کلمه جو
صفحه اصلی

تارخ

فرهنگ اسم ها

اسم: تارخ (پسر) (عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: tārox) (فارسی: تارخ) (انگلیسی: tarokh)
معنی: نام پدر حضرت ابراهیم ( ع )، ( = تارح ) به معنی تنبل، ( عبری، تنبل ) ( = تارح ) ( در اعلام ) نام پدر حضرت ابراهیم ( ع )، نام پدر ابراهیم ( ع )

(تلفظ: tārox) (عبری ، تنبل) (= تارح) (در اعلام) نام پدر حضرت ابراهیم (ع)


فرهنگ فارسی

با رای مضموم آذر بت تراش باشد بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است بعضی گویند بفتح است و نام پدر ابراهیم علیه السلام است .

لغت نامه دهخدا

تارخ. [ رَ / رُ ] ( اِخ ) بارای مضموم ، آذر بت تراش باشد. بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است. ( برهان ). بعضی گویند بفتح ثالث است و نام پدر ابراهیم علیه السلام است. ( برهان ). بضم ثالث دربرهان و فرهنگ نوشته اند که بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است و بعضی گویند بفتح ثالث است نه بضم و گفته اند نام پدر حضرت ابراهیم علیه السلام بوده و صاحب جهانگیری نوشته که تارخ به ضم ثالث است و حال آنکه به فتح را است نه ضم را و نام پدر حضرت ابراهیم است و او نام عم حضرت دانسته ، و درقاموس تارخ به فتح را پدر ابراهیم بقول نسابه و جمهور مورخین تصریح و تعریب نکرده اند، و در ظفرنامه شرف الدین علی یزدی به خای معجمه آورده و گفته تاریخ ازتارخ مأخوذ است و تارخ بچند واسطه از اولاد سام بن نوح بوده و چون وفات یافته بود آذر عم حضرت ابراهیم بود، ابراهیم علیه السلام به پسری آذر معروف شد، ابراهیم را فرزند آذر دانسته چنانکه گفته :
میان آب و آتش مانده حیران
خیالت در دل و دیده مصور
ز شب یک نیمه چون فرزند عمران
بدیگر نیمه چون فرزند آذر .
...( آنندراج ) ( انجمن آرا ).
مؤلف فرهنگ رشیدی آرد: تارخ ( به فتح را و قیل بضم ) نام آزر به زبان پهلوی و تارح ( به فتح را و حای مهمله ) معرب آن چنانکه در فرهنگ گفته. اما در قاموس تصریح به تعریب نکرده و نام پدر ابراهیم علیه السلام گفته و آزر، عم آن حضرت است ، پس صاحب فرهنگ را دو خطا واقع شده یکی تارح بفتح را وحای مهمله است و او بضم را و خای معجمه گفته ، دیگر آنکه پدر حضرت ابراهیم است و او نام آزر که عم آن حضرت است گفته ، لیکن ظاهر آنست که این لفظ فارسی است وحای مهمله در فارسی نیامده و مشهور آنست که آزر پدرحضرت ابراهیم است و صاحب فرهنگ بنابر آن قول گفته وملا شرف الدین علی نیز در ظفرنامه گفته که تاریخ از لفظ تارخ مأخوذ است و این نیز مؤید صاحب فرهنگ است - انتهی. محمدتقی بهار در حاشیه ص 42 تاریخ سیستان به نقل از «التنبیه والاشراف » مسعودی ( چ لیدن ص 80 ) آرد: «ابراهیم بن تارخ و هو آذر بن ناخوربن ساروغ...». «... و از اشروع ناجورا و از ناجورا تارخ و از تارخ آذر تا بنت ثمر را به زنی کرد و خلیل ابراهیم صلوات اﷲ علیه بیامد». ( تاریخ سیستان چ بهار ص 43 ). بهار در حاشیه مجمل التواریخ والقصص بنقل طبری آرد: لوطبن هاران بن تارخ ، و تارخ هو اخو ابراهیم ( ج 1 ص 266 چ لیدن ). ( مجمل التواریخ ص 190 ). خواندمیر در ذکر ابراهیم علیه السلام آرد: افضل المتبحرین فخر الملة و الدین امام فخرالدین الرازی در بعضی از مؤلفات خود مرقوم قلم حقیقت رقم گردانیده که درباب پدر ابراهیم علیه السلام دو روایتست : اول آنکه پدرش مؤمن و موحد بجوار مغفرت احدیت انتقال نموده و آزر که او را «تارخ » نیز گویند عم آن حضرت بوده که ملازمانش را تربیت می فرموده و جمعی که بدین قول قایلند متفرق بدو فرقه اند، زمره ای می گویند که آزر والده ابراهیم را بعد از فوت پدرش به حباله نکاح درآورده بود و طایفه ای را عقیده آنکه میان ایشان عقد زوجیت منعقد نشده ، روایت دوم آنکه آزر پدر حقیقی ابراهیم علیه التحیة و التسلیم بوده ، این قول موافق مذهب اهل سنت و جماعت است زیرا که نزد ایشان مؤمن بودن جمیع آبا و اجداد خیرالعباد صلی اﷲ علیه و آله و سلم شرط نیست و ظاهر کلام معجزاثر «و اذ قال ابراهیم لأبیه آزر» و دیگر آیات بینات ربانی که در قصه خلیل الرحمن نازل گشته تأیید این قول می نماید و روایت اول مختار علماء مذهب علّیه امامیه است بجهت آنکه نزد ایشان به ثبوت پیوسته که جمیع آبا و اجداد و امهات حضرت خاتم تا آدم متحلی بحلیه ایمان بوده اند و به اتفاق تمامی علماء «آزر» کافراز عالم رفته و آنکه ابراهیم علیه التحیة و التسلیم از وی پدر تعبیر می فرموده منافی این قول نیست چه درقرآن مجید امثال این اطلاق واقع است ، از جمله در این آیت کریمه که «ام کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت اذقال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق الهاً واحداً و نحن ُ له مسلمون » و حال آنکه اسماعیل عم یعقوب بوده نه پدرش و به صحت رسیده که حضرت مقدس نبوی صلوات اﷲ و سلامه علیه در شأن عباس فرموده که «عم الرجل صنو ابیه » و در تاریخ طبری مسطور است که نام پدر ابراهیم به عربی آزر بوده و بعبری و پهلوی «تارخ » و برخی را عقیده آنکه یکی از این دو اسم لقب او بوده و پدر آزر به اتفاق مورخان «ناخور» نام داشت... ( حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 42-43 )... و اسحاق علیه السلام در زمان حیات پدر عالیشان به ارشاد اهالی کنعان مبعوث گشته از حدود فلسطین بدان سرزمین شتافت و به لوازم امر نبوت قیام نمود، «رفقا» بنت «ناخوربن تارخ » را که دختر عمش بوده در حباله نکاح آورد و اسحاق را از «رفقا» دو پسر به یک شکم متولد شده ،یعقوب و عیص. ( حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 57 ).

تارخ . [ رَ / رُ ] (اِخ ) بارای مضموم ، آذر بت تراش باشد. بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است . (برهان ). بعضی گویند بفتح ثالث است و نام پدر ابراهیم علیه السلام است . (برهان ). بضم ثالث دربرهان و فرهنگ نوشته اند که بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است و بعضی گویند بفتح ثالث است نه بضم و گفته اند نام پدر حضرت ابراهیم علیه السلام بوده و صاحب جهانگیری نوشته که تارخ به ضم ثالث است و حال آنکه به فتح را است نه ضم را و نام پدر حضرت ابراهیم است و او نام عم ّ حضرت دانسته ، و درقاموس تارخ به فتح را پدر ابراهیم بقول نسابه و جمهور مورخین تصریح و تعریب نکرده اند، و در ظفرنامه ٔ شرف الدین علی یزدی به خای معجمه آورده و گفته تاریخ ازتارخ مأخوذ است و تارخ بچند واسطه از اولاد سام بن نوح بوده و چون وفات یافته بود آذر عم حضرت ابراهیم بود، ابراهیم علیه السلام به پسری آذر معروف شد، ابراهیم را فرزند آذر دانسته چنانکه گفته :
میان آب و آتش مانده حیران
خیالت در دل و دیده مصور
ز شب یک نیمه چون فرزند عمران
بدیگر نیمه چون فرزند آذر .

...(آنندراج ) (انجمن آرا).


مؤلف فرهنگ رشیدی آرد: تارخ (به فتح را و قیل بضم ) نام آزر به زبان پهلوی و تارح (به فتح را و حای مهمله ) معرب آن چنانکه در فرهنگ گفته . اما در قاموس تصریح به تعریب نکرده و نام پدر ابراهیم علیه السلام گفته و آزر، عم آن حضرت است ، پس صاحب فرهنگ را دو خطا واقع شده یکی تارح بفتح را وحای مهمله است و او بضم را و خای معجمه گفته ، دیگر آنکه پدر حضرت ابراهیم است و او نام آزر که عم آن حضرت است گفته ، لیکن ظاهر آنست که این لفظ فارسی است وحای مهمله در فارسی نیامده و مشهور آنست که آزر پدرحضرت ابراهیم است و صاحب فرهنگ بنابر آن قول گفته وملا شرف الدین علی نیز در ظفرنامه گفته که تاریخ از لفظ تارخ مأخوذ است و این نیز مؤید صاحب فرهنگ است - انتهی . محمدتقی بهار در حاشیه ٔ ص 42 تاریخ سیستان به نقل از «التنبیه والاشراف » مسعودی (چ لیدن ص 80) آرد: «ابراهیم بن تارخ و هو آذر بن ناخوربن ساروغ ...». «... و از اشروع ناجورا و از ناجورا تارخ و از تارخ آذر تا بنت ثمر را به زنی کرد و خلیل ابراهیم صلوات اﷲ علیه بیامد». (تاریخ سیستان چ بهار ص 43). بهار در حاشیه ٔ مجمل التواریخ والقصص بنقل طبری آرد: لوطبن هاران بن تارخ ، و تارخ هو اخو ابراهیم (ج 1 ص 266 چ لیدن ). (مجمل التواریخ ص 190). خواندمیر در ذکر ابراهیم علیه السلام آرد: افضل المتبحرین فخر الملة و الدین امام فخرالدین الرازی در بعضی از مؤلفات خود مرقوم قلم حقیقت رقم گردانیده که درباب پدر ابراهیم علیه السلام دو روایتست : اول آنکه پدرش مؤمن و موحد بجوار مغفرت احدیت انتقال نموده و آزر که او را «تارخ » نیز گویند عم آن حضرت بوده که ملازمانش را تربیت می فرموده و جمعی که بدین قول قایلند متفرق بدو فرقه اند، زمره ای می گویند که آزر والده ٔ ابراهیم را بعد از فوت پدرش به حباله ٔ نکاح درآورده بود و طایفه ای را عقیده آنکه میان ایشان عقد زوجیت منعقد نشده ، روایت دوم آنکه آزر پدر حقیقی ابراهیم علیه التحیة و التسلیم بوده ، این قول موافق مذهب اهل سنت و جماعت است زیرا که نزد ایشان مؤمن بودن جمیع آبا و اجداد خیرالعباد صلی اﷲ علیه و آله و سلم شرط نیست و ظاهر کلام معجزاثر «و اذ قال ابراهیم لأبیه آزر» و دیگر آیات بینات ربانی که در قصه ٔ خلیل الرحمن نازل گشته تأیید این قول می نماید و روایت اول مختار علماء مذهب علّیه ٔ امامیه است بجهت آنکه نزد ایشان به ثبوت پیوسته که جمیع آبا و اجداد و امهات حضرت خاتم تا آدم متحلی بحلیه ٔ ایمان بوده اند و به اتفاق تمامی علماء «آزر» کافراز عالم رفته و آنکه ابراهیم علیه التحیة و التسلیم از وی پدر تعبیر می فرموده منافی این قول نیست چه درقرآن مجید امثال این اطلاق واقع است ، از جمله در این آیت کریمه که «ام کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت اذقال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق الهاً واحداً و نحن ُ له مسلمون » و حال آنکه اسماعیل عم یعقوب بوده نه پدرش و به صحت رسیده که حضرت مقدس نبوی صلوات اﷲ و سلامه علیه در شأن عباس فرموده که «عم الرجل صنو ابیه » و در تاریخ طبری مسطور است که نام پدر ابراهیم به عربی آزر بوده و بعبری و پهلوی «تارخ » و برخی را عقیده آنکه یکی از این دو اسم لقب او بوده و پدر آزر به اتفاق مورخان «ناخور» نام داشت ... (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 42-43) ... و اسحاق علیه السلام در زمان حیات پدر عالیشان به ارشاد اهالی کنعان مبعوث گشته از حدود فلسطین بدان سرزمین شتافت و به لوازم امر نبوت قیام نمود، «رفقا» بنت «ناخوربن تارخ » را که دختر عمش بوده در حباله ٔ نکاح آورد و اسحاق را از «رفقا» دو پسر به یک شکم متولد شده ،یعقوب و عیص . (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 57).
احمد شاکر مصحح المعرب جوالیقی آرد: تحقیق در اینکه «آزر» نام پدر ابراهیم علیه السلام است : در پاورقی کلمه ٔ «آزر» وعده کردیم که در آخر کتاب درباره ٔ آن بحثی کنیم ، اینک برای وفاء بعهد خود درباره ٔ بحثی که اقوال علماء مفسرین و مورخین از متقدمین و متأخرین در آن مختلف است تحقیق می کنم : عبارت لسان العرب در کلمه ٔ مزبور چنین است : «آزر اسمی عجمی و نام پدر ابراهیم علی نبینا وعلیه الصلوة والسلام است »، و اما درباره ٔ قول خدای تعالی : «و اذ قال ابراهیم لأبیه آزر» ابواسحاق گوید: کلمه ٔ «آزر» بنصب خوانده شده و کسی که بنصب خوانده آنرا بدل از «ابیه » قرار داده و کسی که مضموم خوانده آنرا منادی گرفته و اضافه میکند که نسابین در اینکه «تارخ » نام پدر ابراهیم میباشد اختلافی ندارند، ولی قرآن دلالت دارد بر این که نام پدر ابراهیم آزر است و گفته شده است که «آزر» در لغت آنان (عرب ) بر ذم دلالت میکرده مثل اینکه معنی آیه چنین است «وقتی که ابراهیم بپدر خطاکار خود گفت » و از مجاهد روایت شده که «آزر» در آیه ٔ «آزر اءَ تتخذُاصناماً» نام پدر ابراهیم نبوده بلکه نام بتی است و بنابراین محل آن نصب است و گویی معنی آیه چنین بوده «اذ قال ابراهیم لأبیه اءَ تتخذ آزر الهاً اءَ تتخذ اصناماً آلهةً». ابواسحاق که جوالیقی و مؤلف لسان ازو تقلید کرده اند، ابواسحاق الزجاج ، ابراهیم بن السری متوفی بسال 311 هَ . ق .است ، جمهور علماء در اینکه اسم پدر ابراهیم «تارح » یا «تارخ » است از این ابواسحاق تقلید کرده اند ولی زجاج در این مورد اشتباهی شنیع مرتکب شده زیرا نسابین بر این مطلب اتفاق ندارند، بلکه ابن جریر در تفسیر خود (7: 158) از سُدّی و ابن اسحاق نقل می کند که آنان نام او را «آزر» دانسته اند و از سعیدبن عبدالعزیز نقل کرده که «آزر»، «تارح » است و هر دو اسم وی باشد مانند «اسرائیل » و «یعقوب » هر دو نام یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم است ، و امام فخر رازی در تفسیر خود (3:72 چ 1 بولاق ) قول زجاج را بوجهی نیکو ردّ کرده و چنین گوید «اجماع نسابین بر اینکه نام پدر ابراهیم «تارخ » است ، اجماع ضعیفی است زیرا اتفاق مزبور در اثر تقلید بعضی از بعض دیگر پیدا شده و بالاخره بقول یک یا دو شخص منتهی میشود و مثل اینست که وهب یا کعب یا غیر آنان چیزی گفته باشد و گاهی برای اثبات قول مزبور به اخبار یهود و نصاری استناد شده و معلوم است که گفته ٔ آنها در مقابل صریح قرآن اعتباری ندارد». ولی علماء از اجماع نسابین بر این مطلب وحشت کرده و ناچار بجمعبین دو دلیل متوسل شده اند، بنابراین بعضی گفته اند که «آزر» مفعول مقدم و نام بت است (قول منسوب بمجاهد)و بعضی گفته اند که «آزر» صفت است و معنای آن معوج یا مخطی یا پر شکسته و امثال آن میباشد و برخی آنرا لقب پدر ابراهیم دانسته اند و دسته ای دیگر گفته اند مراد از کلمه ٔ «لأبیه » عموی ابراهیم است و کلمه ٔ «اب » بر عم نیز اطلاق میشود، و عده ای دیگر قرائتهای شاذ قبول کرده اند مثلاً قرائت «اء أزراً تتخذ» با همزه ٔ اول استفهام و همزه ٔ دوم مفتوح و سکون زاء و نصب راء منون و حذف همزه ٔ استفهام از «اء تتخذ». و ابن عطیه گفته معنای آیه مطابق قرائت مزبور چنین است : «آیا بتهارا پشتیبان و یار خود ضد خدا قرار میدهی ؟» و قرائت دیگر «اء اِزراً تتخذ» میباشد که در همه چیز با قرائت سابق مطابق است جز اینکه همزه ٔ دوم را مکسور خوانده اند، و ابن عطیه گفته که همزه ٔ «ازراً» بدل از واو است و اصل آن «وزراً» بوده مانند اسادة که در اصل وسادة بوده است و معنایش چنین است «آیا از روی گناهکاری بتها را خدا میگیری ؟» و نصب آن بفعلی است که مقدر است . و دوست ما استاد شیخ امین الخولی در اعتماد بر این غرایب غلو کرده و در حاشیه ٔ خود بر دائرة المعارف الاسلامیة در کلمه ٔ آزر در رد بر «ونسینگ » مستشرق چنین آرد: این چهار توجیه است که در تأویل آیات مزبورگفته شده و هرچند بعض آنها محل نظر است لیکن بنابر دو وجه بطور یقین آزر نام پدر ابراهیم نیست ، بنابر دو وجه دیگر احتمال میرود که آزر نام پدرش باشد و بدینجهت از روش علمی دور است که گفته شود در قرآن آزر بعنوان اسم پدر ابراهیم اطلاق شده است ، و استاد ما علامة الشیخ عبدالوهاب نجار تمام سخن او را در کتاب قصص الانبیاء (صص 64-66) خود آورده و بالاخره قول مجاهد راکه آزر اسم بت است ترجیح داده است ، بنابراین اسم علمی پدر ابراهیم در قرآن ذکر نشده است و تمام این اقوال چنین است که ملاحظه میکنید! اما قول منسوب بمجاهد که آزر اسم بت است هم از جهت اسناد و هم از جهت ثبوت و هم از نظر عربیت نادرست است و حافظبن حجر در فتح الباری (8:383) گوید: طبری بسند ضعیفی از مجاهد روایت کرده که «آزر» نام بت است و آن قول شاذی است و ابن جریر طبری امام المفسرین در تفسیر خود (7:159) این قول را چنین وصف میکند «قولی است که از لحاظ عربیت ازصواب بدور است » زیرا عرب اسمی را که قبل از حرف استفهام است نصب ندهد و نگوید «اخاک أکلمت » و صحیح آنست که بگوید «أکلمت اخاک » زیرا استفهام صدارت طلب است . اما قول دیگر که «آزر» را وصف گرفته بفرض آنکه درست باشد پیغمبر پدر خود را به چنین صفتی خطاب نمی کند، بخصوص ابراهیم که در موقعی پدرش به وی میگوید «اء راغب ٌ انت عن آلهتی یا ابراهیم لئن لم تنته لأرجمنک واهجرنی ملیا» ؛ ای ابراهیم آیا از خدایان من رو میگردانی اگر دست برنداری ترارجم میکنم و کاملاً از من دوری گزین . پس ابراهیم چنین پاسخ دهد: «سلام علیک سأستغفر لک ربی انه کان بی حفیا» ؛ سلام بر تو بزودی ازپروردگارم برایت آمرزش خواهم چه او با من مهربان است . آیا کسی که هنگام مناظره و جدال و پس از تهدید چنین با ادب بپدرش پاسخ دهد، بنظر معقول است که قبل ازجدال پدر خود را با ناسزا و فحش دعوت بدین خود کند؟و ابوحیان در بحرالمحیط (4:164) به این عبارت «اگر آن » (آزر را) وصف بدانیم این اشکال را دارد که اولاً نباید غیرمنصرف باشد و ثانیاً صفت معرفه واقع نشود در حالی که خود نکره است . بر این قول ایراد کرده و درحقیقت آنرا رد میکند، هرچند در پایان برای صحت آن بتوجیه و تأویل می پردازد.
اما تأویل «اب » به «عم » عدول از معنی ظاهر لفظبمعنای مجازی است بدون دلیل و وجود قرینه ٔ مجاز. و اگر بدین طریق نصوص را تأویل کنیم دیگر دلالت الفاظ بر معانی از میان میرود. باری آیات قرآن درباره ٔ مجادله ٔ ابراهیم با پدرش و دعوت کردن او بدین و امتناع پدر وی از قبول دین فراوان است ازجمله آیه ٔ 114 سوره ٔ توبه (9) «و ماکان استغفار ابراهیم لأبیه الا عن موعدة وعدها ایاه ، فلما تبین له انه عدو ﷲ تبراء منه » و همچنین سوره ٔ مریم (19) آیات 41-50 و سوره ٔ انبیاء(21) آیه های 51-52 و سوره ٔ شعراء (26) آیات 69-86 وسوره ٔ صافات (37) آیات 83-87 و سوره ٔ زُخرُف (43) آیه های 26-27 و سوره ٔ ممتحنه (60) آیه ٔ 4. تمام مواردمذکور بر محاجّه و مجادله ٔ ابراهیم با پدرش تصریح دارد، بنابراین چگونه میتوان آنرا بر معنای خلاف ظاهر و مجازی بدون دلیل و قرینه حمل نمود؟ و اما آنچه بنام قراآت مختلف در کلمه ٔ «آزر» یاد کرده اند مستندی ندارد و سندشان معلوم نیست و علماء آنها را نقل نکرده اند، پس نمیتوان آنها را قراآت شاذ و نادر نامید هرچند ابوحیان و جز وی آن ها را در تفسیرهای خود آورده اندولی در ده یا چهارده قرائت معروف «آزر» بفتح راء نقل شده و یعقوب «آزر» را بضم راء خوانده است و در کتابهای قراآت قرآن و تفسیر طبری جز این دو قرائت ذکر نشده است . نگاه کنید به النشر ابن الجوزی (2:250) و اتحاف فضلاء البشر (ص 211) و جز آنها. و طبری قرائت ضم راء را از ابویزید المدینی و حسن البصری نیز نقل کرده و ابوحیان قرائت مزبور را از اءَبی ٔ و ابن عباس و حسن و مجاهد و جز آن آورده است و این قرائت دلیل بارزی است بر عَلَم بودن آن ، زیرا علم منادی مضموم واقعمیشود. ابوحیان گوید: «صفت بودن آن درست نیست زیرا حرف ندا حذف نشود جز بندرت »، معذلک طبری قرائت مزبوررا پسندیده و گوید: «نزد من صواب آنست که قرائت فتح راء درست باشد، و جایز بودن آن قرائت بجهت اجماع قراء است که آن حجت است ». و بعلاوه دو چیز آنان را ناچار به این تأویلهای پرزحمت کرده است : 1 - قول علماء نسب . 2 - آنچه در کتب اهل کتاب آمده است . اما گفته ٔ علماء نسب در انساب قدیمه بی اندازه مختلف و مضطربست وابن سعد در طبقات (ج 1 ق 1 ص 28) به اسناد خود از ابن عباس روایت کند که نبی اکرم صلی اﷲ علیه و آله وقتی نسب خود را میشمرد از معدبن عدنان بن ادد رد نمیشدو میفرمود نسابین دروغ گویند خداوند عزّوجل فرماید:«و قروناً بین ذلک کثیراً» و ابن سعد بعد از آن اقوالی درباره ٔ نسب آن حضرت تا اسماعیل ذکر میکند و گوید: «و اختلاف مزبور دلالت دارد بر اینکه نسب را محفوظ نداشته اند و فقط آنرا از اهل کتاب گرفته و ترجمه کرده اند و لذا اختلاف پدید آمده و اگر اینها صحیح بود رسول خدا (ص ) از همه به آن داناتر بود، بنابراین بعقیده ٔ ما باید نسب آن حضرت را تا معدبن عدنان ذکر نمود و از آن ببعد تا اسماعیل بن ابراهیم را مسکوت گذاشت ». اما راجع به آنچه از کتب اهل کتاب نقل شده باید دانست که خداوند قرآن مجید را میزان و مراقب صحت اخبار آن قرار داده و فرماید «وانزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقاً لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه » (قرآن 48/5). و مهیمن بمعنای مراقب است ، بنابراین قرآن ناظر و مراقب آن کتب است وهیچیک از آنها مراقب قرآن نیست و بهمین جهت ابن جریر طبری در مورد اختلاف اینکه «آزر» اسم است یا صفت چنین گوید: «بنزد من صحیح ترین اقوال آنست که «آزر» اسم پدر ابراهیم است ، زیرا خدای تعالی خبر داده به اینکه او پدر ابراهیم است و قول خدا از گفته ٔ اهل علم که میگویند صفت است بصواب نزدیکتر است ، و اگر گوینده ای گوید: علماء انساب ابراهیم را به «تارح » نسبت کنند پس چگونه نام او آزر تواند بود، در صورتی که معروف آنست که اسمش تارح است . به این گوینده گوئیم چه مانعی دارد که دو نام داشته باشد چنانکه بسیاری از مردم چه در زمان ما و چه در زمانهای گذشته نامهای متعدد داشته اند، بعلاوه ممکن است لقب وی باشد، واﷲ اعلم . و این جواب طبری چنانکه ظاهر است روی فرض صحت آن است که تارح اسم وی باشد وگرنه خودش آن را مسلم نداشته و خلاصه آنکه در جواب رعایت احتیاط کرده است و دلیل قطعی بر بطلان تأویلهائی که درباره ٔ کلمه ٔ «آزر» شده و همچنین نادرست بودن آنچه بنام قراآت نادره ذکر کرده اند تا اسم خاص بودن آنرا نفی کنند، روایت صحیح و صریحی است که در صحیح بخاری آمده «روایت است از رسول اکرم صلی اﷲ علیه و آله که گفت : ابراهیم پدر خود «آزر» راروز قیامت ملاقات میکند در حالیکه صورتش غبارآلود و غمناک است ، پس ابراهیم به وی گوید آیا بتو نگفتم مراعصیان مکن ، پس پدرش گوید: امروز نافرمانی تو نکنم ، تا آخر حدیث که در صحیح بخاری (4: 139 از چ سلطانی ) و در فتح الباری (6: 276 چ بولاق ) و شرح العین (15: 343 - 244 چ منیریه ) موجود است . و این صریح است در اینکه آزر اسم خاص پدر ابراهیم است و بهیچوجه تفسیر و تأویل پذیر نیست . و وجه دلالت روایت آنکه ما ایمان داریم که پیغمبر هرچه گوید از جانب خداست و از روی هوای نفس چیزی نگوید و چنین شخصی خبر داده که آزر عَلَم برای پدر ابراهیم است ، بنابراین روایت مزبور سنتی است که آیه را بیان میکند و تفسیر و تأویلهای دیگر در مقابل سنت باطل و نادرست است . و میدانیم اخباری که از امم گذشته از ماقبل تاریخ در دست است ، صحت آنهابرای ما معلوم نیست و هر کدام را که قرآن یا اخبار نبوی (ص ) تأیید کند صحت آن محرز میشود، زیرا امروز راهی برای تحقیق علمی در صحت آنها برای ما موجود نیست . و آنچه در کتب اهل کتاب آمده اصولاً انتساب آنها بکسانی که به آنها نسبت داده شده ثابت نیست ، بنابراین حجیت ندارند و برای اثبات و نفی امری به آنها نمیتوان استناد کرد و هیچکس نتواند در صحت روایتی که نقل کردیم تردید نماید، زیرا اهل فن حکم بصحت آن کرده اندو همین کافی است که بخاری آنرا بعنوان حدیث صحیح نقل کرده است و اینان اهل ذکر در این فن هستند که بایداز آنان سؤال شود و بدانان در صحت و عدم صحت حدیث اعتماد گردد. توفیق را از خداوند خواستارم . (المعرب جوالیقی چ قاهره صص 359-365). رجوع به مجمل التواریخ چ بهار ص 149، 190، 193، 228 و تاریخ گزیده چ برون ص 3 و 131 و المعرب جوالیقی ص 29 و 359 و دایرة المعارف اسلامی ج 2 ص 457 ذیل ابراهیم ، و تارح در همین لغت نامه شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] تارُخ، (تارَخ، تارِخ) نام پدر ابراهیم(ع) است که برخی نام او را آزر می دانند. درباره تارخ، میان کتاب مقدس و قرآن و همچنین میان اهل سنت و شیعه اختلافاتی وجود دارد. شیعیان آزر را که در قرآن از او یاد شده به دلیل مشرک بودنش، پدر ابراهیم نمی دانند؛ زیرا در قرآن، آمده که ابراهیم برای والدین خود طلب مغفرت کرده و طلب مغفرت برای مشرکان، مخالف آموزه های دین توحیدی است.
بنابر نقل کتاب مقدس، تارخ یا تارح، نام پدر حضرت ابراهیم بوده است. این کتاب، تارح را بت پرست، معرفی می کند.
نام تارخ در قرآن کریم ذکر نشده است. بلکه قرآن آزر را «أب» ابراهیم معرفی می کند: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لأَبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّی أَرَاک وَقَوْمَک فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ» این آیه مورد اختلاف بوده و نظرات مختلفی در مورد آن وجود دارد.

پیشنهاد کاربران

بت تراش

برگزیده ی تاریخ ( کسی که آوازه اش بر اوج تاریخ قرار دارد )

رخ بی همتا


این معنای عبری صحیح نیست. وقتی به عبری برای پدر حصرت ابرهیم terah جستجو می کنید معادل انگلیسی loiterer هم میاد که معنای کسیست که در رفتن تعلل و درنگ کند. ساده ترین معادل فارسی رو میگذراند مقابلش که تنبل معنا میده ! زشته و ناصحیح. لطفا شما تصحیح کنید. . .

تارخ به معنی بیاتارخ ماهت ببینم. . زیبا ولی خاص تک رخ
تارخ نامی از یهودیان با اصل نسب هست

به نظرم معنی تنبل ی چیزه من در اوردی, تا رخ ی جور به معنی رخ و رو و چهره اس اس و به نظر عربی هم نمیاد

خوش چهره

بهترین معادل برای تارخ که همون طارق عربیه میشه رهرو صبور. سالک صبور. کسیکه عجول نیست.


سلام.
سر معنای این لغت با موسسه ی دهخدا تماس گرفتم. این یک ایراد در ترجمه است و نباید به راحتی از معنای تنبل استفاده کرد چون زشت و نازیباست.
تارخ یک لغت عبریه که ریشه ی تمام زبانهاست. در عبری terah خونده میشه و وقتی وارد عربی میشه به طارق ( مثل طی طریق کردن ) تعییر ماهیت میده. در انگلیسی loiterer میشه که شخصی که عجول نیست معنا میده یا شخص بسیار هجرت کننده. از اونجایی که تارخ پدر حصرت ابراهیم ( ابوالادیان ) هست این بسیار هجرت کردن صحیحه.
پس در میشه میشه شخصی که به آرامی و صبر در حال هجرته. یا سالک و رهرو صبور و آرام.

اسم پسرم رو هم با افتخار گذاشته ام تارخ و مطئنم معانی دیگه نظیر رخ بی همتا یا یکتا رخ همگی ساختگی و غلطند. ترکیب فارسی و عبری کرده اند برای گریز از معنای تنبل!

تا رخ به معنی رخ . چهره . نما صورت کامل

تارخ تو زبان فارسی به معنای چهره بی همتا و در زبان عبری به معنای دوره گرد وبه روایتی نام پدر حضرت ابراهیم

تارخ به معنی بی مثل ، بی نظیر هست و این معنای عبری اسم تارخ است و هیچ معنای فارسی هم ندارد . و معنایی از قبیل تنبل و دوره گرد کاملا اشتباه است

به نظر بنده، معنای تنبل رو کاملا اشتباه درج کرده اید و نیاز به اصلاح داره. فرهنگ دهخدا، تارح ( با ح جیمی ) رو معادل تنبل می گیره و برای تارخ صرفا به شرح زندگانی تارخ پدر حضرت ابراهیم می پردازه. از منظر ریشه یابی هم، از اونجایی که عبری ریشه ی عربی محسوب میشه، باید توجه کنیم که طارق تغییر یافته ی تارخه. طارق یعنی طی طریق یا سفر کردن به آرامی. مسافر یا رهرو آرام و صبور بهترین معادل تارخ محسوب میشه. و در زبان انگلیسی هم تارخ terah تلفظ و نوشته میشه که در عبری به صورت תֶּ֔רַח و یا תרח نوشته میشه و در فرهنگ لغت عبری به انگلیسی یا عبری خالی معنای مشخصی مقابلش نمیذاره جز پدر حضرت ابراهیم. تنها راه معادلسازی مراجعه به زبانهای هم ریشه است نه بیشتر. من به جز کسی که دائم در حال هجرت، کوچ، مهاجرت به آرامی هست معنای مشخصی ندیدم. loiterer هم در معانی عبری به انگلیسیش میاد که باز کسی که در رفتن تعلل کند معنی میده. خلاصه که این اسم، پیرامون مواردی هست که جمع آوری کردم و نوشتم و هیچکدام معادل تنبل نیست! خسته شدم از بس همه گفتند ما سرچ کردیم اسم پسرت شد تنبل !! : ) ) ) خیلی بررسی کردم تا این نام رو برای پسرم انتخاب کردم و این صفحه داره بدون بررسی و مقایسه از صرفا منبعی به نام ( فرهنگ اسامی فارسی ) چنین حرفی رو منتشر می کنه! لطفا دهخدا رو بذارید منبع.

اینکه معنی تارخ و تنبل گذاشتید مشخص که این سایت نا معتبر ه چونکه حتی الان که فرهنگ دهخدا به روز رسانی شده معنی تارخ و نه تنها تنبل ننوشته بلکه گفته ریشه تاریخ و نام پدر حضرت ابراهیم


کلمات دیگر: