کلمه جو
صفحه اصلی

دروغ


مترادف دروغ : افترا، بهتان، بی اصل، بیهوده، ترفند، تهمت، جعل، سقیم، شایعه، شید، فریه، کذب، ناحق، ناصواب

متضاد دروغ : راست، صدق

فارسی به انگلیسی

lie, lying, mendacity, tale, untrue, untruth, fable, fabrication, false, falsity, invention, mendacious, untruthful, falsehood, story

falsehood, lie, false, untrue


fable, fabrication, false, falsity, invention, lie, lying , mendacious, mendacity, tale, untrue, untruth, untruthful


فارسی به عربی

اکذوبة , باطل , خرافة , غیر صحیح , قصة , کذب

مترادف و متضاد

fiction (اسم)
داستان، بهانه، خیال، اختراع، دروغ، وهم، افسانه، جعل، قصه

false (اسم)
دروغ، کذب

equivocation (اسم)
ابهام، طفره، دروغ

fable (اسم)
داستان، حکایت اخلاقی، دروغ، افسانه، موضوع

lie (اسم)
وضع، دروغ، چگونگی، افتادن، کذب، خلاف

fib (اسم)
ضربت، ضرب، دروغ، دروغ در چیز جزئی

bung (اسم)
کیسه، در پوش، چوب پنبه بشکه، دریچه مجرا، دروغ

falsehood (اسم)
دروغ، کذب، سخن دروغ

untruth (اسم)
خیانت، دروغ، کذب، ناراستی، خلاف حقیقت

pseud- (پیشوند)
ساختگی، دروغ، کاذب

pseudo- (پیشوند)
ساختگی، دروغ، کاذب

افترا، بهتان، بی‌اصل، بیهوده، ترفند، تهمت، جعل، سقیم، شایعه، شید، فریه، کذب، ناحق، ناحق، ناصواب ≠ راست، صدق


فرهنگ فارسی

سخن ناراست، گفتاری که حقیقت نداشته باشد، ضدراست
( اسم ) سخن ناراست خلاف حقیقت قول نا حق کذب مقابل راست و صدق . یا دروغ شاخدار دروغ بزرگ .

فرهنگ معین

(دُ ) [ په . ] (اِ. ) سخن ناراست ، خلاف حقیقت ، کذب . مق راست . ، ~ شاخدار کنایه از: دروغ بزرگ . ، ~ مصلحت آمیز دروغی که به خاطر فرو نشاندن فتنه و آشوب و پیشگیری از آسیب و زیان گفته می شود.

لغت نامه دهخدا

دروغ . [ دُ ] (اِ) سخن ناراست . قول ناحق . خلاف حقیقت . مقابل راست . مقابل صدق . کذب . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید: مقابل راست چون گریه ٔ دروغ ، اشک دروغ ،آه دروغ ، وعده ٔ دروغ ، صبح دروغ ، و زشت و مصلحت آمیز از صفات اوست ، و با لفظ گفتن و بستن و پرداختن و زدن و آوردن و یافتن و بر سر کسی فروکوفتن ، به صله ٔ بر مستعمل است - انتهی . سخن ناراست و ناحق و کذب و بهتان و سخن خلاف . (ناظم الاطباء). سقم . (یادداشت مرحوم دهخدا). اِزل . اِفک . اُکذوبة. خُزَعبِلَة. خُلق . کَذِب .مُزَوَّر. (دهار) اَفیکَة. اُمنیَّة. بَطیط. بَنات ُ عِبْر. بُهت . بُهتان . بَهتَرة. تَرفَند. تَعاتِع. تَکَذﱡب . چُوبَک . خَبط. خَبَنات . خُرمان . خُلابِس . خُلابیس . خَلف . خَیس . دِقرارَة. دُهدُرّ. دُهدُن ّ. رَهَق . زور. زهْو. سُرو. سِمهاج . سُمَّة. سُمَّهی . شُقّاری ̍. شُقَر. شَهل . طِخز. طَفانین . عِضة. عَضیهة. فَرش . فَری ّ. فِریَة. فَنَد. قَت ّ. کاذِبَة. کُذّاب . کُذبان .کُذبی ̍. گزاف . لُغن . مَکذَبَة. مَکذوب . مَکذوبَة. مَین . نَکیثَة. وَلع. هِتر. یَهَیِّر. (منتهی الارب ).
دروغ ارز و آزرم کمتر کند
وگر راست گوئی که باور کند.

ابوشکور.


محال را نتوانم شنید و هزل و دروغ
که هزل گفتن کفر است در مسلمانی .

منجیک .


به نزدیک تو رنگ و بند و دروغ
سخن های پیران نگیرد فروغ .

فردوسی .


اگر جفت گردد زبان با دروغ
نگیرد ز بخت سپهری فروغ .

فردوسی .


سرمایه ٔ من دروغ ا ست و بس
سوی راستی نیستم دسترس .

فردوسی .


زبان را مگردان به گرد دروغ
چو خواهی که تاج از تو گیرد فروغ .

فردوسی .


دروغ آنکه بیرنگ و زشت است و خوار
چه بر پایکار و چه بر شهریار.

فردوسی .


ندانی تو گفتن سخن جز دروغ
دروغ آتشی بد بود بی فروغ .

فردوسی .


یکی دیگر افکن برین هم نشان
دروغ از گناه است با سرکشان .

فردوسی .


دروغ زیر خبر دان و راست زیر عیان
اگر دروغ تو نیکوست راست نیکوتر.

عنصری .


حاجب فاضل ... آن ناصح که دروغ است ، چون او ناصحی وی قوم غزنین را نصیحتهای راست کرد. (تاریخ بیهقی ). آن پادشاهان ... که ایشان را قهر کرد [ اسکندر ] راست بدان مانست که در آن باب سوگند گران درشت است و آن را راست کرده است تا دروغ نشود. (تاریخ بیهقی چ 2 فیاض ص 113).
دروغ از بنه آبرو بسترد
نگوید دروغ آنکه دارد خرد.

اسدی .


به موبد چنین گفت هرگز دروغ
نگیرد بر مرد دانا فروغ .

اسدی .


دروغ به راست مانا به که راست به دروغ مانا. (قابوسنامه ).
تا هرچه بداد مر ترا خوش خوش
از تو به دروغ و مکر بستاند.

ناصرخسرو.


بررس که چه بود نیک اسما
منگر به دروغ عامه و غوغا.

ناصرخسرو.


گوش همی گوید از محال و دروغ
راه بکن سفت و استوار مرا.

ناصرخسرو.


دروغ سوی سخن پیشگان روا نشود
و گرچه روی و ریا را همی کنند روی .

ناصرخسرو.


به نظم اندر آری دروغ و طمع را
دروغ است سرمایه مر کافری را.

ناصرخسرو.


وین هرچه همی زیر شب و روز بزاید
فرزند دروغند و مزور همه یکسر.

ناصرخسرو.


دلتان خوش گردد به دروغی که بگویند
این بیهده گویان که شما از فضلائید.

ناصرخسرو.


چون خود نکنی چنانکه گوئی
پند تو بود دروغ و ترفند.

ناصرخسرو.


زال افسون کرد و سیمرغ آمد از افسون تو
روستم به شد چو سیمرغ اندرو مالید پر
من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ
از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر
در قیامت روستم گوید که من خصم توام
تا چرا بر من دروغ محض گفتی سربسر.

امیر معزی (از آنندراج ).


زبان را ازدروغ ... بسته گردانیدم . (کلیله و دمنه ). می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و دروغ مؤثر و مثمر و راستی مهجور و مردود. (کلیله و دمنه ).
چو خاتمم به دروغی به دست چپ مفکن
که دست مال توام پای بند مال نصاب .

خاقانی .


چو من ناورد پانصد سال هجرت
دروغی نیست ها، برهان من ، ها.

خاقانی .


نه دروغ است خواب پاکان زانک
از سر صدق خواب دیدستند.

خاقانی .


کی دروغی قیمت آرد بی زراست .
در دو عالم هر دروغ از راست خاست .

مولوی .


دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز.

سعدی .


گر حکیمی دروغ سار مباش
با کژ و با دروغ یار مباش .

اوحدی .


دل چون بدید موی میان تو درکمر
گفت این دروغ بین که برین راست بسته اند .

شیخ اوحدی (از آنندراج ).


زین گریه ٔ دروغ که ای پیر می کنی
آبی به شیر از سر تزویر می کنی .

صائب (از آنندراج ).


فریب عشق به آه دروغ نتوان داد
شکار خضر به دام سراب نتوان کرد.

صائب (ازآنندراج ).


مکافات دروغی جز دروغی .

(از ابدع البدایع).


نیست در دین شرع و مذهب عقل
خصلتی ناستوده تر ز دروغ
نشود جمع بانفاق وفاق
ندهد چهره ٔ دروغ فروغ .

؟ (از امثال و حکم ذیل : اگر جفت گردد...).


دروغی که حالی دلت خوش کند
به از راستی کت مشوش کند.

؟ (از امثال و حکم ).


اِکذاب ؛ بردروغ داشتن کسی . بُهتان ؛ دروغ نهادن بر کسی . دروغ حیران کننده . خَلق ؛ دروغ نهادن . زور؛ سخن دروغ . (دهار). اِمتِلاح ؛ دروغ با راستی و حق آمیختن . اِهرِماع ؛ بدروغ گریستن بر کسی . بَنات ُ عِبْر؛ دروغ و باطل . زَرق ؛ پرهیزگاری از روی ریا و دروغ . سُماق ؛ دروغ ساده . فُلقان ؛ دروغ آشکارا و صریح . هَلطَة؛ خبری که بشنوی آن را و نه راست شماری و نه دروغ . (منتهی الارب ). تَفنید؛ به دروغ و خرفی نسبت کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ).
- امثال :
دروغ بی حد و گرگ سپهدار ، نظیر: شتر بر کک (کیک ) نشست و رفت به بغداد؛ (در مورد دروغهای بزرگ و شاخدار بر سبیل استهزاء ایراد می شود). (امثال و حکم ).
دروغهای دسته ٔ نقاشی ؛ تعبیری مثلی از دروغهایی فریبنده .
دروغ هرچند چرب تر بهتر . (از شاهد صادق ).
- بدروغ ؛ دروغین :
فسانه ٔ کهن و کارنامه ٔ بدروغ
بکار ناید رو در دروغ رنج مبر.

فرخی .


- به گرد دروغ گشتن ؛ به دروغ گفتن پرداختن . قصد دروغ گویی کردن . متوسل به دروغ گشتن :
و گر هیچ گردی به گرد دروغ
نگیرد دروغت بر من فروغ .

فردوسی .


به گرد دروغ ایچ گونه مگرد
چو گردی بود بخت را روی زرد.

فردوسی .


به گرد دروغ آنکه گردد بسی
از او راست باور ندارد کسی .

اسدی .


- بی دروغ ؛ بی شک :
شه چو دریاست بی دروغ و دریغ
جزر و مدش به تازیانه و تیغ.

نظامی .


- پیوسته دروغ ؛ کسی که دائم دروغ گوید :
زین عشوه فروشنده پیوسته دروغی
زین بیهده اندیشه ٔ بگسسته فساری .

سنائی .


- دروغ آمدن ؛ دروغ پنداشتن ، دروغ جلوه کردن . کذب به نظررسیدن :
و گر گویم از من گروگان مجوی
دروغ آیدش سربسر گفتگوی .

فردوسی .


- دروغ آوردن ؛ دروغ گفتن . ازهاف . زُهوف . (ازمنتهی الارب ).
- دروغ از آب درآمدن ؛ هویدا گشتن که دروغ است .
- دروغ داشتن ؛ تکذیب . (ترجمان القرآن جرجانی ). مجوز. (از منتهی الارب ).
- دروغ دانستن ؛ دروغ فرض کردن . دروغ شمردن :
تو این را [ شهنامه را ] دروغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان .

فردوسی .


- دروغ درآمدن ؛ معلوم شدن که دروغ است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دروغ دسته ٔ نقاشی ؛ دروغ گنده . دروغ شاخدار. سخن ناراست پر آب و تاب .
- دروغ راندن ؛ دروغ گفتن :
دروغ و گزافه مران در سخن
به هرتندیی آنچه خواهی مکن .

اسدی .


دروغی مران بر زبان و مدان
که صدقی رود بر زبان خلق را.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 811).


- دروغ زادن یا زاییده شدن ؛ متولد گشتن دروغ . ساخته شدن دروغ :
ز اندیشه های بیهده زاید دروغ
چون شب سیاه باشد هم مندیش .

ناصرخسرو.


- دروغ زشت فروگفتن ؛ دروغهای ناهنجار و گزاف به گوش کسی خواندن :
چندان دروغ زشت فروگویمش بسر
تا چون کدو شود سر آن قلتبان ز باد.

حکیم زلالی (از آنندراج ).


- دروغ ساختن ؛سخن یا داستان ناراست جعل کردن . سخنی کذب فرابافتن .کذب .
- دروغ سگالیدن ؛ اندیشه ٔ دروغ کردن .دروغ اندیشیدن :
دروغ ایچ مسگال ازیرا دروغ
سوی عاقلان مر زبان را زناست .

ناصرخسرو.


- دروغ شاخدار ؛ در اصطلاح عامیان ، دروغ بزرگ . دروغ نمایان و آشکارا. دروغ عجیب . دروغ حیرت انگیز. دروغ اغراق آمیز. و رجوع به شاخدار در ردیف خود شود.
- دروغ شدن ؛ دروغ گردیدن . دروغ درآمدن . نادرست شدن خبری : حنث ، دروغ شدن سوگند. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ).
- دروغ و دَوَل ؛ از اتباع ، ناراست و کفرآمیز. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- راست و دروغ ؛ درست و نادرست . صحیح و سقیم : خواستیم که بدانیم اندر این جستار راست و دروغ این سخن . (کشف المحجوب ابویعقوب سجزی ).
- زبان پردروغ ؛ که دائم به ناراستی و کذب سخن گوید. کذاب . بسیار دروغ :
همان بددل وسفله و بی فروغ
سرش پر زکین و زبان پر دروغ .

فردوسی .


- سوگند دروغ کردن ؛ به دروغ سوگند خوردن اًحناث . حنث . (از منتهی الارب ) : اگر آن سوگندان را دروغ کنم ... از خدای ... بیزارم . (تاریخ بیهقی ).
- وعده ٔ دروغ ؛ وعده ٔ کاذب .کاذبه :
چند دهی وعده ٔدروغ همی چند
چند فروشی به من تو این سرو سروا.

اورمزدی .


حیف است اگرچه کذب رود بر زبان تو
از وعده ٔ دروغ دمی شاد کن مرا.

صائب (از آنندراج ).


|| تیرگی . کدورت . (براهین المجم ) :
بیا ساقی آن آب آتش فروغ
که از دل برد زنگ و ازجان دروغ .

(منسوب به فخر گرگانی ).



دروغ. [ دُ ] ( اِ ) سخن ناراست. قول ناحق. خلاف حقیقت. مقابل راست. مقابل صدق. کذب. ( غیاث ). صاحب آنندراج گوید: مقابل راست چون گریه دروغ ، اشک دروغ ،آه دروغ ، وعده دروغ ، صبح دروغ ، و زشت و مصلحت آمیز از صفات اوست ، و با لفظ گفتن و بستن و پرداختن و زدن و آوردن و یافتن و بر سر کسی فروکوفتن ، به صله بر مستعمل است - انتهی. سخن ناراست و ناحق و کذب و بهتان و سخن خلاف. ( ناظم الاطباء ). سقم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). اِزل. اِفک. اُکذوبة. خُزَعبِلَة. خُلق. کَذِب.مُزَوَّر. ( دهار ) اَفیکَة. اُمنیَّة. بَطیط. بَنات ُ عِبْر. بُهت. بُهتان. بَهتَرة. تَرفَند. تَعاتِع. تَکَذﱡب. چُوبَک. خَبط. خَبَنات. خُرمان. خُلابِس. خُلابیس. خَلف. خَیس. دِقرارَة. دُهدُرّ. دُهدُن . رَهَق. زور. زهْو. سُرو. سِمهاج. سُمَّة. سُمَّهی. شُقّاری ̍. شُقَر. شَهل. طِخز. طَفانین. عِضة. عَضیهة. فَرش. فَری . فِریَة. فَنَد. قَت . کاذِبَة. کُذّاب. کُذبان.کُذبی ̍. گزاف. لُغن. مَکذَبَة. مَکذوب. مَکذوبَة. مَین. نَکیثَة. وَلع. هِتر. یَهَیِّر. ( منتهی الارب ).
دروغ ارز و آزرم کمتر کند
وگر راست گوئی که باور کند.
ابوشکور.
محال را نتوانم شنید و هزل و دروغ
که هزل گفتن کفر است در مسلمانی.
منجیک.
به نزدیک تو رنگ و بند و دروغ
سخن های پیران نگیرد فروغ.
فردوسی.
اگر جفت گردد زبان با دروغ
نگیرد ز بخت سپهری فروغ.
فردوسی.
سرمایه من دروغ ا ست و بس
سوی راستی نیستم دسترس.
فردوسی.
زبان را مگردان به گرد دروغ
چو خواهی که تاج از تو گیرد فروغ.
فردوسی.
دروغ آنکه بیرنگ و زشت است و خوار
چه بر پایکار و چه بر شهریار.
فردوسی.
ندانی تو گفتن سخن جز دروغ
دروغ آتشی بد بود بی فروغ.
فردوسی.
یکی دیگر افکن برین هم نشان
دروغ از گناه است با سرکشان.
فردوسی.
دروغ زیر خبر دان و راست زیر عیان
اگر دروغ تو نیکوست راست نیکوتر.
عنصری.
حاجب فاضل... آن ناصح که دروغ است ، چون او ناصحی وی قوم غزنین را نصیحتهای راست کرد. ( تاریخ بیهقی ). آن پادشاهان... که ایشان را قهر کرد [ اسکندر ] راست بدان مانست که در آن باب سوگند گران درشت است و آن را راست کرده است تا دروغ نشود. ( تاریخ بیهقی چ 2 فیاض ص 113 ).

فرهنگ عمید

گفتاری که حقیقت نداشته باشد، سخن ناراست.
* دروغ شاخ دار: [عامیانه، مجاز] دروغ نمایان و آشکار، دروغ بزرگ و تعجب آور، دروغ عجیب.

گفتاری که حقیقت نداشته باشد؛ سخن ناراست.
⟨ دروغ شاخ‌دار: [عامیانه، مجاز] دروغ نمایان و آشکار؛ دروغ بزرگ و تعجب‌آور؛ دروغ عجیب.


دانشنامه عمومی

فتاری که حقیقت نداشته باشد . سخن ناراست . خلاف حقیقت . کذب . مقابل راست . مقابل صدق


بیانی که حقیقت نداشته باشد . سخن ناراست . خلاف حقیقت . کذب . مقابل راست . مقابل صدق


دروغ ادعای باطلی است که گوینده، عمداً آن را به عنوان حقیقت بیان می کند. دروغ گویی معمولاً به منظور کلاه برداری یا فریب یا جلوگیری از وضعیتی که برای دروغگو نامطلوب است، رخ می دهد. دروغ می تواند باعث بی اعتمادی شود.
چوپان دروغگو
پینوکیو
از نخستین سنگ نوشته های موجود، زشتیِ دروغ برای مردم گوشزد شده و همچنین در آثار مکتوب کهن فارسی از اهورامزدا خواسته می شود که «ما را از دروج (دروغ) دور بدار». بنابراین اخلاق ایرانی از آغاز با این پدیده در مبارزه بوده است چندان که آن را به «دیو دروغ» تشبیه کرده اند. برای مثال در کلیله و دمنه، همچنین در قابوسنامه، کیمیای سعادت و اخلاق ناصری بر این موضوع بسیار تأکید شده است.
دروغ از گناهان کبیره در اسلام محسوب می گردد. در روایتی از معصوم گناهان بزرگی چون دزدی و زنا ذکر شده که ممکن است مؤمن در حالتی دچار آن گردد (و توبه کند)، اما دروغ گویی با مسلمانی قابل جمع نیست.
دروغ (فیلم ۱۹۱۴). «دروغ» (انگلیسی: The Lie) یک فیلم به کارگردانی آلن دوان است که در سال ۱۹۱۴ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به پالین بوش، لان چینی، و جیمز نیل اشاره کرد.
۶ ژانویه ۱۹۱۴ (۱۹۱۴-01-۰۶)

دروغ (فیلم ۱۹۱۸). دروغ (انگلیسی: The Lie) فیلمی است که در سال ۱۹۱۸ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به السی فرگوسن و چارلز ساتن اشاره کرد.

دروغ (فیلم ۱۹۶۱). «دروغ» (انگلیسی: The Liar (1961 film)) یک فیلم است که در سال ۱۹۶۱ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ورنر شوماخر اشاره کرد.

نقل قول ها

دروغ یا ناراستی گرایش به سمت غیر حقیقت است.
• « بدترین گفتار، سخن دروغ است که چراغ آن بی فروغ است.» ، نهج البلاغه، خطبه، ۸۴ -> علی بن ابی طالب
• «دروغ گفتن دلیل آشکار جبن است.»ژان شاردن• «دروغ سنگ است و نمی تواند بدون تکیه بر دروغی دیگر سرپا بایستد. یک بار دروغ گفتن کار بس آسانی است ولی بسیار دشوار است که کسی فقط یکبار دروغ بگوید.»فوللر• «ظالمانه ترین دروغ ها در خاموشی اظهار می شود.»ر. ل. استیونسن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دروغ در لغت به معنای سخن نادرست، خلاف حقیقت و واقعیت، قول ناحق است و به معنای نقل گفتاری از کسی است که آن را نگفته است. اصل آن در گفتار است؛ گذشته باشد یا آینده، وعده باشد یا غیر آن. ضد صدق است و خبر از خلاف واقع،چه به صورت عمد یا سهو، می باشد.
دروغ در لغت به معنای سخن نادرست، خلاف حقیقت و واقعیت، قول ناحق است و به معنای نقل گفتاری از کسی است که آن را نگفته است. اصل آن در گفتار است؛ گذشته باشد یا آینده، وعده باشد یا غیر آن. ضد صدق است و خبر از خلاف واقع،چه به صورت عمد یا سهو، می باشد.دروغ در اصطلاح، همان اظهار امر خلاف واقع و سخن بر خلاف حقیقت را دروغ گویند که یکی از بزرگترین و بدترین صفات انسان، دروغ گفتن است.
دروغ از منظر قرآن کریم
در قرآن کریم آیات متعددی در زمینه ی دروغ وجود دارد که در اینجا به چند نمونه اشاره می شود:۱) «ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید و نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید.» با توجه به این آیه معلوم می شود که دروغ در نزد خدای متعال ناپسند شمرده شده است و موجب دوری انسان از خدا می شود که این خود عذاب روحی بس بزرگی است و در کنارش عذاب دوزخ را نیز در برخواهد داشت.۲) در جایی دیگر از قرآن کریم خداوند متعال می فرماید: «تنها کسانی دروغ پردازی می کنند که به آیات خدا ایمان ندارند و آنان خود دروغگویانند.» با توجه به این آیه، فرد دروغگو به قدری از سوی خداوند مورد مذمت قرار گرفته که او را بی ایمان معرفی کرده و هیچ فرد بی ایمان مؤمن تلقی نمی گردد.۳) در آیه ای دیگر می فرماید:« در حقیقت خداوند آن کسی را که دروغ پرداز ناسپاس است هدایت نمی کند.» درآیات دیگر می فرماید: «دروغگو مستحق لعنت و سزاوار خشم پروردگار عالم است.»
دروغ از منظر روایات
اخبار وارده در بزرگی گناه دروغ و شدت عقوبت و مفاسد مترتب برآن زیاد می باشد که دراین قسمت به برخی از روایات اشاره می شود:۱) پیامبر اکرم صلوات الله علیه فرمود: «مؤمن هرگاه بدون عذر دروغی بگوید هفتاد هزار ملک او را لعنت می کنند و بوی بدی از قلبش بیرون می آید که تا به عرش می رسد و خداوند به سبب این دروغ، گناه هفتاد زنا که کمترین آن زنای با مادر است را برای او می نویسد.» ۲) در جایی دیگر می فرماید: «از دروغ بپرهیز که روی دروغگو را سیاه می کند.» ۳) مردی از رسول خدا صلوات الله علیه پرسید: «چه عملی سبب دخول در آتش است؟ حضرت فرمود: دروغ زیرا دروغ سبب فجور و فجور سبب کفر و کفر سبب دخول در آتش است.» ۴) دروغ سبب گرفتن صورت انسانی از دروغگو است؛ یعنی صورت برزخی اش انسان نیست. رسول خدا صلوات الله علیه به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: در شب معراج زنی را دیدم که سرش مانند خوک و بدنش مانند بدن الاغ بود و سبب آن فتنه انگیزی و دروغ بود. ۵) در روایتی دیگر پیامبر اکرم صلوات الله علیه ریشه دروغ را در کمبودها و پستی های انسان چه از لحاظ روحی و یا جسمی بیان فرموده است: دروغگویی از پستی روح ریشه می گیرد. ۶) در روایتی دیگر، حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: بزرگترین گناهان نزد خدا، زبان دروغگو است.
علل دروغگویی
...

[ویکی شیعه] دُروغ به معنای اظهار خلاف واقع و سخن بر خلاف حقیقت، از گناهان کبیره است که در قرآن و حدیث از آن نهی شده است. در احادیث، دروغ کلید بدی ها و مایه تباهی ایمان محسوب گشته است. در مواردی دروغ گفتن مجاز و حتی گاه واجب شمرده شده است که اضطرار، جنگ و آشتی دادن مؤمنان، برخی از این موارد است.
إِنَّ اللَّـهَ لَا یهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کفَّارٌ. (ترجمه: خداوند آن کس را که دروغگو و کفران کننده است هرگز هدایت نمی کند.)
دروغ به معنای سخن نادرست، خلاف حقیقت و واقعیت، قول ناحق و به معنای نقل گفتاری از کسی که آن را نگفته است، می باشد. اصل آن در گفتار است؛ گذشته باشد یا آینده، وعده باشد یا غیر آن. ضد صدق و خبر از خلاف واقع چه به صورت عمد یا سهو، آمده است. در اصطلاح همان اظهار امر خلاف واقع و سخن بر خلاف حقیقت را دروغ گویند و یکی از بزرگترین و بدترین صفات انسان دروغ گفتن است.

[ویکی اهل البیت] خبر دادن از چیزی بر خلاف واقع؛ و ضدش راستی است. دروغ گفتن، نوشتن، با اشاره و نقل آن (بدون آگاهی دادن به دروغ بودن) و گوش دادن به آن، از گناهان کبیره و حرام است؛ چه برای امری کوچک باشد یا بزرگ.
کلمه کذب (دروغ) با مشتقاتش، دویست و هشتاد و دو (282) مرتبه در قرآن مجید آمده است؛ که به معنای دروغ گفتن، اتهام به دروغ گوی، تکذیب و قبول نکردن رسالت پیغمبران علیهم السلام و سخنان آنان، ادعای دروغین و موارد دیگر که در همه آنها معنای دروغ موجود می باشد.
نکته اول: هر چند برای دفع ضرر، چه کم یا زیاد، دروغ جایز است؛ لکن اگر ضرر، مالی و قابل تحمل است، مستحب است آن ضرر را قبول کند و دروغ نگوید.
نکته دوم: منظور از ضرر، ضرری است که نابجا و مستحقش نیست و به ناحق باشد؛ نه این که برای هر ضرری، دروغ جایز باشد.

[ویکی نور] دروغ، عنوان کتابی است به قلم سید رضا صدر در عصر حاضر. این کتاب، درباره دروغ و دروغگویی و ریشه ها و عوامل آن، به زبان فارسی نوشته شده است.
کتاب، مشتمل بر یک مقدمه و 24 بخش است و از نثری روان و استوار برخوردار می باشد.
مؤلف، با اشاره به اینکه دروغ، گناهی است بزرگ و با استناد به احادیث بیان می دارد که این گناه، کلید گناهان دیگر می باشد و از نظر ارتکاب، آسان ترین گناه است و همه کس در خطر آن، قرار دارد.
بسیاری از گناهان را هرکسی نمی تواند مرتکب شود، ارتکابش شرایطی لازم دارد، ولی دروغ را ناتوان ترین اشخاص و بی شعورترین آن ها در بیشتر اوضاع و احوال می تواند مرتکب گردد؛ ازاین رو، شایستگی دارد که بیش از گناهان دیگر، مورد بحث قرار گیرد، چون خطر ارتکابش بیش ازگناهان دیگر می باشد.
آیا می شود با این گناه شوم، مبارزه کرد؟ آیا می توان، این میکروب خطرناک را، تا اندازه ای، ازپیکر جامعه دور کرد؟ بایستی توفیق این کار از خدای بزرگ خواسته شود.

گویش اصفهانی

تکیه ای: deru
طاری: dörö
طامه ای: doru
طرقی: dörö
کشه ای: duru
نطنزی: duru


تکیه ای: deru
طاری: dörö
طامه ای: duru
طرقی: dörö
کشه ای: dörü
نطنزی: duru


واژه نامه بختیاریکا

تَل دُرو؛ شُتور

جدول کلمات

کذب

پیشنهاد کاربران

این واژه در سنسکریت: دوروکتَ dur - ukta. دور= سخن، واژه، کلام + اوکتَ ukta تباه ـ نابود ـ فاسد کننده؛ در پارسی باستان: دْرَئوگَ= dra - ug - a؛ در اوستایی: دْرَئُغَ= dra - oq - a، دْروج dr - uj، دریژ dr - iž و در پهلوی: دْرُغ droq، دْرُگ drog، دْرُش droŝ، دْروج druj، دْرُو drov، دْرو dru، دْرُژ drož، دْروژ druž و دْروخ drux بوده است.

دونگ با فتحه بر روی دال و واو

چاخان

ناراست، غیر راست.

دْرَنوگَ، دروغ، تقلب، ناروا، نادرست، چاخان ، جعل، کذب ، ناحق

دروغ یک کلمه ی ترکی است متضادش دوغری است ( در سوریه مسیر تاکسی به مستقیم دوغری یا دوقری ( راست در زبانترکی ) گفته می شود ) . غین وقاف در زبان فارسی وجود ندارد. . . . . . . . . دوروغ متضاد دوغری است

در ابتدا با گفته ایی از ژان ژاک رسو[به فرانسوی Jean Jacques Rousseau ] فیلسوف نویسنده و آهنگ ساز سوئیسی که می گوید: می توان حقیقتی را دوست نداشت ولی نمی توان آنرا انکار کرد. در باره آنچه بانویی به نام عذرا نوشته باید بگویم که دروغ واژه ترکی نیست بلکه پارسی است و ریشه اوستایی آن دروج ویا دروگ و در پارسی میانه [پهلوی] دروز به چم =پارسی ( معنی معرب آن ) یا همان دروغ نام ماده دیو نادرستی و پیمان شکنی است. گاه مقصود از این واژه کیش دروج یا دین دیو پرستی در برابر دین مزدا پرستی است. زبان ترکی آمیخته ایی از واژه های ۲۰٪ زبان پارسی ۴۰٪ زبان عربی و ۴۰٪ زبان ترکی است. پس حالا روشن می شود که واژه بالا از کجا می آید. بر می گردیم به اخلاق ایرانیان در زمان باستان:
هردوت پدر دانش تاریخ می نویسد آموزش و پرورش نزد ایرانیان بسیار ساده است// تیر اندازی [با تیر وکمان] اسب سواری و راستگویی فیثاغورس دانشمند یونانی عهد باستان ( ۵۷۰ - ۵۰۰ ق. م ) در باره راست پرستی ایرانیان می گوید: آدمی تنها بوسیله راست می تواند شبیه بخدا شود همچنانکه مغان [آئین میترا پرستی] در باره خدای خود می گوید که او روح راستی است. راستگویی و دروغ نگفتن را بایستی یاد گرفت و تمرین کرد چون دروغ گفتن یک چیز طبیعی است که در جانوران دیگر هم هست و مثالی خواهم زد. آقایی که مثلا ازدواج کرده و شب دیر به خانه می آید به خانمش می گوید که در اداره کار اضافی داشته و بایستی آنها را تمام می کرده در صورتیکه با خانم دیگری به یک رستوران درجه یک برای خوردن شام رفته بودند.
یا بانویی که دیر از خواب بلند شده به رئیس اداره زنگ می زند و می گوید که در ترافیک اتوبان گیر کرده و اندکی دیر تر سر کار می آید و مثالهای دیگر.
حالا بر می گردیم به جانوران دیگر مثلا پرندگان که می توانند با صدا چیزی را بیان کنند. ناگفته نماند دروغ که از حد می گذرد و یا دروغ بزرگ تبدیل به حقه می شود. در Kalahari کلاغی نام آلمانی آن Rotschulter - Glanzstars و یا به انگلیسی Cape Starling یک چهارم طعمه خود را از راه حقه در می آورد به این شکل که به جانوری که نامش دم عصایی است و روی دو پا می ایستد نام آلمانی آنErdmaennchen ویا انگلیسی Meerkat با صدا علامت می دهد که پرندگان شکاری دارند می آیند و او طعمه خود را رها می کند و توی سوراخ می رود و این پرنده می رود و آنرا بر می دارد.
پرنده دیگری بنام Drongo یا به پارسی بوجانگاییان بیش از چند صدا می تواند از خود در آورد و برای جانداران دیگر خطر جانوران شکاری را بیان کند که همه اش دروغ است. او بیشتر این صدا ها را از پرندگان دیگر یاد گرفته یا از آنها کپی کرده که در دانش به آنها Plagiat می گویند. با اینکار به آنها حقه می زند و طعمه آنها را بر می دارد و وقتی آنها به دروغ او پی می برند صدای دیگری در می آورد. دروغ تاریخی مثال می زنم آدولف هیتلر پیش از حمله نظامی به لهستان چنین گفت : امشب لهستان با ارتش خود خاک آلمان را با گلوله مورد حمله قرار داد در صورتیکه چنین نبود. و یا Walter Ulbricht دولت مرد آلمان شرقی گفت کسی قصد ساختن دیوار بین دو آلمان را ندارد ولی پس از چندی اینکار را انجام داد.

دروغ:دروغ در پهلوی دروج druj و دروز druz بوده است. در زبان پهلوی در معنی دیو نیز به کار برده می شده است .
( ( تو این را دروغ و فسانه مدان!
به یکسان رَوِشْن ِ زمانه مدان! ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 211 )


چاخان، افترا، بهتان، بی اصل، بیهوده، ترفند، تهمت، جعل، سقیم، شایعه، شید، فریه، کذب، ناحق، ناصواب

دروغ :این واژه در سنسکریت: دوروکتَ dur - ukta. دور= سخن، واژه، کلام / اوکتَ ukta تباه ـ نابود ـ فاسد کننده؛ در پارسی باستان: دْرَئوگَ= dra - ug - a؛ در اوستایی: دْرَئُغَ= dra - oq - a، دْروج dr - uj، دریژ dr - iž و در پهلوی: دْرُغ droq، دْرُگ drog، دْرُش droŝ، دْروج druj، دْرُو drov، دْرو dru، دْرُژ drož، دْروژ druž و دْروخ drux بوده است.

دروغ یک وازه پهلوی است بزنین معین کتوجه میشید . . . . 😁😁😁😁وای وای وای ترکا همه کلمات رو ترکی میدونن 😁😁😁در صورتی که ترکی خودش فارسی هستش خوبه زبانشون فارسی بوده تو عثمانی چیزایی که مشترکع از فارسی رفته اونجا

وقتی به کسی دروغ میگویی ، واقعیت را پنهان میکنی .
دروغ ، لباسی است که دروغگو خیاط ان است و بر تن واقعیت پوشانده میشود .
وقتی برای توجیه کار زشت و عمل بد خویش دروغ بگویی ، یعنی قصد خر کردن طرف مقابل را داری . اگر طرف مقابل بداند که دروغ میگویی و بپذیرد ، یعنی خودش را به خریت زده و دروغگو را خر کرده و اگر نداند که دروغ گفته ، بنابراین خر شده است .
دروغ گفتن مساوی با خر کردن !
با عرض پوزش .

عذرا میگه دروغ ترکیه 😂الحق که دروغ بزرگیه

اگه ترکا هم دروغ میگن از پارسی رفته اونجا
ترکی نصفش عربیه از فارسی هم خیلی رفته اونجا مثل گل مثل باغ و. . .

دروغ واژه ای کاملا ایرانی

پارسی. . . . . دروغ یا دروژ یا دروگ
کردی. . . . . . دروُو


دونگ

دروغیدن = دروغ گفتن
دروغاندن = کسی را به دروغ واداشتن.
دروغنده، دورغگر، دروغگو. . . . . . . .


"دور" به معنی سخن، کلام از فعل ترکی demek یا dimek به معنی گفتن ، بیان کردن ، گرفته شده است

از آن مشتق değir ( دییر یا دغیر ) یا değur ( دِیور یا دِغور ) به دست می آید که به معنی "بیانگر " ، "بیان" یا "سخن" یا "کلام" که بازگو کننده و حاوی پیام باشد ، می باشد که با تخفیف و حذف تلفظ ğ= غین کلمه به شکل deir یا der و deur یا در تلفظ سریع dur با او نرم که به شکل" dur" وارد زبان سنسکریت شده است که به عنوان بخش هسته کلمه "دروغ" واژه ای ترکی است .

از مشتق دیگر فعل demek یا dimek می توان "değik" یا "diğik" را نام برد که به معنی گفته ، بیان و. . . می باشد که با تخفیف و حذف تلفظ ğ=غین به شکل deik یا diik و در نهایت "dik" در آمده که به شکل "dic" وارد لاتین شده و از آن فعل "dicere" به معنی گفتن ، بیان کردن و. . به دست آمده است

از فعل dicere صورت ماضی "dict" شکل می گیرد که از مشتقات چون :
dict� = دیکته شده ( فرانسوی )
dictor = آموزگار که از آن کلمه doctor یا همان دکتر به دست آمده است
dictator : دیکتاتور ، کسی که از طریق دیکته یک سری اصول و مفاهیم به مردم آن ها را در راستای رسیدن به اهداف خود مورد سو استفاده قرار می دهد
diction : واژه ، کلمه ، کوچکترین واحد معنادار بیان
dictionary ( انگلیسی ) یا dictionnaire ( فرانسوی ) : فرهنگ واژگان
dictate : دیکته کردن ، از طریق ملزم کردن یا مجبور افراد به بیان و تلفظ یک سری مفاهیم در قالب کلمات و جملات تفهیمی شرایط یادگیری و حفظ آن ها را برای افراد فراهم کردن و یا مفاهیم را به مفهومی منفی به خورد آن ها دادن
predict : پیش گویی کردن ،
و. . . شکل می گیرد

شکل "dic" در زبان لاتین به صورت قدیمی t�c و به شکل t�can در انگلیسی قدیم با معنی نشان دادن و آموختن و با شکل teach در انگلیسی معاصر و بامعنی آموختن در حال استفاده است

همچنین شکل değik یا dik به شکل فعل "dire" در زبان فرانسه قابل مشاهده است که در واقع صورت خلاصه شده فعل لاتین dicere می باشد که با حذف c در تلفظ به شکل diere و سپس dire در آمده است که بخش di ریشه بوده و با اضافه شدن t مانند زبان لاتین ماضی شده و شکل dit یعنی گفت به دست می آید

پس کلماتی چون doctor , teacher , دروغ ، trug , trick , dictionary , دیکته ، دیکتاتور ، dire , dictation , predict , addict , و. . . همگی خاستگاه ترکی داشته و در موجودیت خود وابسته به زبان ترکی می باشند.






با یاد او
دروغ بزرگترین جرم است و مصداق پوشاندن و کتمان حقیقت است.
در جامعه ای که دروغ رواج پیدا کند به هیچ وجه امکان پیشرفت و اصلاح در آن نیست.
پس کسی که دروغ میگوید باید مجازات شود و باید خود فرد مورد مجازات قرارگیرد. در صورت تکرار جرم دروغگویی توسط یک فرد یا یک گروه وابسته، مجازات در نظر گرفته باید شدیدتر شود. در صورت تکرار این جرم توسط یک فرد، مجازات مرگ یا اعدام بدون درد باید لحاظ شود. چون کل جامعه با دروغ به تباهی میرود چاره ای جز اعدام فرد دروغگو نیست.

نباید دروغ را مسئله ای کوچک و جرم ناچیز به شمار آید. دروغ باعث نیک انگاشتن بدی ها، و بد و زشت انگاشتن نیکی ها و خوبی ها میشود. در شرایط و جامعه ای که دروغ حاکم باشد همه به بیراهه خواهیم رفت. و خود دروغگو یا فرد حیله گر در نهایت گمراهی میباشد.
اینکه با ترفندها و حیله ها گناهان خود را بفروشیم نهایت گناهکاری و پلیدی است. چگونه می شود اهل تفکر چنین دامی برای خودشان پهن کنند.

در جواب دوستانی ک میگن ترکی از زبان فارسی گرفته شده، ما خیلی کلمات داریم ک توی فارسی معادل نداره، عربی🙄 خدا رو شکر نصف بیشتر کلمات فارسی یا عربیه ( اشاره نمیکنم تا همین پارسال ب زن مُرده میگفتن مرحومه، ک "ه" آخرش از عربی گرفته شده ) یا انگیلیسی
اگ میگین ترکی جزو فارسیه پس چرا بشقابی ک روزانه مصرف میکنین ترکیه ( بُش ب معنی خالی و قاب ب معنی ظرف ) حداقل قبل جانب داری و گفتار کورکورانه ی کم تحقیق کنین


کلمات دیگر: