کلمه جو
صفحه اصلی

جمهور


مترادف جمهور : توده، گروه، همگی، همه

برابر پارسی : توده مردم، همگان، کشور

فارسی به انگلیسی

republic, community, the public

the public, republic


community


عربی به فارسی

بار , ملا قات رسمي , حضار , مستمعين , شنودگان , عمومي , اشکار , مردم


فرهنگ اسم ها

اسم: جمهور (پسر) (عربی)
معنی: پادشاه هند که نامش در شاهنامه امده است، عامّه مردم

مترادف و متضاد

populace (اسم)
عوام، توده مردم، جمهور، سکنه، عامه، عوام الناس

demos (اسم)
توده مردم، قاطبه مردم، جمهور

توده، گروه، همگی، همه


فرهنگ فارسی

گروه، جماعت مردم، کثیرومعظم ومتراکم ازهرچیزی
( اسم ) ۱- توده گروه : جمهور حکما. ۲- بخش اعظم یک چیز معظم شئ . جمع : جماهیر. ۳- حکومتی که زمام آن بدست نمایندگان ملت باشد و رئیس آن رئیس جمهور خوانده شود جمهوری . جمع : جماهیر.
ابن مرار عحلی سردار لشکر مسلمین در جنگ علیه سنباد مجوسی در زمان ابو جعفر منصور بود که سرانجام با ابو منصور بنای مخالفت گذاشت . ابو منصور بسال ۱۳۸ ق . محمد بن اشعث را بدفع جمهور نامزد کرد جمهور از ری باصفهان و از آنجا به آذربایجان فرار کرد و بدست گروهی از لشکریان خود بقتل رسید .

فرهنگ معین

(جُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - توده ، گروه ، جماعت مردم . ج . جماهیر. ۲ - معظم از هر چیزی .

لغت نامه دهخدا

جمهور. [ ج ُ] ( ع اِ ) ریگ توده بلند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || همه مردم. ( منتهی الارب ). جل الناس و اشرافهم. ( اقرب الموارد ). توده. گروه. ( فرهنگ فارسی معین ). || معظم از هر چیز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). بخش اعظم یک چیز. ( فرهنگ فارسی معین ). ج ، جماهیر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || حکومتی که زمام آن بدست نمایندگان ملت باشد و رئیس آن رئیس جمهور خوانده شود. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جمهوری شود.

جمهور. [ ج ُ ] ( اِخ ) ابن مرار عجلی. سردار لشکر مسلمین در جنگ علیه سنباد مجوسی درزمان ابوجعفر منصور بود که سرانجام با ابومنصور بنای مخالفت گذاشت. ابومنصور بسال 138 هَ.ق. محمدبن اشعث را بدفع جمهور نامزد کرد. جمهور از ری به اصفهان و از آنجا به آذربایجان فرار کرد و بدست گروهی از لشکریان خود بقتل رسید. ( حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 210 ).

جمهور. [ ج ُ ] (اِخ ) ابن مرار عجلی . سردار لشکر مسلمین در جنگ علیه سنباد مجوسی درزمان ابوجعفر منصور بود که سرانجام با ابومنصور بنای مخالفت گذاشت . ابومنصور بسال 138 هَ .ق . محمدبن اشعث را بدفع جمهور نامزد کرد. جمهور از ری به اصفهان و از آنجا به آذربایجان فرار کرد و بدست گروهی از لشکریان خود بقتل رسید. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 210).


جمهور. [ ج ُ] (ع اِ) ریگ توده ٔ بلند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || همه ٔ مردم . (منتهی الارب ). جل الناس و اشرافهم . (اقرب الموارد). توده . گروه . (فرهنگ فارسی معین ). || معظم از هر چیز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بخش اعظم یک چیز. (فرهنگ فارسی معین ). ج ، جماهیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حکومتی که زمام آن بدست نمایندگان ملت باشد و رئیس آن رئیس جمهور خوانده شود. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جمهوری شود.


فرهنگ عمید

گروه مردم، جماعت مردم، توده.

دانشنامه عمومی

کتاب جمهور (به انگلیسی: Republic) که در فارسی با نام جمهوریت نیز شهرت دارد اثر سترگ فلسفی افلاطون است که از مشهورترین و تأثیرگذارترین متون کلاسیک فلسفه سیاسی در غرب به شمار می آید. کتاب شامل ۱۰ نمایشنامه به صورت گفتگو میان سقراط و افراد دیگر است و در آن به مسایلی از قبیل عدالت، نوع حکومت و حقیقت پرداخته شده است.
مباحثه در خانه ای واقع در نزدیکی دروازه پیرائوس شهر آتن صورت می گیرد. صاحب خانه پیرمردی ثروتمند و آریستوکرات به نام کفالوس است. در میان جمع علاوه بر سقراط، پولمارخوس پسر کفالوس، گلاوکن و آدیمانتوس برادران افلاطون، و تراسیماخوس سوفسطایی نیز حضور دارند.
جمهوری با توصیف کفالوس از سن پیری آغاز می شود. او می گوید در سن پیری انسان از هیجان های جوانی رهایی می یابد و هم چون برده ای است که از بند شهوات آزاد شده است. حال روحی هرکس در سن پیری به این بستگی دارد که ایام عمر را چگونه گذرانده است.
انسان در ایام پیری زندگی خود را مرور می کند. اگر بد زندگی کرده و کارهای ظالمانه کرده باشد، به تشویش می افتد؛ ولی آنکه در گذشتهٔ خود عملی ظالمانه نیابد، آرامش خود را بازمی یابد و امید یار او می شود. البته اگر کسی در ایام پیری از تمکن مالی برخوردار باشد، راحت تر و بهتر زندگی را می گذراند.

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت عربی به معنی تودۀ بلند ریگ، همۀ مردم و معظم هر چیز) دومین مرتبه از مراتب ده گانۀ انساب عرب، بعد از جذم و قبل از شعب. در نسب شناسی پیامبر اسلام (ص) مَعَدّ را جمهور به حساب می آورند که از عدنان (جذم) کوچک تر و از نزار (شعب) بزرگ تر است.

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آپور ( کردی: آپوره )
کومار ( کردی )
فَراویر ( اوستایی: فْراویرَ )
جَنپاد ( سنسکریت: جَنَپَدَ )

عزیزم این واژه عربی این
عربها این واژه را از میترایان آریایی گرفتند، نه تنها عربها بلکه یونانیها نیز همینگونه از میترایان گرفتند
ما دو تمدن آریایی داشتیم زردتشتی پادشاهی سکولار دموکرات موروثی و جمهوری گزینشی میترایی، میترایان با زردتشتیان یک کتاب مشترک با اندک ناهمسانی ها بوده نمونش همین گونه فرمانروایی اهورا پرستان پادشاهی موروثی و میترایان جمهوری انتخاباتی و یا گزینشی
جمهور از دو واژه پارسی پدیدار شده
جم یا جَم به چم جمع و هور که هور ریشه بنیادین خور یا خورشید است، به ماناک جمع خورشیدان یا جمع خورشیدپرستان میترایی،
جمهور صد در صد پارسی و از زبان پارسی به عربی رفته، دموکراسی یونان را نیز پیامبر چندم میترایی با دوازده یارش که به یونان رفته بودند دموکراسی و جمهوری را به یونانیان آموختند،

☑️اصلاحیه:
🔶جمهور یعنی همه مردم

📚شرح منطق مظفر، جلد دوم، صفحه ۲۵۴، علی محمدی خراسانی.


کلمات دیگر: