انتخاب. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) برگزیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( مصادر زوزنی ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( غیاث اللغات ). انتجاب. ( مصادر زوزنی ). برگزیدن چیزی. برگزیدن کسی برای کاری. ( فرهنگ فارسی معین ). نخبه کردن. ( یادداشت مؤلف ): الحمدﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک الملة. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299 ). || بیرون کشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).انتزاع. ( از اقرب الموارد ). یقال انتخبه ؛ ای نزعه. ( از ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) برگزیدگی و پسند و پسندیدگی و اختیار و مقبول شدگی. ( ناظم الاطباء ). بِه ْگزینی. دست چینی. ( یادداشت مؤلف ) :
مرا ز سنت و حرمت سه انتخاب افتاد
امام ساده رخ و
عشق پاک و باده صاف.
نظیری نیشابوری ( از آنندراج ).
|| ( ص ) انتخاب به معنی برگزیده و منتخب نیز مستعمل است. ( از آنندراج ). || ( اصطلاح سیاست و حقوق ) برگزیدن نماینده ای برای مجلس شورای ملی ، مجلس سنا، انجمن شهر، حزب و انجمنهای دیگر. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- انتخاب ،
انتخاب طبیعی ؛ ( اصطلاح علوم طبیعی ) عبارت است از انتخابی که طبیعت از بهترین انواع جانوران و گیاهان می کند. بر طبق نظریه داروین بسبب عوامل گوناگونی که در زندگی و رشد و نمو جانوران و گیاهان مؤثر است بین افراد و انواع پیوسته نزاعی در جریان است و آنهایی که با محیط سازگارترند باقی می مانند و رشد نمو و توالد و تناسل می کنند و بقیه که با محیط سازگاری ندارندبتدریج از بین می روند. ( از لاروس ).
- انتخاب انسب ؛ انتخاب آنچه مناسب تر است. رجوع به انتخاب طبیعی شود.