کلمه جو
صفحه اصلی

سیاست


مترادف سیاست : تدبیر، خطمشی، دیپلماسی، تنبیه، جزا، سزا، شکنجه، عقوبت، مجازات، حقه بازی، دوزوکلک، حکومت، حکم، ریاست، حکومت کردن، حکم راندن، ریاست کردن

برابر پارسی : کشورداری، جهان آرایی، جهان داری، روش

فارسی به انگلیسی

deal, diplomacy, policy, politics, strategy, strict administration of justice, punishment

politics, policy, strict administration of justice, punishment


deal, diplomacy, policy, politics, strategy


فارسی به عربی

دبلوماسیة , سیاسة

مترادف و متضاد

administration (اسم)
اجرا، حکومت، سیاست، وصایت، ادارهء کل، الغاء، تصفیه، فرم اداری

policy (اسم)
سیاست، خط مشی، سیاستمداری، کاردانی، بیمه نامه، ورقه بیمه، سند معلق به انجام شرطی

politics (اسم)
سیاست، علم سیاست، سیاست شناسی

diplomacy (اسم)
سیاست، دیپلماسی، سیاستمداری

kingcraft (اسم)
سیاست

تدبیر، خطمشی


دیپلماسی


تنبیه، جزا، سزا، شکنجه، عقوبت، مجازات


حقه‌بازی، دوزوکلک


حکومت، حکم، ریاست


حکومت کردن، حکم راندن، ریاست کردن


۱. تدبیر، خطمشی
۲. دیپلماسی
۳. تنبیه، جزا، سزا، شکنجه، عقوبت، مجازات
۴. حقهبازی، دوزوکلک
۵. حکومت، حکم، ریاست
۶. حکومت کردن، حکم راندن، ریاست کردن


فرهنگ فارسی

رساله ایست بقلم ارسطو (۳۴۳ ق م. ). مولف در آن سه شکل اساسی حکومت را با کمال تعمق شرح میدهد : حکومت استبدادی حکومت اشرافی و دموکراسی . این کتاب را به ۶ بخش تقسیم میکنند : ۱ - درباره خانواده و تدبیر منزل و بندگی و مالکیت و زناشویی . ۲ - درباره نظرات افلاطون و نقد حکومتهای اسپارت واقریطش ( کرت ) و قرطاجنه . ۳ - درباره قانون اساسی. ۴ - درباره انواع دموکراسی و الیگارشی جمهوری یا حکومت حدوسط میان آن دو و علل انقلاب در حکومتها ۵ - روش تشکیل دموکراسیها والیگارشیها و طریقه پایدار کردن آنها . ۶ - درباره حکومت کمال مطلوب .
اداره کردن مملکت درامورداخلی وخارجی، مردم داری
۱ - ( مصدر ) حکم راندن بر رعیت و اداره کردن امور مملکت حکومت کردن ریاست کردن . ۲ - ( اسم ) حکومت ریاست حکمداری . ۳ - عدالت داوری . ۴ - سزا جزا تنبیه . ۵ - محافظت حدود ملک . ۶ - اداره امور داخلی و خارجی کشور . یا سیاست اصحاب . طریقه اداره کردن افراد و یاران و نزدیکان است . یا سیاست اقتصادی . طریقه ای که دولت یا حزبی در اداره امور اقتصاد کشور پیش میگیرد . یا سیاست جسمانی . ( جسمانیه ) طریقه حفظ بدن و تقویت آن از بر هم خوردن تعادل بدن است . یا سیاست فاضله . یکی از اقسام سیاست ملک سیاست فاضله است که آن را امامت خوانند و غرض از آن تکمیل خلق بود و لازمه اش نیل ( به ) سعادت است ( اخلاق ناصری ) . یا سیاست مدن ( مدینه ) . یکی از اقسام حکمت علمی است و آن علم به مصالح جماعتی است که در شهری و کشوری اجتماع کرده اند بر مبنای تعاون بقای نوع و ترفیه زندگی افراد و آن خود بر دو قسم است یکی آن که متعلق به ملک و سلطنت است که علم سیاست نامند و دیگر آن چه متعلق به شرایع آسمانی و احکام الهی است و دستور های انبیائ و اولیاست که علم نوامیس نامند . یا سیاست ناقص ( ناقصه ) . از فروع سیاست مدنیه و یکی از اقسام سیاست ملک است که آن را تغلب خوانند و غرض از آن استعباد خلق بود و لازمه اش نیل ( به ) شقاوت و مذمت است . یا سیاست نفسانی . ( نفسانیه ) سیاست تهذیب اخلاق و سلوک با اطرافیان و افراد تابع و دوستانست و انجام دادن افعال نیک و کارهایی که به مصلحت مردم باشد .

فرهنگ معین

(سَ ) [ ع . سیاسة ] ۱ - (مص م . ) حکومت کردن . ۲ - (اِمص . ) حکومت . ۳ - داوری . ۴ - تنبیه .

لغت نامه دهخدا

سیاست. [ سیا س َ ] ( ع اِمص ) پاس داشتن ملک.( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نگاه داشتن. ( دهار ). حفاظت. نگاهداری. حراست. حکم راندن بر رعیت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رعیت داری کردن. ( منتهی الارب ). حکومت. ریاست. داوری. ( ناظم الاطباء ) : از چنین سیاست باشد که جهانی را ضبط توان کرد. ( تاریخ بیهقی ).
چنانکه کرد همی اقتضا سیاست ملک
سها بجای قمربود چندگاه مشار.
ابوحنیفه ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280 ).
عمر سیاست و عدل علی شجاعت و جود
سبیل سنت هر دو قدم گذار تو باد.
سوزنی.
نام عمر به عدل و سیاست سمر شده ست
امروز هم بعدل و سیاست سمر تویی.
سوزنی.
آن چنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود راست. ( کلیله و دمنه ). و دوست و دشمن به علو همت و کمال سیاست آن خسرو و پندار... اعتراف آوردند. ( کلیله و دمنه ). پادشاهان را در سیاست رعیت بدان حاجت افتد. ( کلیله و دمنه ).
من خضر دانشم تو سکندر سیاستی
هرچند خضر پیش سکندر نکوتر است.
خاقانی.
و هر کس از سیاست نفس خویش عاجز آید چون سیاست ولایتی وریاست امتی کند. ( عقدالعلی ).
|| مصلحت. تدبیر. دوراندیشی :
خجسته بادت عید ای خجسته پی ملکی
که با سیاست سامی و با هش هوشنگ.
فرخی.
زنگ همه مشرق به سیاست بزدودی
زنگ همه مغرب به سیاست بزدایی.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 98 ).
پس شاه او را پرسید که ای دیو وارون از کجایی و به چه کار آمده ای پیش من و او را دشنام داد و شاه آن از بهر سیاست گفت. ( اسکندرنامه نسخه خطی سعید نفیسی ).
بر امر و نهی گوهر طبع عزیز تو
در آتش سیاست صافی عیار باد.
مسعودسعد.
و عمارت بی عدل و سیاست ممکن نگردد. ( کلیله و دمنه ).
طوطی ار پیش سلیمان نطق بربندد رواست
کز سیاست بر سر مرغان رقیبش یافتم.
خاقانی.
سیاستی آغاز نهاد که اگر زیاد مشاهدت کردی از سیاست خویش مستزید گشتی. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
بگفتن با پرستاران چه کوشی
سیاست باید اینجا یا خموشی.
نظامی.
مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست نپاید. ( گلستان ). || قهر کردن و هیبت نمودن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). شکنجه. عذاب. عقوبت. ( ناظم الاطباء ) :

سیاست . [ سیا س َ ] (ع اِمص ) پاس داشتن ملک .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). نگاه داشتن . (دهار). حفاظت . نگاهداری . حراست . حکم راندن بر رعیت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رعیت داری کردن . (منتهی الارب ). حکومت . ریاست . داوری . (ناظم الاطباء) : از چنین سیاست باشد که جهانی را ضبط توان کرد. (تاریخ بیهقی ).
چنانکه کرد همی اقتضا سیاست ملک
سها بجای قمربود چندگاه مشار.

ابوحنیفه (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280).


عمر سیاست و عدل علی شجاعت و جود
سبیل سنت هر دو قدم گذار تو باد.

سوزنی .


نام عمر به عدل و سیاست سمر شده ست
امروز هم بعدل و سیاست سمر تویی .

سوزنی .


آن چنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی ... ابوالقاسم محمود راست . (کلیله و دمنه ). و دوست و دشمن به علو همت و کمال سیاست آن خسرو و پندار... اعتراف آوردند. (کلیله و دمنه ). پادشاهان را در سیاست رعیت بدان حاجت افتد. (کلیله و دمنه ).
من خضر دانشم تو سکندر سیاستی
هرچند خضر پیش سکندر نکوتر است .

خاقانی .


و هر کس از سیاست نفس خویش عاجز آید چون سیاست ولایتی وریاست امتی کند. (عقدالعلی ).
|| مصلحت . تدبیر. دوراندیشی :
خجسته بادت عید ای خجسته پی ملکی
که با سیاست سامی و با هش هوشنگ .

فرخی .


زنگ همه مشرق به سیاست بزدودی
زنگ همه مغرب به سیاست بزدایی .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 98).


پس شاه او را پرسید که ای دیو وارون از کجایی و به چه کار آمده ای پیش من و او را دشنام داد و شاه آن از بهر سیاست گفت . (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی سعید نفیسی ).
بر امر و نهی گوهر طبع عزیز تو
در آتش سیاست صافی عیار باد.

مسعودسعد.


و عمارت بی عدل و سیاست ممکن نگردد. (کلیله و دمنه ).
طوطی ار پیش سلیمان نطق بربندد رواست
کز سیاست بر سر مرغان رقیبش یافتم .

خاقانی .


سیاستی آغاز نهاد که اگر زیاد مشاهدت کردی از سیاست خویش مستزید گشتی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
بگفتن با پرستاران چه کوشی
سیاست باید اینجا یا خموشی .

نظامی .


مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست نپاید. (گلستان ). || قهر کردن و هیبت نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). شکنجه . عذاب . عقوبت . (ناظم الاطباء) :
سخاوت تو ندارد در این جهان دریا
سیاست تو ندارد بر آسمان بهرام .

عنصری .


سیاست کردنش بهتر سیاست
زلیفن بستنش بهتر زلیفن .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 65).


مردم که با وی بودند از این سیاست و حشمت بترسیدند و امان خواستند و از وی جدا شدند. (تاریخ بیهقی ). این ناحیت جز به شمشیر و سیاست و ... نایستد که قاعده ها بگشته است . (تاریخ بیهقی ). و برداشت کنم آن کسان را که در باب ایشان سیاست کرده باشم . (تاریخ بیهقی ).
چونکه بمن بنگری ز کبر و سیاست
من چکنم گر تر اضیاع و عقار است .

ناصرخسرو.


این هر سه [ گناه ] را در وقت سیاست فرمودندی . (نوروزنامه ). و این راهها و قمع مفسدان ... بسیاست منوط است . (کلیله و دمنه ).
ما را خبر ده از شب اول که زیر خاک
شب با سیاست ملکان چون گذاشتی .

خاقانی .


مثال داد تا شاهزاده را سیاست کنند... دستور چهارم چون بدانست که شاه فرزند را سیاست فرمود، جلاد را گفت : سیاست در توقف دار تا من بحضرت شاه روم و ضرر تعجیل و منفعت تأجیل سیاست بازنمایم . (سندبادنامه ص 171).
بسیاست او و تعصب و تصلب در دین و تمثیل و تنکیل او اشارت رفته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). نیشابور به هیبت و سیاست او بیارامید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
سیاست بین که میکردند از این پیش
نه با بیگانه با دُردانه ٔ خویش .

نظامی .


کسی کش در دل آمد سر بریدن
نیارست از سیاست بازدیدن .

نظامی .


چو شاهنشه در آن صورت نظرکرد
سیاست در دل و جانش اثر کرد.

نظامی .


ور ز عشق تو بگویم نکته ای
از سیاست بر سر دارم کنند.

عطار.


بچشم سیاست در او بنگریست
که سودای این بر من از شهر چیست .

سعدی .


یکی سوی دستور دولت پناه
بچشم سیاست نظرکرد شاه .

سعدی .


چون نباشد سیاست اندر شهر
ندرخشد سنان و خنجر قهر.

اوحدی .


|| ضبط ساختن مردم از فسق به ترسانیدن و زدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || محافظت حدود و ملک . || عدالت . || اجرای حکم بطور عدالت و آزار و اذیت . (ناظم الاطباء).
- سیاست اجتماعی . رجوع به انواع مشاورات و اساس الاقتباس ص 549 شود.
- سیاست اقتصادی ؛ طریقه ای که دولت یا حزبی در اداره ٔ امور اقتصاد کشور پیش میگیرد. (فرهنگ فارسی معین ).
- سیاست جسمانی (جسمانیه ) ؛ طریقه ٔ حفظ بدن و تقویت آن از برهم خوردن تعادل آن است . (فرهنگ فارسی معین از اخوان الصفا).
- سیاست فاضله ؛ یکی از اقسام سیاست ملک سیاست فاضله است که آنرا امانت خوانند و غرض از آن تکمیل خلق بود و لازمه اش نیل به سعادت است . (فرهنگ فارسی معین از اخلاق ناصری ).
- سیاست قلت . رجوع به انواع مشاورات و اساس الاقتباس ص 549 شود.
- سیاست مُدُن (مدینه ) ؛ یکی از اقسام حکمت علمی است و آن علم مصالح جماعتی است که در شهری و کشوری اجتماعی کرده اند بر مبنای تعاون بقای نوع و ترفیه زندگی افراد؛ و آن خود بر دو قسم است : یکی آنکه متعلق بملک و سلطنت است که علم سیاست نامند و دیگر آنچه متعلق بشرایع آسمانی و احکام الهی و دستورهای انبیا و اولیا است که علم نوامیس نامند. (فرهنگ فارسی معین از دستور).
- سیاست منزل ؛ تدبیر منزل . رجوع به تدبیر شود.
- سیاست موازنه ؛ عبارت است از ایجاد تعادل قدرت بین ملل بمنظور منع استیلا و تفوق یکی بر دیگری و در نتیجه برقرار داشتن صلح عمومی .
- سیاست ناقص (ناقصه ) ؛ از فروع سیاست مدنیه و یکی ازاقسام سیاست ملک است که آنرا تغلب خوانند، و غرض ازآن استعباد خلق بود و لازمه اش نیل به شقاوت و مذمت است . (فرهنگ فارسی معین از اخلاق ناصری ).
- سیاست نفسانی (نفسانیه ) ؛ سیاست تهذیب اخلاق و سلوک با اطرافیان و افراد تابع و دوستان است و انجام دادن افعال نیک و کارهایی که بمصلحت مردم باشد. (فرهنگ فارسی معین از اخوان الصفا).
- سیاست وجدانی . رجوع به انواع مشاورات و اساس الاقتباس ص 548 شود.

فرهنگ عمید

۱. اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور.
۲. درایت، باهوشی، خردمندی.
۳. [عامیانه، مجاز] حسابگری منفعت جویانه.
۴. برنامۀ کار یا شیوۀ عمل.
۵. [قدیمی] عقوبت، مجازات.
* سیاست کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن.
* سیاست مدن: [قدیمی] علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند.

۱. اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور.
۲. درایت؛ باهوشی؛ خردمندی.
۳. [عامیانه، مجاز] حسابگری منفعت‌جویانه.
۴. برنامۀ کار یا شیوۀ عمل.
۵. [قدیمی] عقوبت؛ مجازات.
⟨ سیاست کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] عقوبت کردن؛ مجازات کردن؛ تنبیه کردن.
⟨ سیاست مدن: [قدیمی] علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می‌کنند.


دانشنامه عمومی

علم حکومت.


وسواس


سیاست عموماً به مفهوم عمل اخذ تصمیم و اجرای آن برای کل جامعه است. در این میان معمولاً حکومت ها عامل سیاست ورزی و موضوع عمل، گروه ها، افراد و بخش های مختلف جمعیت هستند. به عبارت دیگر سیاست فعالیتی اجتماعی است که با تضمین نظم در نبردهایی که از گوناگونی و ناهم گراییِ عقیده ها و منافع ناشی می شود، می خواهد به یاریِ زور - که اغلب بر حقوق متکی است - امنیت بیرونی و تفاهم درونیِ واحد سیاسی ویژه ای را تأمین کند. امروزه سیاست موضوع علمی مستقل و یکی از حقایق غیرقابل اجتناب زندگی بشر است.
۱۳۹۴، مدیریت بازاریابی سیاسی / جنیفرلیز مارشمنت / ترجمه و ویرایش علمی پدرام باقرنژاد و بهرام خیری/انتشارات بهمن برنا
سیاست واژه ای عربی است که ریشهٔ آن به معنی «رام کردن اسب» است. این واژه در ادبیات فارسی بعضاً به معنی «اداره کردن» و «چاره کردن» هم آمده است. مثلاً معنی این جمله که «فلانی چهارپایش را سیاست کرد» به معنی پیدا کردن جا و چراگاه برای چهارپا است. واژهٔ سیّاس که هم ریشه با واژهٔ سیاست است به معنی «زیرک»، «حیله گر» و «رند» است. در برخی از متون قدیمی «سیاست کردن» به معنی «تنبیه کردن» هم آمده.امروزه در ادبیات روزمرهٔ ایران استفاده از واژه «سیاسی کار» معنی مثبتی ندارد و مراد از آن اشاره به کسی است که مسائل غیرسیاسی را قربانی منافع حزبی یا گروهی می کند یا کارهای غیرسیاسی جامعه نظیر امور عمومی را با مقاصد سیاسی از قبیل دست یابی به یک مقام بالاتر انجام می دهد. اما اصطلاح «سیاستمدار» اشاره به فردی دارد که در یکی از مدارج حکومتی مرجع تصمیم گیری است.
سیاست در معنای عام هرگونه راهبرد و روش و مشی برای اداره یا بهتر کردن هر امری از امور، (چه شخصی چه اجتماعی) است؛ و در اصطلاح اموری است که مربوط به دولت و مدیریت و تعیین شکل و مقاصد و چگونگی فعالیت دولت باشد. کوشش برای نگهداری یا بدست آوردن قدرت یا کاربست قدرت دولت در جهت هدف ها و درخواست های گوناگون. سیاست به معنای باستانی کلمه، دخالت در امر عمومی و به معنای جدید، شهر مدرن صنعتی است که کنشگرانش به سیستم سازمان دهنده آن مشروعیت می دهند.
در پاسخ به این پرسش که سیاست چیست، باید به نکته ای اشاره کرد و آن این است که این مفهوم در همهٔ جامعه، بستر وقوع سیاست به عنوان یک فعالیت علمی و نظری جامعهٔ انسانی است. مفهوم جامعه چنان در نزد علمای جامعه شناسی و مردم شناسان دیده می شود، از جمله مفاهیم قدیمی است که انسان ها به منظور رفع نیازها و رفع مشکلات خود به صرافت تجربه دریافته اند که با تشکیل جامعه بهتر می توانند بر مشکلات خود فائق آیند و نیازهای خود را مرتفع سازند، ضرورت پیدایش جامعه از سویی ریشه در انگیزه های غریزی و از سویی ریشه در رفتارها و اضطرارهای مادی دارند که انسان ها را احاطه کرده است، بشر ابتدایی با سیل مراحل تکامل زیستی و بیولوژیک خود به تدریج از غارها و کنام ها، که محل زیست و بود باش اصلی او به شمار می رفت خارج شده اند و یک جا نشینی در قالب گروه های متشکل از خانوارها را آغاز کردند، روند تکامل زیست شناسی بشر نیز حکایت از حرکت به سمت تشکیل جامعه دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

سیاست (politics)
فن و عمل حکومت بر کشورها و جوامع انسانی. موضوع سیاست حکمرانی و کشورداری است با رضایت کسانی که بر آن ها حکم رانده می شود و به موجب آن راه حل مسائل اجتماعی و اقتصادی و خواست های گوناگون دیگر از طریق فرایند بحث و مصالحه، نه با صدور فرمان یا اعمال زور، به دست می آید. سیاست به این معنا در واقع معادل مدیریت معقول و منطقی است واساساً نوعی فعالیت است، نه نوعی علم یا مجموعه ای از آراء، نظریات و قواعد. فعالیتی است مبتنی بر گوناگونی افکار و عقاید مختلف درباره هدف هایی که باید حاصل شوند و وسایل تحصیل آن ها. سیاست این گونه گونی را به مثابه واقعیت زندگی می پذیرد و می کوشد با بحث و گفت وگو و مصالحه و توافق نظریه های متعارض را با هم آشتی دهد. از همین روست که بیسمارک، صدر اعظم آلمان، سیاست را «هنر دستیابی به امور ممکن» خوانده است. سیاست را «علم قدرت» هم نامیده اند، قدرت سازمان یافته که با نهادهای فرمان دهنده و اجبارکننده همراه است. سیاست به نظر برخی صرفاً مبارزه و پیکار برای دستیابی به قدرت است و به گروه هایی که آن را به دست می آورند امکان می دهد تا سلطۀ خود را بر جامعه استوار کنند و از این امر سود ببرند. در این رویکرد مبارزات سیاسی مبارزاتی ناسالم و غیرشرافت مندانه است و کسانی که در آن شرکت می کنند، با روش های مشکوک فقط درپی منافع خودخواهانه هستند. این نظر جامعه را به نوعی سیاست گریزی و نهایتاً بی تفاوتی و محافظه کاری سوق می دهد. در رویکردی دیگر سیاست اساساً کوششی است به منظور استقرار نظم و عدالت، پاسداری از آزادی های فردی و نفع عمومی و مصلحت جمعی در جهت ایجاد همگونگی میان کلیه افراد در اجتماع. گرویدن به این یا آن نظر طبعاً در دوره ها، موقعیت ها و کشورهای مختلف فرق می کند و کلاً از وضع اجتماعی آن جوامع ناشی می شود. این که کدام یک از این دو نظر، عدالت گستری یا سلطه جویی، پیروز خواهد شد بستگی به آگاهی و بصیرت افراد آن جامعه دارد. نیز ← علوم_سیاسی؛ فلسفه_سیاسی

سیاست (کتاب). سیاست (کتاب)(Politika)
کتابی در فلسفۀ سیاست و نظریۀ دولت، تألیف ارسطو، به زبان یونانی، نوشته شده در قرن ۴ پ م. آنچه از این کتاب به دست ما رسیده، ناکامل و نامنظم است. براساس بخش بندی قدیم، سیاست در شش بخش و هشت کتاب تدوین شده است. نمی دانیم این بخش بندی از آن خود ارسطو است، یا اخلاف او کتاب را چنین نظم و نسق بخشیده اند. بخش اول، دربردارندۀ کتاب اول، به بحث دربارۀ خانواده و تدبیر منزل و بندگی و مالکیت و زناشویی اختصاص دارد. بخش دوم، دربردارندۀ کتاب دوم، دربارۀ نظریات افلاطون و بررسی حکومت های کارتاژ و اسپارت و کرت است. در بخش سوم، دربردارندۀ کتاب سوم، قانون اساسی و مسائل مربوط به آن بازنموده شده است. بخش چهارم، دربردارندۀ کتاب های چهارم و پنجم، انواع حکومت از الیگارشی، دموکراسی، جمهوری، و حکومت های حدوسط دموکراسی و جمهوری بررسی شده است. بخش پنجم، دربردارندۀ کتاب ششم، مطالعه ای است دربارۀ روش تشکیل دموکراسی ها، الیگارشی ها، و شیوه های پایدارماندن و استحکام بخشیدن به آن ها. بخش ششم، دربردارندۀ کتاب های هفتم و هشتم، به بحث دربارۀ حکومت آرمانی اختصاص دارد. در نظر ارسطو، دولت عالی ترین جلوۀ جامعه است. او با نظرات سقراط و افلاطون و سوفسطاییان و کلبیان دربارۀ دولت و سیاست مخالف بود. بررسی محققانه و دقیق ارسطو درباب سیاست، اگرچه ناکامل به دست ما رسیده، پایه بنای همۀ تحقیقات مدون در اعصار بعدی بوده است.

فرهنگ فارسی ساره

ساستار


فرهنگستان زبان و ادب

{politics} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] فن و شیوۀ ادارۀ کشور یا واحدی سیاسی، ازجنبۀ داخلی
{policy} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] مسیری که حکومت یا دولت یا حزب برای تحقق اهداف خود تعیین و طی می کند

نقل قول ها

سیاست روند تصمیم گیری اجرایی برای همهٔ اعضای گروهی است. به طور محدودتر، اشاره دارد به دستیابی و به کار انداختن حکم رانی سازمان یافته برای نظارت بر جامعهٔ انسانی، به ویژه یک دولت است. سیاست علاوه بر این، بررسی یا عملِ توزیع قدرت و منابعِ داده شده به یک جامعه ( که معمولا یک جمعیت سازماندهی شدهٔ سلسله مراتبی است) می باشد و همچنین به روابط دوسویه با جوامع دیگر رویکرد دارد.
• «اهداف نهایی سیاست از نیازهای زندگی بشری سرچشمه می گیرند. حتی ادامهٔ حیات در این دنیا به کوشش سازمان یافته نیازمند است. تشکیل یک نوع زندگی، که هدفش صرفاً بقا نباشد، به سازماندهی هرچه بیشتر نهادهای پیچیدهٔ سیاسی نیاز دارد. افراد بشر برای رهایی از مصایب طبیعی و تجاوزگری انسان های دیگر امنیت می طلبند. آنان به خوراک، پوشاک و مسکن نیاز دارند. آنان، همچنین به درجه ای کمتر از نیازهای ضروری، به افزارهای نیازمندند که از طریق آن ها استعدادهای اختصاصاً انسانی خود را تحقق بشخند؛ مثلاً، آنان به شیوه هایی برای کسب هویت و دوست یابی نیازمندند.»• «هیچ یک از نیازهای انسانی به صرف آرزو برآورده نمی شود. بشر در بهشت عدن زندگی نمی کند که طبیعت تمام خواسته هایش را برآورده کند. بقا و پیشرفت بشر به کار و کوشش او بستگی دارد. انسان ها باید به یاری مغزها و دست های خویش نهادهایی بنا کنند که به آنان امکان را بدهد.» -> متمدن شدن
• «در سطحی بالاتر و پیچیده تر، جامعهٔ سیاسی چارچوبی ارائه می دهد که به زندگی افرادش معنی و اعتبار می بخشد. جامعهٔ سیاسی گونه ای نظم انسانی را جانشین هرج ومرج می کند. جامعهٔ سیاسی همانند نمایشی است که برای شهروندانش نقش هایی تعیین می کند. مردم بر اساس این نقش ها به زندگی خود معنی می دهند.» -> توماس اسپریگنز
• «انسان بدون اجتماع و سیاست توان زندگی کردن ندارد. به محض تولد در جامعه متولد می شویم و جامعه نیز نیاز به اداره سیاسی دارد.»• «اگر جامعه را به مثابه یک پیکر سیاسی تعریف کنیم که با یک قدرت نهادینه بتواند سامان بخش زندگی عمومی باشد، اخلاق به مثابه نگاه ماست نسبت به آنچه فرد در رابطه با خودش و در رابطه با دیگری انجام می دهد.»• «وقتی کتاب اخلاق ارسطو را می خوانیم، انگار سیاست می خوانیم. او تلاش کرد میان اخلاق و سیاست پل بزند و برای این مقصود است که می گوید اخلاق، سیاست فردی است و از سوی دیگر سیاست، اخلاق اجتماعی است.» -> موسی اکرمی
• «من چهار حوزه می شناسم که حقیقت در آن ها خود را عیان می کند، همان هایی که من چهار رویهٔ برساختن حقیقت نامیده ام: هنر، عشق، سیاست و علم. خواست من از جوان ها این است که در این چهار شرط سیر کنند: با هنر در تمام اشکالش مواجه شوند؛ در عشق وفادارانه وارد شوند و برای مدتی طولانی بمانند؛ و در عمل سیاسیِ ساختن جهانی عادلانه، جهانی غیر از آنچه هست، مشارکت ورزند؛ و تا این اندازه از علم بی خبر نباشند، آن را به دست تکنولوژی یا سرمایه نسپارند.» -> آلن بدیو
• «هنر، آزادی و خلاقیت، جامعه را سریع تر از سیاست تغییر می دهد.» -> ویکتور پینچاک
• «قدرت سیاسی از لوله تفنگ خارج می شود.» -> مائو تسه تونگ
• « سیاستمدار شوم؟ نه، به هیچ قیمتی. سیاست جایی برای احساسات نیست و من نمی توانم بدون احساسات زندگی کنم. به همین دلیل سیاست برای من مناسب نیست.» -> جمالا
• «عشق و سیاست بیشترین امکان را برای مشاهده فراهم می آورد؛ برای مشاهده دقیق یک وضعیت بشری نه تنها باید درست و از نزدیک به آن نگاه کرد بلکه باید آن را در بزنگاه های خاص قرار داد.»• «سیاست ورزی و میل به تغییر و بهبود شرایط هم در همه آدم ها در هر دوره ای و در هرجایی وجود دارد.»• «سیاست با همه اهمیتی که دارد در روز وقت زیادی از ما نمی گیرد و مشغله عمده ما نیست. ما درگیری های روزمره کوچک خودمان را داریم که گرچه در یک سطح بزرگتر قابل اعتنا نیستند ولی در زندگی فردی آدم ها اهمیت دارند.» -> امیرحسن چهلتن
• «تمام رفتار و کردار، سیاست، اقتصاد و همه چیز دنیا مبتنی بر فلسفه است.»• «سیاست حکیمانه به نظر بنده آن سیاستی است که به محور عدل الهی، استوار باشد و هر سیاستی که از نقطهٔ شاهین عدل انحراف یابد، دیگر نمی تواند یک سیاست حقیقی و حکیمانه باشد.» -> مهدی حائری یزدی
• «بیایید دست به دست هم بدهیم و سیاست را در خدمت فرهنگ درآوریم. بیایید در قرن آینده با زبان فرهنگ با هم سخن بگوییم.»• «توسعهٔ جامع و پایدار، توسعه ای است که در آن اقتصاد و سیاست و فرهنگ با هم رشد بکنند، ولی اصل توسعهٔ سیاسی یعنی حرمت نهادن به مردم و مردم را باور کردن.»• «اگر سیاستمداران از منظر فرهنگ به قدرت و سیاست بنگرند، بسیاری از مشکلات و مسایل دنیای امروز حل خواهد شد.»• «جهان و مزایای آن متعلق به همهٔ بشریت است و هیچ سیاست مداری حق ندارد به نام تاریخ، ملت و فرهنگ خود خواست های ویژهٔ خود را بر جهان تحمیل کند.»• «از مشکلات روزگار ما این است که اصحاب فکر باید پای صحبت سیاستمداران بنشینند و تا این وضعیت ادامه یابد وضع جهان وضع خوبی نخواهد بود.»• «آن گاه می توان امیدوار به آینده بود که سیاستمداران شنوندهٔ سخنان اهل فکر و فرهنگ باشند و نه آن که اصحاب فرهنگ شنوندهٔ سخنان سطحی سیاستمداران.»• «سیاستمداران مهمان تاریخ هستند و دیر یا زود از سر سفره تاریخ برخواهند خواست.»• «پیامبران ماندگاران اند، چنان که فیلسوفان، عالمان، هنرمندان؛ ولی صاحبان قدرت که در دوران خویش زندگی شان دارای زرق و برق بوده است، در تاریخ مدفون می شوند.»• «بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران بوده و هستند که جهان را به اندازهٔ قد-و-قوارهٔ خیال خود خواسته اند و فاجعه تنها در خلط میان وهم و واقعیت نیست. فاجعه در این است که آن ها تمام قدرت جامعه و کشور خود را در راه تحقق چیزی به کار گیرند که اساساً وجود ندارد. بلافاصله در همین جا برای رفع هرگونه سوء تفاهم باید توضیح دهم که هیچ کس حق ندارد و نمی تواند از متفکران و سیاستمداران و مردمان یک جامعه بخواهد که دست از آرمان خواهی و اشتیاق به زندگی و جامعه ای عادلانه و انسانی تر بردارند و تسلیم امر واقع شوند.»• «من می دانم که علم را قدرتمندان پدید نمی آورند، اما فاجعه آن است که قدرتمندان یا بهتر است بگوییم سیاستمداران از علم و تکنولوژی در مسیر آنچه منافع خود می دانسته اند، سوء استفاده های فراوان کرده اند، چنان که از دین و فلسفه و هنر و سایر تجلیات روح بلند آدمی بهره برداری سوء شده و می شود.»• «معتقدم جوهر ادیان با آزادی، پیشرفت و ترقی انسان مغایرت ندارد و با عقل انسان و به کارگیری آن مخالفتی ندارد. معتقدم میان دین به این معنا با سیاست تضادی وجود ندارد.»• «متأسفانه سیاست و سیاستمداری در طول تاریخ و حتی دوران مدرن، ماهیت و روند مطلوبی نداشته و ندارد. هیچ وقت نگاه من به دنیای سیاست نگاه مثبتی نبوده است؛ گرچه معتقدم در دنیایی که همه چیز آن سیاسی شده و سیاست بر پایه زور، فریب و دروغ استوار است، یک متفکر ناچار است به سیاست بیاندیشد، قبل از آنکه به آن اقدام کند. تأمل و تدبر در سیاست برای هر کسی که خود را نسبت به انسان و انسانیت دارای تفکر و مسؤولیت می داند امری ضروری و لازم است.»• «همیشه سیاست ضد اخلاق بوده است و نه تنها اخلاق توسط حکومت های دیکتاتور و مستبد پایمال شده بلکه در جوامعی که حکومت دموکراتیک هم داشته اند اخلاق قربانی سیاست شده است.»• «تاریخ نشان داده است که در زمان وقوع جنگ ها، سیاستمداران با هم می جنگند و نمایندگان فرهنگ و تمدن با هم به تبادل نظر می پردازند.»• «سیاست جدی ترین واقعیت در زندگی جمعی است که نمی توان به آن نیاندیشید، ولی حتی نمی توان دامن اندیشه و رفتار را از تأثیر آن بازکشید؛ ولی آنچه دل رباست و زندگی را معنی دار می کند، اخلاق و ادب است.» -> محمد خاتمی
• «کسانی که وارد عرصهٔ سیاست می شوند باید مثل شطرنج بازِ ماهر، حرکات و تغییرات بعدی عرصه را نیز محاسبه و پیش بینی کنند.» -> علی خامنه ای
• «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر‏‎ ‎‏بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد، و این ها را هدایت کند به طرف آن‏‎ ‎‏چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به‏‎ ‎‏انبیاست. دیگران این سیاست را نمی توانند اداره کنند.»• «‏سیاست یک ارثی نیست که مال دولت باشد، یا مال مجلس باشد، یا مال افراد خاصی‏‎ ‎‏باشد. سیاست معنایش همین وضع آن چیزهایی ‏‏‏‏ که در یک کشوری می گذرد از‏‎ ‎‏حیث ادارۀ آن کشور. همۀ اهالی این کشور در این معنا حق دارند. دین اسلام یک دین سیاسی است. یک دینی است که همه‏‎ ‎‏چیزش سیاست است، حتی عبادتش.‏»• «سیاست خدعه نیست، سیاست یک حقیقتی است.‏»• «اسلام دین سیاست است.‏» -> روح الله خمینی
• «سلطنتِ درویشیِ هنر، بزرگ تر و ماندگارتر از امپراتوری سیاست است.»• «تاریخ شاهد است هنر هر از گاهی توانسته تکانه سیاست ها شود، ارزش ها را دیگرگون و در نتیجه، روح ملت ها را بهتر از سیاست، رهبری کند.»• «میان سیاست و رهبری، تفاوت کلانی است.» -> فرهاد دریا
• «سیاست، در مدت کمی به آنچه در طول قرن ها ساخته شده بود ضربه زد. امید و اعتماد مردم را از بین برد. ارزش قانون، جامعه، عدالت و بخصوص عدالت را از میان برداشت.» -> داریو فو
• «به فکرم رسیده است که «وقتی هنر تحت الحمایه سیاست قرار می گیرد» درست بدان می ماند که زنی نتواند بدون اجازه شوهرش جایی برود یا کار مستقلی انجام بدهد.» در «نون نوشتنمحمود دولت آبادی -> »
• «ممکن است یک نویسنده به اندازه یک سیاست مدار و یا یک جهان گشا در تغییر سرنوشت دنیا دخالت داشته باشد.» (بی منبع)• «حکومت جهان به دست افراد دیگری غیر از آنهائی که در صحنه سیاست هستند، می باشد.» (بی منبع) -> بنیامین دیسرائیلی
• «کلام، ابزار سیاستمداران است. در دوران امروز هم واقعیتش این است که در عالم سیاست آنچه بیشترین کارکرد را دارد، تبلیغات سیاسی با گسترش رسانه هاست و تبلیغ لزوماً حقیقت را نمی گوید.»• «ماکیاولی در واقع پردهٔ فریب را کنار زد و واقعیت های جاری در سیاست را بیان کرد.»• «اساسی ترین حکم اخلاق حوزهٔ عمومی یعنی سیاست، چیزی است به نام «مصلحت» و اکثر فسادها به علت سوءاستفاده از این حکم است. در این حوزهٔ سیاست، ، چه در سیاست داخلی چه بین الملل و شما نمی توانید همه آنچه را که می گذرد درجا بیان کنید چون بیانش شاید عوارض و عواقبی داشته باشد. مصلحت اندیشی در حوزه اخلاق سیاسی پذیرفته است اما سوءاستفاده از آن مجاز نیست و آنچه اتفاق می افتد سوءاستفاده از مفهوم مصلحت است.» -> مصلحت بر حقیقت تقدم دارد
• «در عالم سیاست، چانه زنی غیراخلاقی نیست اما به شرطی که اعلام شود چانه زنی صورت می گیرد چون توازن قدرت در عالم سیاست خیلی مهم است.»• «وقتی اشتباهی رو می شود سیاستمدار حق ندارد با دروغ و قصه بافتن، قضیه را توجیه کند. یکی از شهامت های سیاستمدار با اخلاق، اعتراف به اشتباهش است. ما از سیاستمدار اصلاً انتظار نداریم که هرگز اشتباه نکند اما انتظار داریم وقتی عیان شد که اشتباه کرده است، اعتراف کند.»• «پاسداری از اخلاق اصلاً موکول به نیت افراد نیست. من تنها می توانم به عملکردها نگاه کنم و قضاوت کنم. اگر این ها نباشد، سیاست، همانی می شود که مردم راجع به آن فکر می کردند که «سیاست پدر مادر ندارد.» این سازوکارها معمولاً در قانون های اساسی و قوانین آمده اما مشکل آنجاست که در برخی کشورها قانون، نادیده گرفته شود و مردم بی پناه شوند؟»• «اگر در سیاست مصلحت جایی دارد، در قوهٔ قضاییه مصلحت هیچ جایی ندارد، آنجا فقط حق است که حکم می راند.»• «دفاع از قانون یعنی دفاع از اخلاق در عالم سیاست. شهروند باید شهامت داشته باشد.» -> خشایار دیهیمی
• «شکی نیست که اینترنت می تواند در خدمت سیاست های متعارض باشد و تأثیرات متناقضی تولید کند. مثلاً، می توان همه شکل های سنتی تفکر و سازمان های سلسله مراتبی از بالا به پایین را یافت؛ ولی در ضمن اینترنت برای خلق شکل های بدیعی از بحث، رویارویی و بسیج جمعی مردم اهمیت دارد و روش های سنتی احزاب موجود در سیاست را زیر سؤال می برد. البته تا آنجا پیش نمی روم که بگویم اینترنت دستاورد دموکراسی است ولی ابزارهای زیادی به ما می دهد که می تواند برای پیشبرد دموکراسی مفید باشد.»• «باید همواره به هستهٔ اصلی فهمِ دموکراسی برگردیم: قدرت مردم. «مردم» را نباید طبقات پایین یا یک گروه قومی (ethnos) در نظر گرفت، یعنی اجتماعی در پیوند با خاک یا خون، بلکه جمعی از افرادند که سیاست مداران حرفه ای یا مدیران دولتی نیستند. پیش فرض برابری، توانایی همگان به حکومت داری است.»• «افزایش مشارکت شهروندان در سیاست، تغییر اساسی در دموکراسی نمایندگی و گردهمایی های عمومی چیزی است که هم اکنون محتاج آنیم.» -> ژاک رانسیر
• «هیچ چیز در دنیای سیاست غیرممکن نیست.»• «دنیای سیاست هم مانند دنیا ورزش، رقابتی است.»• «یک سیاستمدار واقعی زمانی سیاستمدار است که بتواند از بروز جنگ و نزاع جلوگیری کند و چنانچه سیاستمداری وارد جنگ شد، سیاست و سیاستمدار هر دو شکست خورده اند.»• «سیاستمدار باید کاری کند که بر جنگ پیروز شود و اجازه ندهد که جنگی اتفاق بیفتد؛ نه اینکه در جنگ پیروز شود.»• «برخی سیاستمداران می خواهند جنگی انجام شود تا در آن پیروز شوند و بر مبنای آن منافع شخصی و حزبی خود را در جامعه پیش ببرند که به نظر من سیاستمداری که بر این مبنا وارد جنگ شود، شکست خورده است.» -> حسن روحانی
• «شعار من این است: اگر هوای آزادی را داشته باشی، حقیقت هوای خودش را خواهد داشت. گفته من مبتنی بر حقیقت، گفته ای است که جمعی از مردمِ آزاد و آزاده برسرِ حقیقت بودنش توافق کرده اند. اگر ما زحمتِ برقراریِ آزادی سیاسی را بکشیم، حقیقت هم خودش به عنوان پاداش نصیب مان می شود.» (بی منبع)• «کسی که تحمل حتی یک بحث دربارهٔ سیاست بین المللی را نداشته باشد نمی تواند مدعی دموکراسی باشد.» (بی منبع) -> ریچارد رورتی
• «زندگی در گفتمان ولایت بر اساس قانون خدا و پیوند بین معنویت و سیاست است.» -> ابراهیم رئیسی
• «یکی از بزرگترین اشتباهات نخبگان سیاسی، قاطی کردن دموکراسی با اکثریت گرایی بود. در حالی که دموکراسی خیلی بیشتر از یک صندوق رأی است. دموکراسی به جدایی واقعی قدرت ها، حکمفرمایی قانون، آزادی بیان، رسانه آزاد و متنوع، حقوق زنان و … است. اگر تو هیچ یک از این ها را نداری پس اکثریت گرایی داری، نه یک دموکراسی درست.»• «نباید بگوییم که به سیاست علاقه ای نداریم و باید فراجناحی عمل کنیم و با مردم ارتباط داشته باشیم. در زندگی چیزهایی هست که فقط در ارتباط با افرادی که متفاوت با ما هستند به دست می آیند. تنوع ارزشمند است و زمان دفاع از آن فرا رسیده است.» -> الیف شفق
• «کنش سیاست خارجی کشورها نیز در خلأ شکل نمی گیرد و از سیاست داخلی شان نشئت می گیرد. از این منظر است که متفکران علوم سیاسی و روابط بین الملل با اذعان به ارتباط دوسویه میان سیاست داخلی و سیاست خارجی، سیاست خارجی را تداوم سیاست داخلی کشورها و سیاست داخلی را متأثر از سیاست خارجی می دانند که خروجی این تعامل دوسویه می تواند در توسعه یافتگی یا عدم توسعه یافتگی آنها نقش بسزایی داشته باشد.» -> بهرام قاسمی
• «هنرمند با سیاست کاری ندارد. یک هنرمند نمی تواند سیاسی باشد. نزدیک کردن تمام انسان های دنیا به همدیگر و ایجاد صلح و آزادی و انسانیت وظیفهٔ هنرمند است.» -> محمدعلی کشاورز
• «چه بانگ شومی است بانگ سیاست؛ اَه، چه توهینی!// خدای را به گاهِ سحر شکرگذارم که دغدغه و شور امپراتوری روم ندارم.// بسی غنیمت، بسی سعادت// که نه قیصرم، نه پادشاه جهانم.» -> یوهان ولفگانگ گوته/ فاوست، آئرباخ کلر در لایپزیک
• «انسان ها در سیاست همیشه قربانیان ساده دلِ فریب و خود فریبی بوده و خواهند بود؛ و تا زمانی که نیاموزند، منافع طبقاتی این یا آن گروه را در پشت عبارات اخلاقی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی و وعده های آن ها جستجو کنند، قربانی خواهند شد.» (بی منبع)• «این حقیقتی است کهن، که در سیاست باید اغلب از دشمنان آموخت.» (بی منبع) -> ولادیمیر لنین
• «سیاست نوعی تدبیر است، یک نوع موضع اخلاقی نیست. یعنی در مقابل مسائل موجود و مسائلی که من ایجاد نکرده ام چه کاری کنم که بهترین باشد، نه اینکه از ابتدا به ساکن یک ارزش مطلقی را بتوانم اجرا کنم.»• « از لحاظ کاربرد روز اتخاذ می شود. در ابتدا داده های موقعیت را در نظر می گیرید و از سوی دیگر موقعیت را شما انتخاب می کنید. موقعیت موجود است. این موقعیت، وضعیت اقتصادی است، وضعیت اشتغال است، وضعیت اختلاف طبقات است، وضعیت درآمدهاست، وضعیت عدم اشتغال جوانان است، در قبال این ها یک تدبیر اندیشیده می شود. در سیاست است که تدبیر وجود دارد.» -> بهترین
• «در اخلاق، ارزش ها می تواند مطلق و می تواند شخصی باشد. در سیاست این ارزش ها مطلق نیست، کاربردی است. باید بتوان در روزمره از آن استفاده کرد و شخصی نیست بلکه جمعی است. یک سیاستمدار اخلاقی نفعِ جمع و یا اکثریت را در نظر می گیرد، نه نفعِ فرد را در صورتی که در اخلاق می توانیم حقِّ فرد را در نظر بگیریم. نمی گویم تقابل، ولی هر کاری کنید میان سیاست و اخلاق یک فاصله ای باقی می ماند.»• «در سیاست مسئله ای که مهم است، قدرت است. خیلی ساده بگویم مسئلهٔ اخلاق، الزاماً مسئلهٔ قدرت نیست. مسئلهٔ سیاست، مسئلهٔ قدرت است. در این قدرت، حقیقت تابع سیاست می شود، ارزش ها تابع سیاست می شوند، چون اصل بر قدرت است و شما نمی توانید کار سیاسی بدون قدرت انجام دهید؛ در نتیجه، حقایق اخلاقی یا غیراخلاقی راجع به فضایل و … هر کاری کنید باید تابع حفظ آن قدرت و تدبیر باشید. اخلاق از لحاظی یک امر فردی است. خود شخص و وجدان فرد مطرح است، نه نظر کل جمع. همیشه یک گسستی بین این دو بوده است. حالا حق این است که از طریق تعلیم و تربیت، آگاهی دادن، نوشته ها، اشاعهٔ فرهنگ سالم سعی کنیم به نحوی موقعیتی را فراهم کنیم که اصول اخلاقی در یک مقیاس وسیع تری قابل حفظ باشد، علی رغم این که هیچ وقت با سیاست روز منطبق نخواهد بود.»• «هر کاری کنید شما می توانید اخلاق و سیاست را تا حدودی نزدیک به هم کنید ولی نمی توانید به طور تام این دو را برهم منطبق کنید.»• «سیاستمدار گاهی در هر صورت مجبور است یک تدبیری داشته باشد.»• «سیاستمدار به تدبیر می اندیشد بدون این که بخواهد اخلاق مطلقی را بیان کند.»• «تدبیر مستلزم شناخت واقعیت و بهترین گزینه براساس آن واقعیت است. ملاک واقعیت است. واقعیت عینی را در نظر می گیرید و اینکه بهترین گزینه را چه کنید؟ تدبیر همین مفهوم را می رساند.»• «سیاست یعنی تدبیر. به هیچ عنوان نمی توان سیاست و تدبیر را از هم جدا کرد.»• «سرنوشت را فرهنگ می سازد نه سیاست.» -> کریم مجتهدی
• «من سیاست را نمی فهمم. همیشه از هرچیزی که نفهمم گریزانم.» -> هوشنگ مرادی کرمانی
• «سیاست و اداره کشور باید بر اساس عقل و عاطفه باشد نه بر اساس لجاجت و انتقام.»• «دین اسلام مشحون از سیاست است و حکومت و سیاست جزو بافت اسلام است، اگر به کسی بگویند در سیاست دخالت نکن معنای آن این است که تو دین نداشته باش.»• «هرگاه دین و ارزش های آن ابزار سیاست و حکومت گردد و از دین برای مقاصد سیاسی یا سرکوب افراد و نیروها استفاده شود، واکنش طبیعی آن جز سکولاریسم یا لائیک نخواهد بود.» -> حسینعلی منتظری
• «خصیصهٔ ستیزه جویانهٔ سیاستْ سویه ای نفی کننده نیز دارد که همان ایجاد «ما» ست برای مقابله با «آن ها». بدون این نزاع آگونیستی هیچ سیاستی وجود ندارد.» -> شانتال موفه
• «واقعیت این است که در شرایط کنونی سیاست بر فرهنگ چیره شده است. بر اساس آموزه های فرهنگی، ما موظف به پذیرش دیگری هستیم که به خاطر تفاوت های ایدئولوژیک و عادت های روزمره لزوما تفکری مشابه ما ندارد. ممکن است ما در یک سیاره، دولت، شهر یا حتی یک خانواده زندگی کنیم؛ اما در هر حال شکاف عمیقی بین نسل ها وجود دارد. فرهنگ در واقع پلی بین افراد است، در شرایطی که سیاست و تندروی تمام پل ها را خراب کرده است.»• «چیزی که با فرهنگ آمیخته می شود را نمی توان از راه سیاست پالایش کرد.» -> عطاءالله مهاجرانی
• « سیاست جهان خاص خود را دارد. باید یک فرد سیاسی درک نماید زمانی که برای مردم کار می کنی تا حد امکان باید به صداهای که منحصر به کرکترشان می شود، جهت درمان به دردشان گوش شنوا داشته باشی، هرچند که از آزادی بیان حرف می زنی باید روی دیفیمیشن (Defamation) توجه جدی حقوقی داشته باشیم.»• «عدم تعریف قوی از سیاست باعث این شده که سیاست همیش یک پدیده بدنام باشد، اما من فکر می کنم که تعریف واقعی از سیاست اینست که سیاست واقعی، وظیفهٔ است با معیار خیلی قوی و بلند که تمام عرصه های دیگر را زیر چتر خود دارد. اما متأسفانه سیاست هیچگاهی معیاری نبوده، سیاست معمولاً از سوی افرادی که مسلکی نبوده اند تعریف شده؛ در بعضی موارد از سیاست سوء استفاده شده است.»• «خواسته ها، توقعات و حفظ باورهای مردم خیلی مهم است. در سیاست یکی از بخشهای بزرگ و مهم، متشکل از ارزش هاست.»• «سیاست مدار نه با تعریف سنتی که ریا و نیرنگ است بلکه به معنای سیاستی که حقایق جامعه را با تفکر و عقلانی تحلیل می کند…» -> فرخنده زهرا نادری
• «من به هیچ وجه آدم سیاسی نیستم و به نظرم هنر هیچ ربطی به سیاست ندارد.» -> آناهیتا نعمتی
• «اینکه تا امروز نیرویی ظالم بر جهان حکمرانی می کرده است و اینکه علم سیاست در کودکی خود به سر می برد از امتناع فلاسفه برای ارائهٔ مفیدترین معرفت ها به کسی که تشخیص را محدود می کند، آشکار می شود.» -> مری ولستون کرافت
• «این ها نمی دانم چطور توی چشم مردم نگاه می کنند؟ این روزنامه نگارها را من نمی دانم فردا با چه آبرویی می آیند با یکی دیگر می خواهند مصاحبه کنند؟ این قلم ها چرا شکسته؟ این زبان ها چرا بسته شده؟ این دهان ها چرا خفه شده؟ این سیاستمدارها چرا این قدر بی انصاف اند، چرا این قدر بی وجدان اند؟ دنیا چرا این قدر تاجر خون است؟» «خطبهٔ نماز جمعه؛ درباره جنگ ۱۹۸۲ لبنان» -> اکبر هاشمی رفسنجانی
• «درستکاری بهترین سیاست است.» -> انگلیسی
• «سیاست پدر و مادر ندارد.» -> فارسی
• «سیاست از خاک انداز آلوده تر است.» -> عربی لبنانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اصلاح و تدبیر (اداره امور) کشور در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی را سیاست گویند.
مفاد سیاست در معنای لغوی، تدبیر، اصلاح و تربیت است؛ از این رو، در معانی امر و نهی کردن مردم، ریاست کردن، حکم راندن، مصلحت اندیشیدن، کیفر دادن، تربیت و ادب کردن، تمرین دادن حیوانات، به اصلاح چیزی همت گماردن و نگاهداری و حراست، به کار رفته است.

سیاست از دیدگاه صاحب نظران
مفهوم سیاست از دیدگاه صاحب نظران علم سیاسیت چندان روشن نیست و همه تعریفهایی که از این واژه شده، نسبی است و هر کدام ناظر به یک یا چند بُعد آن است‏ و همین مسئله مفهوم سیاست را در ردیف مفاهیم پیچیده و دشوار قرار داده است. علت پیچیدگی و دشواری آن، یکی فزونی مباحث و موضوعات گوناگونی است که با سیاست پیوند خورده است، و دیگری شمول و فراگیری سیاست نسبت به همه افراد و گروههای جامعه بشری است. بدیهی است موضوع مطالعه و پژوهش هر اندازه گسترده و اجزاء و آحاد گوناگون آن، پراکنده و ناهمگون باشد، ارائه تعریف جامع و فراگیر نسبت به همه مصادیق آن، دشوارتر خواهد بود.
تعریف سیاست به اداره کشور
یا امور مرتبط با اداره کشور و ارتباط آن با خارج،
هرچند تعریفی به نسبت جامع، یا جامع‏ترین تعریفها است، لیکن حدود این تعریف روشن نیست و هر صاحب نظری از نگاه خود می‏تواند بر گستره آن بیفزاید یا آن را محدود کند.

سیاست در کتب فقهی
در کتب و ابواب فقه بابی مستقل به سیاست اختصاص نیافته است؛ لیکن برخی فقها کتابی مستقل در موضوع سیاست یا برخی شئون مربوط به آن نگاشته‏اند، مانند «تنبیه الامّة و تنزیه الملّة» نوشته میرزای نائینی (م. ۱۳۵۵ ه. ق)، «قاطعة اللجاج» نگاشته محقق کرکی (م ۹۴۰ ه. ق)، «ولایت فقیه» اثر امام خمینی (م ۱۴۰۹ ه. ق)، «الفقه، السیاسة» نگاشته سید محمد شیرازی (م ۱۴۲۲ ه. ق) و «دراسات فی ولایة الفقیه» نوشته حسینعلی منتظری (م ۱۴۳۱ ه. ق).

سیاست در ابواب فقهی
...

[ویکی فقه] سیاست (فقه). اصلاح و تدبیر (اداره امور) کشور در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی را سیاست گویند.
مفاد سیاست در معنای لغوی، تدبیر، اصلاح و تربیت است؛ از این رو، در معانى امر و نهی کردن مردم، ریاست کردن، حکم راندن، مصلحت اندیشیدن، کیفر دادن، تربیت و ادب کردن، تمرین دادن حیوانات، به اصلاح چیزى همت گماردن و نگاهداری و حراست، به کار رفته است.
العین، واژه «سوس» ج۷، ص۳۳۶.
مفهوم سیاست از دیدگاه صاحب نظران علم سیاسیت چندان روشن نیست و همه تعریفهایى که از این واژه شده، نسبی است و هر کدام ناظر به یک یا چند بُعد آن است‏ و همین مسئله مفهوم سیاست را در ردیف مفاهیم پیچیده و دشوار قرار داده است. علت پیچیدگى و دشوارى آن، یکى فزونى مباحث و موضوعات گوناگونى است که با سیاست پیوند خورده است، و دیگرى شمول و فراگیرى سیاست نسبت به همه افراد و گروههاى جامعه بشری است. بدیهى است موضوع مطالعه و پژوهش هر اندازه گسترده و اجزاء و آحاد گوناگون آن، پراکنده و ناهمگون باشد، ارائه تعریف جامع و فراگیر نسبت به همه مصادیق آن، دشوارتر خواهد بود.
مبانى سیاست ج۱، ص۶- ۷.
در کتب و ابواب فقه بابى مستقل به سیاست اختصاص نیافته است؛ لیکن برخى فقها کتابى مستقل در موضوع سیاست یا برخى شئون مربوط به آن نگاشته‏اند، مانند «تنبیه الامّة و تنزیه الملّة» نوشته میرزای نائینی (م. ۱۳۵۵ ه. ق)، «قاطعة اللجاج» نگاشته محقق کرکی (م ۹۴۰ ه. ق)، «ولایت فقیه» اثر امام خمینی (م ۱۴۰۹ ه. ق)، «الفقه، السیاسة» نگاشته سید محمد شیرازی (م ۱۴۲۲ ه. ق) و «دراسات فى ولایة الفقیه» نوشته حسینعلی منتظری (م ۱۴۳۱ ه. ق).

سیاست در ابواب فقهی
...

واژه نامه بختیاریکا

تَفیل؛ شَندِره؛ دَنگ

جدول کلمات

پولتیک

پیشنهاد کاربران

سیاست= ساستاری
سیاسی= ساستاریک

( به کسر سین ) تدبیر و اصلاح امور٬ مراقبت و اداره مملکت، رعیت داری٬ مردم داری.
قانون نشانه سیاست است و هیچ سیاستی بدون قانون اجرا نمی شود.
هر برنامه ای در قانون نوعی تدبیر برای نظم و اداره امور است.
( قانون برنامه بایدها و نبایدهاست )
سیاست دو نوع است:
۱ - سیاست عادلانه. ( اعتدال )
۲ - سیاست ظالمانه. ( افـراط )
امام علی ( ع ) :
«سیاست عادلانه سه چیز است: مدارا توأم با دوراندیشی، استیفای حقوق همراه با عدالت، احسان و بخشش همراه با میانه روی. »
( میزان الحکمة، ج6، ص2622 )
ای به صلابت سمر وی به سـیاسـت مثل
وی به شجاعت علم وی به مهابت نشان
کاشانی
امام حسن ( ع ) :
«مفهوم و معنای سیاست آن است که حقوق خدا و حقوق موجودات زنده و حقوق مردگان را رعایت کنی. »
( بحارالانوار، ج73، ص318، ح6 )
سلیمانیت رامعجز همین بس کز تو می آید
که در وقت سـیاسـت خاطر موری نرنجانی
کاشانی

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اِکایان ( سنسکریت: اِکایانَ )
نایا ( سنسکریت )
کایوتیل ( سنسکریت: کایوتیلیَشاسترَ )

پاسول. شهربری.

زیرَکی
- سیاسی = زیرَک گَر
- سیاسیون = زیرَک گَران
- سیاست مدار = زیرَک مَند
- سیاست گذار = زیرکَرت گُذار , ایما ( اشاره ) به دینکَرت مزدیسناها ( زرتشتیان )
- با سیاست = زیرَک مَنِش
- رَجُل سیاسی = زیرَک مَرد
- سیاسی شده = دِژ زیرَک شُده
- جُرمِ سیاسی = تاوانِ زیرک گَری , تاوانِ دِژ زیرَک شُدِگی
- جُرمِش سیاسیِ = تاوانِش زیرَک گَریِ
- کارِ سیاسی = زیرَک کاری
- سیاسی بودن = زیرَک گَر بودن
- بازیِ سیاسی = بازیِ زیرَک گَرانِ
- با سیاست رفتارکردن = زیرَک مَنِشانِ رَفتار کردَن.
واژه ( ( ایما ) ) که اینمن ازان بهره بردم واژه ای پارسی و با واژه ( ( این ) ) هم ریشه است. واژه ( ( ایما ) ) در سنگ نوشته های دارا ( داریوش ) بزرگ بکار رفته که گواه دیگری بر پارسی بودن واژه ( ( ایما ) ) دارد. اینکه چگونه واژه ( ( ایما ) ) برابر واژه ( ( اشاره ) ) شده و به زبان عربی راه یافته باید گفت که این واژه نخست بگونه ( ( ایمایی کردن ) ) برابربا ( ( اینو اونکردن ) ) یا ( ( اشاره به دور و نزدیک کردن ) ) در امده سپس ( ( ایمای ) ) یا ( ( ایماء ) ) گشته است. در پایان باید دوباره گوشزد کنم که واژه ( ( ایما ) ) یک واژه پارسی است.

سیاست = شهرآوری ( شهر = کشور و فرمانروایی + آور = جوینده )

Administration

رویکرد

شهردانی

سیاست یک واژه تازی و از ریشه " سئس و سیاس" و برابر با واژه " رند " پارسی است و واژه هایی چون :زیرک ، باهوش و. . . فرانمود آن می باشد .
رندیک =سیاست
رندوری = سیاسی
رندور=سیاستمدار

ریشه کلمه ی سیاست از ساس می آید. و ریشه اصلی آن در زبان سومری sag می باشد که به معنی رهبری کردن، هدایت کردن ( گروهی از افراد می باشد. )

ساستار واژه ای اوستایی که برابر آن در ساسنکریت شاستر است و به چم حکومت کردن است.

فرایندی که منطقی با مشورت و برنامه ریزی بوده و در ادامه به پایان بخشیدن به یک فرایند و یا مداومت در اجرای حیات آن فرایند منجر گردد گرفته می شود.

سیاست انگیختن :مجازات کردن ، و با خشم و غضب رفتار کردن.
از شهی کو سیاست انگیزد
دشمن و دیو هر دو بگریزد
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 591 )

کشور داری یا دیپلماسی دارای یک گوهر یا سرشتی است و یا ساده تر گفته شود یک هنر است. Mara Prochnow در این باره می گوید: // آدم می شود دیپلماسی را چنین بنامد, یک نان کیک را به گونه ایی میان چند تن پخش کند که هریک گمان کند بزرگترین تکه آن را دریافت کرده است. می توان همچنین گفت ترسویی ( بزدلی ) است اگر آدم بر آن شود بزرگترین تکه را به یکی از آنها بدهد\\ . بزرگ گمنامی هم گفته: // دیپلماسی هنری است که بشود به گونه ایی با پا روی پای دیگری رفت و او درد آنرا بر داشت کند ولی فریاد نزند\\.

در گویش دری افغانستان
سیاست گر = سیاست مدار
سیاست کردن = تنبیه کردن و یا زور گفتن

واژه �سیاست� از واژه پارسی پهلوی �ساستار� به معنی �فرمانروای ستمگر� گرفته شده است و به معنی �روش خشک و سرکوبگرانه� در کشورداری است. ریشه خود واژه �ساستار� نیز مانند ساس و سوسک به واژه پارسی باستان �سوسکا� بازمی گردد به معنی �خشک�!


ساستار، کشورگری، شهربری

راهبرد

من واژه ای به نام خورشه ابداع کردم



Xurše

سیاست مدار

Xurše dan

رویه . . . . سیاست رویه دار. . . . سیاست مدار

سیاسَت
با نِگَرِش به پارسیِ اِمروز بَسته به کاربُرد :
کِشوَرداری ، جَهان داری ، مَردُم داری
کِشوَرآرایی ، جَهان آرایی
کِشوَرگَردانی ، جَهان گَردانی ، مَردُم گَردانی
چاره گُزیری، گُزیرمانی ، گُزیرتاری
گُزیر به مینه یِ چاره وَ گُشایِشِ دُشواری هاست.

باسیاست کم شانس

ساماندهی امور جمعی بشر


کلمات دیگر: