کلمه جو
صفحه اصلی

لوط

فارسی به انگلیسی

Lot


فرهنگ فارسی

پیامبر و پدر [ آمونیان ] و [ مو آبیان ] است . زن وی هنگامی که از [ سدوم ] بیرون میرفت چون به پشت سر نگریست به مجسمه ای از نمک تبدیل شد .
ابن یحیی بن سلیمان بن الحرث ابن عوف بن ثعلبه بن عام بن ذهل بن مازن بن ذبیان بن ثعلبه بن سعد بن مناه بن غامد . از اصحاب علی بن ابی طالب است و از پغمبر ص روایت دارد .

لغت نامه دهخدا

لوط. [ ل َ ] (ع اِ) چادر. || رداء. || ربا. || (ص ) مرد چست دست اندازنده ٔ درکارها. || چیز درچسبنده . (منتهی الارب ).


لوط. (اِخ ) ابن یحیی بن سلیمان بن الحرث بن عوف بن ثعلبةبن عام بن ذهل بن مازن بن ذبیان بن ثعلبةبن سعدبن مناةبن غامد. و اسم غامد عمربن عبداﷲبن کعب بن الحرث بن عبداﷲبن مالک بن نصربن الازد بود، مکنی به ابومخنف بن سلیمان . ازاصحاب علی بن ابی طالب علیه السلام است و از پیغمبر (ص )روایت دارد. و لوط به سال 157 هَ . ق . درگذشت . و اوراویی اخباری و صاحب تصانیفی در فتوح و حروب اسلام باشد. رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 6 ص 220 و221 شود.


لوط. (اِخ ) بحیره ٔ لوط.(ابن بطوطه ). بحرالمیت . و رجوع به بحیره ٔ لوط شود.


لوط. [ ل َ ] ( ع اِ ) چادر. || رداء. || ربا. || ( ص ) مرد چست دست اندازنده درکارها. || چیز درچسبنده. ( منتهی الارب ).

لوط. [ ل َ ] ( ع مص ) لواطة. ( منتهی الارب ). عمل قوم لوط کردن. کار قوم لوط کردن. || گل اندود کردن حوض را. به گل درگرفتن و اندودن حوض را. ( منتخب اللغات ). حوض به گل کردن. ( تاج المصادر ). || چسبیدن به دل و دوست گردیدن. ( منتهی الارب ). وادوسیدن. ( زوزنی ). وادوسیدن دوستی به دل. ( تاج المصادر ). || تیر انداختن بر کسی. || چشم زخم رسانیدن. || لاحق گردانیدن کسی را به کسی. || پنهان کردن چیزی را. || ستیهیدن در چیزی. ( منتهی الارب ).

لوط. ( اِخ ) بحیره لوط.( ابن بطوطه ). بحرالمیت. و رجوع به بحیره لوط شود.

لوط. ( اِخ ) دهی از دهستان بهرستاق بخش لاریجان شهرستان آمل ، واقع در 26هزارگزی شمال خاوری رینه. کوهستانی و سردسیر. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. زیارتگاهی نیز دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ) ( از سفرنامه رابینو بخش انگلیسی ص 114 ).

لوط. ( اِخ ) نام پیغمبری است علیه السلام ، به مؤتفکات و او پسر برادر ابراهیم علیه السلام ، یعنی لوطبن هاران بن تارخ. ( منتهی الارب ). طبری گوید : لوطبن هاران بن تارخ و تارخ هو اخو ابراهیم.نام پیغمبری از بنی اسرائیل که شهرهای قوم به نفرین او به زمین فروشد و قوم او با پسران می آرمیدند. صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: لوطبن هامان بن آزر برادرزاده ابراهیم که با عم خویش از بابل مهاجرت کرد. قوله تعالی : فآمن له لوط و قال اًِنی مهاجر اًِلی ربی اًِنه هو العزیز الحکیم . و از بابل به حرّان رفتند و به شام واز آنجا به زمین فلسطین رفتند، جایی که مؤتفکات خوانند و آنجا پنج پاره دیه بود و قوم لوط آنجا بودند،پس لوط آنجا بماند و ابراهیم با ساره به جانب مصر رفت. خدای تعالی لوط را پیغامبری داد بر آن پنج دیه و نام آن [ ها ] صنعه و صعوه و عمره و دوما و سدوم. چون در فعلهای زشت بیفزودند و لواطت کردند که پیش از ایشان هیچ کس نکرده بود، خدای تعالی میکائیل را بفرستاد تا آن بقعه را برگردانید، چنانکه گفت : فجعلنا عالیها سافلها . و [ فرشتگان ]پیش از آنک آنجا رفتند به صورتی دیگر پیش ابراهیم آمدند و ایشان را گوساله بریان پیش نهاد که مهمان دارد بر عادت ، چون بدانست که نه آدمی اند عظیم بترسید تا ایشان او را به اسحاق و یعقوب بشارت دادند، قوله تعالی : فبشرناها بِاًِسحاق و من وراء اسحاق یعقوب . و بعد از هلاک قوم خویش ، لوط پیش ابراهیم آمد و او را بسیار چیز داد. و گور او همان موضع تواند بود. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 190، 191، 192 و 434 و الکامل ابن اثیر ص 51 شود.

لوط. (اِخ ) نام پیغمبری است علیه السلام ، به مؤتفکات و او پسر برادر ابراهیم علیه السلام ، یعنی لوطبن هاران بن تارخ . (منتهی الارب ). طبری گوید : لوطبن هاران بن تارخ و تارخ هو اخو ابراهیم .نام پیغمبری از بنی اسرائیل که شهرهای قوم به نفرین او به زمین فروشد و قوم او با پسران می آرمیدند. صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: لوطبن هامان بن آزر برادرزاده ٔ ابراهیم که با عم خویش از بابل مهاجرت کرد. قوله تعالی : فآمن له لوط و قال اًِنی مهاجر اًِلی ربی اًِنه هو العزیز الحکیم . و از بابل به حرّان رفتند و به شام واز آنجا به زمین فلسطین رفتند، جایی که مؤتفکات خوانند و آنجا پنج پاره دیه بود و قوم لوط آنجا بودند،پس لوط آنجا بماند و ابراهیم با ساره به جانب مصر رفت . خدای تعالی لوط را پیغامبری داد بر آن پنج دیه و نام آن [ ها ] صنعه و صعوه و عمره و دوما و سدوم . چون در فعلهای زشت بیفزودند و لواطت کردند که پیش از ایشان هیچ کس نکرده بود، خدای تعالی میکائیل را بفرستاد تا آن بقعه را برگردانید، چنانکه گفت : فجعلنا عالیها سافلها . و [ فرشتگان ]پیش از آنک آنجا رفتند به صورتی دیگر پیش ابراهیم آمدند و ایشان را گوساله ٔ بریان پیش نهاد که مهمان دارد بر عادت ، چون بدانست که نه آدمی اند عظیم بترسید تا ایشان او را به اسحاق و یعقوب بشارت دادند، قوله تعالی : فبشرناها بِاًِسحاق و من وراء اسحاق یعقوب . و بعد از هلاک قوم خویش ، لوط پیش ابراهیم آمد و او را بسیار چیز داد. و گور او همان موضع تواند بود. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 190، 191، 192 و 434 و الکامل ابن اثیر ص 51 شود.
در قصص الانبیاء آمده : پس فرشتگان قصد شهرستان لوط کردند و ابراهیم گفت : من با شما بیایم . گفتند: تو طاقت عذاب خدا نداری . گفت : از حضرت آن توفیق خواهم وآنگه بر شتر نشست و با ایشان روانه شد. چون مقدار نیم فرسنگ راه رفتند، گفتند: یا ابراهیم ! تو را بیش از این فرمان نیست ، پس از شتر پائین آمد و به عبادت خدا مشغول شد و فرشتگان به شهرستان لوط رفتند و آن هفت شهر بود که فساد میکردند و ابراهیم گفته بود که هرکه بدین عمل مشغول باشد حق تعالی ایشان را هلاک کند، پس ایشان برفتند و شش پاره شهر را هلاک کردند و شهری که آن را اسلام خوانند بماند از بهر آنکه بدان مشغول فعل بد نمی شدند و بدان جماعت نمی ساختند، حق تعالی ایشان را نگاه داشت . از هر شهری صدهزار مرد جنگی بیرون آمدند [ آمدندی ؟ ] چون فرشتگان به شهر لوط رسیدند دختران حضرت لوط را گفتند: آیا کسی باشد که ما را مهمان کند؟ گفتند: در این شهر کسی نباشد مگر توقف کنید تاپدر ما بیاید. یک لحظه توقف کردند. لوط بیامد جوانان را دید به غایت خوبی و حسن صورت با خود اندیشه کردکه اگر این جماعت بدانند که چنین پسران رسیده است وایشان بنگرند مبادا از فعل بد با ایشان زحمتی برسد.از این اندیشه و غم نفسی برآورد و گفت : هذا یوم عصیب ، یعنی روز دشوار مرا پیش آمد. این بگفت و مهمانان را به خانه [ برد ] و زن لوط کافره بود بدید که روی ایشان چون ماه شب چهارده میتافت از خانه بیرون آمد وقوم را خبر کرد که در خانه ما دوازده غلام است که درهمه عالم مثل ایشان نیست . آن قوم رو به خانه ٔ لوط نهادند. قوله تعالی : و جاء قومه یهرعون اًِلیه و من قبل کانوا یعملون السیئات . آن قوم به در خانه لوط آمدند و جمع شدند و گفتند: یا لوط! مهمانان را بیرون فرست . لوط از بیم آن در خانه را ببست و گفت : ای قوم دختران را به شما حلالی دادم این مهمانان را خوار مدارید، از خدا بترسید. قبول نکردند: «اءَلیس منکم رجل ٌ رشید »؛ گفت : مگر در میان شما مرد عاقل نیست ؟ آن قوم قوت میکردند تا در خانه را باز کنند «قالوا: لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق و اًِنک لتعلم مانرید »؛ لوط را گفتند: ما دختر تورا نمیخواهیم و به کار ما نیست و تو میدانی که ما که را میخواهیم . مهمانان را بیرون کن . «قال : لو اءَن لی بکم قوة اءَو آوی اًِلی رکن شدید »؛ گفت : ای قوم اگر مرا قوت بودی با شما حرب کردمی ، اما چه کنم که مرا خویش و یاوری نمی باشد اما پناه به خدای تعالی میبرم که شرّ شما را از من ومهمانان من دور کند. جبرئیل دانست و با فرشتگان گفت که لوط عاجز شده بعد از آنکه لوط را بر در خانه زده بودند و سرش شکسته و سه مرتبه شکایت پیش مهمانان آورد و گفت : شر ایشان از شما دفع نمی توانم کرد. فرمان خدای تعالی چنان بود که سه مرتبه شکایت کنند، پیش فرشتگان آشنائی ندهند چون بدیدند که خون بر محاسن لوط روان شده است او را گفتند: ما رسولان پروردگار توایم . ما را پیش تو فرستاد تا خویش و اهل بیت را از میان این قوم بیرون بری که امشب این قوم را عذاب میفرستیم .و اهل بیت لوط دختران [ او ] بودند. آن قوم در خانه ٔ لوط را کندند و درآمدند و گفتند: «یا لوط... اءَلیس الصبح بقریب ». نزدیک صبح شد و ما را رها نکردی در این خانه . چون آن قوم به نزدیک مهمانان رسیدند خواستند که ایشان را بگیرند. جبرئیل بادی بر روی ایشان دمید. طمس شدند و طمس آن باشد که چشم و دهان و بینی یکی شود و روی ناپدید شود: «فطمسنا اءَعینهم فذوقوا عذابی و نذر ». یکباره آن قوم را نه چشم ماند و نه بینی و نه دهان ، فریاد برآوردند که لوط جادوان در خانه آورده است ، بعد از آن گفتند: ای لوط! بگو تا چشمهای ما را بینا کنند تا بازگردیم و توبه کنیم . جبرئیل پر بر ایشان مالید همه بینا شدند و دیگر باره قصد کردند نابینا شدند و هفت اندام ایشان خشک شد و فریاد برآوردند و امان خواستند پر دیگر بر ایشان مالید همه بینا شدند و بیرون آمدند. گفتند: فردا که این مهمانان از خانه ٔ لوط بیرون آیند ایشان را بگیریم و مراد خود حاصل کنیم . پس جبرئیل لوط را فرمود که برخیز و رختهای خود را برگیر و دختران را فرا پیش گیر و از آنجابیرون رو. گفت : دروازه های شهر را بسته اند چگونه بدرروم ؟ جبرئیل او و دختران او را برداشته بیرون شهر بنهاد و گفت : پیش ابراهیم بروید. ایشان روان شدند. زن لوط خبر شد چون نزدیک ایشان رسید، گفت : کجا میروید؟ گفت : عذاب خدا میرسد. در حال زمین او را بگرفت تا به زانو. لوط پرسید: چرا نمی آئی ؟ گفت : زمین مرا بگرفت .گفت : عمل بد تو ترا بگرفت و بعضی گفته اند که هنوز در خانه بود که لوط زن را گفت که امشب عذاب خواهد آمد. گفت : من دروغهای تو را بسیار دیده ام . جبرئیل لوط ودختران را از شهر بیرون برد چون پیش ابراهیم شدند برخاست و ایشان را پیش خود خواند و با همدیگر بنشستند. در حال دیدند که جبرئیل پر بزد تا آسمان و تمام شهرها و دهها و کوهها را از زمین برکند و در هوا برد، چنانکه برگ درختان نجنبید و کودک در گهواره بیدار نشد در آن شهرها هیچ کس خبردار نشد. ابراهیم علیه السلام طاقت عذاب نداشت بیفتاد. لوط او را در کنار گرفت تابه هوش آمد می نگریست تا صبح ظاهر شد. ندا از جلیل جبار آمد قوله تعالی : «جعلنا عالیها سافلها و اءَمطرنا علیها حجارة من سجیل منضود مسومة عند ربک و ماهی من الظالمین ببعید ». چون ندا آمد که نگونسار گردانید، فریادکنان می آمدند و آن شهرستان همه پاره پاره شد و بر گردن ایشان بدان طوق نوشته . دیگر باره ابراهیم بیهوش گشت ، جبرئیل بیامد و پری بر وی فرودآورد، به هوش آمد. باز جبرئیل گفت : یارسول اﷲ! تو را نگفتم که طاقت آن نداری . گفت : یا جبرئیل ! حال ایشان چه باشد، گفت : همچنین روند تا به هفتم طبقه ٔ زمین و هیچ جا قرار نگیرند تا به دوزخ رسند و فردای قیامت فزع در دوزخ ظاهر شود و گویند این قوم لوطاند و آنگه در عرصات قیامت حاضرشان کنند و باز به دوزخ برند و ابراهیم بازگشت و لوط را با خود برد ودر عبادت ایستادند - انتهی . در قاموس کتاب مقدس آمده : لوط (پوشش ) پسر حاران برادر ابرام است که در اور کلدانیان جائی که پدرش درگذشت متولد گردید، پس لوط ابرام و قارح را پیروی کرده به اتفاق ایشان به بین النهرین آمد (پیدایش 11:31 و 32)، سپس از آنجا مسافرت اختیار کرد و به زمین کنعان و احتمال قوی هم میرود که به مصر درآمد (پیدایش 12:4 و 5) و چون از مصر مراجعت کرد اموال و مواشی و حواشی خود و لوط را برون از حوصله ٔ حساب دیده از لوط درخواست کرد که از وی مفارقت گزیند، چه حوصله ٔ آن جناب جنگ و نزاع شبانان خود رابا شبانان لوط برنتابید لوط را بر اختیار هر جا که بنظرش نیکو آید مخیر فرمود بنابراین لوط مرغزار اردن را که بهترین و نیکوترین علفزارهای اردن بود اختیارکرد. در خلال این احوال ، در میان پادشاهان اطراف و حوالی اردن با کدر لاعمر جنگ درپیوسته از کدر لاعمر هزیمت یافته اغلبی اسیر شدند و لوط نیز با اسیران دیگر به اسیری برده شد. چون این معامله به سمع ابرام رسید، لشکری از خدمتکاران خاصه ٔ خود ساز داده رفت و برادرزاده ٔ خود را آزاد ساخته و با خود بازآورد. خلاصه لوط به سدوم مراجعت کرد و هرچند که زیست و زندگی با اهالی آن شهر در نظر لوط بسیار ناپسند بود با وجود آن دو دختر خود را به اشخاصی که از اهل آن شهر بودند تزویج فرمود و چون پیاله ٔ شرارت و بزه کاری سدومیان لبریز گشت ، دو فرشته از جانب حضرت اقدس الهی به نزد لوطشده وی را از بلائی که بر شهر سدوم و عموره و ادمه وصبوئم و بالع که همان صوغر است فرود خواهد آمد بیاگاهانیدند، لیکن از بسیاری درخواست لوط وی را امر فرمودند که به بالع که قصبه ای است کوچک فرار کند و اسم آنجا به صوغر تبدیل یافت و در حینی که فرار میکردند زوجه ٔ لوط به عقب نگریست . چون این مطلب خلاف امر الهی بود به ستون نمک مبدل گردید. از آن پس لوط از صوغر انتقال نمود و در کوهستان موآب سکونت گزید که آن زمین به هر دو نسل وی که موآبیان و عمونیان باشند داده شد. (تثنیه 2:9 مزامیر 83:8). در هر صورت لوط شخص متلون المزاجی بود، و حال اینکه کتاب مقدس وی را عادل می نامد. (2 پطرس 2:7 و 8). (قاموس کتاب مقدس ). || دیار قوم لوط، ارض مقلوبه . (مسالک اصطخری ص 64). جای قوم لوط ناحیتی است به شام ویران و کم مردم . (حدود العالم ).


لوط. (اِخ ) دهی از دهستان بهرستاق بخش لاریجان شهرستان آمل ، واقع در 26هزارگزی شمال خاوری رینه . کوهستانی و سردسیر. دارای 75 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . زیارتگاهی نیز دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) (از سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 114).


لوط. [ ل َ ] (ع مص ) لواطة. (منتهی الارب ). عمل قوم لوط کردن . کار قوم لوط کردن . || گل اندود کردن حوض را. به گل درگرفتن و اندودن حوض را. (منتخب اللغات ). حوض به گل کردن . (تاج المصادر). || چسبیدن به دل و دوست گردیدن . (منتهی الارب ). وادوسیدن . (زوزنی ). وادوسیدن دوستی به دل . (تاج المصادر). || تیر انداختن بر کسی . || چشم زخم رسانیدن . || لاحق گردانیدن کسی را به کسی . || پنهان کردن چیزی را. || ستیهیدن در چیزی . (منتهی الارب ).


دانشنامه عمومی

لوط (آمل). لوط، روستایی است از توابع بخش لاریجان شهرستان آمل در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان لاریجان سفلی قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۸۹ نفر (۲۹خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

در عهد عتیق، برادرزادۀ ابراهیم که از انهدام سدوم جان به در برد. همسر لوط نافرمانی کرد و سدوم را از پشت سرنگاه کرد و مبدل به ستونی از سنگ نمک شد. در قرآنپیامبر و از پیروان ابراهیم (ع) خوانده شده است. از لوط ۲۷بار در قرآن نام برده شده است. قوم لوط که در قرآن گاه «اخوان لوط» (سورۀ ق، ۱۳) نامیده شده اند در فاصلۀ بین قوم ثمود و اهل مدین می زیسته اند. او از حکمت، بینش و علم فراوان برخوردار بوده است (انبیاء، ۷۴). وقتی که ابراهیم (ع) به قومش هشدار داد، لوط (ع) به او ایمان آورد و خود را «مهاجراً إلی الله» نامید (عنکبوت، ۲۶) و قومش را به راه راست هدایت کرد (شعراء، ۱۶۱ و ۱۶۴). قوم او عصیان کرده به لواط پرداختند (هود ۷۸ـ۷۹؛ حجر، ۶۶، ۷۲؛ انبیاء، ۷۴؛ شعراء ۱۶۵ـ۱۶۶). فرشتگان به صورت جوانان زیبا به خانۀ لوط وارد شدند تا نزدیک شدن موعد عذاب الهی را خبر دهند. مردم به خانۀ لوط هجوم بردند تا از آن جوانان کام گیرند. لوط دختران خود را برای ازدواج به آن ها پیشنهاد کرد اما آنان نپذیرفتند. به لوط وحی آمد که خانواده ات را از آن جا دور کن و او چنان کرد. اما همسرش در اثر نافرمانی با قوم لوط سنگباران شد. در قرآن نام شهر لوط با عنوان قریه، یا صفت المؤتفکات (به معنای زیر و زبر شده ها) یاد شده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لُوطٍ: از پیامبران الهی و برادر زاده حضرت ابراهیم علیهم و علی نبینا السلام (لوط (علیهالسلام) رسولی بود از ناحیه خدای تعالی بسوی اهالی سرزمین مؤتفکات که عبارت بودند از شهر سدوم و شهرهای اطراف آن ،که گفته شده چهار شهر بوده : 1 - سدوم 2 - عموره 3 - صوغر 4 - صب...
معنی إِمَامٍ: پیشوا-راه اصلی(در جمله"إِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ "یعنی منزلگاه قوم لوط و قوم ایکه ، هر دو بر سر بزرگ راهی قرار داشت . مقصود از این راه ، آن راهی است که مدینه را به شام وصل میکند)
معنی مُؤْتَفِکَاتِ: زیر و رو کننده ها (بعضی از مفسرین گفتهاند : مؤتفکه عبارت است از قراء و آبادیهای قوم لوط که اهل خود را ائتفاک کرد ، یعنی زیر و رو کرد . احتمال هم دادهاند که مراد از مؤتفکة اعم از قرای قوم لوط و تمامی قریههایی باشد که سکنه آنها در تاریخ بشریت دچار عذا...
معنی مُؤْتَفِکَةَ: زیر و رو کننده (بعضی از مفسرین گفتهاند : مؤتفکه عبارت است از قراء و آبادیهای قوم لوط که اهل خود را ائتفاک کرد ، یعنی زیر و رو کرد . احتمال هم دادهاند که مراد از مؤتفکة اعم از قرای قوم لوط و تمامی قریههایی باشد که سکنه آنها در تاریخ بشریت دچار عذاب ش...
معنی یَسْتَبْشِرُونَ: بشارت می دهند - مژده می دهند - شادی می کنند - شادمان می شوند (عبارت : "یَسْتَبْشِرُونَ بِـﭑلَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ "یعنی : "به یکدیگر مژده میدهند که فلانیها هم از دنبال ما خواهن...
معنی أَیْکَةِ: کلمه ایکه به معنای درخت به هم پیچیده است ، و جمع آن ایک است ، و به طوری که گفته شده قوم ایکه در سرزمینی پر درخت چون جنگل زندگی میکردهاند که درختهایش سر به هم داده بود . این مردم طایفه ای از قوم حضرت شعیب (علیهالسلام) بودند چون در جمله" انهما لبامام...
ریشه کلمه:
لوط (۲۷ بار)

«علیه السلام» نام مبارکش 27 بار در قرآن مجید ذکر شده است تورات فعلی نیز حال او را نقل کرده است ولی به آن حضرت اهانت نموده است چنانکه در «تورات» گذشت. او پیامبری صاحب فضیلت بود . خداوند به وی علم و حکمت عنایت کرده بود . . . *** طبرسی ذیل آیه . از ابن عباس و ابن زید و جمهور مفسّران نقل کرده که لوط پسر خواهر ابراهیم «علیه السلام» بود در تورات سفر تکوین باب 14. گفته شده: لوط برادرزاده ابراهیم بود. طبرسی ذیل آیه 86 انعام آن را پذیرفته است. از این آیه ظاهر می‏شود که موقع بعثت ابراهیم «علیه السلام» در بابل هنوز لوط به پیامبری نرسیده بود و آن وقت به آن حضرت ایمان آورده است و از آیه «وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً اِلَی الْاَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ» روشن می‏شود که آن حضرت با ابراهیم علیهماالسلام از بابل خارج شده و به فلسطین هجرت کرده است. علی هذا بعثت لوط در فلسطین واقع شده و او در محیط زندگی خویش با آنکه ابراهیم «علیه السلام» نبوّت داشت بر قوم خویش مبعوث گردیده است و در «اخ» گفته شده با آنکه اهل بابل بود چرا در آیه . برادر قوم خویش خوانده شده است؟ *** از آیات به دست می‏آید که در محلّ بعثت حتی یکنفر هم به او ایمان نیاورده و زنش نیز از جمله غیر مؤمنین بود که با خود نبرد و مورد عذاب واقع گردید . مراد از «اهل» که نجات یافتند ظاهراً دو نفر دخترش بودند که با پدرشان از آنجا بیرون شدند. در آنجا فقط یک خانه بود که اهلش مسلمان بودند آن هم خانه لوط به استثناء زنش. . شهری که چند نفر خداشناس در آن باشند و آنها هم از آن بیرون روند نزول عذاب بر آن حتمی است. *** از لفظ مؤتفکات در آیه . و در . که درباره قوم لوط است به دست می‏آید که در عذاب قوم وی چندین شهر ویران شده است. چنانکه گفته‏اند و در تورات سفر تکوین باب 13. هست که محلّ سکونت لوط شهر سدوم بود و او بر آن شهر و شهرهای اطراف که گفته‏اند مجموعاً چهار شهر بودند مبعوث شده بود و آنها عبارتند از: سدوم، عموره، صوغر و صبوییم. و در آیه . ظاهراً نظر به سدوم محلّ سکونت لوط است یعنی خدا شهر زیر و روشونده را هلاک کرد. *** اهالی شهرهای مزبور ظاهراً بت‏پرست بوده‏اند گرچه در قرآن آیه صریحی در این باره نیافتم. از شنیعترین اعمال آنها عمل لواط بود و اوّلین قومی بودند که این عمل در میان آنها شایع شد چنانکه لوط به آنها می‏گفت: . و چنان عادت و سنّت قومی شده بود که حتی در مجالس پیش روی مردم آن را انجام می‏دادند لوط «علیه السلام» به آنها می‏گفت: . *** خداوند لوط را بر آنها مبعوث کرد، او آنها را به تقوی و طریق فطرت دعوت نمود ولی حاضر به شنیدن کلام حق نشدند و او را تهدید کردند که در صورت ادامه این سخنان از شهرشان بیرونش خواهند کرد . و در کلام دیگر گفتند: لوط و خانواده‏اش را از شهر خودتان بیرون کنید که از اینکار پاکی می‏جویند (.) *** سرانجام خداوند ملائکه‏ای به هلاک آنها مأمور فرمود آنها ابتدا پیش ابراهیم «علیه السلام» آمده و جریان را به استحضار وی رساندند. ابراهیم با آنها به مجادله پرداخت به امید آنکه منصرفشان کند و گفت: لوط در میان آنهاست، ملائکه گفتند می‏دانیم، لوط و خانواده‏اش را خارج خواهیم ساخت مگر زنش را که از ماندگان است () () بالاخره خطاب آمد . آنگاه فرشتگان به محلّ لوط «علیه السلام» آمدند لوط از دیدن آنها (که نمی‏دانست فرشته‏اند) غمگین شد و گفت امروز روز سختی است (که می‏ترسید قومش به میهمانان نظر سوئی داشته باشند) قوم چون از ماجرای میهمانان با خبر شدند به خانه لوط رو کردند (تا مگر جوانان را از دست لوط گرفته و عمل منافی عفت به جا آورند) لوط چون هجوم آنها را مشاهده کرد گفت: ای قوم اینک دختران من که تزویج آنها بر شما حلال است آنها را تزویج کنید از خدا بترسید مرا درباره میهمانانم رسوا نکنید، آیا مرد کاملی در میان شما نیست؟! گفتند: میدانی که حقی در دختران تو نداریم و مراد ما را از این هجوم می‏دانی، فرمود: ای کاش در مقابل شما نیروئی داشتم و یا به عشیره و خانواده‏ای تکیه می‏کردم. دراین هنگام فرشتگان به سخن درآمده و گفتند: ای لوط ما فرستادگان پروردگار تو هستیم اینها هرگز به تو نرسند در پاسی از شب خود با خانواده‏ات به جز زنت که عذاب او را خواهد گرفت از اینجا بروید و کسی به پشت سر نگاه نکند هنگام صبح عذاب اینها را فرا خواهد گرفت لوط و دخترانش از آنجا خارج شدند و تا وقت صبح از محیط عذاب گذشتند، موقع صبح انتقام خدائی شروع گردید، و دیار آنها زیر و رو شد و سنگهائی بر آنها باریدن گرفت . درباره اینکه لوط «علیه السلام» دختران خویش را بر آنها عرضه کرد شکّی نیست در سوره هود آمده که به آنها فرمود «هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ اَطْهَرُ لَکُمْ». و . قطعاً مراد آن حضرت زنا نبوده است غیر ممکن است پیامبر خدا آنها را در مقابل لواط به زنا بخواند بلکه منظورش یقیناً ازدواج شرعی بود که در شریعتش ازدواج با کفّار جایز بود و زنش نیز از کفّار بود چنانکه در صدر اسلام رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» دخترش را با ابی‏العاص بن ربیع که هنوز اسلام نیاورده بود تزویج فرمود سپس نسخ شد. ولی درباره اینکه دختران لوط چند نفر بیش نبودند چطور به همه آنها ازدواجشان را عرضه کرد درست نمی‏دانیم در مجمع فرموده آنها دو نفر رئیس داشتند خواست که دخترانش زعوراء و ریتاءرا آن دو تزویج کنند. نگارنده گوید اگر این وجه اثبات شود وجه خوبی است، به قول بعضی مرادش زنان امّت بود که پیامبر پدر امّت خویش است ولی جمله «لَقَدْ عَلِمْتَ مالَنا فی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ» این قول را ردّ می‏کند. اگر مراد لوط زنان امّت بود دیگر به این وجه وجهی نبود.


کلمات دیگر: