و بعداً حکومت ترکان عثمانی نیز معروف به خلافت عثمانی شد که سلطان عبدالحمیددوم، سی و چهارمین خلیفهٔ عثمانی و آخرین آنهابود تا سال ۱۹۰۹م باقدرت کامل حکومت کرد بعدازاو سلسله عثمانی ضعیف گشت و تبدیل به ترکیه کنونی شد.

خلافت (ابهام زدایی). خلافت در معنای عام به معنی جانشینی و در معنای خاص به معنی حکومت داری پس از پیامبر اسلام در جوامع اسلامی ست و می تواند به موارد زیر نیز اطلاق شود:
علی بن ابی طالب#برگزیده شدن به خلافت، خلافت علی بن ابی طالب
خلافت عباسیان، دومین سلسله اسلامی
امپراتوری عثمانی، امپراتوری عثمانی در منطقه مدیترانه
خلافت فاطمیان، سلسله اسلامی در شمال آفریقا

دانشنامه آزاد فارسی

خِلافَت
در لغت به معنای جانشینی و به مفهوم اخص نهاد جانشینی و رهبری دولت اسلامی پسازرحلتپیامبر (ص). تکوین نهاد خلافت از آغاز تا پایان از مراحلی چند گذشت. پس از رحلت پیامبر (۱۱ق)، به رغم مخالفت امام علی (ع) و برخی از یاران نزدیک پیامبر، و برخلاف دستور رسول اکرم (ص) در غدیر خم ابوبکر جانشین آن حضرت شد. اغلب مورخان اسلامی برآن اند که اصحاب کبار در نهایت با ابوبکر بیعت کردند و بدین ترتیب نهاد خلافت ایجاد و تثبیت شد. ابوبکر را خلیفۀ رسول الله خواندند. به گفتۀ وقایع نگاران، ابوبکر پیش از مرگش (۱۳ق) شخصاً عمر را به جانشینی خود منصوب کرد و صحابۀ ساکن مدینه این انتصاب را پذیرفتند. اگرچه عده ای نیز در دیگر نقاط عربستان با او به مخالفت برخاستند. عمر نیز پیش از مرگ (۲۳ق) شش تن، ازجمله عثمان و علی (ع)، را اختیار کرد تا خلیفۀ سوم را از میان خود برگزینند و درنتیجۀ مباحثات، عثمان به خلافت رسید. با قتل عثمان و اقبال عمومی به علی (ع)، وی خلیفه شد. چهار خلیفۀ اول بعدها به خلفای راشدین معروف شدند. خلفا قاضی و رهبر امور مسلمین بودند و حق تعبیر و تفسیر مسائل دینی را نداشتند و فقط می بایست دستورهای قرآن و سنت پیغمبر را به موقع اجرا گذارند. از زمان ابوبکر خلیفه فرماندۀ قوا نیز شد. عمر، دیوان و بیت المال را برای سامان دادن به امور مالی ایجاد کرد. اختلاف بر سر جانشینی عثمان بین معاویه و علی (ع)، و مسئلۀ حکمیت بین مسلمانان، تفرقه انداخت و باعث ظهور خوارج شد، که یکی از سران خود را خلیفۀ فارس و کرمان اعلام کردند. بنی امیه خلافت را موروثی کردند. از عهد عبدالملک مرسوم شد که خلیفه جانشین خود (با عنوان ولی العهد) را کتباً معرفی کند و چنین بود که بیعت در درجۀ دوم اهمیت قرار گرفت. امویان خود را خلیفة الله می خواندند. تعیین و تمایز بین خراج و جزیه از کارهای ایشان بود. بنی عباس که امویان را برانداختند (۱۳۲ق)، مفهومی جدید به خلافت دادند، که مشروعیت خلافت مشروط به نسب بردن از خاندان پیغمبر (فرزندان عباس) بود. خلفای اسماعیلی فاطمی مصر، خلافت را حق اولاد و اعقاب حضرت فاطمۀ زهرا (س) می دانستند. آنان خلیفۀ فاطمی را امام معصوم می شمردند و هر خلیفه جانشین خود را طبق وصیّت تعیین می کرد. این خلفا عنوان ولی الله نیز داشتند. بازماندگان امویان، در اندلس ابتدا خود را امیر و سپس خلیفه خواندند و خلافت اموی اندلس را به وجود آوردند. بعدها سلاطین عثمانی و برخی از شاهان هند و فرارود (ماوراءالنهر) نیز به خود عنوان خلیفه دادند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خلافت، نظام حکومتی مسلمانان پس از وفات پیامبر اسلام و در جایگاه جانشینی آن حضرت، که در طول سیزده قرن اشخاص و خاندانهای متعددی در گستره جهان اسلام خود را مصداق آن معرفی کرده اند.
خلافت واژه ای عربی از ریشه خ ل ف به معنای جانشین ساختن و واژه خلیفه (جمع آن خلفاء و خلائف) به معنای جانشین، وکیل و قائم مقام است. در قرآن نیز واژه های خلیفه، خلفاء و خلائف به همین معنای لغوی به کار رفته است. بیشترین کاربرد دو واژه خلافت و خلیفه کاربرد اصطلاحی آنهاست که در تحولات سیاسی جامعه اسلامی پس از وفات پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلم) به کار گرفته شد و به ترتیب، به معنای جانشینی در امر حکومت و در معنای مطلق امارت و حکومت پس از پیامبر، و شخص جانشین پیامبر در امر حکومت استفاده شد. کاربرد اصطلاحات مذکور، این دو واژه را به کلیدی ترین مفاهیم فرهنگ سیاسی مسلمانان بدل ساخت و حتی بعدها، گروههایی از مسلمانان در تبیین مشروعیت نظام خلافت به کاربرد واژه خلیفه در قرآن استناد کردند. در همین معنا، دو واژه امامت و امام نیز بارها در آثار مؤلفان مسلمان نخستین به کار رفته است که با مفهوم امامت از دیدگاه شیعی تفاوت بسیار دارد.
شکل گیری خلافت
در رویکرد تاریخی، خلافت در اصطلاح عنوان ساختار حکومتی است که اداره امور جامعه اسلامی پس از وفات پیامبر در قالب آن شکل گرفت و متصدی آن یعنی خلیفه، جانشین پیامبر اکرم در امر حکومت اسلامی محسوب می شد.آغاز شکل گیری خلافت به رویداد سقیفه بنی ساعده بازمی گردد، که طی آن جمعی از صحابه بلافاصله پس از رحلت آن حضرت، اقدام به تعیین جانشینی برای وی کردند. بنابر یک فرض، پدیدآورندگان این ساختار حکومتی ذهنیتی روشن درباره ماهیت خلافت و چگونگی و حدود و ثغور وظایف خلیفه نداشته اند. این فرضیه، البته تا آن جا که ناظر به تدوین نظریه ها و آرای کلامی، سیاسی و فقهی متفکران مسلمان درباره خلافت است، صحیح می نماید اما واقعیت آن است که (به استناد مباحث مطرح شده در سقیفه) طراحان نظام خلافت، درباره این ساختار و چگونگی آن، چندان هم با موضوع بیگانه نبوده اند. چنان که بخشی از مهم ترین انگاره ها درباره خلافت که تأثیر عمیقی بر آرای بعدی مسلمانان به جای نهاد، برخاسته از همان نگرشها بود. اجتماع سقیفه در بارزترین ویژگی خود، تأثیر قوی سنن فرهنگی ـ اجتماعی عرب پیش از اسلام در شکل دهی به یک ساختار حکومتیِ اسلامی را به نمایش گذاشت. مبدعان این نظام با تأکید بر ضرورت قریشی بودن خلیفه رویکرد قبیله ای را به مهم ترین رکن نظام خلافت بدل کردند. این رویکرد، به دلیل هماهنگی با ساختار فرهنگی ـ اجتماعی زندگی مردم عرب، خیلی زود با پذیرش عمومی مواجه شد و حتی موضع گیری مخالفانی چون عباس، عموی پیامبر که بر وراثت خانوادگی تأکید می ورزید، و ابوسفیان که حاکم شدن تیره ای فرودست از قریش (تَیْم) برایش خیلی دشوار بود طبری، ج۳، ص۲۰۹ـ۲۱۰)، نیز مبتنی بر همین دیدگاه صورت گرفت. بااین حال، در همان زمان مخالفانی هم بودند که این تلقی از جانشینی پیامبر را برنمی تافتند. انصار به اتکای سهم تعیین کننده و غیرقابل تردیدشان در پیشرفت اسلام، خواهان امیری انصاری بودند که هم شأن امیر قریشی باشد و هم زمان با او حکم براند. اما مخالفت اهل بیت پیامبر، عده ای از بنی هاشم و نیز برخی از صحابیان، با اصل واقعه شکل گرفته در سقیفه بود دارندگان این رویکرد در تعارضی آشکار با برپاکنندگان اجتماع سقیفه، نه تنها مسئله خلافت و نحوه انتخاب جانشین پیامبر با آن ماهیت و آن گونه که اتفاق افتاد را به رسمیت نشناختند، بلکه از پذیرفتن آنچه بعدها به صورت مرجعیت دینی و دنیوی خلیفه در جایگاه جانشینی پیامبر تأکید و ترویج شد نیز سر باز زدند و آن را مختص امام منصو ص و منصوب از سوی خدا و پیامبر دانستند (امام؛ امامت). این مخالفت به دلیل واکنش سریع و صریح جریان خلافت درهم شکست و سیطره سیاسی طراحان و مدافعان نظام خلافت، افکار عمومی مسلمانان را از همان روزگار به سمت پذیرش فکری ساختار نوپای خلافت سوق داد.
خلفای راشدین
...

پیشنهاد کاربران

نیابت

حکومت جانشین


کلمات دیگر: