مترادف امام : معصوم، ولی، پیشرو، پیشوا، راهبر، راهنما، رهبر، شیخ، قاید، قدوه، قطب، پیش نماز
متضاد امام : ماموم
برابر پارسی : پیشوا
imam
Imam, pontiff
۱. معصوم
۲. ولی
۳. پیشرو، پیشوا، راهبر، راهنما، رهبر، شیخ، قاید، قدوه، قطب
۴. پیشنماز ≠ ماموم
ولی
پیشرو، پیشوا، راهبر، راهنما، رهبر، شیخ، قاید، قدوه، قطب
پیشنماز
معصوم ≠ ماموم
( اَ ) [ ع . ] (ق .) پیش ، جلو.
( اِ ) [ ع . ] (ص . اِ.) 1 - پیشوا، پیشرو. 2 - پیش نماز. 3 - پیر، شیخ .
امام . [ ] (اِخ ) (یعنی محل اجتماع ) و آن شهری بود در طرف جنوب یهودا، که موضع آن محقق نیست و بعضی از نویسندگان این لفظ را به کلمه ٔ حاصور افزوده و حاصور امام گفته اند. (از قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به حاصور شود.
امام . [ اَ ] (ع ق ، اِ) پیش . (منتهی الارب ).ضد وراء. (از متن اللغة). فراپیش . (فرهنگ فارسی معین ). در مقام تحذیر گفته میشود امامک و آن اسم فعل بمعنی تقدم است . (از متن اللغة). و رجوع به امامک شود.
امام . [ اِ ] (اِخ ) (میرزا قاسم ) از معاصران خواندمیر مؤلف حبیب السیر و در خط تعلیق و نستعلیق و فن شطرنج استاد بوده و شعر می سروده است . خواندمیر سه بیت زیر را از او نقل کرده است :
شد مرا کاسه ٔ سر خاک در میخانه
باشد از گردش ایام شود پیمانه
زآشنایان همه بیگانه شدم بهر تو من
آشنا ناشده گشتی تو ز من بیگانه
پیش واعظ منشین قصه ٔ طوبی مشنو
قد برافراز که کوته شود این افسانه .
رجوع به حبیب السیر جزء4 ازج 3 صص 616-617 شود.
امام . [ اِ ] (اِخ ) ابن ارقم نمیری . از شاعران معاصرحجاج بن یوسف است . (از البیان و التبیین ج 2 ص 296).
امام . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از بخش اَرکَواز شهرستان ایلام ، واقع در 30 هزارگزی شمال باختری قلمه دره کنار راه مالرو ارکواز به ایلام . کوهستانی و هوایش معتدل است ، 420 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . ساکنان آن از طایفه ٔ رسول وندگچی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
امام . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم علیا بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در 56 هزارگزی شمال باختری سیردان و 24 هزارگزی راه شوسه . کوهستانی و سردسیر و دارای 474 تن سکنه است . آب آن ازچشمه سار تأمین میشود. محصولش غلات و عسل و لبنیات وشغل اهالی زراعت و مکاری و گله داری و گلیم و جاجیم و قالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
امام . [ اِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آم ّ. (متن اللغة). قصدکنندگان . (ناظم الاطباء). رجوع به آم شود.
امام .[ اِ ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس ، جد خلفای عباسی است . رجوع به ابراهیم ... شود.
دقیقی .
فرخی .
سوزنی .
خاقانی .
سعدی .
طاهرغنی .
سید حسین خالص (از آصف اللغات ).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
؟ (از آصف اللغات ).
امام . [ اُ ] (اِخ ) قصبه ای است از بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، مرکز دهستان سُمام واقع در 50 هزارگزی جنوب باختر رودسر و 18 هزارگزی خاور دیلمان و 18 فرسخی شمال قزوین . کوهستانی و سردسیر است . آب آن از چشمه سارهای محلی و زه آب رودخانه ٔ خوش خوانی تأمین میشود. سکنه ٔ دائم آن در حدود 500 تن است . این عده در تابستان چند برابر میشود. دارای 30 باب دکان ، مرکز بازرگانی دهستان سمام است . محصولش غلات دیمی و گردو و فندق است . اهالی هنگام زمستان جهت کسب به اطراف رشت میروند. صنایع دستی زنان شالبافی است . از آثار قدیم برجی در 500گزی شمال خاوری قصبه روی تپه ای بنام صومعه سرا دارد که ارتفاع آن در حدود 7 گز است و بقایای بناهای قدیمی از قبیل آجر سفال و غیر آن و در زمانهای گذشته قبوری شبیه قبور زردشتیان دیده شده است احتمال میدهند که این برج آتشکده بوده است ، و ممکن است این برج از برجهای خبر (دیده بانی ) باشد که در بیشتر نقاط حساس کشور دیده میشود. دومزرعه ٔ کوچک بنام صومعه سرا و خوش خوانی که دو سه خانوار سکنه ٔ دائمی دارد و نزدیک به امام واقع شده است جزء قصبه است . راه کاروان رو قدیمی لنگرود به قزوین از این محل میگذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
پیش؛ جلو؛ روبهرو.
۱. پیشوا، خصوصاً پیشوای مذهبی.
۲. پیشنماز.
۳. هریک از دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علیبن ابیطالب و آخر آنان امام عصر میباشد.
۴. (تصوف) پیر؛ شیخ.
〈 امام جماعت: پیشنماز.
پیشوا