کلمه جو
صفحه اصلی

پیشوا


مترادف پیشوا : امام، حاکم، راهبر، راهنما، رئیس، رهبر، زعیم، سالار، سر، سرور، سردار، سرپرست، سلسله جنبان، شیخ، عمید، قاید، قدوه، کامل، کلانتر، لیدر، مرشد، مراد، مقتدا، مولا، مهتر، نقیب

فارسی به انگلیسی

high priest, leader, standard-bearer

فارسی به عربی

خوری , رائد , زعیم , شاحنة

مترادف و متضاد

leader (اسم)
فرمانده، راهنما، سالار، رئیس، رهبر، پیشوا، راس، سرور، قائد، سر دسته، سر کرده، سرمقاله، پیشقدم

bellwether (اسم)
رهبر، پیش اهنگ گله، گوسفند زنگوله دار، پیشوا

rector (اسم)
رهبر، پیشوا، رئیس دانشگاه، کشیش بخش

imam (اسم)
پیشوا، امام

fugleman (اسم)
پیشرو، پیشوا، پیش اهنگ، قائد، سرمشق

headman (اسم)
سرپرست، سالار، رئیس، پیشوا، سر عمله

pendragon (اسم)
پیشوا، دیکتاتور، فرمانده کل قوا

pontiff (اسم)
پیشوا، پاپ، کاهن بزرگ، کشیش بزرگ

primate (اسم)
پیشوا، کشیش ارشد، راسته پستانداران نخستین پایه

فرهنگ فارسی

سرکرده، سردسته، راهنما، مقتدا، امام، پیشرو
( صفت اسم ) ۱- رهبر رئیس پیشرو مقتدی زعیم مقابل پیش ایست پی شو پس رو پیرو پسوا : اول و آخرین خلیف. ما پیشوایی و شیخ درد و سرا. ( ولدنامه ۱۲۳ ) مقتدائ صدور عالم و پیشوای دهائ بنی آدم بر جمل. سلطنت بعد از وفات پدرش ... دستور شد. ۲- نوعی از جامه که زنان پوشند پیشواز مقابل بغل بند. یا پیشوای ستارگان . ۱- آفتاب آمد از حوت بر نهاده ثقل پیشوای ستارگان بحمل . ( ابوالفرج رونی ) ۲- حضرت رسول صلی ا... علیه و آله .
قصبه ای جزئ دهستان بهنام عرب

فرهنگ معین

(ص مر. ) رهبر، سردار.

لغت نامه دهخدا

پیشوا. (ص مرکب ، اِ مرکب ) هادی . قائد. لمة. قدوة. قدة. امام . (مهذب الاسماء). اسوة. (منتهی الارب ). مقتدی . (دهار). مقتفی ؛ پیشرو (صحاح الفرس ). سرآهنگ . سرهنگ . رهبر. سر. زعیم . (مهذب الاسماء) (دهار). بزرگ گروه . راهنمای جماعت . مقابل پس ایست و پی شو و پس رو و پیرو. (انجمن آرای ناصری ) :
حرمت نگه داری همی ، حری بجای آری همی
واجب چنین بینی همی ، ای پیشوای پیش بین .

فرخی .


بر آشکار و نهان واقف است خاطر تو
که رهنمای وجودست و پیشوای عدم .

مسعودسعد.


ای پیشوا و قبله خود امیدوار باش
کز عمر خویش دشمنت امیدوار نیست .

مسعودسعد.


گر همی حق بود چو تو باید
شاعران را که پیشوا باشد.

مسعودسعد.


گرچه روز آمد به پیشین از همه پیشینیان
بیش پیشم در سخن داند کسی کو پیشواست .

خاقانی .


دست و زبانش چرا نداد بریدن
محتسب شرع و پیشوای صفاهان .

خاقانی .


پیشوای علما جامه ٔ من
نزپی بیشی و پیشی پوشد.

خاقانی .


پیش مهدی به پیشگاه هدی
عدل را پیشوا فرستادی .

خاقانی .


برنامده سپیده ٔ صبح ازل هنوز
کو بر سیه سپید ابد بوده پیشوا.

خاقانی .


دعای خالص من پس رو مراد تو باد
که به زیاد توام نیست پیشوای دعا.

خاقانی .


هست طریق غریب اینکه من آورده ام
اهل سخن را سزد گفته ٔ من پیشوا.

خاقانی .


بنده خاقانی بخدمت نیم روخاکی رسید
سهو و خسران پس نهاد و سهم خسرو پیشوا.

خاقانی .


پس رو اندر بازگشتن گردد آری پیشوا.

مجیر بیلقانی .


گفت کای پیشوای دیو و پری
چون هنر خوب و چون خرد هنری .

نظامی .


خیالت پیشوای خواب وخوردم
غبارت توتیای چشم دردم .

نظامی .


همه گر پس رو و گر پیشواییم
در این حیرت برابر می نماییم .

عطار.


سر او بخوارزم فرستادند و پیشوای کار وروی بازار او سعدالدین ... نام شخصی بود صاحب ذکاء. (جهانگشای جوینی ).
شنید این سخن پیشوای ادب
بتندی برآشفت و گفت ای عجب .

سعدی .


امام رسل پیشوای سبیل
امین خدا مهبط جبرئیل .

سعدی .


پیشوای دو جهان قافله سالار وجود
کوست مقصود ز یاسین و مراد ازطه .

هندوشاه نخجوانی .


وابسته از عناصر و افلاک و انجمی
و آنگه بعقل می همه را گشته پیشوا.

سراج الدین قمری .


صیر؛ پیشوای جهودان . (منتهی الارب ). اسقف ، سُقف ، سُقف ؛ پیشوای ترسایان .
- پیشوا رفتن ؛ استقبال کردن ، پیشواز رفتن . پیشباز رفتن :
بکوی عاشقی شرطست راه عقل نارفتن
چو درد عشق پیش آید بصد جان پیشوا رفتن .

خاقانی .


شعار عاشقان دانی درین ره چیست ای رهرو
غمش را پیروی کردن بلا را پیشوا رفتن .

سلمان ساوجی (از آنندراج ).


- پیشوای فرستادگان ؛ کنایه از حضرت رسالت پناه محمد مصطفی صلی اﷲ علیه وسلم . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 123).
|| (اِ مرکب ) نوعی از جامه که زنان پوشند. (برهان ). مقابل بغل بند. (فرهنگ نظام ). پیشواز.

پیشوا. ( ص مرکب ، اِ مرکب ) هادی. قائد. لمة. قدوة. قدة. امام. ( مهذب الاسماء ). اسوة. ( منتهی الارب ). مقتدی. ( دهار ). مقتفی ؛ پیشرو ( صحاح الفرس ). سرآهنگ. سرهنگ. رهبر. سر. زعیم. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). بزرگ گروه. راهنمای جماعت. مقابل پس ایست و پی شو و پس رو و پیرو. ( انجمن آرای ناصری ) :
حرمت نگه داری همی ، حری بجای آری همی
واجب چنین بینی همی ، ای پیشوای پیش بین.
فرخی.
بر آشکار و نهان واقف است خاطر تو
که رهنمای وجودست و پیشوای عدم.
مسعودسعد.
ای پیشوا و قبله خود امیدوار باش
کز عمر خویش دشمنت امیدوار نیست.
مسعودسعد.
گر همی حق بود چو تو باید
شاعران را که پیشوا باشد.
مسعودسعد.
گرچه روز آمد به پیشین از همه پیشینیان
بیش پیشم در سخن داند کسی کو پیشواست.
خاقانی.
دست و زبانش چرا نداد بریدن
محتسب شرع و پیشوای صفاهان.
خاقانی.
پیشوای علما جامه من
نزپی بیشی و پیشی پوشد.
خاقانی.
پیش مهدی به پیشگاه هدی
عدل را پیشوا فرستادی.
خاقانی.
برنامده سپیده صبح ازل هنوز
کو بر سیه سپید ابد بوده پیشوا.
خاقانی.
دعای خالص من پس رو مراد تو باد
که به زیاد توام نیست پیشوای دعا.
خاقانی.
هست طریق غریب اینکه من آورده ام
اهل سخن را سزد گفته من پیشوا.
خاقانی.
بنده خاقانی بخدمت نیم روخاکی رسید
سهو و خسران پس نهاد و سهم خسرو پیشوا.
خاقانی.
پس رو اندر بازگشتن گردد آری پیشوا.
مجیر بیلقانی.
گفت کای پیشوای دیو و پری
چون هنر خوب و چون خرد هنری.
نظامی.
خیالت پیشوای خواب وخوردم
غبارت توتیای چشم دردم.
نظامی.
همه گر پس رو و گر پیشواییم
در این حیرت برابر می نماییم.
عطار.
سر او بخوارزم فرستادند و پیشوای کار وروی بازار او سعدالدین... نام شخصی بود صاحب ذکاء. ( جهانگشای جوینی ).
شنید این سخن پیشوای ادب
بتندی برآشفت و گفت ای عجب.
سعدی.
امام رسل پیشوای سبیل
امین خدا مهبط جبرئیل.
سعدی.
پیشوای دو جهان قافله سالار وجود

پیشوا. [ ش ْ ] (اِخ ) (امامزاده جعفر) قصبه ای جزء دهستان بهنام عرب . بخش ورامین شهرستان تهران . واقع در 6 هزارگزی خاور ورامین سر راه نیمه شوسه و2 هزارگزی ایستگاه پیشوا. جلگه . معتدل . دارای 4649 تن سکنه . آب آنجا از قنات . محصول آن غلات و صیفی و باغات و چغندر قند. شغل اهالی آنجا زراعت و کسب است . شعبه ٔ پست و تلفن و بهداری و ژاندارمری و دبستان داردو راه آن ماشین روست . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


پیشوا. [ ش ْ ] (اِخ ) نام ایستگاهی میان راه تهران به بندر شاه در 53 هزارگزی تهران ومیان دو ایستگاه ورامین و ابردژ. و در دو هزارگزی قصبه ٔ پیشوا. و آن ایستگاه چهارم است از سوی تهران .


فرهنگ عمید

مقتدا، سرکرده، سردسته، پیشرو، راهنما، امام.

دانشنامه عمومی

پیشوا می تواند به موارد زیر اشاره کند:
پیشوا (آلمان نازی) لقب آدولف هیتلر (رهبر آلمان نازی)
پیشوا (امپراتوری مراتا)، یکی از مقامات در امپراتوری مراتا
پیشوا"پیشه وا"خودمختاری کردستانلقب قاضی محمد رهبر جمهوری مهاباد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پیشْوا، نام بخش و شهر مرکز آن در شهرستان ورامین استان تهران می باشد.
این بخش یکی از بخش های سه گانۀ شهرستان ورامین است و از دو دهستان به نام های بهنام سوختۀ جنوبی و عسگریه، و یک شهر به نام پیشوا و ۴۸ آبادی دارای سکنه تشکیل شده است. بخش پیشوا از شمال به شهرستان پاکدشت، از جنوب به بخش جوادآباد شهرستان ورامین، از غرب به بخش مرکزی شهرستان ورامین، و از شرق به شهرستان گرمسار محدود است. بنابر سرشماری ۱۳۷۵ش جمعیت این بخش بدون احتساب جمعیت شهر پیشوا ۵۷۵، ۲۹ تن بوده است. اقتصاد پیشوا برپایۀ کشاورزی استوار است و مهم ترین فرآورده های کشاورزی آن غلات، صیفی جات، گیاهان صنعتی و محصولات باغی است. آب کشاورزی بخش پیشوا از آب رودخانۀ جاجرود، آبهای حاصل از بارش های فصلی، قنات ها و چاه های عمیق و نیمه عمیق تأمین می شود؛ همچنین استفاده از فاضلاب زیرزمینی جنوب تهران از جمله طرح های تأمین منابع آب پیشوا در سال های اخیر بوده است. بخش پیشوا در دشت همواری جای دارد که در آن بجز چند تپه ماهور، بلندی دیگری دیده نمی شود و در واقع جلگۀ پیشوا حدفاصل میان جلگۀ ورامین و جلگۀ گرمسار است. اراضی جنوب شرقی و شرق ناحیۀ پیشوا به خصوص زمین های باغکوه به علت شوری غیرقابل کشت است. آب و هوای این بخش معتدل و خشک است و ۳ عامل جغرافیایی: دشت کویر، رشته کوه های البرز و بادهای مرطوب و باران زای غربی در ساخت کلی اقلیم آن نقش مؤثری دارد.
معرفی شهر پیشوا
این شهر که مرکز بخش پیشواست با ۷۴۸، ۲۹ تن جمعیت (۱۳۷۵ش) در °۵۱ و ´۴۱ طول شمالی و °۳۵ و ´۱۸ عرض شرقی در ارتفاع ۹۲۰ متری از سطح دریا جای دارد. شهر پیشوا درگذشته امام زاده جعفر خوانده می شد. سبب این نام گذاری وجود زیارتگاهی منسوب به جعفر بن موسی کاظم (علیهما السلام) در این محل است. پیشوا تا پیش از ۱۳۴۵ش روستایی از توابع ورامین به شمار می رفت، اما چون در سرشماری این سال جمعیت آن از مرز ۵ هزار تن گذشت، از نظر تقسیمات کشوری به شهر ارتقا یافت. این شهر شامل محله های پاچنار، شهیدگاه، بالاکوه، سناردک و قلعه کرد است.
پیشینۀ تاریخی
آثار به دست آمده از کاوش های باستان شناسی، دیرینگی سکنای انسان را در پیشوا به نیمۀ هزارۀ ۲ق م تا حدود سدۀ ۷ق م می رساند. این آثار متعلق به تمدن سفال خاکستری است که در گستره ای وسیع از فلات ایران یافت شده است. نتایج حاصله از کاوش های باستان شناسی این گونه می نماید که پس از آخرین خاک سپاری در گورستان باستانی یافت شده در پیشوا، صاحبان سفالینه های خاکستری رنگ به دلایلی ناشناخته به یکباره پیشوا را ترک کرده اند و این محوطه، برای مدت زمانی طولانی متروک مانده است. کهن ترین واقعه ای که در منابع تاریخی به این شهر نسبت داده شده است، به شهادت رسیدن جعفر بن موسی کاظم (علیهما السلام) در ۲۰۳ق/ ۸۱۸م در سنـاردک ورامین (که امروزه نام یکی از محلات شهر پیشواست) باز می گردد. قدیم ترین سند مکتوب دربارۀ این شهر وقف نامه ای مربوط به امام زاده جعفر به تاریخ ۸۷۳ق/ ۱۴۶۸م است. همچنین کتیبۀ حرم امام زاده جعفر، بنای آن را به ۹۵۶ق/ ۱۵۴۹م، روزگار شاه طهماسب صفوی می رساند. این امام زاده در شمال شرقی شهر پیشوا و بر دامنۀ تپه های مشرف بر بخش های قدیمی شهر ساخته شده است. بازار قدیمی پیشوا در ضلع غربی این امام زاده قرار دارد. این بازار که مجموعه ای از آثار دوره های تاریخی مختلف است، خود می تواند گویای تاریخ این شهر باشد و به طور کلی مجموعۀ آستان مقدس امام زاده جعفر، کانونی برای شکل گیری دیگر بافت های شهر پیشوا بوده است. پیشوا بر سر راه های ارتباطی واقع بوده، و راهی از بالای امام زاده جعفر می گذشته است که به کاروان سرایی موسوم به قصر بهرام گور می رسیده، و سپس به سوی جنوب امتداد داشته است.

جدول کلمات

رهبر, راهبر

پیشنهاد کاربران

شهر پیشوا به گوجه و خیار و بادمجان هایی که اینجا کاشته میشود بسیار معروف است

امام، حاکم، راهبر، راهنما، رئیس، رهبر، زعیم، سالار، سر، سرور، سردار، سرپرست، سلسله جنبان، شیخ، عمید، قاید، قدوه، کامل، کلانتر، لیدر، مرشد، مراد، مقتدا، مولا، مهتر، نقیب

پیشوا ( پیش وا ) پیش مثل پیشدستی. پیشمان. پیشمانیه. ( حروف گچپژدرعربی و فارسی وجودندارد. ومخصوص زبان تورکی است ) . وهر کلمه ایی آخرش وا داشته باشد. تورکی است. مثل هیوا ( به ) . نینوا. نوا. بینوا. شیوا. داوا ( دوا ) . دووا ( دعا ) . دااوا ( دعوا ) . سوا ( جداکردنی ) . یاوا ( یاواش. یواش ) . ماوا ( پناهگاه ) یوا ( اووا. لانه ) روا. ناروا. کوا ( نام روستایی در گی لان ) . قووا ( قوت. قوی. قدرت عربی از فعل قودورماق تورکی گرفته شده است ) ساوا ( ساواش ) . لاوا ( لاواش ) . لوا.

اسوه

رهبر، امام

راشد

ریشه ی کوردی دارد و ب معنی رهبر است

پیشوا دقیقا اگر به ریشه یابی نگاه کنید این واژه ساخته شده است از دو بند پیش و وا که واژه های زیادی از پیش و وا ساخته شده اند
و شمایی که گفتی ریشه کوردی دارد متاسفانه باید بدونی که زبان کوردی خودش ثابت نیست و به چند ریشه ختم میشه و نمیشه بر تمام کورد ها زبان کوردی رسمی دانست چون بیشتر واژه هاش یا محلی و یا گویشی بازاری ساخته شدند و این واژه پیشوا هم در کوردی کاریرد داره اما کوردی صاحبش نیست و اصلا توضیحی برای این واژه دو بندی نداره برای شناخت بیشتر واژه های فارسی اصیل باید به خراسان ( هرات ٫ کابل٫بلخ٫دوشنبه٫غزنی٫مشهد٫تربت٫ اصفهان٫شیراز٫فارس٫رفت چون گویش تهرانی وابسته به عربی و فرانسوی و لحن سیاسی است بلکه اصل فارسی نیست قربان و در ضمن حرف ( پ ) یکی از مهم ترین و پرکاربرد ترین ها در زبان فارسی است حتی زبان تورکی در ترکیه بیشتر واژه هاش از زبان خراسانی گرفته شده ( پارسی ) خخخخ که الان همه انکار میکنند فقط کافیه با یک خراسانی واقعی حرف بزنی و متوجه میشی برای هر واژه عربی و اروپایی یک برابر و گاهی چند برابر داره

امیدوارم مفید بوده باشه حرفام

پیشوا در اصل اسم یک بزرگ مرد کرد هست و اینکه می گویید زبان کردی ریشه ندارد باید بگم که زبان کردی ریشه های دیرینه دارند و همچنین زبان کردی یکی از سخترین و برترین زبان های دنیاست و بعضی افراد برای کلاس دادن بعضی کلمات بهش اضافه می کنند وگر نه کردی زبانی نیست هر کسی که اومد بتونه یاد بگیره

✊ پیشوا

پارسی پهلوی: پیشوپای
پارسی نوین: پیشوا

واژه "پیشوا" از دو بخش پیش ( =جلو ) و پای ( =گام ) ساخته شده است و به معنی کسی است که پیشگام گروه می شود و گروهی را رهبری می کند.

واژه "پا" یکی از واژگان بنیادین آریایی ها است که بجز زبان پارسی در دیگر زبان های آریایی نیز بکار رفته است؛ برای نمونه در زبان انگلیسی:

paw: پای جانوران
pawn: پیاده ( در بازی چترنگ )
pedestrian: پیاده رو
pedal: جاپا
pedestal: پایه ( ستون یا تندیس و . . . )
monopod: تکه پایه
tripod: سه پایه
centipede: هزارپا
pass: با پا زدن
passage: پاساژ، گذرگاه

لاتین: pes
یونانی: p�di
اسپانیایی: pie
فرانسوی: pied
ایتالیایی: piede
کروات: stopa

👈"آدولف هیتلر" رهبر نازی های آلمان نیز خود را f�hrer به معنی "پیشوا" می نامید که هم ریشه با واژه پارسی "فروهر" است!


ادمین سخنی با شما دارم چرا نظر هر نادان بی سوادی رو تایید میکنی ؟این خودش باعث دروغ پراکنی میشه ممنون میشم پاسخ بدی آزادی بیان خوبه ولی نه هر چیزی!
اوزرا خانیم سنی دانیشما لوطفا !!زنه برپایه الهاماتش متنو مینویسه این همه گفتی حتما منبعتم کتاب جعلی پر افتخار دده قور قوده که دوره آق قویونلوها جعل کردن ساختنش برا تحریف فرهنگ تبار مردم بومی آذربایجان و زبان پهلوی آذری زبان همام تبریزی ، قطران تبریزی ( کتاب سفینه تبریز هم ارزشمند ترین آثار بجا مانده به پهلوی آذری ) و. . . شرم کن فقط یکبار کتاب ( دو قرن سکوت ) رو بخون که برای هر گفتش هم منبع ارائه داده میتونی بری به کتابهای اصلیش هم به زبان عربیه بخونی که چقد از واقعیت بدوری تا یاوه گویی نکنی !

- سَرِ اَنجُمَن ؛ بزرگ. سرور. پیشوا. رهبر و رئیس قوم :
تن آسان نگردد سر انجمن
همه بیم جان باشد و رنج تن.
فردوسی.
بزاری همی گفت پس پیل تن
که شاها دلیرا سر انجمن.
فردوسی.
بدان کان گرانمایه فرزند من
همی بود خواهد سر انجمن.
فردوسی.

پیشوای:یعنی، بزرگی، رهبری، تسط


کلمات دیگر: