مترادف وزیر : دستور، صاحبدیوان، فرزین
وزیر
مترادف وزیر : دستور، صاحبدیوان، فرزین
فارسی به انگلیسی
minister
[chess] queen
minister, secretary, vizier
فارسی به عربی
ملکة , وزیر
عربی به فارسی
وزير , وزير مختار , کشيش() کمک کردن , خدمت کردن , پرستاري کردن , بخش کردن
مترادف و متضاد
وزیر، وزیر مختار
خواجه، وزیر
ملکه، شهبانو، وزیر، بی بی، زن پادشاه
دستور، صاحبدیوان
فرزین
۱. دستور، صاحبدیوان
۲. فرزین
فرهنگ فارسی
(صفت اسم ) ۱- دستور جمع : وزرائ . توضیح دردور. عباسیان وزیر نخست رئیس دویان انشائ وطغری بود و در زمان هارون الرشید بر اهمیت این مقام افزوده شد . در زمان سلجوقیان مهمترین مقام در دستگاه اداری مملکت بشمار میرفت اما در اواخر این دوره از اهمیت آن کاسته شد . در دور. صفویه وزیر همین معنی امروزی را داشت . یا ترکیبات اسمی . وزیر آبادانی و مسکن . وزیری که وزارت آبادانی و مسکن را اداره کند. یا وزیر آب و برق . وزیری که وزارت آب و برق را اداره کند .یا وزیر آموزش و پرورش . وزیری که وزارت آموزش و پرورش را اداره کند. یا وزیر اصفهان . مسئول رسیدگی کردن بامورخانه ها و عمارات وباغها واملاک و آسیاهاو مستغلات و قنوات سلطنتی و خالصه در شهر و ولایت اصفهان بود. عواید آنها را جمع آوری میکرد و بمصارفی که مقرر شده بود میرسانید.یا وزیر اطلاعات. وزیری که وزارت اطلاعات را اداره کند. وزیر اعظم . صدر اعظم . رئیس الوزرائ نخست وزیر صفویان و قاجاریان ) . یاوزیر اقتصاد. وزیری که وزارت اقتصاد رااداره کند. یا وزیر امورخارجه . وزیری که وزارت امور خارجه را اداره کند ( قاجاریان پهلویان ). یا وزیر اوقاف . وزیری که وزارت اوقاف را اداره کند. یا وزیر بازرگانی . وزیری که وزرات بازرگانی را اداره کند. یا وزیر بقایا. وزیری که مستقیما تحت نظر صدراعظم کارمیکرد . وی ماموریت داشت حساب ولات و حکام را از آنهابگیرد و به مستوفی محل بدهد که حساب را تنظیم کنند و اگر ولات یا حکام طبق این حساب بدهکار بودندطلب دولت رابگیرد و به وزیر خزانه تحویل بدهد .در زمان سلطنت ناصرالدین شاه آقا علی امین حضور آشتیانه وزیر بقایا بود و در دور. مظفرالدین شاه سلطان علی خان وزیرافخم باین مقام نایل گردید وبعد پسراوامین الملک . یا وزیر بهداری . وزیری که وزارت بهداری را اداره کند وزیر صحیه . یا وزیر پست و تلگراف ( و تلفن ) . وزیری که وزارت پست وتلگراف ( و تلفن ) را اداره کند . یا وزیر پیشه وهنر. وزیری که وزارت پیشه و هنر را اداره کند وزیر صناعت . یا وزیر تجارت . وزیری که وزارت تجارت رااداره کند ( قاجاریان پهلویان ) . یا وزیر تفنگچیان . کسی که بامستوفی مخصوص ایندسته از سپاه مسئول کارهای دفتری تفنگچیان و یوزباشیان ومین باشیان و جارچیان بود. یا وزیر تلگراف تلگرافخانه . وزیری که وزارت تلگراف را اداره میکرد ( قاجاریان ) وزیر ادار. تلگرافیه : جناب مخبرالدوله وزیر تلگرافخان. ممالک محرومه . ) ) یا وزیر جنگ . وزیری که وزارت جنگ را اداره کند (قاجاریان پهلویان ) . یا وزیر چپ . ۱ - وزیر دوم ( پس ازصدراعظم ) . ۲ - مجلس نویس ( صفویان ) .یا وزیر خالصه . وزیری که وزارت خالصه را اداره میکرد ( صفویان ) .یاوزیرخزانه . وزیری بوددرعهدقاجاریه که زیر نظر صدر اعظم کار میکرد و در حقیقت متصدی خزان. کشور بود اگر ولات یا حکام بدهکار بودند مستوفی محل طلب دولت را میگرفت و به وزیر خزانه تحویل میداد اگر دستور العمل مبلغی اضافه از مخارج داشت وزیر خزانه آنرا ازولی یاحاکم می گرفت تا بمصرف بروات صادر مرکر ومخارج دیگر برساند واگر برعکس کتابچه یا باصطلاح فاضل داشت وزیر خزانه کسری را برای حاکم یا والی محل می فرستاد تامخارج پیش بینی شده در کتابچ. دستور العمل معوق نماند. یاوزیرداخله . وزیری که وزارت داخله را اداره کند ( قاجاریان پهلویان ) .یا وزیر دادگستری . وزیری که وزارت دادگستری را اداره کند(پهلویان ) وزیر عدلیه . یا وزیر دارایی . وزیری که وزارت دارایی را اداره کند ( پهلویان ) وزیرمالیه . یاوزیر دایر. انتقالی . وزیر مزبور مانند وزیر اصفهان ظاهرا جزئ اعضای شعب. دستگاه حکومتی بوده است . وی وظیفه داشت که براراضی خالصه نظارت کند ونگذارد نقصانیمتوج. خالص. شریفه گردد . یا وزیر دربار (اعظم ) . وزیری که وزارت دربار را اداره کند (قاجاریان پهلویان ) . یا وزیر دفاع ملی . وزیری که وزرات دفاع ملی را اداره کند. یا وزیردفتر. وزیری که وزارت دفتر را ادراه میکرد خزانه دارکشور ( قاجاریان ). یا وزیر دفتراستیفا. وزیری که وزارت دفتراستیف رااداره میکرد. یا وزیر راست . صدراعظم (اعتمادالدوله ) که درجانب راست شاه می نشست (صفویان ) مقابل وزیر چپ . یا وزیر راه . وزیری که وزارت راه رااداره میکرد وزیر طرق . یا وزیر رسایل ( خاصه خاص. سلطنتی ) . وزیری که وزارت رسایل رااداره میکرد .یا وزیر زراعت . وزیری که وزارت زراعت را اداره میکرد قاجاریان ) وزیر کشاورزی . یا وزیر صناعت . وزیری ک وزارت صناعت را اداره میکرد(پهلوی ) وزیرپیشه و هنر . یا وزیر طرق ( وشوارع ) . وزیر راه . یا وزیر عدلیه (عظمی ) . وزیری که وزارت عدلیه را اداره کند (قاجاریه پهلوی اول ) . یاوزیر علوم . وزیری که وزارت علوم را اداره میکرد قاجاریان ) . وزیر فرهنگ وزیر معارف وزیر آموزش وپرورش . یاوزیر غلامان . وزیری که باموردفتری و مواجب و تیول و انعام غلامان و سایر کارهای ایشان رسیدگی میکرد . یا وزیر فرهنگ . وزیری که وزارت فرهنگ را اداره کند ( پهلویان ) وزیر آموزش و پرورش وزیر علوم وزیر معارف . یا وزیر فرهنگ وهنر. وزیری که وزارت فرهنگ و هنر را ادراه کند(پهلوی دوم ) . یا وزیر فواید (فوائد ) عامه . وزیری که وزارت فواید عامه رااداره کند (قاجاریه و پهلوی اول ) .یا وزیر قورچیان . وزیری که بکارهای دفتری قورچیان میرسید و بامستوفی قورچیان احکام مواجب و تیول ایشان راتهیه میکرد. یا وزیر کار( و خدمات اجتماعی ) . وزیری که وزارت کار را اداره کند (پهلویان ) .یاوزیر کشاورزی . وزیری که وزارت کشاورزی را اداره کند ( پهلویان ) وزیر زراعت وزیر فلاحت . یا وزیر کشور . وزیری که وزرارت کشور را اداره کند ( پهلویان ) وزیر داخله . یا وزیر گمرک ( گمرکخانه ها گمرکات ) . وزیری که وزارت گمرک را اداره کند (قاجاریان پهلویان ) . یا وزیر لشکر . وزیر جنگ ( قاجاریان ) .یاوزیر مالیه . وزیری که وزارت مالیه را اداره میکرد ( قاجاریان پهلوی اول ) وزیر دارایی . یا وزیر مختار (سیا ) . مامور وزارت خارجه درسفارت خان. کشور خود که در کشور دیگر بکار می پردازد. مقام وی پس از سفیر (کبیر ) است : حاجی محسن خان معین الملک وزیر مختار . یا وزیر مشاغل . وزیری که وزارت مشاغل را اداره میکرد ( قاجاریان ) وزیر کار . یا وزیر معادن . وزیری که وزارت معادن را اداره میکرد ( قارجاریان ) . یا وزیر معارف . وزیری که وزارت معارف را اداره میکرد ( مشروطیت ) وزیرعلوم وزیر فرهنگ وزیر آموزش و پرورش . یا وزیر موقوفات . وزیر اوقاف (صفویان ) . یا وزیر نظام ٠ متصدی امور لشکری آذربایجان در عهد قاجاریه : (( میرزا فتحعی خان صاحب دیوان وزیر نظام وپیشکارمملکت آذربایجان . ) ) توضیح رئیس قشون آذربایجان را از زمانی که این شغل با میرزا تقی خان امیر نظام (امیرکبیر ) بوده است ((وزیرنظام ) ) مینامیدند. اول دفعه ای که این لقب شغلی بلقب عادی مبدل گشته موقعی است که محمدابراهیم خان دایی نایب السلطنه ( فرزندناصرالدین شاه ) که قبلا معمارباشی بوده بوزارت تهران سرافراز شده است . یاوزیر وظایف ( وظائف ) . وزیری که وزارت وظایف را اداره میکرد . ۲ - صدراعظم رئیس الوزرائ : (( الب ارسلان ... بدلالت نظام الملک عمیدالملک ابونصر کندری را که وزیر او و طغرلبک بود ... بگرفت . ) ) ۳ - معادن ناظر بیوتات (صفویان ) ۴ - (شطرنج ) مهره ایست درشطرنج که ازهم. مهره ها قوی تر و قدرت حرکتش بیشتر است . وزیر میتواند در هر نوبت در امتداد ستون و عرض صفحه ونیزروی هر دو قطر صفحه حرکت کند . حرکت وزیر هموار بخط مستقیم ( عمودی یا افقی یااریب ) صورت میگیرد و بهمین ترتیب مهره های حریف را میتواند بگیرد . ۵ - یکی از صفحات فنر که در اتومبیل نصب می شود .
لقب هارون برادر موسی علیه السلام
لقب هارون برادر موسی علیه السلام
فرهنگ معین
(وَ ) [ ع . ] (اِ. ص . ) ۱ - هر یک از اعضای هیئت دولت . ۲ - رئیس وزارتخانه . ۳ - فرزین ، در بازی شطرنج مُهرة بعد از شاه .
لغت نامه دهخدا
وزیر. [ وَ ] ( ع ص ، اِ ) معاون. ( اقرب الموارد ). هم پشت و مددکار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || همنشین خاص پادشاه که مشیر تدبیر و ظهیر سریر باشد و تحمل بار گران مملکت نماید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آنکه در برداشتن بار کسی شریک باشد. ظاهراً چون وزیر در مقدمه برداشتن بار سلطنت و ریاست با سلطان متفق میباشد لهذا به این لقب ملقب شده. ( غیاث اللغات ). این کلمه معرب است از وی چیر یاوجیر پهلوی و از اوستایی وی چیره به معنی فتوی دهنده. ( پورداود، خرده اوستا ص 78 ). ارمنی وچیر ، نیز ارمنی گزیر. کسی که در اداره کار ملک ، شاه را یاری کند.دستور. در برابر پادشاه مسئول است. فارسی گیزیر به معنی ریش سفید ده ( دهخدا ). محصل مالیات. سریانی گزیرایه ( به معنی ژاندارم ). ابن خلکان گوید در اشتقاق وزارت و وزیر دو قول است ، پاره ای لغویین گویند از وِزْر به معنی حِمْل و بار است ، چه سنگینی بار ملک به دوش وزیر است و این قول ابن قتیبه است و ابواسحاق زجاج گوید: از کلمه وَزْر به معنی حبل و رسن که چنگ در آن زنند رهائی از هلاک را . ( یادداشت مؤلف ) :
نبودی جدا یک زمان زَاردشیر
ورا همچو دستور گشت و وزیر.
سرافراز موبد که بودش وزیر.
داروی وزر کن وزیر مباش.
وزیر بد چه آموزد به دارا؟
آن را که ندارد وزیر و همتا.
وزیر. [ وَ ] ( اِ ) زردچوبه. ( برهان ) ( آنندراج ) :
دل و دامن تنور کردو غدیر
سرو و لاله کناغ کرد و وزیر.
وزیر. [ وَ ] ( اِخ ) لقب هارون برادر موسی علیه السلام : و اجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی اشدد به ازری. ( قرآن /20 29 - 30 ).
نبودی جدا یک زمان زَاردشیر
ورا همچو دستور گشت و وزیر.
فردوسی.
بفرمود تا پیش او شد دبیرسرافراز موبد که بودش وزیر.
فردوسی.
گر تو را جان به وزر آلوده ست داروی وزر کن وزیر مباش.
سنایی.
رفیق دون چه اندیشد به عیسی وزیر بد چه آموزد به دارا؟
خاقانی.
نشناخته مر خلق را چه جویی آن را که ندارد وزیر و همتا.
ناصرخسرو.
|| ( اصطلاح شطرنج ) مهره ای که در دست راست شاه نهند . ( یادداشت مرحوم دهخدا ).وزیر. [ وَ ] ( اِ ) زردچوبه. ( برهان ) ( آنندراج ) :
دل و دامن تنور کردو غدیر
سرو و لاله کناغ کرد و وزیر.
عنصری.
وزیر. [ وَ ] ( اِخ ) لقب هارون برادر موسی علیه السلام : و اجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی اشدد به ازری. ( قرآن /20 29 - 30 ).
وزیر. [ وَ ] (اِ) زردچوبه . (برهان ) (آنندراج ) :
دل و دامن تنور کردو غدیر
سرو و لاله کناغ کرد و وزیر.
دل و دامن تنور کردو غدیر
سرو و لاله کناغ کرد و وزیر.
عنصری .
وزیر. [ وَ ] (اِخ ) لقب هارون برادر موسی علیه السلام : و اجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی اشدد به ازری . (قرآن /20 29 - 30).
وزیر. [ وَ ] (ع ص ، اِ) معاون . (اقرب الموارد). هم پشت و مددکار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || همنشین خاص پادشاه که مشیر تدبیر و ظهیر سریر باشد و تحمل بار گران مملکت نماید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه در برداشتن بار کسی شریک باشد. ظاهراً چون وزیر در مقدمه ٔ برداشتن بار سلطنت و ریاست با سلطان متفق میباشد لهذا به این لقب ملقب شده . (غیاث اللغات ). این کلمه معرب است از وی چیر یاوجیر پهلوی و از اوستایی وی چیره به معنی فتوی دهنده . (پورداود، خرده اوستا ص 78). ارمنی وچیر ، نیز ارمنی گزیر. کسی که در اداره ٔ کار ملک ، شاه را یاری کند.دستور. در برابر پادشاه مسئول است . فارسی گیزیر به معنی ریش سفید ده (دهخدا). محصل مالیات . سریانی گزیرایه (به معنی ژاندارم ). ابن خلکان گوید در اشتقاق وزارت و وزیر دو قول است ، پاره ای لغویین گویند از وِزْر به معنی حِمْل و بار است ، چه سنگینی بار ملک به دوش وزیر است و این قول ابن قتیبه است و ابواسحاق زجاج گوید: از کلمه ٔ وَزْر به معنی حبل و رسن که چنگ در آن زنند رهائی از هلاک را . (یادداشت مؤلف ) :
نبودی جدا یک زمان زَاردشیر
ورا همچو دستور گشت و وزیر.
بفرمود تا پیش او شد دبیر
سرافراز موبد که بودش وزیر.
گر تو را جان به وزر آلوده ست
داروی وزر کن وزیر مباش .
رفیق دون چه اندیشد به عیسی
وزیر بد چه آموزد به دارا؟
نشناخته مر خلق را چه جویی
آن را که ندارد وزیر و همتا.
|| (اصطلاح شطرنج ) مهره ای که در دست راست شاه نهند . (یادداشت مرحوم دهخدا).
نبودی جدا یک زمان زَاردشیر
ورا همچو دستور گشت و وزیر.
فردوسی .
بفرمود تا پیش او شد دبیر
سرافراز موبد که بودش وزیر.
فردوسی .
گر تو را جان به وزر آلوده ست
داروی وزر کن وزیر مباش .
سنایی .
رفیق دون چه اندیشد به عیسی
وزیر بد چه آموزد به دارا؟
خاقانی .
نشناخته مر خلق را چه جویی
آن را که ندارد وزیر و همتا.
ناصرخسرو.
|| (اصطلاح شطرنج ) مهره ای که در دست راست شاه نهند . (یادداشت مرحوم دهخدا).
فرهنگ عمید
۱. کسی که در رٲس یک وزارتخانه قرار دارد و از اعضای هیئت دولت است، دستور.
۲. کسی که پادشاه در امور مملکت با او مشورت می کرد و کارهای مهم به عهدۀ او بود.
۳. در حکومت های قدیم، مهم ترین مقام در دستگاه اداری مملکت.
۲. کسی که پادشاه در امور مملکت با او مشورت می کرد و کارهای مهم به عهدۀ او بود.
۳. در حکومت های قدیم، مهم ترین مقام در دستگاه اداری مملکت.
دانشنامه عمومی
وزیر، کسی است که به منظور کم کردن بار حکومت با شاه یا رئیس جمهور همکاری می کند؛ و شاه یا رئیس جمهور قسمتی از کارهای مملکتی را به وی می سپارد.
وزیر (دولت)
وزیر (شطرنج)
وزیر (عنوان)
وزارت
وزرگ فرمذار
همچنین چندتن از بزرگان قاجار معروف به وزیر بودند:
وزیر (دولت)
وزیر (شطرنج)
وزیر (عنوان)
وزارت
وزرگ فرمذار
همچنین چندتن از بزرگان قاجار معروف به وزیر بودند:
wiki: انگلیسی (Queen) و بیشتر زبان های دیگر «ملکه» نامیده می شود. اما نام روسی واژه هنوز به شکل فِرز (Ферзь) باقی مانده است.
ارزش نسبی وزیر معمولاً کمی بیشتر از یک رخ و یک فیل و کمی کمتر از دو رخ برآورد می شود. با این که یک وزیر در مجموع به اندازه یک فیل و یک رخ توان مانور دارد ولی ارزش آن کمی بیشتر است. در این مورد دو دلیل ذکر شده؛ اول این که تمامی قدرت وزیر را با یک حرکت می توان منتقل کرد ولی برای انتقال یک رخ و یک فیل به دو حرکت نیاز است و دوم این که وزیر نقطهٔ ضعف فیل در مورد عدم دسترسی به خانه های ناهمرنگ خود را ندارد. نقطهٔ قوت ترکیب فیل و رخ نسبت به وزیر هم این است که می توان با آن ها به طور دوگانه حمله یا دفاع کرد، هرچند در عمل این عامل نسبت به نقطه قوت های وزیر اهمیت کمتری دارد.
ارزش نسبی وزیر معمولاً کمی بیشتر از یک رخ و یک فیل و کمی کمتر از دو رخ برآورد می شود. با این که یک وزیر در مجموع به اندازه یک فیل و یک رخ توان مانور دارد ولی ارزش آن کمی بیشتر است. در این مورد دو دلیل ذکر شده؛ اول این که تمامی قدرت وزیر را با یک حرکت می توان منتقل کرد ولی برای انتقال یک رخ و یک فیل به دو حرکت نیاز است و دوم این که وزیر نقطهٔ ضعف فیل در مورد عدم دسترسی به خانه های ناهمرنگ خود را ندارد. نقطهٔ قوت ترکیب فیل و رخ نسبت به وزیر هم این است که می توان با آن ها به طور دوگانه حمله یا دفاع کرد، هرچند در عمل این عامل نسبت به نقطه قوت های وزیر اهمیت کمتری دارد.
wiki: فیلم به کارگردانی بجوی نامبیار است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد.
Vidhu Vinod Chopra
Abhijat Joshi
Vidhu Vinod Chopra
Abhijat Joshi
wiki: وزیر (فیلم)
دانشنامه آزاد فارسی
مهم ترین منصب حکومتی در قوۀ مجریه که متصدی یک وزارتخانه است. این منصب در دوره های مختلف تاریخی ایران جایگاهی متفاوت داشته است. در دورۀ سامانیان در رأس همه دیوان ها و اهل قلم «وزیر» یا «خواجه بزرگ» قرار داشت. وی در دیوان خود ناظر کلیۀ امور دیوانی، نحوۀ اداره و رسیدگی به مسائل حکومتی (مملکتی) بود. در زمان آل بویه مقام وزیر پس از فرمانروا بالاترین مقام بود. در این دوره دو نوع وزارت گزارش شده است: وزارت تفویض و وزارت تنفیذ که اولی مقامی بالاتر از مقام دومی داشت و وظایف هر کدام مشخص بود. در دورۀ غزنویان، وزیر پس از سلطان در رأس نظام حکومت قرار داشت و از قدرت بیشتری نسبت به سایر ارکان حکومت برخوردار بود. دیوان وزیر نیز در صدر دیوان های گوناگون بود. در عهد سلجوقیان تا پس از صدارت نظام الملک، وزیر از اعتبار خاص برخوردار بود و اکثراً بدون مجوز سلطان به انجام امور می پرداخت و تنها راه ارتباط با سلطان بود. کاخ او ملجأ افرادی بود که به دادخواهی، طلب شغل و منصب یا مساعدت های دیگر مراجعه می کردند. در پاره ای موارد وزیر سپاهی مخصوص داشت. در حکومت خوارزمشاهیان نیز وزیر یا خواجه جهان شخص دوم مملکت بود که در دیوان وزارت به نمایندگی از سلطان در رأس امور قرار می گرفت. در زمان تیموریان وزرا زیر نظر «دیوان بیگی» بودند و ۷ نفر وزیر با مسئولیت های مشخص انجام وظیفه می کردند. در دورۀ صفویان در آغاز کار، منصب وزیر پس از سِمَت وکیل قرار داشت ولی پس از شاه عباس اول مقام وزیر به مقام درجۀ اول ترفیع یافت. در پایان دورۀ صفویه، مأمور عمدۀ حکومت مرکزی وزیر اعظم نامیده می شد. وزیر اعظم دیوان اعلا، عمده ترین رکن دولت برای انتصاب تمامی امرای درگاه و ولایات و اجازۀ پرداخت و دریافت و داد و ستد کل مملکت اعم از مالیات دیوانی و وجوهات خزانه بود و لقب اعتمادالدوله را در انحصار خود داشت. در زمان قاجاریه لقب اعتمادالدوله متروک شد و شاغل آن عنوان صدراعظم یافت و عزل و نصب وی منحصراً به تصمیم شاه وابسته بود. صدراعظم قاجار تنها کسی بود که حق داشت در تمامی امور به حضور شاه برود و یا مستقیماً نامه بنویسد. پس از شاه شیرازه کلیه امور در دست او بود. همچنین تعیین وزرا با وی بود و آن ها زیر نظر صدراعظم انجام وظیفه کردند. در دوران سفر ناصرالدین شاه اختیارات تامی به صدراعظم تفویض شده بود که علاوه بر مسائل مملکتی، به امور داخل حرم نیز نظارت نماید. پس از مشروطیت وزیر در مجموعه هیئت دولت قرار گرفت و بعدها اعضا هیئت وزرا شامل وزیران و وزیران مشاور با وظایفی صرفاً سیاسی به موجب قانون اساسی به عنوان مسئول ویژۀ وزارتخانه متبوع خود تعیین شدند.
wikijoo: وزیر
پیشنهاد کاربران
واژه ای ایرانی که از واژه فرزین برخاسته است
فرزین
کچیر
کچیر
👤وزیر
پارسی پهلوی: فرزین
زبان اربی: وزیر
واژه "وزیر" از واژه پارسی پهلوی "فِرَزین" گرفته شده است که فرزین از دو بخش فرا ( بالا ) و زین ( جایگاه ) ساخته شده است و به معنی "بلندپایه" می باشد.
برخی نیز واژه وزیر را برگرفته از واژه پارسی پهلوی وچر ( =فرمان ) یا وچرگر ( =فرمانده ) می دانند که از ریشه "واج" است به معنی "سخنگو".
واژه وزیر از راه دودمان عثمانی به اروپا و به زبان انگلیسی هم راه یافت که در آن جا vizier گفته می شود. در زبان پارسی پهلوی به نخست وزیر مهیست ( =بزرگ بزرگان ) می گفتند که یکی از هموندان مهستان ( مجلس بزرگان ) بود.
پارسی پهلوی: فرزین
زبان اربی: وزیر
واژه "وزیر" از واژه پارسی پهلوی "فِرَزین" گرفته شده است که فرزین از دو بخش فرا ( بالا ) و زین ( جایگاه ) ساخته شده است و به معنی "بلندپایه" می باشد.
برخی نیز واژه وزیر را برگرفته از واژه پارسی پهلوی وچر ( =فرمان ) یا وچرگر ( =فرمانده ) می دانند که از ریشه "واج" است به معنی "سخنگو".
واژه وزیر از راه دودمان عثمانی به اروپا و به زبان انگلیسی هم راه یافت که در آن جا vizier گفته می شود. در زبان پارسی پهلوی به نخست وزیر مهیست ( =بزرگ بزرگان ) می گفتند که یکی از هموندان مهستان ( مجلس بزرگان ) بود.
وَزیر
این واژه گویش کهن واژهء : گُزیر است.
وَزیر کسی است که در چاره اندیشی میکند و راه گُزیر از دشواری ها را می یابد.
این واژه گویش کهن واژهء : گُزیر است.
وَزیر کسی است که در چاره اندیشی میکند و راه گُزیر از دشواری ها را می یابد.
آصف=وزیر باخرد و مدبر
کلمات دیگر: