کلمه جو
صفحه اصلی

اقتدار


مترادف اقتدار : استطاعت، توانایی، سلطه، قدرت، وسع

متضاد اقتدار : ضعف

برابر پارسی : توانا شدن، توانایی، توانش، دست واری، نیرومندی

فارسی به انگلیسی

power, authority, ability, dispensation, jurisdiction, majesty, sovereignty, suthority

power, suthority


dispensation, jurisdiction, majesty, sovereignty


مترادف و متضاد

power (اسم)
پا، حکومت، برتری، بازو، عظمت، قدرت، نیرو، برق، توان، زبر دستی، زور، سلطه، سلطنت، نیرومندی، بنیه، توش، اقتدار، قدرت دید ذره بین، سلطه نیروی برق

استطاعت، توانایی، سلطه، قدرت، وسع ≠ ضعف


فرهنگ فارسی

قدرت یافتن، قدرت داشتن، تواناشدن ، توانایی
۱ - ( مصدر ) توانا شدن قدرت یافتن . ۲ - ( اسم ) توانایی قدرت . جمع : اقتدارات .

قابلیت نفوذ و تأثیرگذاری بر دیگران


فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) توانمند شدن . ۲ - (اِمص . ) توانایی ، قدرت . ج . اقتدارات .

لغت نامه دهخدا

اقتدار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) در دیگ پختن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر ) ( ناظم الاطباء ). || توانا شدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( آنندراج ). توانستن. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) قدرت و توانایی و قوت و زور. ( ناظم الاطباء ) :
از او اقتدار معالی فزون گشت
وزو روزگار مکارم نکو شد.
خاقانی.
غیرتم هست و اقتدارم نیست
که بپوشم زچشم اغیارت.
سعدی ( کلیات چ مصفا ص 356 )
|| عزت و جاه وجلال. || توانا. قادر و قوی. ( ناظم الاطباء ).
- گردون اقتدار ؛ آنکه مانند گردون قادر و توانا باشد. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اصطلاح معانی و بیان ) اقتدار نزد بلغا آن است که سخنگو معنی واحد را بچندین صورت ایراد کندتا توانائی و نیروی خود را در سخنرانی و ترکیب الفاظ و ریختن الفاظ در قالبهای معانی و اغراض بنمایاند چنانچه نوبتی بلفظ استعاره و گاهی بصورت ارداف و زمانی در مخرج ایجاز و وقتی در قالب حقیقت بیان کند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون از الاتقان فی علوم القرآن ).

فرهنگ عمید

۱. قدرت یافتن، توانا شدن، توانایی.
۲. قدرت داشتن.

دانشنامه عمومی

اقتدار یا اُتوریته (به فرانسوی: Autorité)، به فرد یا مقامی نسبت داده می شود که می تواند به فرد تحت اقتدار دستوری بدهد و فرد تحت اقتدار از او پیروی می کند.اقتدار، به فرد یا مقامی نسبت داده می شود که فرد (یا افراد) تحت اقتدار از او اطاعت می کنند. اطاعت به معنای عمل کردن بی چون و چرا به فرمان یا دستور است. برای مثال در آزمایش میلگرام افراد با وجود این که نمی خواستند به شکنجهٔ فرد دیگری بپردازند بخاطر وجود اقتدار نمی توانستند از این عمل سرباز زنند.
باید یک فرمانروا (حکمروا) یا گروهی فرمانروا (حکمروایان) وجود داشته باشند.
فرمان بردار یا گروهی از فرمان برداران وجود داشته باشد.
فرمانروا باید دارای اراده ای باشد که بر اعمال فرمان برداران مؤثر باشد و این اراده به صورت فرمان، پدیدار شود.
فرمان برداران در عمل، فرمان را گردن نهند.
فرمان برداران به طور ذهنی نیز فرمان را پذیرفته و از آن ها اطاعت کنند.
اتوریته یکی از مسائل مهمی است که در آنارشیسم بررسی می شود. یکی از تعاریف معروف آنارشی «نبود فرمانروایی و اقتداری اجباری» است.آنارشیست ها اقتدار را محکوم می کنند و آن را یکی از عوامل قوی بازتولید سلسله مراتب قدرت (که با آن مخالفند) می دانند.
آزمایش های میلگرام نشان می دهد که اکثر انسان ها ترجیح می دهند که از یک اقتدار اطاعت کنند تا این که خودشان مسئولیت اعمالشان را به عهده بگیرند؛ و هنگامی که فرمان اقتدار با دستگاه ارزشی آن ها جور نباشد (بیشتر افراد) دچار تنش می شوند و سرپیچی از اقتدار برایشان سخت است.افراد برای خارج شدن از اقتدار دچار تنش می شوند.
به گفتهٔ وبر اقتدار مشروع یا سلطهٔ مشروع آن است که گروه معینی از مردم از فرمان معینی که شخص یا اشخاص معینی می دهند، به رضا و رغبت اطاعت کنند' و برای آنکه سلطهٔ (اقتدار) مشروع پدید آید باید این ویژگی ها جمع باشند:

فرهنگ فارسی ساره

توانش، دست وار


فرهنگستان زبان و ادب

{authority} [روان شناسی] قابلیت نفوذ و تأثیرگذاری بر دیگران

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اقتدار، قدرت بیان معنای واحد به صورت های گوناگون را می گویند.
یکی از بدایع قرآن ، صنعت «اقتدار» است. هرگاه گوینده، معنا و مضمون واحدی را به صورت های گوناگون بیاورد، توانایی او بر نظم و ترکیب کلام و ریختن معانی و اغراض در قالب های گوناگون آشکار می شود؛ مثلا گاهی از راه استعاره و گاهی از راه فن ارداف وارد شود، یا به صورت حقیقت ، مجاز یا ایجاز منظورش را بیان کند.ابن ابی الاصبع می گوید: در همه قصه های قرآن صنعت اقتدار وجود دارد؛ زیرا گاهی یک قصه با مضمون واحد به صورت های گوناگون بیان شده است؛ به طوری که در هیچ یک از موارد، شبیه هم نیست اما معانی آن ها یکی است.

[ویکی فقه] اقتدار (دیدگاه اسلام). اقتدار در اسلام، هم به اقتدار درونی که عبارت از تهذیب نفوس و اقتدار بیرونی که شامل قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی هست، اطلاق می شود.
در آثار استاد مطهری به طور مشخص تعریفی درباره قدرت نمی توان یافت اما از تفاوتی که میان قدرت و قوت قائلند می توان دریافت که قوه یا استعداد امری است درونی اما قدرت بیشتر مواقع و نه به طور کلی بر امر بیرونی نظیر تکنولوژی، سازمان های اجتماعی و نظامی و نظم و انتظام قابل تطبیق است.
ملزومات جامعه اسلامی
به اعتقاد استاد اقتدار از اصول ثابت جامعه اسلامی است و جامعه مسلمانان ضعیف را نمی توان جامعه ای اسلامی نامید. بر مسلمین واجب است که اقتدار کسب کنند و برای یافتن اقتدار مقدمات اقتدار نیز بر آنان واجب می گردد. بر این مبنا در اندیشه مطهری تمام علومی که مورد نیاز جامعه اسلامی است علوم اسلامی خوانده شده است و بر مسلمانان واجب است در علوم متخصص شوند و حال آنکه در میان متفکرین دینی افرادی که شاخص جامعه اسلامی را «اخلاق» و «احکام» می دانند، بیشترند. استاد مطهری نه تنها اخلاق را از ارکان جامعه اسلامی می دانند، که برای اقتدار نیز به همان اندازه اهمیت قائلند.
دارا شدن اقتدار درونی و بیرونی
قدرت در اندیشه مرحوم مطهری محدود به قدرت های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی و به طور کلی مادی نیست. قدرت معنوی در اندیشه ایشان جایگاهی رفیع دارد. به نظر وی قدرت بیرونی بدون اراده و اقتدار درونی ارزش ندارد و قابل دوام نیست. ایشان با عارفان مسلمان هم عقیده اند و سخت به سخن اقبال لاهوری اعتقاد دارند که قبل از به دست آوردن آهن باید شخصیتی محکم مانند آهن داشت و با متصوفه در این رای مخالفند که فقط باید اکتفا به اقتدار درونی کرد بلکه معتقدند که باید قدرت های مادی را کسب کرد. قدرت باطنی و ظاهری لازم ملزوم یکدیگرند. اسلام، اجازه نمی دهد به بهانه قدرت باطنی، از قدرت ظاهری دست برداریم و یا به قدرت ظاهری اکتفا کنیم. همان طور که نمی توان به بهانه جهاد اکبر، جهاد اصغر را ترک گفت. نوشتار حاضر تبیین این مطالب از منظر شهید مطهری می باشد.
تفاوت قدرت و قوه
...

[ویکی فقه] اقتدار (علوم قرآنی). اقتدار، قدرت بیان معنای واحد به صورت های گوناگون را می گویند.
یکی از بدایع قرآن ، صنعت «اقتدار» است. هرگاه گوینده، معنا و مضمون واحدی را به صورت های گوناگون بیاورد، توانایی او بر نظم و ترکیب کلام و ریختن معانی و اغراض در قالب های گوناگون آشکار می شود؛ مثلا گاهی از راه استعاره و گاهی از راه فن ارداف وارد شود، یا به صورت حقیقت ، مجاز یا ایجاز منظورش را بیان کند.ابن ابی الاصبع می گوید: در همه قصه های قرآن صنعت اقتدار وجود دارد؛ زیرا گاهی یک قصه با مضمون واحد به صورت های گوناگون بیان شده است؛ به طوری که در هیچ یک از موارد، شبیه هم نیست اما معانی آن ها یکی است.
سیوطی، عبد الرحمان بن ابی بکر، ۸۴۹ - ۹۱۱ق، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۲۹۹.
۱. ↑ سیوطی، عبد الرحمان بن ابی بکر، ۸۴۹ - ۹۱۱ق، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۲۹۹.
فرهنگ نامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «اقتدار».
...

واژه نامه بختیاریکا

رُت

پیشنهاد کاربران

مقتدر . . . مقتدرانه

ضعف نشون ندادن

خود را کم ندانستن

قدرت یافتن مشروع برای شخصی حقیقی یا حقوقی به طوریکه دیگران و زیردستان قدرت وی را پذیرفته باشند و سرتسلیم فرود آورند.

برتری نسبت به دیگران

توانمندی، یارایی، توانایی، نیرومندی

از دید من، آمیخته واژه ی �توانمندی� باریک تر از آن های دیگر و درست ترین برابرِ واژه ی �اقتدار� است.

حیطهٔ اقتدار

توانایی اعمال اراده بر دیگران بطوریکه این دیگران هم عملی و هم ذهنی اطاعت کنند برخلاف قدرت که احتمال دارد عملا فردی از فردی اطاعت کند در حالیکه بصورت ذهنی او را و دستورش را قبول نداشته باشد.

از خامی به پختگی رسیدن - قدرت

به کمال رسیدن مثل انگور به شراب ( عرفان )

تبدیل انگور که ماهیت خاکی دارد به شراب که ماهیت معنوی وکمال وجودی است.
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردش های گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بی پایان شود بی آب چون هامون
چو این تبدیل ها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی چون

نهنگ در شعر مولانا نمودی از سنگ کیمیاگر است که مس را به طلا تبدیل میکند

توانمندی . قدرتمندی . نیرومندی .


کلمات دیگر: