کلمه جو
صفحه اصلی

دیگری

فارسی به انگلیسی

after, other, the other(one), the second(one), another

the other(one), the second(one), another


after, other


فارسی به عربی

آخر

مترادف و متضاد

other (صفت)
غیر، مغایر، دیگر، دیگری، سایر، متفاوت، جز این

another (صفت)
غیر، دیگر، دیگری، جدا، سایر

t'other (صفت)
دیگری، دومی، دوم

فرهنگ فارسی

( صفت ) دیگر دیگری : [[ تو این کار را نکنی دیگری میکند ]] . توضیح : بنظر میاید که در قدیم این کلمه با یای وحدت و نکره تلفظ میشد ( یعنی : یکی دیگر شخصی دیگر ) : [[ من پسر را به پدر تهنیت آوردم از آن که ندیدم بجهان مر پدرش را دگری ]] . ( دیوان فرخی ۳۷۹ )
خراج و مالیات .

لغت نامه دهخدا

دیگری. [ گ َ ] ( ص نسبی ) غیر. مقابل خود. آنکه جز تو یا او و یا من است. کسی یا چیزی جزاین. جز ما. جز او. جز شما. جز ایشان. غیر ایشان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). کس دیگر. ( ناظم الاطباء ). شخص دیگر یا چیزی جز آنچه من و شما میدانیم :
بتو بیش از تو گر زری دادند
دانکه از بهر دیگری دادند.
اوحدی.
خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس
که می با دیگری خورده ست و با من سرگران دارد.
حافظ.
گر دیگری بشیوه حافظ زدی رقم
مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی.
حافظ.
گر پنج نوبتت بدر قصر میزنند
نوبت به دیگری بگذاری و بگذری.
حافظ.

دیگری. [ گ َ ] ( اِ ) خراج و مالیات اشجار و مانند آن. ( ناظم الاطباء ).

دیگری . [ گ َ ] (اِ) خراج و مالیات اشجار و مانند آن . (ناظم الاطباء).


دیگری . [ گ َ ] (ص نسبی ) غیر. مقابل خود. آنکه جز تو یا او و یا من است . کسی یا چیزی جزاین . جز ما. جز او. جز شما. جز ایشان . غیر ایشان . (یادداشت مرحوم دهخدا). کس دیگر. (ناظم الاطباء). شخص دیگر یا چیزی جز آنچه من و شما میدانیم :
بتو بیش از تو گر زری دادند
دانکه از بهر دیگری دادند.

اوحدی .


خدا را داد من بستان از او ای شحنه ٔ مجلس
که می با دیگری خورده ست و با من سرگران دارد.

حافظ.


گر دیگری بشیوه ٔ حافظ زدی رقم
مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی .

حافظ.


گر پنج نوبتت بدر قصر میزنند
نوبت به دیگری بگذاری و بگذری .

حافظ.



فرهنگ عمید

کس دیگر، شخص دیگر.

دانشنامه عمومی

دیگری ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دیگری (رمان)، رمان ترسناک و رمزگونهٔ ژاپنی، اثر یوکیتو آیاتسوجی
دیگری (فیلم ۱۳۸۸)، فیلم ایرانی به کارگردانی مهدی رحمانی
دیگری (مجموعهٔ تلویزیونی)، مجموعهٔ تلویزیونی ایرانی به کارگردانی مرجان اشرافی زاده

دانشنامه آزاد فارسی

دیگری (Other)
مفهوم مهمی در فلسفه که در تقابل با «خود» قرار می گیرد. اغلب از مفهوم دیگری، مفهومِ کسی غیر از خود اراده می شود. لِویناس فیلسوف، فرانسوی لیتوانی تبار، سهم بسزایی در ترویج کاربرد امروزی آن به معنی «ذاتاً متفاوت» داشت و در کتاب دیگریِ بی کران آن را با مفهوم خدا در متون مقدس، پیوند داد. لویناس «دیگری» را دارای تفوق یا تقدم اخلاقی بر «خود» می داند. صرف حضور «دیگری» مقتضیاتی دارد که از قبل پاسخ ما را برای درنظرگرفتن یا نادیده گرفتن آن ها تعیین می کند. این مفهوم و نیز مسئلۀ «مواجهۀ رودررو» بعد با استفاده از نکاتی که دریدا دربارۀ عدم امکان حضور محض «دیگری» و مسائل زبان و بازنمایی (تصور) مطرح کرد، بازنگری شد. این بازنگری تا حدودی با تحلیل خود لویناس از تفاوت بین «گفتن و گفته» به انجام رسید، ولی تقدم اخلاق بر مابعدالطبیعه همچنان برجای ماند. لویناس «دیگری» را به بی خوابی و بیداری تشبیه می کند. این حالت خلسه، بی خویشتنی و دگربودگیِ دیگری است که سبب می شود هرگز نتوان به طور کامل آن را تسخیر و یا از آن خود کرد و این دگربودگی پایان ناپذیر و بی کران است. حتی با کشتن یک «دیگری» «دگربودگی» باقی می ماند؛ آن قابل نفی و چیرگی پذیر نیست. این بی کرانگی «دیگری» به لویناس اجازه می دهد که در علوم اجتماعی، تعریف شخص از «دیگری» تا حدودی مشخص کننده و متمایزکننده و چه بسا سازندۀ «خود» و دیگر پدیده ها و واحدهای فرهنگی است. واحدهای فرهنگی ـ آدم ها، واژه ها، معنی ها، نظرها، دستگاه های فلسفی، سازمان های اجتماعی ـ فقط در یک روند فعال جداسازی، تقابل، و درجه بندی است که وحدت مطلق خود را حفظ می کنند. پدیده ها یا واحدهای دیگر باید با قرارگیری در یک سلسله مراتب دوگانه که واحد را ممتاز و مطلوب و دیگری را بی مقدار نشان می دهد خارجی یا دیگری قلمداد شوند. مفهوم «دیگری» در علوم اجتماعی برای فهم روندهایی به کار رفته است که طی آن ها برخی جوامع، گروه ها یا جوامع را که ناجور می بینند یا می خواهند به زیر سلطه درآورند، جداسازی می کنند. سیمون دو بووار با استفاده از مفهوم «دیگری» در فلسفۀ هگل، شرح می دهد که چگونه فرهنگ مردسالارانه، زن را نسبت به مرد «دیگری» می بیند.

پیشنهاد کاربران

دانلود دیگری ( رمان )

کس دیگر ؛دیگری : و جز این سه ، کس دیگر نیارستی نشستن. ( فارسنامه ابن البلخی ) .

دیگر کس


کلمات دیگر: