سیاست روند تصمیم گیری اجرایی برای همهٔ اعضای گروهی است. به طور محدودتر، اشاره دارد به دستیابی و به کار انداختن حکم رانی سازمان یافته برای نظارت بر جامعهٔ انسانی، به ویژه یک دولت است. سیاست علاوه بر این، بررسی یا عملِ توزیع قدرت و منابعِ داده شده به یک جامعه ( که معمولا یک جمعیت سازماندهی شدهٔ سلسله مراتبی است) می باشد و همچنین به روابط دوسویه با جوامع دیگر رویکرد دارد.
• «اهداف نهایی سیاست از نیازهای زندگی بشری سرچشمه می گیرند. حتی ادامهٔ حیات در این دنیا به کوشش سازمان یافته نیازمند است. تشکیل یک نوع زندگی، که هدفش صرفاً بقا نباشد، به سازماندهی هرچه بیشتر نهادهای پیچیدهٔ سیاسی نیاز دارد. افراد بشر برای رهایی از مصایب طبیعی و تجاوزگری انسان های دیگر امنیت می طلبند. آنان به خوراک، پوشاک و مسکن نیاز دارند. آنان، همچنین به درجه ای کمتر از نیازهای ضروری، به افزارهای نیازمندند که از طریق آن ها استعدادهای اختصاصاً انسانی خود را تحقق بشخند؛ مثلاً، آنان به شیوه هایی برای کسب هویت و دوست یابی نیازمندند.»• «هیچ یک از نیازهای انسانی به صرف آرزو برآورده نمی شود. بشر در بهشت عدن زندگی نمی کند که طبیعت تمام خواسته هایش را برآورده کند. بقا و پیشرفت بشر به کار و کوشش او بستگی دارد. انسان ها باید به یاری مغزها و دست های خویش نهادهایی بنا کنند که به آنان امکان را بدهد.» ->
متمدن شدن• «در سطحی بالاتر و پیچیده تر، جامعهٔ سیاسی چارچوبی ارائه می دهد که به زندگی افرادش معنی و اعتبار می بخشد. جامعهٔ سیاسی گونه ای نظم انسانی را جانشین هرج ومرج می کند. جامعهٔ سیاسی همانند نمایشی است که برای شهروندانش نقش هایی تعیین می کند. مردم بر اساس این نقش ها به زندگی خود معنی می دهند.» ->
توماس اسپریگنز• «انسان بدون اجتماع و سیاست توان زندگی کردن ندارد. به محض تولد در جامعه متولد می شویم و جامعه نیز نیاز به اداره سیاسی دارد.»• «اگر جامعه را به مثابه یک پیکر سیاسی تعریف کنیم که با یک قدرت نهادینه بتواند سامان بخش زندگی عمومی باشد، اخلاق به مثابه نگاه ماست نسبت به آنچه فرد در رابطه با خودش و در رابطه با دیگری انجام می دهد.»• «وقتی کتاب اخلاق ارسطو را می خوانیم، انگار سیاست می خوانیم. او تلاش کرد میان اخلاق و سیاست پل بزند و برای این مقصود است که می گوید اخلاق، سیاست فردی است و از سوی دیگر سیاست، اخلاق اجتماعی است.» ->
موسی اکرمی• «من چهار حوزه می شناسم که حقیقت در آن ها خود را عیان می کند، همان هایی که من چهار رویهٔ برساختن حقیقت نامیده ام: هنر، عشق، سیاست و علم. خواست من از جوان ها این است که در این چهار شرط سیر کنند: با هنر در تمام اشکالش مواجه شوند؛ در عشق وفادارانه وارد شوند و برای مدتی طولانی بمانند؛ و در عمل سیاسیِ ساختن جهانی عادلانه، جهانی غیر از آنچه هست، مشارکت ورزند؛ و تا این اندازه از علم بی خبر نباشند، آن را به دست تکنولوژی یا سرمایه نسپارند.» ->
آلن بدیو• «هنر، آزادی و خلاقیت، جامعه را سریع تر از سیاست تغییر می دهد.» ->
ویکتور پینچاک• «قدرت سیاسی از لوله تفنگ خارج می شود.» ->
مائو تسه تونگ• « سیاستمدار شوم؟ نه، به هیچ قیمتی. سیاست جایی برای احساسات نیست و من نمی توانم بدون احساسات زندگی کنم. به همین دلیل سیاست برای من مناسب نیست.» ->
جمالا• «عشق و سیاست بیشترین امکان را برای مشاهده فراهم می آورد؛ برای مشاهده دقیق یک وضعیت بشری نه تنها باید درست و از نزدیک به آن نگاه کرد بلکه باید آن را در بزنگاه های خاص قرار داد.»• «سیاست ورزی و میل به تغییر و بهبود شرایط هم در همه آدم ها در هر دوره ای و در هرجایی وجود دارد.»• «سیاست با همه اهمیتی که دارد در روز وقت زیادی از ما نمی گیرد و مشغله عمده ما نیست. ما درگیری های روزمره کوچک خودمان را داریم که گرچه در یک سطح بزرگتر قابل اعتنا نیستند ولی در زندگی فردی آدم ها اهمیت دارند.» ->
امیرحسن چهلتن• «تمام رفتار و کردار، سیاست، اقتصاد و همه چیز دنیا مبتنی بر فلسفه است.»• «سیاست حکیمانه به نظر بنده آن سیاستی است که به محور عدل الهی، استوار باشد و هر سیاستی که از نقطهٔ شاهین عدل انحراف یابد، دیگر نمی تواند یک سیاست حقیقی و حکیمانه باشد.» ->
مهدی حائری یزدی• «بیایید دست به دست هم بدهیم و سیاست را در خدمت فرهنگ درآوریم. بیایید در قرن آینده با زبان فرهنگ با هم سخن بگوییم.»• «توسعهٔ جامع و پایدار، توسعه ای است که در آن اقتصاد و سیاست و فرهنگ با هم رشد بکنند، ولی اصل توسعهٔ سیاسی یعنی حرمت نهادن به مردم و مردم را باور کردن.»• «اگر سیاستمداران از منظر فرهنگ به قدرت و سیاست بنگرند، بسیاری از مشکلات و مسایل دنیای امروز حل خواهد شد.»• «جهان و مزایای آن متعلق به همهٔ بشریت است و هیچ سیاست مداری حق ندارد به نام تاریخ، ملت و فرهنگ خود خواست های ویژهٔ خود را بر جهان تحمیل کند.»• «از مشکلات روزگار ما این است که اصحاب فکر باید پای صحبت سیاستمداران بنشینند و تا این وضعیت ادامه یابد وضع جهان وضع خوبی نخواهد بود.»• «آن گاه می توان امیدوار به آینده بود که سیاستمداران شنوندهٔ سخنان اهل فکر و فرهنگ باشند و نه آن که اصحاب فرهنگ شنوندهٔ سخنان سطحی سیاستمداران.»• «سیاستمداران مهمان تاریخ هستند و دیر یا زود از سر سفره تاریخ برخواهند خواست.»• «پیامبران ماندگاران اند، چنان که فیلسوفان، عالمان، هنرمندان؛ ولی صاحبان قدرت که در دوران خویش زندگی شان دارای زرق و برق بوده است، در تاریخ مدفون می شوند.»• «بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران بوده و هستند که جهان را به اندازهٔ قد-و-قوارهٔ خیال خود خواسته اند و فاجعه تنها در خلط میان وهم و واقعیت نیست. فاجعه در این است که آن ها تمام قدرت جامعه و کشور خود را در راه تحقق چیزی به کار گیرند که اساساً وجود ندارد. بلافاصله در همین جا برای رفع هرگونه سوء تفاهم باید توضیح دهم که هیچ کس حق ندارد و نمی تواند از متفکران و سیاستمداران و مردمان یک جامعه بخواهد که دست از آرمان خواهی و اشتیاق به زندگی و جامعه ای عادلانه و انسانی تر بردارند و تسلیم امر واقع شوند.»• «من می دانم که علم را قدرتمندان پدید نمی آورند، اما فاجعه آن است که قدرتمندان یا بهتر است بگوییم سیاستمداران از علم و تکنولوژی در مسیر آنچه منافع خود می دانسته اند، سوء استفاده های فراوان کرده اند، چنان که از دین و فلسفه و هنر و سایر تجلیات روح بلند آدمی بهره برداری سوء شده و می شود.»• «معتقدم جوهر ادیان با آزادی، پیشرفت و ترقی انسان مغایرت ندارد و با عقل انسان و به کارگیری آن مخالفتی ندارد. معتقدم میان دین به این معنا با سیاست تضادی وجود ندارد.»• «متأسفانه سیاست و سیاستمداری در طول تاریخ و حتی دوران مدرن، ماهیت و روند مطلوبی نداشته و ندارد. هیچ وقت نگاه من به دنیای سیاست نگاه مثبتی نبوده است؛ گرچه معتقدم در دنیایی که همه چیز آن سیاسی شده و سیاست بر پایه زور، فریب و دروغ استوار است، یک متفکر ناچار است به سیاست بیاندیشد، قبل از آنکه به آن اقدام کند. تأمل و تدبر در سیاست برای هر کسی که خود را نسبت به انسان و انسانیت دارای تفکر و مسؤولیت می داند امری ضروری و لازم است.»• «همیشه سیاست ضد اخلاق بوده است و نه تنها اخلاق توسط حکومت های دیکتاتور و مستبد پایمال شده بلکه در جوامعی که حکومت دموکراتیک هم داشته اند اخلاق قربانی سیاست شده است.»• «تاریخ نشان داده است که در زمان وقوع جنگ ها، سیاستمداران با هم می جنگند و نمایندگان فرهنگ و تمدن با هم به تبادل نظر می پردازند.»• «سیاست جدی ترین واقعیت در زندگی جمعی است که نمی توان به آن نیاندیشید، ولی حتی نمی توان دامن اندیشه و رفتار را از تأثیر آن بازکشید؛ ولی آنچه دل رباست و زندگی را معنی دار می کند، اخلاق و ادب است.» ->
محمد خاتمی• «کسانی که وارد عرصهٔ سیاست می شوند باید مثل شطرنج بازِ ماهر، حرکات و تغییرات بعدی عرصه را نیز محاسبه و پیش بینی کنند.» ->
علی خامنه ای• «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد، و این ها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمی توانند اداره کنند.»• «سیاست یک ارثی نیست که مال دولت باشد، یا مال مجلس باشد، یا مال افراد خاصی باشد. سیاست معنایش همین وضع آن چیزهایی که در یک کشوری می گذرد از حیث ادارۀ آن کشور. همۀ اهالی این کشور در این معنا حق دارند. دین اسلام یک دین سیاسی است. یک دینی است که همه چیزش سیاست است، حتی عبادتش.»• «سیاست خدعه نیست، سیاست یک حقیقتی است.»• «اسلام دین سیاست است.» ->
روح الله خمینی• «سلطنتِ درویشیِ هنر، بزرگ تر و ماندگارتر از امپراتوری سیاست است.»• «تاریخ شاهد است هنر هر از گاهی توانسته تکانه سیاست ها شود، ارزش ها را دیگرگون و در نتیجه، روح ملت ها را بهتر از سیاست، رهبری کند.»• «میان سیاست و رهبری، تفاوت کلانی است.» ->
فرهاد دریا• «سیاست، در مدت کمی به آنچه در طول قرن ها ساخته شده بود ضربه زد. امید و اعتماد مردم را از بین برد. ارزش قانون، جامعه، عدالت و بخصوص عدالت را از میان برداشت.» ->
داریو فو• «به فکرم رسیده است که «وقتی هنر تحت الحمایه سیاست قرار می گیرد» درست بدان می ماند که زنی نتواند بدون اجازه شوهرش جایی برود یا کار مستقلی انجام بدهد.» در «نون نوشتنمحمود دولت آبادی ->
»• «ممکن است یک نویسنده به اندازه یک سیاست مدار و یا یک جهان گشا در تغییر سرنوشت دنیا دخالت داشته باشد.» (بی منبع)• «حکومت جهان به دست افراد دیگری غیر از آنهائی که در صحنه سیاست هستند، می باشد.» (بی منبع) ->
بنیامین دیسرائیلی• «کلام، ابزار سیاستمداران است. در دوران امروز هم واقعیتش این است که در عالم سیاست آنچه بیشترین کارکرد را دارد، تبلیغات سیاسی با گسترش رسانه هاست و تبلیغ لزوماً حقیقت را نمی گوید.»• «ماکیاولی در واقع پردهٔ فریب را کنار زد و واقعیت های جاری در سیاست را بیان کرد.»• «اساسی ترین حکم اخلاق حوزهٔ عمومی یعنی سیاست، چیزی است به نام «مصلحت» و اکثر فسادها به علت سوءاستفاده از این حکم است. در این حوزهٔ سیاست، ، چه در سیاست داخلی چه بین الملل و شما نمی توانید همه آنچه را که می گذرد درجا بیان کنید چون بیانش شاید عوارض و عواقبی داشته باشد. مصلحت اندیشی در حوزه اخلاق سیاسی پذیرفته است اما سوءاستفاده از آن مجاز نیست و آنچه اتفاق می افتد سوءاستفاده از مفهوم مصلحت است.» ->
مصلحت بر حقیقت تقدم دارد• «در عالم سیاست، چانه زنی غیراخلاقی نیست اما به شرطی که اعلام شود چانه زنی صورت می گیرد چون توازن قدرت در عالم سیاست خیلی مهم است.»• «وقتی اشتباهی رو می شود سیاستمدار حق ندارد با دروغ و قصه بافتن، قضیه را توجیه کند. یکی از شهامت های سیاستمدار با اخلاق، اعتراف به اشتباهش است. ما از سیاستمدار اصلاً انتظار نداریم که هرگز اشتباه نکند اما انتظار داریم وقتی عیان شد که اشتباه کرده است، اعتراف کند.»• «پاسداری از اخلاق اصلاً موکول به نیت افراد نیست. من تنها می توانم به عملکردها نگاه کنم و قضاوت کنم. اگر این ها نباشد، سیاست، همانی می شود که مردم راجع به آن فکر می کردند که «سیاست پدر مادر ندارد.» این سازوکارها معمولاً در قانون های اساسی و قوانین آمده اما مشکل آنجاست که در برخی کشورها قانون، نادیده گرفته شود و مردم بی پناه شوند؟»• «اگر در سیاست مصلحت جایی دارد، در قوهٔ قضاییه مصلحت هیچ جایی ندارد، آنجا فقط حق است که حکم می راند.»• «دفاع از قانون یعنی دفاع از اخلاق در عالم سیاست. شهروند باید شهامت داشته باشد.» ->
خشایار دیهیمی• «شکی نیست که اینترنت می تواند در خدمت سیاست های متعارض باشد و تأثیرات متناقضی تولید کند. مثلاً، می توان همه شکل های سنتی تفکر و سازمان های سلسله مراتبی از بالا به پایین را یافت؛ ولی در ضمن اینترنت برای خلق شکل های بدیعی از بحث، رویارویی و بسیج جمعی مردم اهمیت دارد و روش های سنتی احزاب موجود در سیاست را زیر سؤال می برد. البته تا آنجا پیش نمی روم که بگویم اینترنت دستاورد دموکراسی است ولی ابزارهای زیادی به ما می دهد که می تواند برای پیشبرد دموکراسی مفید باشد.»• «باید همواره به هستهٔ اصلی فهمِ دموکراسی برگردیم: قدرت مردم. «مردم» را نباید طبقات پایین یا یک گروه قومی (ethnos) در نظر گرفت، یعنی اجتماعی در پیوند با خاک یا خون، بلکه جمعی از افرادند که سیاست مداران حرفه ای یا مدیران دولتی نیستند. پیش فرض برابری، توانایی همگان به حکومت داری است.»• «افزایش مشارکت شهروندان در سیاست، تغییر اساسی در دموکراسی نمایندگی و گردهمایی های عمومی چیزی است که هم اکنون محتاج آنیم.» ->
ژاک رانسیر• «هیچ چیز در دنیای سیاست غیرممکن نیست.»• «دنیای سیاست هم مانند دنیا ورزش، رقابتی است.»• «یک سیاستمدار واقعی زمانی سیاستمدار است که بتواند از بروز جنگ و نزاع جلوگیری کند و چنانچه سیاستمداری وارد جنگ شد، سیاست و سیاستمدار هر دو شکست خورده اند.»• «سیاستمدار باید کاری کند که بر جنگ پیروز شود و اجازه ندهد که جنگی اتفاق بیفتد؛ نه اینکه در جنگ پیروز شود.»• «برخی سیاستمداران می خواهند جنگی انجام شود تا در آن پیروز شوند و بر مبنای آن منافع شخصی و حزبی خود را در جامعه پیش ببرند که به نظر من سیاستمداری که بر این مبنا وارد جنگ شود، شکست خورده است.» ->
حسن روحانی• «شعار من این است: اگر هوای آزادی را داشته باشی، حقیقت هوای خودش را خواهد داشت. گفته من مبتنی بر حقیقت، گفته ای است که جمعی از مردمِ آزاد و آزاده برسرِ حقیقت بودنش توافق کرده اند. اگر ما زحمتِ برقراریِ آزادی سیاسی را بکشیم، حقیقت هم خودش به عنوان پاداش نصیب مان می شود.» (بی منبع)• «کسی که تحمل حتی یک بحث دربارهٔ سیاست بین المللی را نداشته باشد نمی تواند مدعی دموکراسی باشد.» (بی منبع) ->
ریچارد رورتی• «زندگی در گفتمان ولایت بر اساس قانون خدا و پیوند بین معنویت و سیاست است.» ->
ابراهیم رئیسی• «یکی از بزرگترین اشتباهات نخبگان سیاسی، قاطی کردن دموکراسی با اکثریت گرایی بود. در حالی که دموکراسی خیلی بیشتر از یک صندوق رأی است. دموکراسی به جدایی واقعی قدرت ها، حکمفرمایی قانون، آزادی بیان، رسانه آزاد و متنوع، حقوق زنان و … است. اگر تو هیچ یک از این ها را نداری پس اکثریت گرایی داری، نه یک دموکراسی درست.»• «نباید بگوییم که به سیاست علاقه ای نداریم و باید فراجناحی عمل کنیم و با مردم ارتباط داشته باشیم. در زندگی چیزهایی هست که فقط در ارتباط با افرادی که متفاوت با ما هستند به دست می آیند. تنوع ارزشمند است و زمان دفاع از آن فرا رسیده است.» ->
الیف شفق• «کنش سیاست خارجی کشورها نیز در خلأ شکل نمی گیرد و از سیاست داخلی شان نشئت می گیرد. از این منظر است که متفکران علوم سیاسی و روابط بین الملل با اذعان به ارتباط دوسویه میان سیاست داخلی و سیاست خارجی، سیاست خارجی را تداوم سیاست داخلی کشورها و سیاست داخلی را متأثر از سیاست خارجی می دانند که خروجی این تعامل دوسویه می تواند در توسعه یافتگی یا عدم توسعه یافتگی آنها نقش بسزایی داشته باشد.» ->
بهرام قاسمی• «هنرمند با سیاست کاری ندارد. یک هنرمند نمی تواند سیاسی باشد. نزدیک کردن تمام انسان های دنیا به همدیگر و ایجاد صلح و آزادی و انسانیت وظیفهٔ هنرمند است.» ->
محمدعلی کشاورز• «چه بانگ شومی است بانگ سیاست؛ اَه، چه توهینی!// خدای را به گاهِ سحر شکرگذارم که دغدغه و شور امپراتوری روم ندارم.// بسی غنیمت، بسی سعادت// که نه قیصرم، نه پادشاه جهانم.» ->
یوهان ولفگانگ گوته/ فاوست، آئرباخ کلر در لایپزیک• «انسان ها در سیاست همیشه قربانیان ساده دلِ فریب و خود فریبی بوده و خواهند بود؛ و تا زمانی که نیاموزند، منافع طبقاتی این یا آن گروه را در پشت عبارات اخلاقی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی و وعده های آن ها جستجو کنند، قربانی خواهند شد.» (بی منبع)• «این حقیقتی است کهن، که در سیاست باید اغلب از دشمنان آموخت.» (بی منبع) ->
ولادیمیر لنین• «سیاست نوعی تدبیر است، یک نوع موضع اخلاقی نیست. یعنی در مقابل مسائل موجود و مسائلی که من ایجاد نکرده ام چه کاری کنم که بهترین باشد، نه اینکه از ابتدا به ساکن یک ارزش مطلقی را بتوانم اجرا کنم.»• « از لحاظ کاربرد روز اتخاذ می شود. در ابتدا داده های موقعیت را در نظر می گیرید و از سوی دیگر موقعیت را شما انتخاب می کنید. موقعیت موجود است. این موقعیت، وضعیت اقتصادی است، وضعیت اشتغال است، وضعیت اختلاف طبقات است، وضعیت درآمدهاست، وضعیت عدم اشتغال جوانان است، در قبال این ها یک تدبیر اندیشیده می شود. در سیاست است که تدبیر وجود دارد.» ->
بهترین• «در اخلاق، ارزش ها می تواند مطلق و می تواند شخصی باشد. در سیاست این ارزش ها مطلق نیست، کاربردی است. باید بتوان در روزمره از آن استفاده کرد و شخصی نیست بلکه جمعی است. یک سیاستمدار اخلاقی نفعِ جمع و یا اکثریت را در نظر می گیرد، نه نفعِ فرد را در صورتی که در اخلاق می توانیم حقِّ فرد را در نظر بگیریم. نمی گویم تقابل، ولی هر کاری کنید میان سیاست و اخلاق یک فاصله ای باقی می ماند.»• «در سیاست مسئله ای که مهم است، قدرت است. خیلی ساده بگویم مسئلهٔ اخلاق، الزاماً مسئلهٔ قدرت نیست. مسئلهٔ سیاست، مسئلهٔ قدرت است. در این قدرت، حقیقت تابع سیاست می شود، ارزش ها تابع سیاست می شوند، چون اصل بر قدرت است و شما نمی توانید کار سیاسی بدون قدرت انجام دهید؛ در نتیجه، حقایق اخلاقی یا غیراخلاقی راجع به فضایل و … هر کاری کنید باید تابع حفظ آن قدرت و تدبیر باشید. اخلاق از لحاظی یک امر فردی است. خود شخص و وجدان فرد مطرح است، نه نظر کل جمع. همیشه یک گسستی بین این دو بوده است. حالا حق این است که از طریق تعلیم و تربیت، آگاهی دادن، نوشته ها، اشاعهٔ فرهنگ سالم سعی کنیم به نحوی موقعیتی را فراهم کنیم که اصول اخلاقی در یک مقیاس وسیع تری قابل حفظ باشد، علی رغم این که هیچ وقت با سیاست روز منطبق نخواهد بود.»• «هر کاری کنید شما می توانید اخلاق و سیاست را تا حدودی نزدیک به هم کنید ولی نمی توانید به طور تام این دو را برهم منطبق کنید.»• «سیاستمدار گاهی در هر صورت مجبور است یک تدبیری داشته باشد.»• «سیاستمدار به تدبیر می اندیشد بدون این که بخواهد اخلاق مطلقی را بیان کند.»• «تدبیر مستلزم شناخت واقعیت و بهترین گزینه براساس آن واقعیت است. ملاک واقعیت است. واقعیت عینی را در نظر می گیرید و اینکه بهترین گزینه را چه کنید؟ تدبیر همین مفهوم را می رساند.»• «سیاست یعنی تدبیر. به هیچ عنوان نمی توان سیاست و تدبیر را از هم جدا کرد.»• «سرنوشت را فرهنگ می سازد نه سیاست.» ->
کریم مجتهدی• «من سیاست را نمی فهمم. همیشه از هرچیزی که نفهمم گریزانم.» ->
هوشنگ مرادی کرمانی• «سیاست و اداره کشور باید بر اساس عقل و عاطفه باشد نه بر اساس لجاجت و انتقام.»• «دین اسلام مشحون از سیاست است و حکومت و سیاست جزو بافت اسلام است، اگر به کسی بگویند در سیاست دخالت نکن معنای آن این است که تو دین نداشته باش.»• «هرگاه دین و ارزش های آن ابزار سیاست و حکومت گردد و از دین برای مقاصد سیاسی یا سرکوب افراد و نیروها استفاده شود، واکنش طبیعی آن جز سکولاریسم یا لائیک نخواهد بود.» ->
حسینعلی منتظری• «خصیصهٔ ستیزه جویانهٔ سیاستْ سویه ای نفی کننده نیز دارد که همان ایجاد «ما» ست برای مقابله با «آن ها». بدون این نزاع آگونیستی هیچ سیاستی وجود ندارد.» ->
شانتال موفه• «واقعیت این است که در شرایط کنونی سیاست بر فرهنگ چیره شده است. بر اساس آموزه های فرهنگی، ما موظف به پذیرش دیگری هستیم که به خاطر تفاوت های ایدئولوژیک و عادت های روزمره لزوما تفکری مشابه ما ندارد. ممکن است ما در یک سیاره، دولت، شهر یا حتی یک خانواده زندگی کنیم؛ اما در هر حال شکاف عمیقی بین نسل ها وجود دارد. فرهنگ در واقع پلی بین افراد است، در شرایطی که سیاست و تندروی تمام پل ها را خراب کرده است.»• «چیزی که با فرهنگ آمیخته می شود را نمی توان از راه سیاست پالایش کرد.» ->
عطاءالله مهاجرانی• « سیاست جهان خاص خود را دارد. باید یک فرد سیاسی درک نماید زمانی که برای مردم کار می کنی تا حد امکان باید به صداهای که منحصر به کرکترشان می شود، جهت درمان به دردشان گوش شنوا داشته باشی، هرچند که از آزادی بیان حرف می زنی باید روی دیفیمیشن (Defamation) توجه جدی حقوقی داشته باشیم.»• «عدم تعریف قوی از سیاست باعث این شده که سیاست همیش یک پدیده بدنام باشد، اما من فکر می کنم که تعریف واقعی از سیاست اینست که سیاست واقعی، وظیفهٔ است با معیار خیلی قوی و بلند که تمام عرصه های دیگر را زیر چتر خود دارد. اما متأسفانه سیاست هیچگاهی معیاری نبوده، سیاست معمولاً از سوی افرادی که مسلکی نبوده اند تعریف شده؛ در بعضی موارد از سیاست سوء استفاده شده است.»• «خواسته ها، توقعات و حفظ باورهای مردم خیلی مهم است. در سیاست یکی از بخشهای بزرگ و مهم، متشکل از ارزش هاست.»• «سیاست مدار نه با تعریف سنتی که ریا و نیرنگ است بلکه به معنای سیاستی که حقایق جامعه را با تفکر و عقلانی تحلیل می کند…» ->
فرخنده زهرا نادری• «من به هیچ وجه آدم سیاسی نیستم و به نظرم هنر هیچ ربطی به سیاست ندارد.» ->
آناهیتا نعمتی• «اینکه تا امروز نیرویی ظالم بر جهان حکمرانی می کرده است و اینکه علم سیاست در کودکی خود به سر می برد از امتناع فلاسفه برای ارائهٔ مفیدترین معرفت ها به کسی که تشخیص را محدود می کند، آشکار می شود.» ->
مری ولستون کرافت• «این ها نمی دانم چطور توی چشم مردم نگاه می کنند؟ این روزنامه نگارها را من نمی دانم فردا با چه آبرویی می آیند با یکی دیگر می خواهند مصاحبه کنند؟ این قلم ها چرا شکسته؟ این زبان ها چرا بسته شده؟ این دهان ها چرا خفه شده؟ این سیاستمدارها چرا این قدر بی انصاف اند، چرا این قدر بی وجدان اند؟ دنیا چرا این قدر تاجر خون است؟» «خطبهٔ نماز جمعه؛ درباره جنگ ۱۹۸۲ لبنان» ->
اکبر هاشمی رفسنجانی• «درستکاری بهترین سیاست است.» ->
انگلیسی• «سیاست پدر و مادر ندارد.» ->
فارسی• «سیاست از خاک انداز آلوده تر است.» ->
عربی لبنانی