کلمه جو
صفحه اصلی

حکمت


مترادف حکمت : تصوف، علم برین، مابعدالطبیعه، فلسفه، عرفان، خرد، دانایی، فرزانگی، کمال، علم، فرزان، معرفت، پند، اندرز، دلیل، علت، سبب، مشیت الهی، علم الهی

برابر پارسی : فرزان، فرزانش، فرزانگی

فارسی به انگلیسی

intelligence, sagacity, wise saying, motto, mystery, wisdom, philosophy, metaphysics

wisdom, philosophy, metaphysics


wise saying, motto


philosophy, wisdom


فارسی به عربی

حکمة , شعار , غول , فلسفة , مذهب

فرهنگ اسم ها

اسم: حکمت (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hekmat) (فارسی: حِکمت) (انگلیسی: hekmat)
معنی: علم خداوند، دانش، راستی، درستی، کلام موافق حق، ( عربی )، معرفت به مسائل، خردمندی، فرزانگی، سخن اخلاقی، پند، اندرز، فلسفه به ویژه فلسفه اسلامی

(تلفظ: hekmat) (عربی) معرفت به مسائل ، خردمندی ، فرزانگی ؛ سخن اخلاقی ، پند ، اندرز ، علم خداوند.


مترادف و متضاد

philosophy (اسم)
تجرد، بردباری، حکمت، فلسفه، وارستگی

saying (اسم)
ضرب المثل، اظهار، پند، مثال، گفته، حکمت، گفتار مشهور

motto (اسم)
اندرز، پند، شعار، حکمت، سخن زبده

wisdom (اسم)
معرفت، خرد، حکمت، فضیلت، عقل، دانش، دانایی، فرزانگی

doctrine (اسم)
اصول، طریقت، گفته، تعلیم، مکتب، حکمت

تصوف


علم‌برین، مابعدالطبیعه، فلسفه


عرفان


خرد، دانایی، فرزانگی


کمال


علم، فرزان، معرفت


پند، اندرز


دلیل، علت، سبب


مشیت الهی، علم الهی


۱. تصوف
۲. علمبرین، مابعدالطبیعه، فلسفه
۳. عرفان
۴. خرد، دانایی، فرزانگی
۵. کمال
۶. علم، فرزان، معرفت
۷. پند، اندرز
۸. دلیل، علت، سبب
۹. مشیت الهی، علم الهی


فرهنگ فارسی

نظام الدین مشار الدوله شیرازی ( و. ۱۲۶۶ - ف. ۱۳۱۵ ه. ش . ) حاکم اصفهان و کردستان و کفیل وزارت معارف و وزیر پست و تلگراف . وی در تهران بسن ۴۹ سالگی در گذشت .
عدل، علم، دان ، حلم، بردباری، فلسفه، کلام باحق
( اسم ) ۱- عدل داد ۲ - علم دانش دانایی . ۳ - حلم بردباری . ۴ - راستی درستی صواب . ۵ - کلام موافق حق . ۶ - پند اندرز . ۷ - ( اسم ) معرفت حقایق اشیابقدر طاقت بشری فلسفه . یا حکمت عملی ( عملیه ) . علم باحوال اشیا و موجوداتی که وجود آنها تحت حیطه و قدرت بشر است بعبارت دیگر نیل بسعادت اخروی و استعلای نفس است مقابل حکمت نظری . حکمت عملی شامل تهذیب اخلاق تدبیر منزل و سیاست مدن است . یا حکمت اشراق . یا حکمت مشارقه ( مشرقیه ) . حکمت مشرق زمین حکمت اشراق . یا حکمت مطلقه. ۱- فلسف. اولی. ۲ - حکمت خداوندیست آنچه را که ایجاب کند یا حکمت نظری ( نظریه ) . علم باحوال اشیا و موجوداتی که وجود آنها تحت قدرت و اختیار بشر نیست . غایت حکمت نظری انتقال نفس و سیر اوست از مراتب ناقص بمراتب کامل مقابل حکمت عملی . حکمت نظری شامل : علم اعلی ( فلسف. اولی علم کل علم ما بعد الطبیعه علم ما قبل طبیعت ) . علم اوسط ( ریاضی ) و علم طبیعی ( علم ادنی فلسف. طبیعی است . ) ۸ - انجام دادن فعلی که پسندیده باشد . ۹ - اقتدا بخالق در عبادات بقدر قدرت .

فرهنگ معین

(حِ مَ ) [ ع . حکمة ] (اِمص . ) ۱ - علم ، دانش . ۲ - راستی ، درستی . ۳ - کلام موافق حق .

لغت نامه دهخدا

حکمت. [ ح ِ م َ ] ( ع اِمص ) حکمة. دانایی. علم. ( تعریفات ). دانش. ( مقدمةالادب ) ( دهار ). دانشمندی. عرفان. معرفت :
جهان سربسر حکمت و عبرت است
چرا بهره ما همه غفلت است.
فردوسی.
مقهور به حکمت شود این خلق جهان پاک
زیرا که حکیم است جهانداور قهار.
ناصرخسرو.
نه هرچ آن تو ندانی آن نه علم است
که داند حکمت یزدان سراسر؟
ناصرخسرو.
بشناس هم این را و هم آنرا بحقیقت
حکمت همه این است سوی مردم هشیار.
ناصرخسرو.
اگر حکمت به دست آری به آسانی روی زینجا
وگر حکمت نیلفنجی برون باید شدن بستم.
ناصرخسرو.
بهتر ز بار حکمت بر شاخ نفس بر نیست
خوشتر ز نفس دانا زی عاقلان شکر نیست.
ناصرخسرو.
هان و هینش کنم از حکمت زیرا خر
بازگردد ز ره کژ به هان و هین.
ناصرخسرو.
بیان کن حال و جایش را اگر دانی مرا ورنه
مپوی اندر ره حکمت ز تقلید ای پسر عمیا.
ناصرخسرو.
حکمت از حضرت فرزند نبی باید جست
پاک وپاکیزه ز تشبیه و ز تعطیل چو سیم.
ناصرخسرو.
ولیکن بقر نیستی سوی دانا
اگر جویدی حکمت باقری را.
ناصرخسرو.
با آنچه ملک عادل انوشیروان... را سعادت ذات... و اختیار حکمت... حاصل است ، می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ). و پادشاه شهر خویش را بگنجهای حکمت مستظهر گردانی. ( کلیله و دمنه ). ایزد تبارک و تعالی بکمال قدرت و حکمت عالم را بیافرید....اما غرض آن بود که شناخته شود که حکمت همیشه عزیز بوده است. ( کلیله و دمنه ).
تهی از حکمتی بعلت آن
که پری از طعام تا بینی.
( گلستان ).
گنج صبر اختیار لقمان است
هرکه را صبر نیست حکمت نیست.
( گلستان ).
|| فرزانگی. فرزانی. || حلم و بردباری. || درست کاری. ( السامی فی السامی ) ( مهذب الاسماء ). درست کرداری. ( غیاث ). صواب کاری. || راست گفتاری. ج ، حِکَم. || شناسایی حق لذاته و شناسایی خیر بخاطر بکار بستن آن و آن عبارت است از تکالیف شرعی. این معنی در تفسیر کبیر در ذیل آیه : ذلک ممّا اوحی الیک ربک من الحکمة. ( قرآن 39/17 ). در سوره بنی اسرائیل آمده است و قریب به این معنی است. آنچه اهل سیر و سلوک گویند از اینکه حکمت معرفت آفات نفس و شیطان و ریاضات است و حکمت به این معنی اخص است از علم حکمت ، زیرا این یکی ازانواع آن بشمار میرود. ( ترجمه از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ایجاد. || تعلم و فراگرفتن حلال و حرام ، چنانکه ابن عباس حکمت را در آیه های قرآن چنین تفسیر کند. ( تعریفات ).

حکمت . [ ح ِ م َ ] (ع اِمص ) حکمة. دانایی . علم . (تعریفات ). دانش . (مقدمةالادب ) (دهار). دانشمندی . عرفان . معرفت :
جهان سربسر حکمت و عبرت است
چرا بهره ٔ ما همه غفلت است .

فردوسی .


مقهور به حکمت شود این خلق جهان پاک
زیرا که حکیم است جهانداور قهار.

ناصرخسرو.


نه هرچ آن تو ندانی آن نه علم است
که داند حکمت یزدان سراسر؟

ناصرخسرو.


بشناس هم این را و هم آنرا بحقیقت
حکمت همه این است سوی مردم هشیار.

ناصرخسرو.


اگر حکمت به دست آری به آسانی روی زینجا
وگر حکمت نیلفنجی برون باید شدن بستم .

ناصرخسرو.


بهتر ز بار حکمت بر شاخ نفس بر نیست
خوشتر ز نفس دانا زی عاقلان شکر نیست .

ناصرخسرو.


هان و هینش کنم از حکمت زیرا خر
بازگردد ز ره کژ به هان و هین .

ناصرخسرو.


بیان کن حال و جایش را اگر دانی مرا ورنه
مپوی اندر ره حکمت ز تقلید ای پسر عمیا.

ناصرخسرو.


حکمت از حضرت فرزند نبی باید جست
پاک وپاکیزه ز تشبیه و ز تعطیل چو سیم .

ناصرخسرو.


ولیکن بقر نیستی سوی دانا
اگر جویدی حکمت باقری را.

ناصرخسرو.


با آنچه ملک عادل انوشیروان ... را سعادت ذات ... و اختیار حکمت ... حاصل است ، می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ). و پادشاه شهر خویش را بگنجهای حکمت مستظهر گردانی . (کلیله و دمنه ). ایزد تبارک و تعالی بکمال قدرت و حکمت عالم را بیافرید. ...اما غرض آن بود که شناخته شود که حکمت همیشه عزیز بوده است . (کلیله و دمنه ).
تهی از حکمتی بعلت آن
که پری از طعام تا بینی .

(گلستان ).


گنج صبر اختیار لقمان است
هرکه را صبر نیست حکمت نیست .

(گلستان ).


|| فرزانگی . فرزانی . || حلم و بردباری . || درست کاری . (السامی فی السامی ) (مهذب الاسماء). درست کرداری . (غیاث ). صواب کاری . || راست گفتاری . ج ، حِکَم . || شناسایی حق لذاته و شناسایی خیر بخاطر بکار بستن آن و آن عبارت است از تکالیف شرعی . این معنی در تفسیر کبیر در ذیل آیه ٔ : ذلک ممّا اوحی الیک ربک من الحکمة. (قرآن 39/17). در سوره ٔ بنی اسرائیل آمده است و قریب به این معنی است . آنچه اهل سیر و سلوک گویند از اینکه حکمت معرفت آفات نفس و شیطان و ریاضات است و حکمت به این معنی اخص است از علم حکمت ، زیرا این یکی ازانواع آن بشمار میرود. (ترجمه از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ایجاد. || تعلم و فراگرفتن حلال و حرام ، چنانکه ابن عباس حکمت را در آیه های قرآن چنین تفسیر کند. (تعریفات ).
- حکمت منطوق بها ؛ علوم شرعی و علوم طریقت است . (تعریفات ).
|| (ع اِ) عدل . داد. || نبوت . حکم نبوت . || قرآن . فرقان . || انجیل . || زبور. || کردار درست . || گفتار درست . (مهذب الاسماء). سخن استوار. (زوزنی ). کلام موافق حق . هر کلامی که موافق حکم است . کلام معقول . (تعریفات ). || حقیقت هر چیزی . || هیأت نیروی عقلی و علمی متوسط بین جربزه و بلادت ، و جربزه افراط این قوه وبلادت تفریط آن است پس حکمت قوه ٔ میان جربزه و بلادت است . (از تعریفات ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || حجت و برهان قطعی که مفید اعتقاد باشد نه مفید ظن و اقناع . خداوند فرماید : و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً. (قرآن 269/2). ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة. (قرآن 125/16).(از کشاف اصطلاحات الفنون ). || حکمت چیزی ؛دلیل و سبب و جهت آن : هیچ گرانی بی حکمت نیست و هیچ ارزانی بی علت . || غایت . یعنی فایده و مصلحتی که بر فعل مترتب میشود، بدون آنکه فاعل را به انجام فعل برانگیزد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || هر یک از جوامعالحکم یا کلمات قصار، مشتمل بر پند و اندرز و موعظت :
دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست
در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم .

شهید.


گفته امت مدحتی خوبتر از لعبتی
سخت نکو حکمتی چون حکم بومعاذ.

منوچهری .


رودکی رفت و ماند حکمت اوی
می بریزد نریزد از می بوی .
و دیگر آنکه پند و حکمت و لهو و هزل بهم پیوستند. (کلیله و دمنه ).
حکمت اندر عرب فراوانست
وز همه خوبتر یکی آنست
که عدی چون شد از عداوت خال
هم نشین سباع و وحش و وعال
نشنیدی که راند در امثال
رو تو عم غم شناس و خال وبال .

سنایی .


لقمان حکیم اندر آن قافله بود، یکی گفتش از کاروانیان مگر اینان را [ دزدان را ] نصیحتی کنی ... گفت دریغ کلمه ٔ حکمت باشد با ایشان گفتن . (گلستان ).
- امثال :
به لقمان حکمت آموزی چه باشد ؟ (جامع التمثیل )؛ حکمت به لقمان آموختن غلط است .
حکمت به لقمان آموختن ؛ تعبیری مثلی است بمعنی آموختن چیزی به کسی که خود اعلم به آن است .
|| (اصطلاح فلسفه ) حکمت علمی است که در آن بحث میشود از حقایق اشیاء، چنانکه هست در نفس الامر به اندازه ٔ قدرت و توانایی بشر. و موضوع حکمت اشیاء موجود در خارج و ذهن است و فایده و غایت آن وصول به کمالات است در دنیا و رستگاری و نیکبختی است در آخرت و این اشیاء و اعیان بر دو قسم است : یاافعال و اعمالی است که وجود آنها تحت قدرت و اختیارماست یا نیست . علم به احوال قسم نخست از آن جهت که منجر بصلاح معاش و معاد میگردد، حکمت عملی نامیده میشود و علم به احوال قسم دوم حکمت نظری زیرا مقصود از آن با نظر حاصل میگردد و هر یک از حکمت عملی و حکمت نظری بر سه قسم تقسیم میشوند. اما حکمت عملی زیرا یاعبارت از علم بمصالح شخص به تنهایی است تا به فضایل آراسته و از رذایل پاک و مبری گردد و آن علم تهذیب اخلاق نامیده میشود و در علم اخلاق از آن سخن میرود. یا عبارت از علم بمصالح جماعتی است که در خانه با هم همکاری دارند چون پدر و مادر و فرزندان و آقا و نوکر، این قسم را علم تدبیر منزل گویند. و یا عبارت از علم بمصالح جماعتی است که در شهر با هم زندگی میکنند،و آنرا علم سیاست مدنی گویند. و اما حکمت نظری یا علم به احوال چیزی است که در وجود خارجی و تعقل احتیاج به ماده ندارد و آن علم الهی است . و یا علم به احوال چیزی است که در وجود خارجی فقط احتیاج به ماده ندارد، و آن علم اوسط است که آنرا علم ریاضی و تعلیمی نیز گویند و یا علم به احوال چیزی است که هم در تعقل و هم در خارج احتیاج به ماده دارد و آن علم ادبی است که طبیعی نیز نامیده میشود. علوم حکمت بر هفت نوع است : اول منطق که بر همه مقدم است و بعد تعالیم «ارتماطیقی »، هندسه ، هیأت ، موسیقی ، طبیعیات و سپس الهیات . و هر یک از اینها مشتمل است بر فروعی که بر آنها متفرع میگردد. ملّت هایی که بیش از همه به این علوم توجه و عنایت داشته اند دو ملت بزرگ فارس و روم بوده اند. بازار علوم در میان این دو رواج کامل و تمدن و پیشرفت و آبادانی در میان آنان وجود داشت و حکومت و فرمانروایی و نفوذ جهانی پیش از ظهور اسلام به این دو دولت منحصر بود. کلدانیان و سریانیان و قبط به سحر و جادوگری و ستاره شناسی و تأثیرات و طلسمات توجه ٔ خاص داشتند. باری علوم عقلی در میان ایرانیان دارای مقام ممتازی بوده ، بلکه گفته شده که این علوم بوسیله ٔ ایرانیان به دست یونانیان افتاد؛ در آن هنگام که اسکندر، دارا را بقتل رسانید و بر کشور وی مستولی گردید و بر کتابها و کتابخانه ها و علوم آنان دست یافت . ولی مسلمین هنگامی که بر شهرهای ایران استیلاء یافتند و بکتابهای ایرانیان دسترسی پیدا کردند، سعدبن ابی وقاص به عمربن خطاب در این باره نامه نوشت و تکلیف خواست . عمر فرمان داد که همه ٔ آن کتابها را در آب بیفکنندبه این استدلال که اگر در آنها هدایت و ارشادی وجود داشته باشد خداوند مسلمین را بوسیله هدایت قرآن از آنها بی نیاز ساخته است و اگر ضلالت و گمراهی در آن کتابها باشد خداوند ما را کفایت میکند. پس آن کتابها رادر آب ریختند و یا در آتش سوختند و بدین وسیله علوم فارس از میان رفت . (تلخیص و ترجمه از کشف الظنون ج 1بنقل از ابن خلدون ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و نفایس الفنون شود. و صاحب غیاث گوید: حکمت علمی است که در آن بحث کرده شود به احوال اشیای موجودات خارجیه چنانکه هست در نفس الامر بقدر طاقت بشری و آن بر سه گونه است : طبیعی و ریاضی و الهی . طبیعی علمی است که بحث کرده شود در آن از اموری که در تعقل و وجود خارجی محتاج باشد بسوی ماده ، چنانچه آب و هوا و دیگر اجسام بسیط و مرکبه . و ریاضی علمی است که بحث کرده شود در آن از اموری که فقط در وجود خارجی محتاج بسوی ماده باشد، چنانچه مقدار و عدد خاص که موجود در مادیات است نه مطلق عدد. زیرا که بعضی از مطلق عدد موجوددر خارج بدون ماده است چنانچه در عقول عشره . و الهی علمی است که بحث کرده شود در آن از اموری که بوجود خارجی و تعقل هر دو محتاج نباشد بسوی ماده ، چنانچه باری تعالی و عقول . و باید دانست که بعضی محققان چنین تفصیل کرده اند که حکمت ، دانستن چیزها باشد چنانکه هست و قیام نمودن بکارها چنانکه باید. پس حکمت منقسم میشود به دو قسم : یکی علمی و دیگری عملی . علمی تصور حقایق موجودات بود و این را حکمت نظری نیز گویند. و عملی ممارست حرکات و مزاولت صناعات باشد. و حکمت نظری سه قسم است : اول علم مابعدالطبیعه . دوم علم ریاضی . سوم علم طبیعی . اما اصول علم مابعدالطبیعه دو باشد یکی علم الهی دوم علم فلسفه ، اولی و فروع آن چند نوع است چون معرفت نبوت و بحث امامت و احوال معاد. اما اصول ریاضی چهار است : علم هندسه و علم عدد و علم موسیقی و فروع آن و علم مناظر و مرایا و علم جراثقال . اما اصول علم طبیعی هشت صفت باشد اولاً سماع طبیعی ثانیاً سماع عالم ثالثاً علم کون و فساد رابعاً آثار علوی خامساً علم معادن سادساً علم نباتات سابعاً علم حیوانات ثامناً علم نفس و فروع آن علم طب و علم احکام نجوم و علم فلاحت و غیر آن باشد. اما علم منطق غیر ازاین علوم است و آن آلت است برای تعلیم علوم هرچند از علوم حکماست که ارسطو آنرا وضع کرده ، لیکن داخل هیچ یکی از این علوم نیست مگر در تحت حکمت نظری داخل است . و حکمت عملی سه قسم است : اول تهذیب الاخلاق دوم تدبیر منازل سوم سیاست مدن . (غیاث ). || (اصطلاح صوفیه ) حکمت مسکوت عنها؛ نزد صوفیه اسراری است که با هیچکس نتوان گفت . (کشاف اصطلاحات الفنون ). اسرار حقیقت است که با عوام نتوان گفت زیرا برای آنان زیانبخش و یا مهلک است ، چنانکه در روایت است : رسول خدا(ص )با جمعی از یاران در یکی از کوچه های مدینه عبور میفرمود، زنی حضرت را سوگند داد که با جمع خود بخانه اش روند. حضرت رسول (ص ) با اصحاب خود بخانه ٔ آن زن واردشدند و آتش افروخته ای را مشاهده کردند که فرزندان آن زن بر گرد آن ببازی و جست و خیز سرگرمند. زن گفت : ای رسول خدا! آیا رحم خدا به بندگان خود بیشتر است یا رحم من به فرزندانم حضرت فرمود: خداوند ارحم الراحمین است . زن گفت : آیا من دوست میدارم فرزندم را در این آتش بیفکنم ! فرمود نه ! گفت پس خدا چگونه بندگانش را در آتش می افکند، در حالی که ارحم الراحمین است . حضرت رسول (ص ) گریست و فرمود: اینگونه بمن وحی شده است .(ترجمه از تعریفات ). || (اصطلاح صوفیه ) حکمت مجهوله ؛ آن است که پوشیده است بغیر حکمت چنانکه ایلام بعض عباد و عیش بعضی و موت اطفال و حیات پیران وخلود در جنت و نار، چنانکه شیخ عبدالرزاق کاشی گفته است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || صناعت کیمیا. صنعت کیمیا. علم کیمیا. کیمیاگری . || گل حکمت . طین الحکمة: از مرکبات و اقسام او در دستورات مرقوم است و به جهت شد وصل و نگه داشتن ظروف شیشه ها از ضرر آتش ترتیب داده اند و ضماد او جهت شکستگی اعضاء و تقویت استخوان و عصب مؤثر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
- طین الحکمة ؛ گل حکمت خوانند و صفت آن بسیار است . مؤلف گوید: بهترین وی آن است که بگیرند گل زرد پاک چهار من و بکوبند و بپزند و یکمن کاغذ و نیم من نمک در آب کنند و به دست میمالند تا حل شود. بعد از آن گل بر سر آن کنند و چهار یکی موی سر آدمی بمقراض چیده و چهار یکی سرگین اسب نیکو پخته و نیک بمالند چندان که بمالند بهتر شود بعد از آن عقده عقده کرده بنهند تا خشک شود و هر زمان که خواهند یک جزو به آب صاف خمیر کنند و بکار برند. و نوعی دیگر صاحب منهاج آورده است که یک جزو گل و یک جزو فحم کوفته و بیخته و یک جزو نمک و یک جزو خطمی و موی چیده بسرشند نیکو و بکار دارند. (اختیارات بدیعی ). و رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی شود. || مصلحت . صلاح :
برکشیدن تقدیر ایزد... پیراهن ملکی از گروهی و پوشانیدن در گروهی دیگر اندران حکمت است ایزدی . (تاریخ بیهقی ).
بی حکمت نیست برتر و بهتر
ترک از حبشی و تازی از هندو.

ناصرخسرو.


یا نه جنگ است این ، برای حکمت است
همچو جنگ خرفروشان صنعت است .

مولوی .


خدا گر ببندد ز حکمت دری
برحمت گشاید در دیگری .

سعدی .


|| یکی از خصایل اربعه ٔ قدما .رجوع به احیاء العلوم غزالی شود.

فرهنگ عمید

۱. = فلسفه
۲. دلیل، علت.
۳. خِرد، فرزانگی.
۴. نصیحت.
* حکمت اشراق: (فلسفه ) نوعی فلسفۀ عرفانی که اساس آن وصول به حقایق از طریق کشف و شهود می باشد.
* حکمت عملی: (فلسفه ) آگاهی های مربوط به امور و روابط انسانی، مانندِ سیاست مدن، تدبیر منزل، و تهذیب اخلاق.
* حکمت مشاء: (فلسفه ) شاخه ای از فلسفه که اساس آن وصول به حقایق از طریق استدلال و عقل می باشد.
* حکمت نظری: (فلسفه ) آگاهی های مربوط به اشیا و موجوداتی که در دسترس انسان نیست، مانندِ فلسفه، الهیات، ریاضیات، و طبیعیات.

۱. = فلسفه
۲. دلیل؛ علت.
۳. خِرد؛ فرزانگی.
۴. نصیحت.
⟨ حکمت اشراق: (فلسفه) نوعی فلسفۀ عرفانی که اساس آن وصول به حقایق از طریق کشف و شهود می‌باشد.
⟨ حکمت عملی: (فلسفه) آگاهی‌های مربوط به امور و روابط انسانی، مانندِ سیاست مدن، تدبیر منزل، و تهذیب اخلاق.
⟨ حکمت مشاء: (فلسفه) شاخه‌ای از فلسفه که اساس آن وصول به حقایق از طریق استدلال و عقل می‌باشد.
⟨ حکمت نظری: (فلسفه) آگاهی‌های مربوط به اشیا و موجوداتی که در دسترس انسان نیست، مانندِ فلسفه، الهیات، ریاضیات، و طبیعیات.


دانشنامه عمومی

حکمت در نزد دانشوران اسلامی به معنی دانستن چیزهاست چنانکه باشند. در لغت به معنی فرزانگی است و معمولاً آن را معادل شرقی یا اسلامی، فلسفه
حکمت نظری: در دانستن موجوداتی است که وجود آن ها وابسته به حرکات ارادی افراد بشر نباشد.
علم مابعدالطبیعه: در شناخت موجوداتی است که آمیختگی ماده شرط وجود آن ها نباشد.
علم به موجوداتی که بی آمیختگی ماده ممکن نباشند خود دو شاخه می دارد
ریاضی: آمیختگی ماده در تعقل و تصور آن شرط نیست.
علم طبیعی: جز با مخالطت ماده معلوم نباشد.
حکمت را به دو شاخهٔ حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می کنند که هر شاخه زیربخش های کوچکتر دارد:
به گفتهٔ جواد طباطبایی تقسیم حکمت به عملی و نظری در آثار افلاطون و ارسطو نبود، بلکه توسط شاگردان ارسطو که کتاب ها را جمع کردند صورت گرفت.
افلاطون بر این عقیده بود که حکمت یا فلسفه نظری پذیرای هیچ تقسیمی نیست و کلیه علم ها استنتاج هایی هستند از مجموعه واحدی از اصول نهایی، و اثبات این اصول کار علم اعلایی است که افلاطون آن را دیالکتیک نامید.لیکن حکمت نظری نزد ارسطو و دانشوران اسلامی، در دانستن موجوداتی است که وابسته به حرکات ارادی اشخاص بشر نیستند. با توجه به اقسام موجودات این علم به سه شاخهٔ مابعدالطبیعه، ریاضی و طبیعی تقسیم می شود. هر یک از این علم ها اصولی دارند و فروعی.

حکمت (ابهام زدایی). حکمت به معنی دانایی و فرزانگی است و می تواند به موارد زیر نیز اشاره کند:
فلسفه
فلسفه اسلامی
حکمت متعالیه، مکتب فلسفی ملاصدرا

حکمت (روزنامه). روزنامهٔ هفتگی حکمت نخستین نشریه فارسی زبان در یک کشور عربی «مصر» بود که از ۲۸ صفر ۱۳۱۰ ه. ق (۲۰ سپتامبر ۱۸۹۲ م) در قاهره چاپ می شد و مدیر آن هم میرزا مهدی خان تبریزی «زعیم الدوله» (۱۲۵۳ـ۱۳۳۳) دانش آموخته رشته پزشکی بود، که از استانبول به مصر رفت و در آنجا روزنامهٔ حکمت را تأسیس نمود.
«ḤEKMAT – Encyclopaedia Iranica».
«روزنامه حکمت - ویکی فقه».
«حکمت».
حکمت نشریه ای سیاسی و علمی و ادبی و تجاری بود که در آغاز، یک بار در هفته و سپس دو یا سه شماره در ماه منتشر می شد و به ندرت تصویر در آن به کار می رفت.
حکمت در نوشتن پارسی سره بدون ترکیبات عربی اصرار زیاد داشت. این روزنامه تا ۱ جمادی الثانی ۱۳۲۹ (۳۰ مه ۱۹۱۱ م) دایر و مقالاتش بسیار مؤثر بود.

حکمت (فیلم). «حکمت» (انگلیسی: Wisdom (film)) یک فیلم در سبک رمانتیک و درام به کارگردانی امیلیو استیوز و رابرت وایز است که در سال ۱۹۸۶ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به امیلیو استیوز، دمی مور، تام اسکریت، ورونیکا کارترایت، و چارلی شین اشاره کرد.

دانشنامه آزاد فارسی

حِکْمت
به معنی فرزانگی و نوعی دانش و معرفت واقعی که از اتقان لازم برخوردار بوده و مشتمل بر سعادت دنیوی و اخروی انسان باشد. از این رو آن را علم نافع نیز نامیده اند. قرآن به تعلیم آن توسط پیامبران اشاره کرده و آن را خیر کثیر معرّفی نموده است (بقره، ۲۶۹). حکمت در نزد متفکران اسلامی بر دو گونه است. الف: حکمت نظری که فقط از حقایق اشیا گفتگو می کند، و بر سه قسمت است: حکمت الهی، حکمت ریاضی و حکمت طبیعی. ب: حکمت عملی که از چگونگی رفتار و سرشت انسان بحث می کند و بر سه قسمت است: ۱. اخلاق، علمی که ناظر بر سرشت فردی انسان و فضایل و رذایلش است؛ ۲. تدبیر منزل، علمی که ناظر بر چگونگی رفتار انسان در خانواده است؛ ۳. سیاست مُدُن یا آیین کشورداری، علمی که ناظر بر چگونگی رفتار انسان در اجتماع است. لفظ حکمت در قرآن در مورد علم دین و حقیقت، و گاه در معنی کلام خدا و قرآن نیز به کار رفته است. صوفیه و باطنیه و غالب اهل تأویل، باطن و حقیقت تعالیم دین و قرآن را به لفظ حکمت تعبیر می کنند. فلاسفه از قدیم الایام آموزش های خود را حکمت خوانده اند از آن روی که فلسفه را معرفت به حقیقت قضایا دانسته اند.

فرهنگ فارسی ساره

فرزان، فرزانش، فرزانگ


نقل قول ها

حکمت ممکن است به موارد زیر اشاره داشته باشد :

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حکمت مصلحت یا مفسده موجود در فعل است.
از منظر فقهای امامی احکام تابع مصالح و مفاسد واقعی اند؛ بنابر این، هر حکمی بر اساس مصلحت یا مفسده واقعی موجود در آن تشریع شده است.
حکمت در اصطلاح اصولیان
در اصطلاح اصولیان، حکمت عبارت است از مصلحت یا مفسده موجود در فعل که باعث تشریع حکم از سوی شارع گردیده است.
تفاوت حکمت با علّت
تفاوت حکمت با علت این است که حکمت هرچند منشأ تشریع حکم و غایت آن است، لیکن وجود حکم دائر مدار آن نیست؛ بدین معنا که لازمه عدم آن عدم حکم نیست؛ اما لازمه وجود آن وجود حکم است. در نتیجه با وجود آن، عدم حکم ممکن نیست. و نیز ثبوت حکم در جایی، در صورتی که منافات با حکمت داشته باشد ممکن نیست؛ در حالی که علت حکم امر ظاهر منضبطی است که وجود و عدم حکم دایر مدار آن است. به عنوان مثال، مست کننده بودن، علت حرمت مایعات مست کننده است.از این رو، مایعی که مست کننده نیست، از این جهت حرام نخواهد بود؛ لیکن حکمت آن، مفسده ای است که بر آن مترتب می گردد، همچون غافل شدن آدم مست از خدا و شریعت او که منجرّ به ارتکاب محرّمات می شود؛ چنان که در بعضی روایات بدان اشاره شده است. بنابر آنچه گفته شد، علّت نمی تواند اخصّ از معلول (حکم) باشد؛ زیرا لازمه آن وجود معلول بدون علت خواهد بود که امری محال است؛ بر خلاف حکمت که می تواند اخص از حکم باشد، مانند اختلاط میاه که حکمت لزوم عده دانسته شده است، و حکم (لزوم عده) با علم به عدم اختلاط میاه- مانند مورد علم به حامله نبودن زن- نیز ثابت است. آنچه ذکر شد، مربوط به مقام ثبوت است. برای تشخیص علّت از حکمت در مقام اثبات، بعضی گفته اند: چنانچه در دلیل حکم، علّتی برای آن ذکر شده باشد، ظهور در علّت بودن دارد و حکمت بودن آن نیازمند قرینه خارجی است؛ در نتیجه در صورت عدم وجود قرینه و شاهدی بیرونی بر حکمت بودن، علّت بودن آن ثابت می شود.
مقالات مرتبط
...

پیشنهاد کاربران

عدل

حکمت و فلسفه یکی هستند و حکمت ریشه در زبان عربی داشته و فلسفه در زبان یونانی. هدف این دو رشته این است که به حقیقتِ واقعیت برسند و آنهم از طریق تفکر محض . بطور مثال حکیمان و فیلسوفان دوست دارند کشف کنند که آیا اول تخم مرغ در عالم هستی وجود داشت و مرغ و خروس از آن بصورت جوجه بیرون آمدند، یا اول مرغ و خروس وجود داشتند و بر اثر آمیزش آنها با همدیگر تخم مرغ به وجود آمد. خارج از شوخی یک لحظه روی این سوال مکث کنیم و ببینیم آیا میتوان پاسخی درخور عقل و منطق و مطابق با حقیقت به آن داد. این سوال در مورد تمام موجودات زنده قابل طرح است. بطور مثال میتوان پرسید که آیا اول کودکان انسانی در طبیعت به وجود آمدند و رشد کردند و به مرد و زن تبدیل شدند یا اینکه اول مرد و زن وجود داشتند و سپس بر اثر آمیزش آنان با همدیگر نوزادان و کودکان به وجود آمدند. یک لحظه فرض کنیم که موسا پیامبر قوم یهود افسانه خلقت آدم توسط خداوند از گل و سپس خلق حوا از دنده سمت چپ یا راست او را ارائه نداده بود و تایید اینگونه خلقت هم توسط قرآن صورت نگرفته بود، آنگاه تکلیف حکیمان در پاسخ گویی چنین سوالاتی چه میتوانست باشد. مطمعنم که حکیمان حاذق و فرزانه به من پاسخ میداند که ای نادان ما هم مثل تو در این زمینه نادان تشریف داریم. تیوری تکاملی داروین که این سوالات را در ورای افسانه آدم و حوا مطابق با حقیقت و واقعیت پاسخ داده است، هیچگونه مخالفتی با خلقت و آفرینش عالم توسط خداوند ندارد بلکه جزئیات طرح خلقت در مورد اصل و ریشه انواع موجودات زنده را علمی بیان داشته است که عقل و منطق سالم هم پشتیبان این تئوری است. در این تئوری علمی فقط تصورات دینی خلقت شش روزه جهان و افسانه آدم و حوا به باد رفته است و نه ایمان خداوند. اما در همین تئوری یک اشکال عمده به چشم میخورد و آن اینکه همه موجودات زنده در درجه اول از طریق تقسیم سلولی خارج از رحم مادر و در دامن طبیعت به وجود آمده اند. آن نوزادان اولیه چگونه تاب و تحمل زنده ماندن و رشد کردن را بدون مراقبت بزرگتران از خود را داشته اند.
حکیمان بزرگوار همیشه پشتشان به خداوند گرم بوده و راه اندیشه در رکاب دین نقش ترکه پشت دهل را بازی کرده و هنوز هم این نقش را رها نکرده اند. چون پیامبر فرموده است که خداوند باری تعالا آسمان و زمین و هرچه را که میان آندو است آفریده است و ما حکیمان به صداقت پیامبر خود ایمان و اعتماد داریم لذا ضرورتی برای بیشتر اندیشیدن نمی بینیم. اصلا ما مخالف اندیشیدن هستیم و هر کسی که بیاندیشد با ما مخالف است. آیا اگر راست میگویید میتوانید آیتی روشن تر از این بیاورید؟ کلید گنج اسرار در دست حکیمان در دست حکیمان است. کاش رعایا جو و کاه و علوفه خران و قاطران و اسبان آنها تولید نمی کردند و گندم و عدس و نخود و لوبیا و ماش و برنج و لبنیات و گوشت جهت پر کردن شکمشان در اختیار آنان قرار نمیداند. و باغ داران و بوستان چیان میوه و سبزی برایشان نمیکاشتند و کارگران برای ساختن آلونک هایشان خشت و آجر نمیپختند و تولید نمی کردند، تا اندیشه های مبارکشان به حرکت در آیند و به خداوند بیشتر ایمان داشته باشند.

شعور، عقل و فهم


این واژه هم ماند هفتاد درصد دیگر واژه های زبان عربی ایرانی است :

واژه *مت یک واژه اوستایی است ( همتای mate انگلیسی ) که هم درجای پیشوند و هم درجای پسوند می نشیند و به معنای همراهی و همنشینی است مانند ندامت ( در سنسکریت ned नेद् =پشیمانی ) تهمت ( توه=آزار ) گیامت - قیامت ( گیا=زنده، گیان=جان ) و گیمت - قیمت ( گی=ارزش ) و زحمت - زهمت ( زه=کاستن ) و خدمت - هدمت ( خد - هد=خانه ) و رهمت ( ره، راه، هدایت ) و حکمت - هکمت ( هک یا هغ ( حق ) ) و مت گئُشاواره=با گوشواره و مت هیزوانگ= با زبان.

*پی رس: فرهنگ واژگان اوستایی: شادروان احسان بهرامی - فریدون جُنیدی

تو امتحان نمونه دولتی ب معنی دانش بود

1ـ آگاهی کامل در باره ی هر چیزی که می توان به دست آورد.
2ـ دانش فهم مسائل که ازسوی خدا الهام می شود. یعنی فرد می تواند راست را از دروغ درگفتار، حق را از باطل در اعتقاد و خوب را از بد در کردار، تشخیص دهد.

حکمت در نزد دانشوران اسلامی به معنی دانستن چیزهاست چنانکه باشند. در لغت به معنی فرزانگی است و معمولاً آن را معادل شرقی/اسلامی فلسفهٔ اروپایی می گیرند. حکمت را به دو شاخهٔ حکمت نظری و حکمت عملی بخش کردندی. هر شاخه زیربخش های کوچکتر می دارد. چنان که در زیر می آید:
حکمت نظری: در دانستن موجوداتی است که وجود آنها وابسته به حرکات ارادی افراد بشر نباشد.
علم مابعدالطبیعه: در شناخت موجوداتی است که آمیختگی ماده شرط وجود آنها نباشد.
علم به موجوداتی که بی آمیختگی ماده ممکن نباشند خود دو شاخه می دارد
ریاضی: آمیختگی ماده در تعقل و تصور آن شرط نیست.
علم طبیعی: جز با مخالطت ماده معلوم نباشد.
حکمت عملی: در دانستنِ صلاحِ اموری است که به اراده و کردارهای انسان وابسته است.
تهذیب اخلاق به امور انفرادی مربوط است.
به جماعت و مشارکت وابسته است. خود دو شاخه می دارد:
تدبیر منازل: مربوط است به مشارکت در منزل و خانه
سیاست مدن مربوط است به مشارکت در اجتماعات بزرگ تر
محتویات [نمایش]
حکمت نظری [ویرایش]
در نزد دانشوران اسلامی حکمت نظری در دانستن موجوداتی است که وابسته به حرکات ارادی اشخاص بشر نیستند. با توجه به اقسام موجودات این علم به سه شاخهٔ مابعدالطبیعه ریاضی و طبیعی تقسیم می شود. هر یک از این علم ها اصولی دارند و فروعی.
مابعدالطبیعه [ویرایش]
مابعدالطبیعه در نزد دانشوران اسلامی در شناخت موجوداتی است که بودنشان وابسته به آمیختگی با ماده نباشد. که آن را علم برین، علم پیشین و یا به تازی علم اعلی می خوانند.
اصول مابعدالطبیعه خود به دو فن تقسیم شدی یکی علم الهی که شناختن خدا و عقل و نفس و امثال آن است و دیگری فلسفهٔ اولیٰ. در این دومی بحث از وحدت و کثرت و وجوب و امکان و حدوث و قدم می شود.
فروع مابعدالطبیعه شامل دانستن نبوت و شریعت و معاد و آنچه بدان مانند است می شود.
ریاضی [ویرایش]
در ریاضی بحث از موجوداتی است که تصورکردن آنها نیاز به ماده ندارد. پیشینیان ریاضی را به فارسی انگارش می گفتند. و آن را علم میانگین یا به تازی علم اوسط هم می خواندند.
اصول علم ریاضی چهار نوع است: یکی هندسه، دوم علم عدد یا حساب یا شمار، سوم نجوم ( احکام تنجیم و ستاره بینی بخشی از آن نیست ) ، چهارم علم تألیف. به سبب آنکه در علم تألیف سخن از نسبت و زمان سکنات در آوازها می رود آن را موسیقی هم می خوانند.
فروع ریاضی شامل جبر و مقابله، مناظر و مرایا، جر اَثقال و علم حیل و جز آن می شود.
طبیعی [ویرایش]
در علم طبیعی سخن از موجوداتی بود که جز به آمیختگی با ماده ممکن نباشند. مر آن را علم زیرین یا به تازی علم اسفل هم می خواندند.
اصول علم طبیعی هشت نوع است. یکی سماع طبیعیاست. در آن سخن از «مبادی متغیرات» است: زمان و مکان و حرکت و سکون و نهایت و بی نهایت و جز آن. دوم سماء و عالم است. این در شناخت جسم های مرکب و احکام اجسام بسیط است چه در آسمان ( علوی ) و چه در زمین ( سفلی ) . سوم کون و فساد است. این علم در شناختن ارکان، عناصر ( چهار آخشیچ ) و گونه گون شدن صورت های ماده است. چهارم علم آثار علوی است. در شناختن علت رویدادهای طبیعی است چون آذرخش و باران و برف و زلزله و آنچه بدان ماننده است. پنچم علم معادن است. در کیفیت و ترکیب مواد ( بیجان ) است. ششم علم نبات یا گیاهشناسی است. هفتم علم حیوان یا جانورشناسی است. هشتم علم نفس است که به انسان باز می گردد.
فروع علم طبیعی پرشمار است: پزشکی، احکام نجوم و کشاورزی سه نمونه از آنهاست.
حکمت عملی [ویرایش]
حکمت عملی آن شاخه از حکمت است که به کنش های انسانی باز بسته است و به اعتقاد دانشوران مسلمان هدفش نظام گرفتن و اصلاح معاش انسان ( به اصطلاحْ این جهانی یا ناسوتی ) و همچنین نظام گرفتن و اصلاح معاد انسان ( به اصطلاحْ آن جهانی یا لاهوتی ) است. حکمت عملی خود دو گونه است یا علم تدبیر خود است یا علم تدبیر اجتماعات که باز دو نوع است یا تدبیر خانه است یا تدبیر عام مردم. پس در کل سه نوع است. اولی را تهذیب اخلاق هم گفته اند و سومی را سیاست مدن هم.
پانویس [ویرایش]
فهرست منابع و مآخذ [ویرایش]
ابن سینا، حسین بن عبدالله. الهیات دانشنامه علائی. به تصحیح و مقدمه محمد معین. چاپ دوم. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳. ISBN 964 - 7874 - 55 - 3.
قطب الدین شیرازی. درةالتاج لغرةالدباج ( ج۱ ) . به کوشش و تصحیح محمد مشکوة. تهران: کتابخانه مجلس، ۱۳۱۷–۱۳۲۰.
نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد. اخلاق ناصری. تصحیح و توضیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری. چاپ ششم. تهران: خوارزمی، ۱۳۸۵. ISBN 964 - 487 - 067 - 5.
رده ها: آگاهی و دانش چالش های اخلاقی روان شناسی مثبت علوم اسلامی فضیلت معنویت
قس عربی
الحکمة هی اکتساب العلم من التعلم أو من التجارب ویقاربها فی المعنى کلمة الخبرة، وقد شهد تاریخ الإنسانیة العدید من الحکماء العرب وغیر العرب.
وهی علم حقائق الاشیاء وعلم الحکمة یغسل النفوس من وسخ الدنیا، وإذا عرفت النفس الحکمة حنت واشتاقت إلى عالم الأرواح، ومالت عن الشهوات الجسمانیة الممیتة للنفس الحیة ونجت من أثر الشهوات وحبالاتها التی قد تعلق أهل الجهل بها. والحکمة تکبر وتنمو من الاتصال بالله لیس فقط کمسلم أو مسیحی ولکن فی أی دین أو اعتقاد. وقد عرف بعضهم الحکمة أنها: عمل ما ینبغی کما ینبغی فی الوقت الذی ینبغی
هناک حکم تصلح للتطبیق فی مختلف العصور فتکون عمیقة خالدة ومنها ما لا یصلح إلا لزمان من الأزمنة فتکون سطحیة قلیلة الأثر وتأتی الحکمة فی النثر والشعر. والحکمة هی وضع الأمور فی نصابها. والحکیم هو ذو العقل الراجح الذی یضع الأمور فی نصابها.
[عدل]الحکمة والفلسفة
الناحیة تتکون من حسن استخدام المعرفة المتاحة والقرارات، والحکمة ربما تحدث بعدم استخدام معلومات کاملة. عکس الحکمة الحماقة. الحکمة هی وصف یخضع لوجود الدلالة المعروفة علیه. ا . . .


کلمات دیگر: