کلمه جو
صفحه اصلی

دموکراسی


برابر پارسی : مردم سالاری، مردمسالاری

فارسی به انگلیسی

democracy

فارسی به عربی

دیمقراطیة

مترادف و متضاد

democracy (اسم)
دموکراسی، حکومت قاطبه مردم

فرهنگ فارسی

حکومت مردم برمردم، طرزحکومت دراختیارمردم
( اسم ) حکومتی که در آن قدرت عالیه منبعث از ملت است و ملت اعمالش را هدایت میکند حکومت مردم بر مردم .

فرهنگ معین

(دِ مُ ) [ فر. ] (اِمر. ) حکومت مردم بر مردم ، حکومتی که در آن دولتمردان از طریق مردم یا نمایندگان مردم انتخاب می شوند.

لغت نامه دهخدا

دموکراسی. [ دِ مُک ْ ] ( فرانسوی ، اِ ) دمکراسی. حکومت عامه. حکومتی که در آن حاکمیت در دست مردم است و کارهادر آن به وسیله نمایندگانی که عموم مردم انتخاب می کنند انجام می شود. مقابل حکومتی که در دست طبقه ای خاص و ممتاز است. و رجوع به دائرةالمعارف فارسی شود.

فرهنگ عمید

نظام حکومتی که در آن مردم دارای آزادی و حقوق برابر هستند و اختیار مملکت و تعیین هیئت دولت در دست نمایندگانی است که مردم انتخاب می کنند.

دانشنامه عمومی

مردم سالاری یا دموکراسی (به فرانسوی: Démocratie ) یک روش حکومتی است برای مدیریت کم خطا بر مردم حق مدار. که در آن فرد یا گروهی خاص حکومت نمی کنند بلکه مردم حکومت می کنند.گونه های مختلف دموکراسی وجود دارد و در جامعه بین الملل نیز شاهد چند گانگی دموکراسی هستیم. میان انواع گوناگون دموکراسی، تفاوت های بنیادین وجود دارد. بعضی از آن ها نمایندگی و قدرت بیشتری در اختیار شهروندان می گذارند. در هر صورت اگر در یک دموکراسی، قانونگذاری دقیق برای جلوگیری از تقسیم نامتعادل قدرت سیاسی (برای مثال تفکیک قوا) صورت نگیرد. یک شاخه نظام حاکم ممکن است بتواند قدرت و امکانات زیادی را در اختیار گرفته و به آن نظام دموکراتیک لطمه بزند.از «حکومت عدد» به عنوان خاصیت اصلی و متمایزکننده دموکراسی نام می برند. در صورت نبود حاکمیت مسئولیت پذیر، ممکن است که حقوق اقلیت های جامعه مورد سوء استفاده قرار گیرد (که در آن صورت به آن استبداد اکثریت می گویند)از اصلی ترین روندهای موجود در دموکراسی های ممتاز می توان به وجود رقابت های انتخاباتی عادلانه اشاره کرد. علاوه بر این، آزادی بیان، آزادی اندیشه سیاسی و مطبوعات آزاد از دیگر ارکان اساسی دموکراسی هستند که به مردم اجازه می دهند تا با آگاهی و اطلاعات بر حسب علاقه شخصی خود رأی بدهند.
«دموس» می تواند هم به معنای کلیه شهروندانی باشد که در پولیس یا دولت-شهر زندگی می کنند و هم به معنای «اراذل و اوباش» یا «توده عوام» یا «قشرهای فرودست» بکار رود.
«کراتوس» می تواند هم به معنای «قدرت» و هم به معنای «قانون» باشد که این دو معنای یکسانی ندارند. زیرا می توان گروه ها یا افرادی را به تصور درآورد که بی آنکه به صورت رسمی و مشهود حکومت کنند، دارای قدرت باشند. به این ترتیب، ممکن است در یک دموکراسی صوری که به نظر می رسد مردم یا نمایندگان مردم حکومت می کنند، توزیع قدرت واقعی کاملاً غیردموکراتیک باشد. یا برعکس، در یک نظام سیاسی که در آن سلطنت یا اشراف به صورت فرمایشی حکومت می کنند، شاید این واقعیت آشکار نباشد که قدرت واقعی در دستان مردم است.
دموکراسی مانند بسیاری از اصطلاحات اصلی علم سیاست، (از جمله خود «سیاست») در اصل واژه ای است یونانی که از دو واژه کوتاه تر «دموس» و «کراتوس» تشکیل شده است. هر دو اصطلاح چند معنی دارند:
این ابهام در هر دو واژه سازنده دموکراسی، از زمان شکل گیری مفهوم و واقعیت دموکراسی وجود داشته و برای درک معنا و تاریخ دموکراسی اهمیت ویژه ای دارد.
از دیدگاه نظریه پردازان سیاسی مفاهیم متنوعی برای دموکراسی وجود دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

دموکراسی (democracy)
(یا: مردم سالاری) برگرفته از واژۀ یونانی دموس به معنی «مردم» و کراتوس به مفهوم «حکومت». حکومت مردم، معمولاً از طریق نمایندگان برگزیده. در جهان معاصر، مردم سالاری از انقلاب های فرانسه و امریکا سرچشمه گرفته است. حکومت نمایندگان پارلمان از قرن ۱۰م در ایسلند و از قرن ۱۳م در انگلستان پدید آمد، اما طبقات کارگر انگلستان تا ۱۸۶۷ تقریباً به کلی از حق رأی محروم بودند، و در ۱۹۱۸ زنان حق رأی به دست آوردند و قیدوشرط داشتن اموال و دارایی ها لغو شد. در مردم سالاری مستقیم، مردم برای وضع قوانین یا نظارت بر مأموران اجرایی با هم همسو و متحد می شوند، که نمونۀ آن آتن در قرن ۵پ م است. امروزه مردم سالاری مستقیم بیشتر از طریق همه پرسی برگزار می شود. در برخی از ایالت های امریکا از ابتکارها و پیشنهادهای شهروندان استفاده می شود. وقتی قوانین پیشنهادی و تغییراتی در قانون اساسی به رأی گذاشته می شوند، ابتکارها و پیشنهادهای شهروندان تدبیری برای اِعمال قدرت مردم است. دو مفهومی که شالودۀ مردم سالاری لیبرال را تشکیل می دهند، حق داشتن حکومت پارلمانی و آزادی های فردی است که منبعث از حقوق بشر و به رسمیت شناختن آن است و چون حقوق بشر از ارکان و مؤلفه های مدرنیته است، دموکراسی را از ویژگی های محوری آن به شمار آورده اند. ویژگی های نظام لیبرال دموکرات در عمل عبارت اند از نهادهای نمایندگی براساس حاکمیت اکثریت از طریق برگزاری انتخابات آزاد و برخورداری از حق انتخاب حزب سیاسی؛ پاسخ گویی دولت به رأی دهندگان؛ آزادی بیان، تشکیل اجتماعات، و آزادی فردی که نظام قضایی مستقلی آن ها را تضمین کند؛ و محدودیت هایی در قدرت دولت. مردم سالاری یکی از شش صورت کلاسیک حکومت است که ارسطو توصیف کرد و با لفظ دموس به گونه ای صریح به حکومت همۀ مردم اشاره می کرد، که با حکومتِ چند نفر یا حکومت یک فرد در تضاد بود. از آن جایی که دموس (اجتماع مردم) در اصل با اریستوی (ممتازها) تضاد داشت، ممکن بود عوام، مردم سالاری را به گونه ای ضمنی گرایش به حکومت گروهی تعبیر کنند و چنین نیز بود، اگرچه این نوع حکومت گاهی حکومت تودۀ مردم نامیده می شد تا از حکومت مردمی غیرگروهی متمایز شود. این که «مردم» چه کسانی اند موضوعی بحث برانگیز است؛ از لحاظ تاریخی «مردم سالاری» همواره تعیین کنندۀ حق رأی عمومی بزرگسالان نبوده است. در این که اِعمال قدرت مردم تا چه حد است نیز اختلاف نظر وجود دارد؛ به خصوص از زمانی که علوم اجتماعی نوین، تداوم ساختارهای نخبگان را در جوامع مردم سالار از لحاظ برگزاری انتخابات، نشان داده است. نظام سیاسی را فقط زمانی می توان کاملاً مردم سالار نامید که در آن بتوان دولتی را که قدرت در دست اوست با تصمیم اکثریت مردم و از طریق برگزاری انتخاباتی آزاد، عادلانه و با آرامش برکنار کرد. امروزه کشورهای اندکی هستند که ادعای مردم سالاربودن نداشته باشند، اما براساس این ملاک ها، همۀ آن ها واجد چنین شرایطی نیستند. برخی با ذکر کاستی های دموکراسی مانند این که در جامعه های دموکرات عالم و جاهل به یک اندازه در شکل گیری حکومت سهیم اند و هر دو یک رأی بیشتر در اختیار ندارند، دموکراسی را شکل مناسبی برای نظام حکومتی ندانسته اند. طرفداران دموکراسی در پاسخ گفته اند که اولاً نظام دموکراتیک هرچند بی عیب نیست اما کم عیب ترین شکل حکومت است که بشر در تجربۀ تاریخی خود به آن دست یافته است، ثانیاً در جامعه های دموکراتیک هرچه بر آگاهی های سیاسی و عقلانی و رشد اجتماعی و ارتقاء سطح مشارکت های سیاسی شهروندان افزوده شود، دموکراسی از کیفیت بهتر و بالاتری برخوردار خواهد شد. بنابراین، دموکراسی پروژه ای همه جانبه است که همۀ مؤلفه های آن باید به طور هماهنگ توسعه یابد تا از کاستی های آن کاسته گردد. از این رو، به جای کنارگذاشتن دموکراسی، بهتر است ضعف های آن را از میان برد. برخی برای تکمیل پروژه دموکراسی، همراهی و ترکیب دین و دموکراسی را پیشنهاد کرده و از آن به «مردم سالاری دینی» تعبیر کرده اند. در این شکل از دموکراسی، هرچند آراء عمومی تنها سرچشمه اقتدار در جامعه است، رعایت ارزش ها و الزامات دینی در قانون گذاری براساس خواست اکثریت که پای بند به آیین دینی هستند، الزامی است. نمونه ای از این نوع نظام حکومتی در جمهوری اسلامی ایران اجرا می شود و در برخی کشورها نیز درجاتی از آن وجود دارد مانند احزاب دموکرات مسیحی.

فرهنگ فارسی ساره

مردم سالاری، مردمسالار


نقل قول ها

دموکراسی(به انگلیسی: Democracy) یک روش حکومتی است برای مدیریت کم خطا بر مردم حق مدار. که در آن فرد یا گروهی خاص حکومت نمی کنند بلکه مردم حکومت می کنند. گونه های مختلف دموکراسی وجود دارد و در جامعه بین الملل نیز شاهد چند گانگی دموکراسی هستیم.
• «من دموکراسی را شیوه ای از تصمیم گیری دربارهٔ مقررات و سیاست هایی تعریف می کنم که برای جمع الزام آور است و مردم بر آن نظارت می کنند.»• «دموکراتیک ترین ترتیبات آن است که همهٔ اعضا از حقِّ برابر مؤثر برای شرکت مستقیم بهره مند باشند؛ یعنی ترتیباتی که به بالاترین میزان اصول نظارت همگانی و برابری سیاسی تحقق بخشند.»• «دموکراسی را باید نظامی تصور کرد که در انتهای طیفی جای دارد که آن سوی دیگرش نوعی نظام حکومتی است که در آن مردم کاملاً از شرکت در فرایند تصیمم گیری و هرگونه نظارت بر آن محروم شده اند.» -> دیوید بیتهام
• «من به دموکراسی اعتقاد دارم. این اعتقاد نه از جهت خود دموکراسی بلکه از جهت اعتقاد به فر د انسان است. در دموکراسی فر د انسا ن حقوقی بیش از سیستمهای دیگر بدست می آورد و امکانات بیشتری برای پیشرفت و تکامل خویش دارد. دموکراسی یک راه و روش زندگی است. تصمیمات باید بطور علنی گرفته شود و مردم باید حق انتخا ب کردن داشته باشند و بتوانند حکومت خود را به شکلی مسالمت آمیز تغییر دهند.»• ایندیرا گاندی• «اگر بنا باشد هرکس هر چه خواست بگوید، این دموکراسی است. اما اگر هر چه خواست بکند، این دیگر آنارشی هم نیست. هیچ مملکتی قبول نمی کند.»• شاپور بختیار (مصاحبه در بهمن ۱۳۵۷، در واکنش به آشوب های خیابانی)• «حکومت استبدادی را بت ها تشکیل می دهند، حکومتِ دموکراسی را بت پرستان.»• جورج برنارد شاو• «دانشگاه مهمترین کانون پیش برنده دموکراسی است. باید به آزادی در محیط های علمی و پیش برد دموکراسی در دانشگاه ها اهتمام بیشتری داشت.»• مصطفی معین اسفند ۸۴در دانشگاه تبریز• کسی که تحمل حتی یک بحث دربارهٔ سیاست بین المللی را نداشته باشد نمی تواند مدعی دموکراسی باشد.»• ریچارد رورتی• «مبارزه بخاطر آزادی و دموکراسی واقعی از معبر مبارزه با بنیادگرایی می گذرد.»• مینا کشورکمال• «با ترس یا با ریش گرو گذاشتن• لنگستون هیوز• «دموکراسی روی این اعتقاد قرار دارد که در افراد عادی نیز امکانات خارق العاده ای وجود دارد.»هری امرسون فاسدیک

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دموکراسی روشی برای سهیم کردن همه شهروندان در تصمیم گیری های سیاسی بزرگ و ابتدا در یونان باستان پدید آمد و منظور از آن حکومت عامه مردم است، به تعبیری دیگر، حق همگان برای شرکت در تصمیم گیری در مورد امور همگانی جامعه می باشد.
از نیمه دوم قرن هیجدهم به بعد در جوامع غربی تدریجاً واژه «دموکراسی» به امری شبه مقدس و در زمره مشهورات و مسلمات بدل گردید و از سال های پس از جنگ جهانی دوم این وجه شبه مقدس و در زمره مشهورات و مسلمات بودن دموکراسی به جوامع غرب زده استعمارزده و نیمه مستعمره نیز به صورت بسیار گسترده انتقال یافت. البته از اواسط قرن نوزدهم، استعمار مدرن سرمایه سالار به میان هر ملت غیرغربی و غرب زده که رفت به نحوی به ترویج دموکراسی به عنوان الگوی نجات بخش جوامع بشری و یک امر مسلّم و مقبول و مشهور خدشه ناپذیر و غیرقابل تردید پرداخت.در کشور ما که تاریخی قریب به دو قرن کشمکش با استعمار مدرن و نیز میراث بیش از یک صد سال سلطه و سیطره «غرب زدگی شبه مدرن و مدرن» را دارد نیز این اصطلاح به عنوان هسته مرکزی نسخه نجات بخش برای رهایی از استبداد و بی عدالتی و حتی فقر و انحطاط و خلاصه هر چه تباهی و پلیدی است مطرح گردید و روشنفکران مدرنیست ایرانی از مشروطه به بعد به صورت گسترده و منظم و مستمر به تبلیغ و ترویج و تقدس سازی برای آن پرداخته اند.بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه از سال های پس از خاتمه جنگ، پروژه «تبلیغ و ترویج فراگیر و مستمر دموکراسی به عنوان راه حل همه مشکلات و رهایی از همه معضلات و دموکراسی را معادل «آزادی خواهی» دانستن و مخالفت با دموکراسی را معادل دفاع از استبداد نامیدن» و نظایر این مدعاها به صورتی بسیار وسیع تر و سازمان یافته تر از پیش، حتی از ناحیه جناحی از داخل جمهوری اسلامی و توسط جراید موسوم به «روشنفکری دینی» به موازات «روشنفکری آته ئیست» در داخل کشور دنبال شد و هنوز نیز به انحاء مختلف این روند ادامه دارد.ویژگی مهم در تمامی اشکال به راه انداختن هیاهوی تبلیغاتی درباره دموکراسی و تقدس سازی برای آن، این است که در میان طیف گسترده مروجان و مبلغان و مدافعان دموکراسی کمتر بحث و فحص و تحقیقی جدی در خصوص درک ماهیت دموکراسی و حتی فهم معنای آن صورت می گیرد و آنچه که از طریق برخی ژورنالیست ها و سیاستمداران و ایدئولوگ ها و روشنفکران و نویسندگان و... ارائه می شود، فاقد یک پرسش عمیق متفکرانه از چیستی و حقیقت دموکراسی است و عمدتاً تکرار بیانی کلیشه وار و تبلیغاتی و سطحی و حتی وهم آلود و بی اساس و غلط از ماهیت و معنای این واژه است. در این مقال می کوشیم تا به اجمال درباره ماهیت و معنای دموکراسی سخن گوییم.
معنای دموکراسی
دموکراسی، واژه ای یونانی است که از دو جزء «دموس» و «کراتوس» تشکیل شده است. «دموس» نزد یونانیان باستان که واضح اصطلاح دموکراسی بوده اند، غالباً به معنای «مردم» به کار می رفته و به تعبیر دقیق تر، به معنای آن دسته از انسان ها که «شهروند» محسوب می شده اند به کار می رفته است. برای توضیح بیشتر باید گفت که در «آتن» باستان که اصلی ترین دموکراسی یونانی بوده است، بردگان و اشخاص آتنی ای که پدر و مادرشان آتنی نبوده اند، «شهروند» محسوب نمی شدند و از شرکت در امور سیاسی محروم بوده و از این رو به عنوان مصداق «دموس» شناخته نمی شدند. البته در طی تاریخ تطور تمدن غرب، دامنه و شاخص های مفهومی و مصداقی «دموس» تغییر کرده است. در آتن باستان فقط مردان آزاد بالغی که پدر و مادر آنها نیز آتنی بوده اند، به عنوان «شهروند» و یا «دموس» مطرح می شدند و تعداد این اشخاص نسبت به کل ساکنان آتن قرون پنجم و چهارم قبل از میلاد در حدود یک دهم بوده است. دولت شهر آتن باستان وسعتی به اندازه کشور لوکزامبورگ امروز و جمعیتی در حدود ۴۰ تا ۴۵ هزار نفر داشته است. جزء دوم دموکراسی، واژه «کراتوس» است که هم به معنای حکومت کردن و حاکمیت داشتن و هم به معنای قانون و قانون گذاری است. بدین ترتیب، دموکراسی در لغت، اجمالاً به معنای حاکمیت و حکومت و قانونگذاری توسط «مردم» (دموس) است. به عبارت دقیق تر دموکراسی به معنای اصالت دادن به «مردم» یا «دموس» در امر «حاکمیت» و «قانون گذاری» است و این امر در تضاد ذاتی با اعتقاد دینی به حق حاکمیت بالاصاله و قانون گذاری بالاصاله توسط خداوند قرار دارد.آنتونی آربلاستر درباره اصطلاح دموکراسی می نویسد:«دموکراسی مانند بسیاری از اصطلاحات اصلی علم سیاست... در اصل واژه ای است یونانی که از دو واژه کوتاه تر «دموس» و «کراتوس» تشکیل شده است. هر دو اصطلاح چند معنا دارند. دموس می تواند هم به معنای کلیه شهروندانی باشد که در «پولیس» polis یا «دولت – شهر» زندگی می کنند، و هم به معنای «اراذل و اوباش» یا «توده عوام» و یا «اقشار فرودست» به کار رود. «کراتوس» می تواند هم به معنای «قدرت» و هم به معنای «قانون» باشد که این دو معنای یکسانی ندارند.» اساساً دموکراسی قبل از هر چیز و بیش از هر چیز یک مجموعه مفهومی سازمان یافته است که بر حق حاکمیت بالذات و مستقل از خداوند و قانونِ آسمانی بشر و نیز حق اصیل و بالذات و مستقل و منقطع از وحی بشر در امر قانون گذاری تاکید می کند. به عبارت دیگر دموکراسی در یک عبارت کوتاه یعنی به رسمیت شناختن حق حاکمیت و حکومت بشر به صورت بالذات و بالاصاله و مستقل از خداوند و نیز به رسمیت شناختن حق قانون گذاری بشر به صورت بالاصاله و مستقل از خداوند و منقطع از وحی که در یونان باستان و به صورت تدریجی از حدود قرن هفتم تا قرن پنجم قبل از میلاد پدید آمده است و با انحطاط مدینه آتن نیز در روح مردمان ساکن یونان و مقدونیه و سپس روم باستان تداوم می یابد. در کل و به یک اعتبار می توان در تاریخ تطور غرب از دو صورت دموکراسی نام برد: ۱- دموکراسی مدینه محور یونان باستان ۲- دموکراسی اومانیستی مدرن؛ که هر یک از این دو صورت دموکراسی دارای اشکال و انحاء متفاوتی در تحقق تاریخی خود بوده اند. در عین وجود یک سلسله اشتراکات مابین دموکراسی یونان و دموکراسی مدرن، برخی تفاوت های ماهوی نیز میان آنها وجود دارد که انشاءالله به اجمال به آن اشاره خواهیم کرد.
باطن و انواع دموکراسی
انسان همیشه اهل ولایت و تعلق داشتن است. اساساً «عهد امانت» یا «عهد الست» که «انسانیت» انسان، قائم به آن است به یک اعتبار پذیرش ولایت حق است.«شرق» در معنای تاریخی- فرهنگی آن و نه در مفهوم صرف جغرافیایی یا سیاسی اش چیزی نیست مگر آن مجموعه تاریخی- فرهنگی که براساس «تذکر» نسبت به عهد امانت و پذیرش ولایت الهی شکل گرفته است. هرچند که شرق در سیر تحقق و تطور تاریخی خود گرفتار ممسوخیت گردید و در پی این ممسوخیت، «غرب» تاریخی – فرهنگی و نه مفهوم جغرافیایی یا سیاسی غرب، برای اولین بار در حدود قرن هفتم و ششم قبل از میلاد در یونان باستان ظهور می کند و تدریجا مشرق را در حجاب خود فرو می برد.بنیان غرب تاریخی- فرهنگی با «غفلت» از عهد الست و سپس انکار آن «و نفی حضور و هدایت و ربوبیت قدسی» گذارده می شود که به معنای نادیده گرفتن ولایت حق بر بشر و تاکید بر «ولایت بشر بر بشر» است و این همان دموکراسی است که از ابتدای ظهور غرب در هیات نظام اجتماعی- سیاسی و حقوقی غرب و اساس دولت شهرهای یونانی و نیز دیگر اقسام تمدن غرب باستان تداوم یافت و در صورت نوعی غرب قرون وسطی تا حدود زیادی در اختفاء قرار گرفت و ظهور و بروز ظاهری آن کمرنگ گردید و در غرب مدرن در هیات دموکراسی مدرن با ماهیت اومانیستی محوریت یافت و متاسفانه در پی استیلای غرب مدرن و ظهور غرب زدگی، تقریبا بر همه سیاره زمین سیطره یافت و از دل آن، اقسام ایدئولوژی های سکولاریست مدرن ظاهر شدند و بر نقاط مختلف این سیاره حاکم گردیدند.بنابراین مشخص می شود که باطن دموکراسی، نفی «ولایت حق بر بشر» و اثبات «ولایت بشر بر بشر» است. این ولایت بشر بر بشر بر پایه نفی قانون الهی و حق حاکمیت الهی است فلذا ماهیتی غیرالهی و غیررحمانی دارد و به عبارت دیگر، «شیطان» است و به همین دلیل ذات آن، قهر و استیلای طاغوتی است. ولایت حق بر بشر بر پایه ولایت و لطف الهی به آدمی و هدایت او استوار است، اما باطن دموکراسی که پوششی برای ولایت شیطان بر بشر است، بر استیلا و استبداد و خشونت قرار دارد.
← اقسام دموکراسی
...

پیشنهاد کاربران

مردم سالاری


دموکراسی DEMOCRACY :[اصطلاح جامعه شناسی] نظامی سیاسی که اجازه می دهد شهروندان در تصمیم گیری سیاسی شرکت کرده یا نمایندگان مجامع حکومتی را انتخاب کنند.
منبع https://rasekhoon. net

مردم سالارب

مردم کامگی

دموکراسی یعنی اکثریت براساس خواست و میل حاکم عمل بکنند. ( با توجه به نظر ارسطو در طبقه بندی حکومت ها به ۶ نوع حکومت )

دموکراسی یک گزاره یونانی است که ساخته و پرداخته یونانیان باستان است و به چم مردم سالاری است یا فرمانراویی مردم, به زبان آلمانی به آن Demokratie می گویند. جایگاه یا خانه آن بیشتر در باختر است تا خاور زمین چون وقتی از باختر یا West گفتگو می کنیم خواسته یا آرمان ما این نیست که از کشوری بگوییم که در جای غروب خورشید است یا دیگری در جایگاه بر آمدن آفتاب است ونکه همان دموکراسی است. برای آن نمونه ایی می نویسم . پس از جنگ دوم جهانی که آلمان دو تکه شد به آن بخشی که زیر کنترل شوروی بود DDR یا east - Germany می گفتند. این در حالی بود که تکه جدا شده در باختر جای داشت. سوسیالیسم که در آن از مردم سالاری رد پایی نبود از بالا پذیرای انجام شدن نبود ( سران رژیمهای آن می دانستند ) و از پائین هم ( در همبوگاه یا Society ) در حال فروپاشی بود که سر انجام فرو ریخت. بر می گردیم به دومکراسی سه بانو را در دید خود می گیریم که در آلمان آمریکا و سوئیس زندگی می کنند. در این سه کشور که آنها هستند سیستم آن بر پایه دموکراسی سازمان یافته ولی ساختار آنها با هم کمی نا هم سویی دارد. بانوی یک در آلمان در دموکراسی پارلمانی , بانوی دوم در آمریکا در دموکراسی پرزیدنتی, و بانوی سوم در سوئیس در دموکراسی سر راست یا Direct Democracy زندگی می کند. پیش از آنکه در باره هر کدام کوتاه بنویسم نیاز است که روشنگری کنم:
دموکراسی به این چم است که یک پایه نامه و دادیک نامه دارد که هردو به شکل چند نسک Book نوشته شده و نگهداری و انجام می شوند. در این نسکها داتهای کشور داری و دادیکیright نوشته شده و توان یا نیروی کشور داری میان پارلمان و فرمانروایی بخش شده است.
دادگاههای جدا سر و بدون وا بستگی بودن دارند که می نگرد تا توان کشور داری و فرمانراویی بد بکار گرفته نشود. دادیک گزار legislative , انجام دهنده executive , دادگر یا judicative اینکار را انجام می دهند.
بانوی یکم: او که در آلمان زندگی می کند هر چهار سال یک بار برای گزینش می رود و نماینده گان پارلمان را بر می گزیند. در این کشور نخست وزیر Bundeskanzler سالار دستگاه فرمانروایی است که از سوی نماینده گان پارلمان بر گزیده می شود. پرزیدنت در آلمان بالا ترین جایگاه در سیستم فرمانراوایی کشوری دارد و بیشتر تشریفاتی یا ceremonial است.
بانوی دوم: در او هر چهار سال یکبار در گزینش یکم نماینده گان پارلمانCongress را بر می گزیند, در گزینش دیگری مردمان برگزیننده را بر می گزیند به آلمانی می شود Wahlmaenner که آنها هم پرزیدنت را بر می گزینند. پرزیدنت در آمریکا بالاترین سالار کشور است و فرمانده نیروهای ارتشی زمینی هوایی و در یایی است . او دیگر کار کنان کشوری مانند وزیر ان را خود بر می گزیند. در آمریکا کنگرس و فرمانروایی کشور جدا از یکدیگر هستند.
بانوی سوم در سوئیس: دموکراسی در این کشور یک راست است direct Democracy به این شکل است که مردم برای کارهای کشوری گزینش می دهند. گیرم که در آن کشور می خواهند باژ و خراج را از 16% به 20% برسانند در این باره مردم بر می گزینند. آنها ابتدا پارلمان را بر می گزینند و آن خود فرمانروایان آنرا گزینش می کند. یک گروه هفت تنه یا انجمن کشور به آلمانی Bundesrat هم هست که مردم بر می گزینند. انجمن کشوری را پرزیدنت سر پرستی می کند و او از نخست وزیر کمک دریافت می کند. وارانه دموکراتی پارلمانی و پرزیدنتی در سوئیس بالاترین سرپرست کشوری بودش ندارد. پرزیدنت و نخست وزیر هر کدام سر پرست اداره خود هستند. دموکراسی در هر سه کشور با هم دلی compromise همراه است. به این شکل که تنها خواسته دستکم مانند سه بانویی که نام بردم به حساب نمی آید بلکه خواسته بیشترین مردم شایستگی و ارزشمندی دارد.


کلمات دیگر: