کلمه جو
صفحه اصلی

افلاطون

فارسی به انگلیسی

plato

Plato


فرهنگ اسم ها

اسم: افلاطون (پسر) (یونانی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: aflātun) (فارسی: افلاطون) (انگلیسی: aflatun)
معنی: نام فیلسوف معروف یونان، شاگرد سقراط و معلم ارسطو، ( اَعلام ) فیلسوف یونانی [حدود، پیش از میلاد] شاگرد سقراط و معلم ارسطو، بنیانگذار مدرسه ی آکادمیا، دارای نوشته های فراوان از جمله: جمهوریت، نوامیس و محاورات، ( در اعلام ) نام حکیم معروف یونان، نام فیلسوف یونانی وپیرو سقراط و مؤسس فلسفه آکادمی

(تلفظ: aflātun) (در اعلام) نام حکیم معروف یونان.


مترادف و متضاد

plato (اسم)
افلاطون

فرهنگ فارسی

ابن ارسطون یا اریستن از شاگردان فیثاغورس بود که با سقراط نزد او تلمذ می نمود لیکن در زمان حیات سقراط اشتهاری در میان علمائ نداشت .

لغت نامه دهخدا

افلاطون. [ اَ] ( اِ ) مقل که بهندی گوگل گویند. ( مؤید الفضلاء ).

افلاطون. [ اَ ] ( اِخ ) ابن ارسطون یا اریستن. از شاگردان فیثاغورس بود که با سقراط نزد او تلمذ می نمود، لیکن در زمان حیات سقراط اشتهاری در میان علماء نداشت. وی بزرگ زاده و از خاندانهای معروف علم یونان است و خود بتمام فنون طبیعی آگاهی داشت. آثار گرانبهایی در علوم فلسفی تصنیف نمود که در آن بیشتر به اغلاق و رمزنویسی پرداخت. گویند افلاطون در حال گام زدن به تعلیم متعلمان می پرداخت و بهمین جهت بفرقه مشائیان شهرت یافتند. در اواخر زندگانی امور تعلیم و تربیت را به ارشد شاگردان خود تفویض کرد و خود عزلت گزید و در آغاز بیشتر بسرودن اشعار می پرداخت. در سخن سرایی بغایت فصاحت رسید. با اینکه با سقراط در حوزه درس فیثاغورس شرکت داشت چون بیشتر به شعر و خطابه پرداخت در فلسفه بکمال سقراط نرسید. در حدود هیجده سالگی دوباره بسقراط برخورد و سقراط از شعر نکوهش میکرد و میگفت بنیان شعر بر تخیل است نه بر حقیقت جویی ، در حالی که حقیقت جویی شایسته انسان است. از آن زمان شاعری را ترک گفت و حدود ده سال در خدمت سقراط بسر برد. گویند هشتاد و یکسال عمر کرد. در سال 427 ق. م. ولادت یافت و در347 ق. م. درگذشت. افلاطون پس از شهادت استاد یک چندجهانگردی کرد. این مسافرتها گاه بخاطر کسب علم و بدست آوردن کتاب و زمانی بمنظور اجراء و تشکیل حکومت بر اساس نظریه خویش در سرزمین غیر از مولد خود بود. او وطن خویش را منحط و غیرقابل برای حکومت مقصود خودمیدانست. معالاسف دریافت که سرزمینهای دیگر نیز رشد کافی برای درک حکومت جمهوری مقصود او را ندارند. در این مسافرتها مورد خشم بعضی امراء آن سرزمینها قرار گرفت و به بندگی و اسارت افتاد و سرانجام بکمک یکی از مریدانش آزاد گردید و همان دوستش باغهایی در اطراف آتن برای او خرید و بدو هدیه کرد که تا به آخر همانجا اقامت گزید و از درآمد آن ارتزاق کرد و یکی از آن باغها را مجلس درس خود قرار داد. دوره تدریس وی نیمه اول قرن چهارم قبل از میلاد ( معاصر با داریوش دوم و اردشیر دوم ) بود و چون باغی را که وقف تعلیم و متعلمان کرده بود آکادمیا نام داشت فلسفه وی بفلسفه آکادمی معروف شد و پیروان او را آکادمیان نامیدند.
فلسفه و تعلیمات افلاطون : از تعلیمات شفاهی او چیزی معلوم نیست و آثار کتبی او حدود سی رساله است که نفیس ترین و در عین حال فصیح ترین حکمت و بلاغت یونان باستان بشمار می رود. همه آن رسائل بصورت مکالمه تصنیف شده و بر اثر ارادت او به استادش همواره یک طرف مکالمه سقراط قرار دارد. در بعض رسائل که مربوطبه دوران جوانی او است شیوه سقراط بدون کم و کاست بکار رفته ، یعنی سقراط از طرف سوءالی میکند و جواب او را موضوع بحث قرار داده و سرانجام بدون آنکه جواب صحیح را بدست بدهد بطلان آنرا آشکار میسازد و مقصود سقراط که کشف خطا و گمراهی طرف مقابل است روشن میگردد. اما در بعضی رسائل دیگر که مربوط به دوران کمال اوست بروش سقراط اکتفا نکرده و بتدریج آراء و عقاید خود را بیان میدارد و فلسفه افلاطون را باید از همین آثار استنباط نمود. او کتابها و رسائل خویش را بنام کسانی که در آن کتابها از آنان بحث میشد می نامید و بسیاری از آنها در همان اوائل انتقال علوم یونان بعالم اسلام بعربی برگردانده یا تحریر شد. افلاطون با آنکه بر اثر درک محضر سقراط شعر و صنعت را خوار می پنداشت ،خود ذوق و قوه شاعری سرشار داشت و مقام علمی او بخصوص در ریاضیات بسیار والا بود و گویند بر سردر باغ آکادمی نوشته بود: «هرکس هندسه نمیداند وارد باغ نشود». بهمین جهت می توان گفت افلاطون در حکمت جمع میان طریقه استدلال و تعقل و قوه شاعری و تخیل نموده و با آنکه احتراز از دنیا و پرهیز از آلایش آنرا بر حکیم واجب می شمرد در امور معاش و سیاسات تحقیق میکرد بلکه غایت حکمت را حسن سیاست میدانست و عمل سیاست را تنهادرخور حکیم می پنداشت و همواره درصدد بود که آراء و عقاید سیاسی خود را بمرحله عمل درآورد و در این راه بسیار کوشید و چنانکه گفتیم با حکمرانان خارج آتن قرار گذاشت که در سرزمین حکمرانی آنان حکومت مقصود راتشکیل دهد، ولی در عمل با شکست مواجه گردید و سرانجام از سیاست کناره گرفت و بحکمت پرداخت. در سیاست نظر و عقیده افلاطون همچون فلسفه اش متوجه امور واقعی نیست و بیشتر بتخیل پرداخته و در عین اینکه برتری نژادی یونانیان را مردود میداند اصولاً بافراد توجهی ندارد و هیئت اجتماع را که دارای وحدت است اصل میداند وافراد را که متکثرند مورد توجه قرار نداده است. هیئت اجتماع وقتی بکمال می رسد که از اموال و سایر متعلقات صرفنظر نموده و حتی خانواده فردی هم وجود نداشته و همه به اشتراک زندگی کنند، زیرا اصل افراد جامعه است چنانچه در فلسفه نیز اصل اشیاء مثال است و جزئیات سایه و اظلال مثل هستند. بهرحال اجتماع مانند فرد که از سه جزء ترکیب شده از سه طبقه تشکیل می گردد. اول اولیاء امور یعنی حکماء که بمنزله قوه عاقله اند ودر جماعت حکم سر را دارند. دوم سپاهیان که حافظ و نگهبان اجتماع اند و بمنزله قوه غضبیه هستند و حکم سینه را دارند. سوم پیشه وران و ارباب صنایع و زارعان که رفع احتیاجات بوسیله آنهاست و حکم شکم را دارند.همه این طبقات باید با هم کار کنند و تحت نظر دولت که مظهر جماعت است باشند. این عقاید را در رساله معروف به سیاست یا جمهور که معروفترین آثار او است بیان داشته ؛ اما خود نیز در اواخر عمر بدین نکته توجه نمود که چنین حکومتی بیشتر جنبه آرزو و تخیل دارد وبهمین جهت رساله ای دیگر بنام «نوامیس » تألیف کرد وبه جنبه عمل نزدیکتر شد و قوانین و نظامات را تابعاوضاع و احوال اقتصادی و جغرافیایی دانست و وظیفه اصلی دولت را تعلیم و تربیت افراد شمرد.

افلاطون . [ اَ] (اِ) مقل که بهندی گوگل گویند. (مؤید الفضلاء).


افلاطون . [ اَ ] (اِخ ) ابن ارسطون یا اریستن . از شاگردان فیثاغورس بود که با سقراط نزد او تلمذ می نمود، لیکن در زمان حیات سقراط اشتهاری در میان علماء نداشت . وی بزرگ زاده و از خاندانهای معروف علم یونان است و خود بتمام فنون طبیعی آگاهی داشت . آثار گرانبهایی در علوم فلسفی تصنیف نمود که در آن بیشتر به اغلاق و رمزنویسی پرداخت . گویند افلاطون در حال گام زدن به تعلیم متعلمان می پرداخت و بهمین جهت بفرقه ٔ مشائیان شهرت یافتند. در اواخر زندگانی امور تعلیم و تربیت را به ارشد شاگردان خود تفویض کرد و خود عزلت گزید و در آغاز بیشتر بسرودن اشعار می پرداخت . در سخن سرایی بغایت فصاحت رسید. با اینکه با سقراط در حوزه ٔ درس فیثاغورس شرکت داشت چون بیشتر به شعر و خطابه پرداخت در فلسفه بکمال سقراط نرسید. در حدود هیجده سالگی دوباره بسقراط برخورد و سقراط از شعر نکوهش میکرد و میگفت بنیان شعر بر تخیل است نه بر حقیقت جویی ، در حالی که حقیقت جویی شایسته ٔ انسان است . از آن زمان شاعری را ترک گفت و حدود ده سال در خدمت سقراط بسر برد. گویند هشتاد و یکسال عمر کرد. در سال 427 ق . م . ولادت یافت و در347 ق . م . درگذشت . افلاطون پس از شهادت استاد یک چندجهانگردی کرد. این مسافرتها گاه بخاطر کسب علم و بدست آوردن کتاب و زمانی بمنظور اجراء و تشکیل حکومت بر اساس نظریه ٔ خویش در سرزمین غیر از مولد خود بود. او وطن خویش را منحط و غیرقابل برای حکومت مقصود خودمیدانست . معالاسف دریافت که سرزمینهای دیگر نیز رشد کافی برای درک حکومت جمهوری مقصود او را ندارند. در این مسافرتها مورد خشم بعضی امراء آن سرزمینها قرار گرفت و به بندگی و اسارت افتاد و سرانجام بکمک یکی از مریدانش آزاد گردید و همان دوستش باغهایی در اطراف آتن برای او خرید و بدو هدیه کرد که تا به آخر همانجا اقامت گزید و از درآمد آن ارتزاق کرد و یکی از آن باغها را مجلس درس خود قرار داد. دوره ٔ تدریس وی نیمه ٔ اول قرن چهارم قبل از میلاد (معاصر با داریوش دوم و اردشیر دوم ) بود و چون باغی را که وقف تعلیم و متعلمان کرده بود آکادمیا نام داشت فلسفه ٔ وی بفلسفه ٔ آکادمی معروف شد و پیروان او را آکادمیان نامیدند.
فلسفه و تعلیمات افلاطون : از تعلیمات شفاهی او چیزی معلوم نیست و آثار کتبی او حدود سی رساله است که نفیس ترین و در عین حال فصیح ترین حکمت و بلاغت یونان باستان بشمار می رود. همه ٔ آن رسائل بصورت مکالمه تصنیف شده و بر اثر ارادت او به استادش همواره یک طرف مکالمه سقراط قرار دارد. در بعض رسائل که مربوطبه دوران جوانی او است شیوه ٔ سقراط بدون کم و کاست بکار رفته ، یعنی سقراط از طرف سوءالی میکند و جواب او را موضوع بحث قرار داده و سرانجام بدون آنکه جواب صحیح را بدست بدهد بطلان آنرا آشکار میسازد و مقصود سقراط که کشف خطا و گمراهی طرف مقابل است روشن میگردد. اما در بعضی رسائل دیگر که مربوط به دوران کمال اوست بروش سقراط اکتفا نکرده و بتدریج آراء و عقاید خود را بیان میدارد و فلسفه ٔ افلاطون را باید از همین آثار استنباط نمود. او کتابها و رسائل خویش را بنام کسانی که در آن کتابها از آنان بحث میشد می نامید و بسیاری از آنها در همان اوائل انتقال علوم یونان بعالم اسلام بعربی برگردانده یا تحریر شد. افلاطون با آنکه بر اثر درک محضر سقراط شعر و صنعت را خوار می پنداشت ،خود ذوق و قوه ٔ شاعری سرشار داشت و مقام علمی او بخصوص در ریاضیات بسیار والا بود و گویند بر سردر باغ آکادمی نوشته بود: «هرکس هندسه نمیداند وارد باغ نشود». بهمین جهت می توان گفت افلاطون در حکمت جمع میان طریقه ٔ استدلال و تعقل و قوه ٔ شاعری و تخیل نموده و با آنکه احتراز از دنیا و پرهیز از آلایش آنرا بر حکیم واجب می شمرد در امور معاش و سیاسات تحقیق میکرد بلکه غایت حکمت را حسن سیاست میدانست و عمل سیاست را تنهادرخور حکیم می پنداشت و همواره درصدد بود که آراء و عقاید سیاسی خود را بمرحله ٔ عمل درآورد و در این راه بسیار کوشید و چنانکه گفتیم با حکمرانان خارج آتن قرار گذاشت که در سرزمین حکمرانی آنان حکومت مقصود راتشکیل دهد، ولی در عمل با شکست مواجه گردید و سرانجام از سیاست کناره گرفت و بحکمت پرداخت . در سیاست نظر و عقیده ٔ افلاطون همچون فلسفه اش متوجه امور واقعی نیست و بیشتر بتخیل پرداخته و در عین اینکه برتری نژادی یونانیان را مردود میداند اصولاً بافراد توجهی ندارد و هیئت اجتماع را که دارای وحدت است اصل میداند وافراد را که متکثرند مورد توجه قرار نداده است . هیئت اجتماع وقتی بکمال می رسد که از اموال و سایر متعلقات صرفنظر نموده و حتی خانواده ٔ فردی هم وجود نداشته و همه به اشتراک زندگی کنند، زیرا اصل افراد جامعه است چنانچه در فلسفه نیز اصل اشیاء مثال است و جزئیات سایه و اظلال مثل هستند. بهرحال اجتماع مانند فرد که از سه جزء ترکیب شده از سه طبقه تشکیل می گردد. اول اولیاء امور یعنی حکماء که بمنزله ٔ قوه ٔ عاقله اند ودر جماعت حکم سر را دارند. دوم سپاهیان که حافظ و نگهبان اجتماع اند و بمنزله ٔ قوه ٔ غضبیه هستند و حکم سینه را دارند. سوم پیشه وران و ارباب صنایع و زارعان که رفع احتیاجات بوسیله ٔ آنهاست و حکم شکم را دارند.همه ٔ این طبقات باید با هم کار کنند و تحت نظر دولت که مظهر جماعت است باشند. این عقاید را در رساله ٔ معروف به سیاست یا جمهور که معروفترین آثار او است بیان داشته ؛ اما خود نیز در اواخر عمر بدین نکته توجه نمود که چنین حکومتی بیشتر جنبه ٔ آرزو و تخیل دارد وبهمین جهت رساله ای دیگر بنام «نوامیس » تألیف کرد وبه جنبه ٔ عمل نزدیکتر شد و قوانین و نظامات را تابعاوضاع و احوال اقتصادی و جغرافیایی دانست و وظیفه ٔ اصلی دولت را تعلیم و تربیت افراد شمرد.
مقام افلاطون در فلسفه : افلاطون از سقراط طریق کسب آموخت و متوجه کلیات عقلی گردید و از افکار و آراء دانشمندان پیشین از فلاسفه و سوفسطائیان و بخصوص هرقلیطوس و فیثاغورس و برمانیدس و انکساگورس بهره ٔ کامل برد و ذوق خویش را بنور عقل هدایت نمود و همچنانکه سقراط فلسفه ٔ خویش را به امور اخلاقی محدود ساخته افلاطون هم مباحثات خود را به اخلاق و سیاست متوجه ساخت ولیکن بحقیقت عالم خلقت هم توجه داشت ولی به امور طبیعی چندان توجهی نکرد. اساس حکمت وی بر این است که محسوسات ظواهرند نه حقایق و اصیل ، و بهمین جهت علم بدانهاتعلق نمی گیرد و تنها معقولات متعلق علم هستند و نظریه ٔ مُثُل (ج ِ مثال ) افلاطون از همین جا پیدا می شود. به این معنی که تمام امور عالم اعم از مادی و معنوی اصل و حقیقتی دارد که نمونه ٔ کامل اوست که بحواس ظاهردرک نمی شود و تنها عقل آنرا درمی یابد که همان نمونه ٔ کامل را فلاسفه ٔ ما مثال گفته اند: مثلاً انسان را مثالی و شجاعت و دوستی و وحدت را مثالی ، یعنی هر امری را فرد کاملی است که بخودی خود آن امر است . در مثل انسان کامل یا مثال انسانی ، فی حد نفسه انسان است که آن فارغ از زمان و مکان و تغیر است و آنچه از آن بحواس ما درمی آید ظاهرند و متغیر و نسبی و بمنزله ٔ سایه ای از مثال خود هستند و وجودشان به نسبت بهره ایست که از مثال خود دارند و هرچه بهره بیشتر باشد بحقیقت نزدیک تر خواهند بود. و تمثیل غار افلاطون در بیان این نظریه معروف است . و از بیان افلاطون چنین برمی آید که علم و معرفت مراتب دارد و آنچه بحس درمی آید حدس و گمان است نه علم واقعی . و بهر حال علم تذکر است یعنی روح پیش از حلول در بدن در عالم مجردات بوده و بحقایق مثل آگاه و چون بعالم کون و فساد آمده آن حقایق را فراموش کرده اما بکلی محو و نابود نشده و اشباحی از آن مثل را درمی یابد و چون بکوشد حقایق را بیاد می آورد. و ضمناً باید توجه داشت که در نظر افلاطون مثل نیزدارای مراتب است و مراتب معرفت با توجه بدانها تفاوت می یابد.
آثار افلاطون : قفطی آرد: این مصنفات از او است : 1 - کتاب السیاسة که حنین بن اسحاق آنرا تفسیر کرده است . 2 - کتاب النوامیس که حنین آنرانقل کرده و بار دیگر یحیی بن عدی ترجمه کرده است . ثاون گوید: فلاطون کتابهای خود را اقوالی قرار داده بودکه آن اقوال ر ا از زبان کسان دیگر حکایت و اسم آن کس را به کتاب خویش میداد و از آنجمله است قول موسوم به تااجیس در فلسفه . قول موسوم به لاخس در شجاعت . قول موسوم به ارسطا در فلسفه . قول موسوم به خرمیدس در عفت . و دو قول موسوم به الفیبیادس در جمیل . قول موسوم به اوثودیمس . قول موسوم به غورجیاس . دو قول موسوم به افیا و رسائل دیگر مانند این فروطاغورس ، اوثوفرن ،قرطن ، فاذن ، ثااطاس قیلو، طوفون قراطولس ، سوفسطسن ، طیماوس که آنرا یحیی بن عدی اصلاح کرده است . فرمانیدس ،فدرس ، مانن ، مینس ، ابرخس ، مانکسانس ، اطلیطقوس . و نیز ابن الندیم از غیر طریق ثاون کتب افلاطون آنچه را که خود دیده یا ازثقه ای شنیده است چنین نقل میکند: طیماوس سه مقاله . کتاب المناسبات بخط یحیی بن عدی . کتب افلاطون به اقرطن ، در نوامیس بخط یحیی بن عدی . کتاب التوحید، در نفس و عقل و جوهر و عرض . کتاب طسطس . کتاب تأدیب الاحداث . و اصول الهندسه ترجمه ٔ قسطا. افلاطون مؤلفات خود را به مراتب تقسیم کرده و هر مرتبه مرکب از چهار کتاب که آنرا رابوع نامد. (از فهرست ابن الندیم ) (از تاریخ الحکماء قفطی ) (از سیر حکمت در اروپا).
نام افلاطون در ادبیات و اشعار فارسی بسیار بکار رفته و گاه او را با دیوژن خم نشین اشتباه کرده و خم نشین خوانده اند:
چو عاجزوار باید عاقبت مرد
چه افلاطون یونانی چه آن کرد.

نظامی .


کسی را کان سخن در گوش رفتی
گر افلاطون بدی از هوش رفتی .

نظامی .


کار با عمامه و قطر شکم افتاده است
خم درین مجلس بزرگیها به افلاطون کند.

صائب .


و رجوع به جمهور افلاطون ترجمه فؤاد روحانی و لباب الالباب وتاریخ گزیده و تاریخ کلام شبلی نعمانی و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 3 ص 12 و تاریخ علوم عقلی دکتر صفا و عیون الاخبار و قاموس الاعلام ترکی و دائرةالمعارف فارسی و ترجمه ٔ رسائل افلاطون شود.

دانشنامه عمومی

آریستوکلس ملقب به پلاتون، پلاتو یا افلاطون (به یونانی باستان: Πλάτων،‏ با تلفظ: /ˈplaton/ˈ) ‏(۴۲۸/۴۲۷ پ. م تا ۳۴۸/۳۴۷ پ. م) دوّمین فیلسوف از فیلسوفان بزرگ سه گانه یونانی (سقراط، افلاطون و ارسطو) است. افلاطون نخستین فیلسوفی است که آثار مکتوب از او به جا مانده است. همچنین بسیاری او را بزرگ‍ترین فیلسوف تاریخ می دانند و کتاب جمهور او را مهم ترین کتاب تاریخ برمی شمارند که در آن به رابطه فرد و ساختار سیاسی، روانشناسی اخلاق، مفهوم عدالت، رابطه خرد و حکومت و برابری زن و مرد می پردازد از این رو برخی او را پدر فمینیسم و همچنین پدر ایدئالیسم می دانند.پارمنیدس، فیثاغورث،سقراط
(به یونانی: تنومند)
طبق بعضی روزشمارها ۴۲۴ همچنین ۴۲۸ پ. م
افلاطون در آتن در سال ۴۲۷ قبل از میلاد در یک خانوادهٔ قدرتمند سیاسی و اشرافی متولد شد. گفته می شود نام اصلی او آریستوکلس بود که بعدها به سبب تنومندیش به افلاطون—برگرفته از صفت «پهن» (πλατύς) در زبان یونانی—شهرت یافت. او از بچگی بسیار تیزهوش بود و پدرش برای او معلمانی در زمینه های موسیقی، فلسفه، ژیمناستیک، و ادبیات گرفته بود. فیثاغورث بر او تأثیرگذار بود همچنین وی در بیست سالگی برای تکمیل معارف خود شاگرد سقراط شد. این مصاحبت و شاگردی به مدت هشت سال ادامه یافت هرچند در این مسئله شبهاتی وجود دارد. افلاطون در ۳۹۹، پیش از میلاد شاهد اعدام خودخواسته آموزگارش سقراط به حکم دادگاه آتن بود و در اینباره نوشته است که سقراط پیشنهاد فرار از آتن را رد کرد. پس از اعدام سقراط، افلاطون آتن را به قصد مگارا ترک کرد. او برای چندین سال در شهرهای یونان و کشورهای بیگانه نظیر مگارا به گردش پرداخت و پس از سفری به سیسیل در سال ۳۸۷، در چهل سالگی به آتن بازگشت و مکتبی فلسفی ایجاد کرد که به نام آکادمی مشهور است. تعلیمات وی در آن جا بر اثر دو بار سفری که در سال ۳۶۶ و ۳۶۱ به سیسیل داشت به تعویق افتاد. افلاطون در سال ۳۴۷ درگذشت و رهبری آکادمی خود را به اسپئوسیپوس که خواهرزاده و همچنین شاگردش بود، واگذاشت.

دانشنامه آزاد فارسی

اَفلاطون (ح ۴۲۸ـ ح ۳۴۷پ م)(Plato)
اَفلاطون
اَفلاطون
اَفلاطون
فیلسوف یونانی، یکی از خلاق ترین و نافذترین اندیشمندان در فلسفۀ غربی. افلاطون در خانواده ای اشرافی در دموکراسی آتنی متولد شد. هنگام جوانی بلندپروازی های سیاسی داشت، اما با مشاهدۀ رفتار رهبران سیاسی حاکم بر آتن سرخورده شد. سرانجام در سلک شاگردان سقراط قرار گرفت؛ سقراط در جست وجو برای یافتن حقیقت اخلاقی از راه پرسش و پاسخ های جدلی (دیالکتیکی) با کسی که دعوی داشتن دانش می کرد، کار پیش گامانه ای را آغاز کرده بود. افلاطون شاهد بود که سقراط در ۳۹۹ پ م به فرمان دموکراسی آتن اعدام شد. او در ۳۸۷پ م «آکادمی» را در آتن بنیاد نهاد؛ مؤسسه ای که غالباً نخستین دانشگاه اروپا دانسته شده است. آکادمی برنامۀ درسی جامعی داشت، از جمله در رشته هایی چون اخترشناسی، زیست شناسی، ریاضیات، نظریۀ سیاسی و فلسفه. ارسطو نامدارترین شاگرد این آکادمی است. نوشته های برجای مانده از افلاطون همگی به صورت مکالمه اند و گاه از زبان یک راوی بیان می شوند. در این آثار، عقاید فلسفی طرح شده اند و به سیاق مکالمه یا مناظره ای میان دو تن یا بیشتر عنوان شده اند و مورد بحث و انتقاد قرار گرفته اند. نخستین مجموعۀ آثار افلاطون شامل ۳۵ مکالمه و سیزده نامه است. اصالت تعداد اندکی از مکالمه ها و اکثر نامه ها در معرض تردید بوده است. به نظر می رسد که در نخستین مکالمه ها، سقراط همان گونه طرح و توصیف شده است که افلاطون وی را در حین کار می دید، یعنی کسی که از شهروندان مهم آتن دربارۀ معتقداتشان سؤال می کرد. تعدادی از این مکالمه ها شکل مشخص یکسانی دارند. سقراط به کسی که دربارۀ موضوع اخلاقی خاصی ظاهراً مطالب زیادی می داند برمی خورد و به او اعتراف می کند که اطلاعی از آن موضوع ندارد و از شخصی که مدعی دانایی است می خواهد که ذهن وی را روشن کند. مکالمه های زیر از این جمله اند: خارمیدس (دربارۀ خویشتن داری، که به «میانه روی» نیز ترجمه شده است)، لوسیس (دربارۀ دوستی)، لاخِس (دربارۀ شجاعت)، پروتاگوراس (دربارۀ ساختار فضیلت ها)، ائوتوفرو (دربارۀ دین داری) و کتاب یکم جمهوری (دربارۀ دادگری). گروه مشخص دیگری از مکالمه ها آن هایی اند که محاکمه و مرگ سقراط به سبک نمایش نامه های شورانگیز در آن ها توصیف شده است. برخی از آن ها عبارت اند از دفاعیه، که در آن سخنان سقراط در دفاع از خویش در هنگام محاکمه اش به جرم بی دینی و فاسدکردن جوانان آتنی روایت شده است؛ کریتون، که در آن سقراط پیشنهاد دوستش کریتو را در مورد کمک به وی برای گریختن از زندان و مرگ بررسی و رد می کند و فایدون، صحنۀ مرگ سقراط، که او در آن راجع به نظریۀ مُثُل، ماهیت روح و موضوع نامیرندگی به بحث می پردازند. هرچند به نظر می رسد که در مکالمه های نخستین سقراط همان گونه توصیف شده است که افلاطون وی را می شناخت، لیکن چنین می نماید که مکالمه های دوره های میانی متأخر بر تحول فلسفی خود افلاطون دلالت دارند، اگرچه شخصیتی به نام سقراط غالباً بحث ها را هدایت می کند. دورۀ میانی را مرحلۀ بزرگ سازندۀ اندیشۀ افلاطون دانسته اند، مرحله ای که با نقش اساسی نظریۀ مُثل مشخص می شود. نمونه های بارز آثاری که در این مرحله نوشته شده اند عبارت اند از سمپوزیوم، حاوی بحثی دربارۀ عشق به منزلۀ نیروی محرک جست وجوی مُثل؛ تیمائوس، که از مُثل به عنوان الگوهایی در بازسازی اصول جهان هستی استفاده می کند؛ جمهوری، یعنی طولانی ترین، پیچیده ترین، و بلندپروازانه ترین کار افلاطون در زمینۀ معرفی ماهیت دادگری در روح و در دولت؛ و، مسلماً، چنان که ذکر شد، فایدون. به نظر می رسد که در آثار متأخر دیگر به بررسی نظریۀ مُثل به عنوان محوری اصلی در طرح ریزی فلسفۀ حقیقی پرداخته نمی شود. بلکه در آن ها از این نظریه انتقاد می شود و در باب شماری از دیگر مسائل فلسفی، غالباً به نحوی مجرد، گفت وگو میشود. برخی از این آثار عبارت اند از تئایتتوس، که در پی تعریفی برای دانش برمی آید و نمونه ای به دست می دهد که چگونه به کمک مباحثه می توان به رشد و شکوفایی عقاید پرداخت؛ پارمنیدس (که با ارزیابی انتقادی نظریۀ مُثُل آغاز می شود)؛ سوفسطایی، که از بودن و نبودن بحث می کند تا سوفسطایی را از فیلسوف متمایز کند؛ مرد سیاسی، که نقش سیاستمدار حقیقی در شهر آرمانی را تجزیه و تحلیل می کند؛ فیلبوس، دربارۀ رابطۀ بین لذت و خیر؛ و قوانین، آخرین کار ناتمام افلاطون، که در آن قوانینی پیشنهاد می شود که برای میانجی شدن بین خردگریزی آدمی و شناخت خردمندانه مورد نیازند. در بطن فلسفۀ سازندۀ افلاطون نظریۀ مُثُل یا ایده های او قرار دارد. این عقیده شالودۀ اساسی نگرش او دربارۀ شناخت، نظریۀ اخلاقی، روان شناسی، تلقی او از دولت و دیدگاهش دربارۀ هنر را تشکیل می دهد. نظریۀ مُثل عمدتاً بر عقاید اخلاقی اطلاق می شود. با این حال، بهترین راه برای فهم آغازین مُثل، مقایسۀ آن ها با هستی های ریاضی است، درست همان کاری که افلاطون در کتاب جمهوری در مورد تصویر خط کرده است. تأثیر افلاطون بر تاریخ بعدی فلسفه بس عظیم و ماندگار بوده است. آکادمی او، اگرچه زمینه ساز تعالیم بسیار متفاوتی بود، تا ۵۲۹ م برجا بود و آن گاه یوستینوس اول، امپراتور بیزانس، به بهانۀ مغایرت تعالیم آکادمی با مسیحیت، آن را تعطیل کرد. در انگلستان، آیین افلاطون در قرن ۱۷ به همت رالف کادورت و اشخاص دیگری که به افلاطونیان کیمبریج شهرت یافتند جانی تازه گرفت. اندیشمندان بریتانیایی در قرن ۱۹ به افلاطون همچون منبعی برای ارزش ها و معتقدات ویکتوریایی در زمینۀ آموزش و پرورش نظر کردند. در قرن ۲۰، چهره های برجسته ای چون کارل پوپر و هانا آرنت در باب افلاطون و آثارش کندوکاو کرده اند تا دریابند که عقاید او تا چه حد زمینه ساز خودکامگی یا تمامیت خواهی است. آلفرد نورت وایتهد، با ژرف کاوی در این تاریخِ فکریِ چشمگیر، نتیجه گرفت که تاریخ فلسفه، چیزی جز مجموعه ای از حواشی بر نوشته های افلاطون نیست.

نقل قول ها

افلاطون، فیلسوف یونانی. زادروز: حدود (۴۲۷ - ۳۴۷ پیش از میلاد)
• «او هیچگاه نظیر خود را در این عالم نداشته... این یک مسیح بود و مردی که درباره اش تقدیر مقرر داشته بود باید از دیگران برتر باشد.»• «هنگام پادشاهی کوروش، ایرانیان آزادی داشتند و همه مردان آزاد بودند و سرور و فرمانروای بسیاری از مردمان دیگر نیز بودند. فرمانروایان رعایای خود را در آزادی سهیم کرده بودند؛ چون سربازان و سرداران همه را به یک چشم می دیدند و با همه به برابری رفتار می کردند، سربازان در موقع خطر آمادهٔ جانفشانی بودند، و در جنگ با جان می کوشیدند. اگر در میان ایرانیان مرد خدردمندی بود که می توانست اندرزی بدهد که مردمان را سودمند باشد، چنان می کردند که همهٔ مردم از خردمندی او استفاده کنند، پادشاه بر کسی حسد نمی ورزید اما بهمه آزادی می داد تا آنچه می خواهند بگویند، و آنکس را که اندرز بهتر می داد ورای بهتر می نهاد، گرامی تر می داشت. این بود که کشور از هر لحاظ پیشرفت کرد و بزرگ شد، زیرا افراد آزادی داشتند، و در دمیان آنان محبت بود و نسبت بهم، حس خویشاوندی می کردند»• «برای تحصیل سعادت باید اخلاق خوب را پیروز ساخت و بر ضد اخلاق بد باید جنگید، حکومت مانند یک فرد است و وظیفه او تربیت کردن افراد در دایره فضایل اخلاقی است.» -> (Der Staat (Politeia
• «به مصداق این ضرب المثل قدیمی: هم سن و سال ها از دیدار یکدیگر مشعوف گردند.» -> Phädrus ۲۴۰c / Sokrates
• «پیکر آدمی، مقبره روح است.» -> احتمالآ نقل قولی از فیثاغورس است/ Gorgias ۴۹۳a۲-۳
• «چه نیک بخت، کسانی که از آن چه نیکوست، بهره ورند.» -> Gastmahl / Sokrates
• «روح، اسیر جسم و ادغام شده در او است، بالاجبار، واقعیت را از درون آن یا از پشت میله های محبس خود می نگرد و نه با دید نامحدود خویش.» -> Phaidon ۸۲e
• «روح، فناناپذیر است، که آن چه در جنبش دا ئمی است، فنا نپذیرد.» -> Phädrus ۲۴۵c
• «عالم، ابدی و مداوم است. هیچ چیز نبوده و هیچ چیز هم نخواهد بود، که آن چه در است، مجموع و مرتبط است.»Parmenides -> حال
• «نسل آدمی، درواقع زمانی از رنج و تیره روزی نجات خواهد یافت که گروهی از فلاسفه راستین و ناب در صدر حکومت قرار گیرند، یا اینکه، حکومت ها به طرز معجزه آسایی مبدل به فیلسوفان حقیقی شوند.» -> politischen Werdegang im ۷. Brief/ درباره چگونگی روند سیاستگرایی خود، مندرج در نامه هفتم
• «نیکان را سعادت مند می دانم، اما آن که به ناحق عمل کند، بدبخت است.» -> Gorgias / Sokrates
• «هیچ چیز ِ تکامل نیافته ای، هیچ چیزی را معیار نتواند بود.» -> (Der Staat (Politeia
• « شاعران و هنرمندان ، جانهای آفریننده و زاینده دارند . اما بزرگترین خردمندی آن است که کارش تنظیم و تنسیق امور خانواده و اجتماع است و به آن اعتدال و دادگستری میگوییم . » -> symposium
• « آنان که می خواهند خوب زندگی کنند باید به حقیقت نزدیک بشوند زیرا پس از نیل به مقام حقیقت یابی است که دست از غم و اندوه دنیا دست بر می دارند. »• «سزاوار است مرد عاقل هنگام تناول لذائذ یاد اورد تلخی دوا را و زیاد نخورد. »• «رقت به سه کس واجب است :• «اشرار، کسانی را گویند که عیوب مردم را جستجو می کنند و به آن می چسبند و نیکویی آن ها را به دست فراموشی می سپارند؛ مانند مگسی که در جاهای کثیف می نشیند و از جاهای تمیز دوری می کند.»• «افراط، عمومأ سبب پیدا شدن عکس العمل است و تغییری در جهت مخالف پدید می آورد خواه در فصول سال باشد، خواه در افراد و خواه در حکومت. »• «به عقیده من تنها فکری که شایسته است مغز انسان را به خود مشغول سازد، آینده فرزندان اوست و اندیشه این موضوع که چه کار کند تا فرزندانش خوشبخت شوند. »• «تندرستی و زیبائی و نیرومندی و مال داری و همه چیزهای دیگری که در دست نیک مردان باعث و بانی خیر است، به همان اندازه پلید و عامل شرارت خواهد بود، اگر در دست نابکاران و اراذل قرار گیرد. »• «حب مال سراسر وجود آدمیان را تسخیر می کند و هرگز به آنان مجال نمی دهد که حتی لحظه ای در باره چیزی جز اموال شخص خویش بیندیشند. »• «دشمنان من سه قسمند: گروهی قویتر، جماعتی هم وزن و دسته ای ضعیف تر. طرف شدن با گروه اول موجب نابودی است، با جماعت دوم تا جان در بدن دارم می جنگم اما گروه سوم را حتی با التماس رام خواهم ساخت، چون مقابله با خصم ضعیف از مقام انسان در جامعه می کاهد و شخص را ناچیز می سازد. »• «در دنیا دو نیرو هست: شمشیر و تدبیر، بیشتر اوقات شمشیر مغلوب تدبیر شده است. »• «عشق بلائی است که همه خواستارش هستند.»• «از افلاطون پرسیدند به چه وسیله می توان از دشمن انتقام گرفت؟ گفت: به فضل و کرم.» -> از کتاب رهنمون
• «ادیان و مذاهب علت اساسی جنگ ها و مخالفت با اندیشه های فلسفی و تحقیقات علمی هستند. کتاب هایی که به نام مقدس آسمانی معروف اند، کتب خالی از ارزش و اعتبارند و آثار کسانی از قدما مانند افلاطون و ارسطو و سقراط خدمت مهم تر و مفید تری به بشر کرده است.» -> محمد زکریای رازی
• «بعد از آن که اسکندر مقدونی افلاطون را برای وزارت انتخاب نمود و او قبول نکرد، به او گفت: یاددار خدا را،نگاه دار وفا را،سخت دار دین را، گرد کن علم را، بخور خشم را، بپوش شر را، ببر همنشین بد را، بردار خود را، بده داد مظلومان را، بستان بهشت را.» -> از کتاب رهنمون

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] افلاطون فیلسوف نامدار یونانی احتمالا ۴۲۷ سال پیش از میلاد مسیح در آتن بدنیا آمد و در سال ۳۴۷ق م وفات کرده، تولد او مصادف با دورانی بود که یونان باستان به اوج عظمت خود رسیده و شاید اندکی هم از قله عظمت گذشته در نشیب انحطاط افتاده بود. فراخنای ارضی یونان در آن تاریخ خیلی وسیع تر از سرزمینی بود که در داخل مرزهای یونان امروز قرار گرفته است. قلمرو یونان قدیم قسمت اعظم مناطقی را که در کرانه های کنونی مدیترانه و دریای سیاه واقع است در بر می گرفت و وسعت ارضی آن از آسیای صغیر تا مارسی و از خاک مصر تا دهانه دانوب گسترش می یافت.
وی که در مارس یا ژوئیه ۴۲۷ق م در آتن زاده شد، از سوی پدر و مادر وابسته به خاندان های برجسته اشرافی آتِن بود؛ پدرش آریستُن پسر آریستوکلِس نسب خود را به شهریاران اسطوره ای و حتی به خدای یونانی پوسایدُن رب النوع و فرمانروای دریاها می رسانید. مادرش پریکتیونه ، دختر گلاوکن نیز نسبش به درُپیدِس یکی از خویشاوندان و به گفته ای برادر سولُن (د ح ۵۶۰ق م ) قانون گذار و سیاستمدار مشهور آتنی می رسید. گلاوکن پدربزرگ مادری افلاطون ، پسر برادری به نام کریتیاس داشت . وی یکی از ۳۰ تن خودکامه بود که پس از شکست آتن در جنگ های پِلوپونِسوس میان آتن و اسپارتا در ۴۰۴ق م دموکراسی آتن را از میان برداشتند و نظام حکومتی الیگارشی (فرمانروایی چند تن ) را در آن جا برپا کردند و به بسیاری تبهکاری ها دست زدند. مادر افلاطون برادر جوان تری به نام خارمیدِس داشت که او نیز یکی از ۳۰ تن خودکامه بود. کریتیاس پسر عموی مادر افلاطون و خارمیدس دایی افلاطون بودند. افلاطون از همه این کسان در نوشته هایش نام می برد و بعضی از آنان از گفت و گوگران در «دیالوگ های » افلاطون به شمار می روند. پدر و مادر افلاطون ، غیر از او دو پسر دیگر به نام های آدَیماتُس و گلاوکن ، و دختری به نام پوتونه داشتند. پدر افلاطون در کودکی ِ وی مرد و مادرش با دایی خود به نام پوریلامپِس -که از نزدیکان و همراهان پِریکلِس (۴۹۰-۴۲۹ق م ) دولتمرد و سیاستمدار بزرگ آتن بود و از دموکرات های سرسخت به شمار می رفت - زناشویی کرد. نتیجه این ازدواج پسری به نام آنتیفُن بود. مادر افلاطون ، گویا عمری دراز داشته ، و تا ۳۶۶ق م نیز زنده بوده است ، چنانکه افلاطون در «نامه هفتم » خود به وی اشاره می کند. گفته می شود که نخستین نام افلاطون آریستوکلس بوده است و سپس آموزگار ورزش وی ، به سبب تنومندی او، وی را «پلاتُن »، یعنی «پهن شانه » نامیده است . از دوران کودکی افلاطون ، آگاهی چندانی در دست نیست . بنابر گزارش دیوگِنِس لائرتیوس در «زندگی ها و عقاید فیلسوفان برجسته » وی دستور زبان ، موسیقی و ورزش (ژیمناستیک ) آموخته بوده ، و سپس در نمایش های پهلوانان شرکت می جسته ، و نیز نقاشی می کرده ، و شعر می سروده است ؛ موسیقی در قاموس آن روزی یونان مفهومی وسیع تر داشت و نه تنها معنایی را که امروز از آن استنباط می کنیم شامل می شد بلکه فن حفظ کردن و بیان کردن اشعار را هم در بر می گرفت. حفظ کردن اشعار هومر بنیاد اصلی این نوع تربیت هنری تشکیل می داد و با در نظر گرفتن این موضوع که این اشعار متضمن عقاید شخصی درباره اخلاق و مذهب هستند یاد دادن آنها به کودکان در دوره ای که مغزشان برای جذب این گونه عقاید آماده بود نه تنها حساسیت زیباپرستی، بلکه احساسات و خصال اخلاقی آنها را می سرشت و تقویت می کرد. تاثیر این گونه اشعار را در روحیه کودکان آن روز می توان با اثری که خواندن انجیل در افکار و عقاید کودکان مسیحی می گذارد مقایسه کرد، زیرا کودک مسیحی نیز موقعـی که با تعلیمات انجیـل بزرگ مـی شود تـحت تاثیـر جاذبـه قرار مـی گیرد که به مراتـب مهم تر از جنبه ادبی و سبک نگارش کتاب مقدس است. اما پس از آشنایی با سقراط، اشعارش را سوزانده است . با وجود این ، از وی چند شعر کوتاه غنایی و پاره ای شعر حماسی برجای مانده است . ما احتیاج به این سوال نداریم که افلاطون برای چه شغلی تربیت می شد. رتبه خانوادگی وی این موضوع را پیشاپیش تعیین می کرد. با توجه به انتظاراتی که از این گونه بزرگ زادگان یونانی می رفت، او می بایست خود را برای شرکت معمولی در زندگانی اجتماعی و سیاسی آتن آماده سازد. گفته می شود که وی فلسفه را نزد کراتولُس از پیروان هراکلیتوس ، فیلسوف مشهور پیش از سقراط و نیز هِرموگِنِس ، از پیروان فلسفه پارمِنیدِس ، آموخته بوده است . افلاطون در ۲۰ سالگی (۴۰۷ق م ) به حلقه شاگردان سقراط پیوست . از نوشته های او برمی آید که سقراط با خارمیدس دایی افلاطون از ۴۳۱ق م ، و نیز با کریتیاس آشنایی داشته است .افلاطون بنابر گواهی خودش در آپولوژی (آپولوگیا، یا دفاعیه سقراط) هنگام محاکمه سقراط در دادگاه حاضر بوده ، و همراه دیگران پرداخت جریمه ای را برای سقراط ضمانت کرده بوده است . اما از سوی دیگر، در دیالوگ فایدُن می گوید که هنگام مرگ سقراط در زندان (۳۹۹ق م )، بیمار بوده ، و نتوانسته است در واپسین ساعت های زندگی استادش نزد وی باشد.
همراهی هشت ساله با سقراط
افلاطون ۸ سال را با سقراط گذرانده بود. وی رویدادهای بیرونی و درونی این دوره را در «نامه هفتم » خود گزارش می کند و می گوید که پس از شکست آتن و به قدرت رسیدن ۳۰ تن خودکامه -که وی با چند تن از ایشان خویشاوند، یا آشنا بود- از وی خواسته شد که به آنان بپیوندد، اما او پس از مشاهده ستمگری ها و تبهکاری های ایشان از آنان دوری گرفت و پی برد که روزگار سازمان سیاسی پیشین آتن در مقایسه با فرمانروایی ایشان ، دورانی طلایی بوده است . بیزاری وی از خودکامگان به ویژه هنگامی شدت یافت که آنان سقراط را به همکاری فراخواندند و از او خواستند که همراه دیگران در کشتن یکی از شهروندان شرکت کند و سقراط از این کار سرباز زد. پس از سقوط ۳۰ تن خودکامه و بازگشت دموکراسی به آتن (در ۴۰۳ق م )، افلاطون تصمیم گرفت که با انگیزه دلبستگی همیشگی خود به فعالیت های سیاسی ، وارد عرصه سیاست شود؛ اما این بار نیز سرخورده و ناامید شد، زیرا دموکرات های آتن استادش سقراط را به محاکمه کشاندند و به مرگ محکوم کردند. این رویداد سبب شد که وی تصمیم بگیرد که برای همیشه از سیاست کناره گیرد. بدین سان ، از آن جا که هواداران سقراط در آتن آن زمان محبوبیت نداشتند، افلاطون با چند تن از دیگر یاران سقراط به شهر مِگارا در ۴۰ کیلومتری آتن نزد یوکلیدِس (ح ۴۵۰- ۳۷۰ق م ) که یکی از قدیمی ترین شاگردان سقراط بود، رفت . این مرد پس از مرگ سقراط به آن شهر رفته ، و در آن جا مکتبی فلسفی را بنیاد نهاده بود.
قتل سقراط
نقطه حساس و دگرگون کننده در زندگانی افلاطون در سال ۳۹۹ پیش از میلاد مسیح موقعی که وی بیست و شش ساله بود فرا رسید. در آن سال، سقراط را که هفتاد ساله شده بود به جرم انکار خدایان رسمی کشور، ابداع خدایان جدید، و فاسد کردن جوانان، در یک دادگاه آتنی به محاکمه کشاندند. وی هیچ کدام از وسایلی که ممکن بود با استفاده از آنها تبرئه شوند نپذیرفت و با لحنی که جای آشتی با مدعیان باقی نمی گذاشت از روش زندگانی خویش دفاع کرد. اکثریت اعضاء دادگاه او را گناه کار تشخیص دادند و به مرگ محکومش ساختند. سقراط رای دادگاه را با همان متانت و آرامش معمولی اش پذیرفت و در آن مدتی که میان محکومیت و اعدامش فاصله بود حاضر نشد نقشه ای را که دوستانش برای فرار دادن او از زندان چیده بودند بپذیرد.مرگ سقراط ساعقه ای بود که بر سر افلاطون فرود آمد. وی به پیروی از روش ها و معتقدات یونانی آن عصر، احترام عمیقی برای قوانین عادی و اساسی کشورش قائل بود و با این عقیده بزرگ شده بود که آن قوانین از فکر و مشیت خدایان الهام گرفته اند تا اتباع و شهروندان یونان را برای یک زندگانی خوب و خوش فرجام تربیت کنند و شرایطی را که برای ادامه زندگی و نیل به هدف های شامخ آن لازم است به وجود آورند. اما اکنون وضعی پیش آمده بود که در نتیجه آن، با استفاده از نیروی همان قوانین، موجودی را به مرگ محکوم ساخت بودند که در نظر افلاطون «خردمند ترین و عادل ترین و بهترین مردان عصر خود» به شمار می رفت.
سفرها
...

پیشنهاد کاربران

این واژه دراصل یونانى ست و معربِ اپلاتون Aplatun است شایسته ایرانیان نیست که واژگان یونانى - رومى یا هندى را معرب و از غربال تازیان بیان کنند اگر واژه ى یونانى باید در پارسى به کار رود شایسته است به شیوه و منش ایرانیان و زبان پارسى باشد و نه تازى! ایرانیان
در بیان پ ژ گ چ ناتوان نیستند و این واج ها برعکس تازیان جزو گوشت و خون زبان شکرریزشان هست، و بیشتر این نام ها و واژگان پیش از ورود تازیان نیز در ایران شناخته شده بوده و به کار مى رفته است ، بنابراین درست است که بگوییم و بنویسیم : اَپلاتون Aplatun اَپلاتونى
Aplatuni ( افلاطونىx ) - - - - - - - - - پیساگوراس Pisagoras ( نه فیثاغورثx ) اِکلیدِس Eklides ( نه اقلیدسx ) سُکرات Sokrat ( نه سقراطx ) اَرَستو Arastu ( نه ارسطوx ) پُکرات Pokrat ( نه بقراطx ) آرتیمیس Artimis ( نه ارطاماسیاx ) اَنگلیون اِنگیل Engil - Angelion ( انجیلx ) اُرگانون
Organon ( نه ارغنونx ) اتلس Atlas ( نه اطلسx ) اَپیون Apion ( نه افیونx ) اَکاکیا Akakia ( نه اقاقیاx ) اِکْلیم Eklim ( نه اقلیمx ) اُکیانوس Ocianus ( نه اقیانوسx ) پَتلموشPatalmush ( پهلوى ) یا پتلمیوس Patlamius ( نه بطلمیوسx ) کُنستانتینوپول Konstantinopol ( نه قسطنطنیهx )
کِیسَر Keysar ( پهلوى: این واژه پارسى ست ) نه قیصرx فِرون Feron ( نه فرعونx ) آندیوک Andivak ( پهلوى ) یا اَنتاکیاAntakia ( نام شهرى باستانى در روم شرقى ) ( نه انطاکیهx )


کلمات دیگر: