مترادف حرم : مرقد، ضریح، آرامگاه، بقعه، زیارتگاه، زیارت، مزار، حرم خانه، حرمسرا، شبستان، مشکو، معبد، عبادتگاه، مکان مقدس، کعبه، پناهگاه، مامن، ملجفرزند، اهل و عیال، پردگیان، پرده نشینان، پیرامون، گرداگرد
حرم
مترادف حرم : مرقد، ضریح، آرامگاه، بقعه، زیارتگاه، زیارت، مزار، حرم خانه، حرمسرا، شبستان، مشکو، معبد، عبادتگاه، مکان مقدس، کعبه، پناهگاه، مامن، ملجفرزند، اهل و عیال، پردگیان، پرده نشینان، پیرامون، گرداگرد
فارسی به انگلیسی
sanctuary
harem, women's
sanctum
مترادف و متضاد
مرقد، ضریح، آرامگاه، بقعه، زیارتگاه، زیارت، مزار
حرمخانه، حرمسرا، شبستان، مشکو
معبد، عبادتگاه، مکان مقدس، کعبه
پناهگاه، مامن، ملجفرزند، اهل و عیال
پردگیان، پردهنشینان
پیرامون، گرداگرد
۱. مرقد، ضریح، آرامگاه، بقعه، زیارتگاه، زیارت، مزار
۲. حرمخانه، حرمسرا، شبستان، مشکو
۳. معبد، عبادتگاه، مکان مقدس، کعبه
۴. پناهگاه، مامن، ملجفرزند، اهل و عیال
۵. پردگیان، پردهنشینان
۶. پیرامون، گرداگرد
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع حریم
نام وادی که به بطن الیث منتهی شود در یمن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
حرم. [ ح َ رِ ] ( ع مص ) حرمان. ( معجم البلدان ).
حرم. [ ح ُ / ح ِ ] ( ع اِ ) احرام به حج. ( منتهی الارب ). || حیض. || اهل و عیال مرد.حرمة. || حرمت که حفاظت آن واجب دانند.
حرم. [ ح ُ رُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ حَرام. ( ترجمان عادل بن علی ).
- اَشْهُرِ حرم ؛ چهار ماه رجب وذوالقعده و ذوالحجة و محرم که جنگ در آن چهار ماه حرام بوده است. مقابل اَشْهُرِ حل .
|| احرام گرفتگان. || ( اِ ) آزرمها. ( مهذب الاسماء ). || ج ِ حریم.
حرم. [ ح َ رَ ] ( ع اِ ) پردگیان : با خادمی ده از خواص که روا بودی که حرم را دیدندی. ( تاریخ بیهقی ص 402 ). سرائیان بجمله آنجا آمدند و غلامان و حرم و دیوانهای وزارت و عرض و رسالت و وکالت و بزرگان و اعیان بنشستند. ( تاریخ بیهقی ص 357 ). فرمود تا مردم سرایها جمله آنجا می رفتند...و حرم غلامان نیز برفتند. ( تاریخ بیهقی ). امیر را براندند و سواری سیصد با او نشاندند، حرمها را در عماریها و حاشیت را بر استران و خران. ( تاریخ بیهقی ).
چشم همی گویداز حرام و حرم
بسته همی دار زینهار مرا.
میائید دیگر برون از حرم
مبادا که آید سخن بیش و کم.
چو از چنگ یوز آهو اندر حرم.
دیو را راه نبوده ست در این شهره حریم.
دست او بگرفت و برد اندر حرم.
غریب از برون گو به گرما بسوز.
خیانت روا داردم در حرم.
جز آستان نرسد خواجگان صدرنشین را.
که محرم گر شوی ذاتت حقایق را حرم گردد.
گر آهوئی بیا و کنار منت حرم
آرام گیر با من و از من چنین مشم .
خفاف .
ولایت تو ز امن ای امیرچون حرم است
ز خرمی و خوشی همچو روضه ٔ رضوان .
فرخی .
ازعطا دادن پیوسته ٔ آن بارخدای
خانه ٔ زائر او بازندانی ز حرم .
فرخی .
بیرون آی [ حجاج به عبداﷲ زبیر ] تا ترا به شام فرستم بی بند عزیزاً مکرماً. آنگاه او داند که چه باید کرد تا در حرم بیش ویرانی نیفتد. (تاریخ بیهقی ص 186).
ز بدخواه ایمن شود وز ستم
چو ازچنگ یوز آهو اندر حرم .
اسدی .
ابا ناله و بوق و با پیل رفت
به دیدار جای سماعیل رفت
که خان حرم را برآورده بود
بدو اندرون رنجها برده بود.
(یوسف و زلیخا).
حرم یا یمن پاک در دست اوست
به دریای مصر اندرون شست اوست .
(یوسف و زلیخا).
چو بشنید کآمد ز راه حرم
جهانگیر پیروز با باد و دم .
(یوسف و زلیخا).
گفت نی گفتمش چو میرفتی
در حرم همچو اهل کهف و رقیم ...
ناصرخسرو.
اندر حرم آی ای پسر ایرا که نمازی
کآن را به حرم در کنی از مزد هزار است .
ناصرخسرو.
بشناس حرم را که هم اینجابه در تست
با بادیه وریگ مغیلانْت چه کار است ؟
ناصرخسرو.
صاحب ستران همه بانگ بر ایشان زدند
کاین حرم کبریاست بار بُوَد تنگیاب .
خاقانی .
یارب این عشق چیست در پس و پیش
هیچ عاشق در حرم نزده ست .
خاقانی .
آن کعبه را کبوتر پرّنده در حرم
کآخر ز بام کعبه نیارد گذار کرد.
خاقانی .
خاطر خاقنی از آن کعبه شناس شد که او
در حرم خدایگان کرده بجان مجاوری .
خاقانی .
شاید اگر در حرم سگ ندهد آب دست
زیبد اگر در ارم بز نبود میوه چین .
خاقانی .
گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی از پس . (گلستان ). عبدالقادر گیلانی را دیدند در حرم کعبه . (گلستان ).
ای بادیه ٔ هجران تا عشق حرم باشد
عشاق نیندیشند از خار مغیلانت .
سعدی .
ببوی آنکه شبی در حرم بیاسایند
هزار بادیه سهل است اگر بپیمایند.
سعدی .
چنان به عدل تو مشتاق بود دولت و ملک
که تشنگان به فرات و پیادگان به حرم .
سعدی .
- آهوی حرم ؛ مصون از تعرض :
کمند سعدی اگر شیر بیشه صید کند
تو در کمندنیایی که آهوی حرمی .
سعدی .
- صید حرم ؛ حیوان شکاری در گرداگرد کعبه که صید آن حرام است :
چون دل ببردی دین مبر هوش از سر مسکین مبر
با مهربانان کین مبر لاتقتلوا صیدالحرم .
سعدی .
خون صاحبنظران ریختی از کعبه ٔ حسن
قتل اینان که روا داشت که صید حرمند.
سعدی .
یارب مگیرش ارچه دل چون کبوترم
افکندو کشت و عزت صید حرم نداشت .
حافظ.
رجوع به صید حرم شود.
- کبوتر حرم ؛ کبوتری که صید آن حرام است :
شکسته بال تر از من میان مرغان نیست
دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است .
محتشم .
|| روضه ٔ رسول (ص ) :
بسلام آمدگان حرم مصطفوی
ادخلوها بسلام از حرم آوا شنوند.
خاقانی .
حرم . [ ح َ رِ ] (ع مص ) حرمان . (معجم البلدان ).
حرم . [ ح َرِ ] (اِخ ) نام وادیی به یمامة که نخل و زرع دارد. ابوزیاد گوید: فلج من افلاج یمامة. (معجم البلدان ).
حرم . [ ح ِ ] (اِخ ) نام وادیی که به بطن اللیث منتهی شود در یمن . (معجم البلدان ).
حرم . [ ح ِ ] (ع ص ) حرام . || نادر. ج ، احرام . || مرد مُحْرِم . (منتهی الارب ). || واجب وقُرِی ٔ «و حرم علی قریة اهلکناها انهم لایرجعون »؛ ای واجب . (معجم البلدان ).
حرم . [ ح ُ ] (ع مص ) ناروا شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). حرمت . حرام گردیدن بر.
حرم . [ ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) احرام به حج . (منتهی الارب ). || حیض . || اهل و عیال مرد.حرمة. || حرمت که حفاظت آن واجب دانند.
حرم . [ ح ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ حُرمة.
حرم . [ ح ُ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَرام . (ترجمان عادل بن علی ).
- اَشْهُرِ حرم ؛ چهار ماه رجب وذوالقعده و ذوالحجة و محرم که جنگ در آن چهار ماه حرام بوده است . مقابل اَشْهُرِ حل ّ.
|| احرام گرفتگان . || (اِ) آزرمها. (مهذب الاسماء). || ج ِ حریم .
چشم همی گویداز حرام و حرم
بسته همی دار زینهار مرا.
ناصرخسرو.
|| خانه ٔ زنان پادشاه و اعیان . اندرون . اندرونی . سرای . حرمخانه . مشکو. مشکوی . مشکویه . حرم سرا. فغستان . شبستان . پرده سرا :
میائید دیگر برون از حرم
مبادا که آید سخن بیش و کم .
فردوسی .
ز بدخواه ایمن شود وز ستم
چو از چنگ یوز آهو اندر حرم .
اسدی .
حرم آل رسول است ترا جای که هیچ
دیو را راه نبوده ست در این شهره حریم .
ناصرخسرو.
چون گذشت آن مجلس و خوان کرم
دست او بگرفت و برد اندر حرم .
مولوی .
تو خفته خنک در حرم نیم روز
غریب از برون گو به گرما بسوز.
سعدی (بوستان ).
چو من بدگهر پرورم لاجرم
خیانت روا داردم در حرم .
سعدی (بوستان ).
در آن حرم که نهندش چهاربالش عَرَّب
جز آستان نرسد خواجگان صدرنشین را.
سعدی .
تکاپوی حرم تا کی خیال از طبع بیرون کن
که محرم گر شوی ذاتت حقایق را حرم گردد.
سعدی .
نگویند از حرم الا به محرم .
سعدی .
بنده ٔ خوب در حرم نبرند
آتش و پنبه پیش هم نبرند.
اوحدی .
و رجوع به تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 18، 19، 27، 41، 54، 92 شود. || حریم . پناه گاه . خانه ٔ شخص و اطراف آن که از تعرض دیگران در پناه است :
نه جز قول او مر قضا را مَرَد
نه جز ملک او مر حرم را حرم .
ناصرخسرو.
ای در حرمت نشان کعبه
درگاه ترا مکان کعبه .
خاقانی .
ظلم و حرم تو حاش ﷲ
پای سگ و نردبان کعبه .
خاقانی .
حرم عفت و عصمت به تو آراسته باد
عَلَم دین محمد به محمد برپای .
سعدی .
فرهنگ عمید
۲. قسمتی از خانۀ اعیان که تحت حمایت مرد بوده است و اهل و عیال وی در آن اقامت داشتند، اندرونی، حرمسرا.
۳. [مجاز] همسر یا دختران مرد که در اندرونی زندگی می کنند.
۴. [قدیمی، مجاز] کعبه.
= حرمت
۱. گرداگرد مزار امامان یا اماکن مقدس.
۲. قسمتی از خانۀ اعیان که تحت حمایت مرد بوده است و اهل و عیال وی در آن اقامت داشتند؛ اندرونی؛ حرمسرا.
۳. [مجاز] همسر یا دختران مرد که در اندرونی زندگی میکنند.
۴. [قدیمی، مجاز] کعبه.
حرمت#NAME?
دانشنامه عمومی
زیارتگاه، آرامگاه مقدس.
بارگاه
ضریح
مرقد
«حرم» واژه ای با ریشهٔ عربی است که واژه هایی چون «حریم» با آن از یک ریشه هستند.
بخش های گوناگون آن شامل:
فهرست شهرهای ایران
دانشنامه آزاد فارسی
حَرَم
این کلمه وقتی مطلق به کار رود، منظور شهر مکه است. بدین سبب به آن حَرَم گویند که صید و نیز قطع درختان در آن حرام است. حدود حرم مکه، طبق نظر اهل سنت، از پنج طرف شهر با سنگ هایی به بلندی یک متر، علامت گذاری شده است. از جهت شمال از جایی به نام تنعیم تا مکه شش کیلومتر، از جنوب از اضاه تا مکه دوازده کیلومتر، از شرق از جعرانه تا مکه شانزده کیلومتر، از غرب از شمسی تا مکّه پانزده کیلومتر. اما از نظر امامیه حدود حرم به شرح زیر است: از شمال از جهت مدینه جایی است به نام تنعیم تا مسجدالحرام چهار میل. از غرب از جهت جدّه، جایی است به نام حدیبیه تا مسجدالحرام ده میل، از شرق از جهت نجد، جایی است به نام جعرانه، تا مسجدالحرام هشت میل و از جنوب از جهت عرفه از جایی به نام نمره، شروع می شود و تا مسجدالحرام سیزده میل فاصله دارد. مساحت این محدوده شانزده کیلومتر است. کافر حق ندارد وارد حرم شود ولو گذری. بدون احرام هم کسی نباید وارد حرم شود، جز پیامبر (ص) که هنگام فتح مکه بدون احرام داخل شد. مکه و مدینه را حرمین گویند. دربارۀ حدود حرم مدینه اختلاف است. همینطور در حرمت صید در حرم مدینه. شیخ طوسی از امامیه و نیز شافعیه، صید در حرم مدینه را نیز حرام می دانند.در شیعه، مرقد امامان (ع) و امامزادگان را نیز حرم می نامند.
دانشنامه اسلامی
واژه حرم، از ریشه حرم (به معنای ممنوع بودن)، گاهی به معنای اهل و عیال یک شخص یا محل اقامتشان است، که آن ها را از تعرض دیگران حفظ می کند. محدوده ای گرداگرد کعبه معظم و همچنین به حد فاصل بین دو کوه «عائر» و «وُعَیر» در مدینه ، وهمچنین به مدفن پیامبران و امامان علیهم السّلام گفته می شود .
وجه تسمیه
در متون اسلامی، این واژه بیش تر در مورد مکانی گرداگرد اماکن مقدّس به کار می رود که ورود و حضور در آن ها آداب ویژه ای دارد.مثلا واژگان حرم یا حرم اللّه یا حرم مکّی معمولا به منطقه ای در حریم خانه کعبه تا محدوده ای معین اطلاق می شود. برخی حرم نامیدن محدوده این اماکن را به دلیل محترم بودن آن ها یا حرمت انجام دادن برخی کارها در آن ها دانسته اند.
کاربرد
تعابیر حرم الرسول یا حرم نبوی درباره حرم پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم در مدینه به کار می رود.همچنین، ترکیب حرمین شریفین برای اشاره به دو حرم مکه و مدینه یا دو حرم نجف و کربلا یا دو حرم بیت المقدّس و الخلیل بسیار کاربرد دارد.گفتنی است در متون دینی، گاهی واژه حرم در معنایی مضیق تر یعنی درخصوص مسجدالحرام یا مسجدالنبی ، یا در مفهومی وسیع تر یعنی سرزمینی که مکه یا مدینه را دربرگرفته است، به کار می رود.همچنین اطلاق واژه حرم بر مدفن امامان شیعه (مشاهد مشرّفه) بسیار شایع است، مانند حرم حسینی درباره مرقد امام حسین علیه السلام و حرم رضوی درباره مرقد امام رضا علیه السلام.
مهم ترین مصداق
...
در معنایی توسعه یافته، حرم برای مدفن ائمه (ع) و حتی امامزادگان و اولیاء هم به کار برده شده و از تعابیری چون حرم علوی، حرم رضوی و یا حرم عبدالعظیم حسنی استفاده شده است. حرم در عرف عامه شیعیان امامیه، به مسجد یا محوطه ای زیارتی اطلاق می شود که بر گراگرد مدفن ساخته شده است.
بنابر نظر مشهور فقهای شیعه، از احکام اختصاصی حرم مکی، حرم نبوی، مسجد کوفه و حائر حسینی، جواز و حتی استحباب کامل خواندن نماز مسافر در این اماکن است.
معنی حَرَّمَ: حرام کرد - ممنوع کرد (هم ممنوع حکمی وهم قهری)
معنی حُرُمٌ: جمع حرام به معنی هر چیزی که هتک و اهانت به آن جایز نباشد -مُحرم (کسی که برخی کارها بر اوحرام شده)
معنی مُلِیمٌ: مورد ملامت قرار گرفته (کلمه ملیم اسم فاعل از لام است ، که به معنای داخل شدن در ملامت است ، مانند احرام که به معنای داخل شدن در حرم است )
معنی بَکَّةَ: مکه - زمین مکه - مسجدالحرام - محل طواف در مسجد الحرام (مراد از کلمه بکه زمین مکه است ، و اگر آن را بکه خوانده ، برای این است که مردم در این سرزمین ازدحام میکنند ، و چه بسا گفته باشند که بکه همان مکه است . و بکه خواندنش از باب تبدیل میم به با است بعضی...
معنی مَشْعَرِ: مشعرالحرام یا مزدلفه نام محلی است میان عرفات و منا که پس از وادی یا دره ی مأذمین قرار دارد و حجاج باید بعد از غروب شرعی روز عرفه یعنی پس از پایان وقوف در عرفات در روز نهم ذی حجه به این سمت حرکت کنند تا در مشعر برای مدتی هرچند کوتاه به عنوان یکی از وا...
تکرار در قرآن: ۸۳(بار)
ممنوع. (مفردات) ضدّ حلال (صحاح - اقرب) نگویی این حلال و این ممنوع است . حرام گاهی حرام تکلیفی است مثل ، . گاهی به طریق بازداشتن قهری و اجباری است نحو ، ، این تحریم به طریق منع اجباری است که خدا جلوشان را گرفته است میشود گفت که تحریم طبیعی است همانطور که شخص تعلیم ندیده از هدایت هواپیما ممنوع است همچنین مشرک از رفتن به بهشت باز باشد زیرا او توانائی رفتن ندارد پس حرام در اینگونه آیات به معنی غیر مقدور است . گاهی به تسخیر و اعمال قدرت خداست مثل زنان شیر ده را بر او قبلاً حرام کردیم، اینکه موسی پستان هیچ زن شیرده را نگرفت فقط خواست خدا بود تا بالاخره به مادرش برگردد. گاهی تحریم طبیعی و مقتضای طبیعت است که خدا چنان قرار داده است مثل: بر قریهای که هلاک کردهایم برگشتن به دنیا، حرام و نا مقدور است، آنها بر نمیگردند . حرم مکّه را از آن حرم گویند که بعضی چیزها در آن تحریم شده به خلاف سایر مواضع، همچنین است ماه حرام (مفردات) مثل آیا جا ندادیم آنها را در حرم امنی که میوههای هر چیز به انجا جمع میشود . در اقرب الموارد گوید: حرمت چیزیست که هتک آن حلال و جایز نیست (احترام). المسجد الحرام - البیت الحرام - الشهر الحرام،همه از این حرام شده که در غیر اینها محترم اند و حدودی دارند و چیزهائی در آنها حرام شده که در غیر آنها حرام نیست. حرم (بر وزن شتر) جمع حرام است گویند: رجل حرام و قوم حرام (مجمع البیان) مثل شکار را نکشید آنگاه که در حال احرام هستید. شخص رد حال احرام را حرام و محرم گویند که از چیزهائی (محرمات احرام) ممنوع است . ماههای حرام عبارت اند از ذوالقعده الحرام، ذوالحجة الحرام، محرّم الحرام و رجب. سه تای اوّلی پشت سر هم هستند و چهارمی تنها و ما بین جمادی الثانی و شعبان است. حکم چهار ماه مزبور حرمت جنگ در آنهاست و اگر یک طرف احترام آنها را مراعات نکرد و ابتدا به جنگ نمود مراعات احترام آن بر طرف دیگر لازم نیست چنان که بعداً خواهد آمد. ذیل آیه چنین است «فَلا تَظْلِموا فیهِنَّ اَنْفُسِکُمْ» از این جمله فهمیده میشود که معصیت در این جمله چهار ماه گناهش بیشتر است در المیزان میگوید: خداوند این چهار ماه را حرام کرد تا مردم از جنگ دست بکشند و امن دائر شود و مردم به سوی طاعت خدا روند احترام این چهار ماه از شریعت ابراهیم علیه السلام بود و عرب آنها را حتی در بت پرستی محترم میشمردند. «ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ» اشاره بدان است که این تحریم دین قائم به مصالح بندگان است (به اختصار) . * بعضیها گفتهاند: مراد از ماههای حرام چهار ماه مشهور است، ولی سیاق آیات نشان میدهد که مراد از آنها چهار ماه مهلت است که در آیه 2 این سوره ذکر شده «فَسیحُوا فی الْاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ»نه ماههای حرام و این چهارماه، حرام خوانده شده که مزاحمت بر مشرکان در آنها حرام بود. میدانیم که اعلام سوره برائت توسط امیرالمؤمنین علیه السلام در روز دهم ذو الحجّه سال نهم هجرت بود علی هذا اشهر حرم با ماههای مهلت تطبیق میشود و در این صورت الف و لام «اَلْاَشْهُرُ الْحُرُمِ» برای عهد ذکری است و به آیه دوّم راجع است چنانکه المیزان گفته . ماه حرام در مقابل ماه حرام است و شکستن حرمتها را قصاصی هست هر که به شما تعدّی کرد به او تعدّی کنید همانطور که به شما تعدّی کرده. این ایه حکایت از ان دارد که اگر احترام ماه حرام را بشکند و جنگ را شروع نماید مراعات احترام آن بر طرف دیگر لازم نیست «وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ» به طور عمومی میرساند که اگر کسی حرمت کسی را از بین ببرد و مراعات نکند، طرف در مقابله به مثل حق دارد، روشنتر از آن جمله«فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ ما اعْتَدی عَلَیْکُمْ»است که در افاده مطلب ابهامی ندارد. آن است مطلب و هر که محترمهای خدا را تعظیم کند و بزرگ دارد آن برای او نزد پروردگارش خیر است. به قرینه آیات سابق روشن میشود که مراد از «حرمات» حج، مسجد الحرام، کعبه و غیره آنها است که بزرگداشتن آنها سبب خیر است. و میشود گفت: که «حرمات» اعمّ از اینهاست و خداوند بعد از شمردن قسمتی از آنها به طور کلی میفرماید: تعظیم حرمات بر آدمی خیر و مفید است . محروم به معنی ممنوع است یعنی کسیکه از روزی و درآمد کافی ممنوع است و مقابله با سائل نشان میدهد که او در عین حال که فقیر است از کسی سئوال نمینماید با علامتشان آنها را میشناسی .
پیشنهاد کاربران
واژه حرم
معادل ابجد 248
تعداد حروف 3
نقش دستوری اسم
آواشناسی haram
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
نمایش تصویر حرم
1 - مرقد، ضریح، آرامگاه، بقعه، زیارتگاه، زیارت، مزار
2 - حرمخانه، حرمسرا، شبستان، مشکو
3 - معبد، عبادتگاه، مکان مقدس، کعبه
4 - پناهگاه، مامن، ملجفرزند، اهل وعیال
5 - پردگیان، پردهنشینان
6 - پیرامون، گرداگرد