کلمه جو
صفحه اصلی

عموم


مترادف عموم : تمام، جمیع، عامه، کافه، کل، همگان، همه

برابر پارسی : همه، همگان

فارسی به انگلیسی

multitude, public, the public

the public


multitude, public


مترادف و متضاد

universality (اسم)
فراگیری، جامعیت، عمومیت، عموم، کلیت، عام گرایی، اصل عمومیت

community (اسم)
اجتماع، انجمن، عوام، عموم

public (اسم)
مردم، عموم، عامه

generality (اسم)
عمومیت، عموم، اصل کلی، اظهار عمومی، نکته کلی

تمام، جمیع، عامه، کافه، کل، همگان، همه


فرهنگ فارسی

شامل شدن، فراگرفتن، همه رافراگرفتن، همه، همگی
۱ - همه همگی جمهور : عموم مدعوان وارد شدند . ۲ - ( مصدر ) فرا گرفتن عام بودن شمول . یا عموم و خصوص مطلق هر گاه دو کلی چنان باشند که مفهوم یکی بر همه افراد دیگری صدق کند ولی مفهوم کلی دیگر بر بعض افراد آن کلی صادق باشد بین آن دو مفهوم عموم و خصوص مطلق است مانند حیوان و انسان که هر فرد انسان را حیوان می توان گفت اما هر فرد حیوان انسان نیست . بلکه بعض افراد آن انسان می باشند . یا عموم و خصوص من وجه . هر گاه مفهوم دو کلی چنان باشد که یک مورد اجتماع و دو مورد افتراق داشته باشند نسبت میان آن دو را عموم و خصوص من وجه گویند چنان که در مفهوم حیوان و ابیض .

فرهنگ معین

(عُ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) شامل شدن ، فرا گرفتن . ۲ - (ق . ) همه ، تمام .

لغت نامه دهخدا

عموم . [ ع ُ ] (ع اِ) همه . همگی . جمهور. کلیه . جملگی . (ناظم الاطباء). تمامی . بجمله : در عموم ِ احوال از غفلت و کاهلی تجنب واجب شناسند. (کلیله و دمنه ). || (اِ) ج ِ عَم ّ. رجوع به عَم ّ شود.


عموم . [ ع ُ ] (ع مص ) فراگرفتن همه را. (از منتهی الارب ). همه ٔ افراد را شامل بودن . همگی را شامل شدن ، و عام شدن : عم ّ المطر الارض ؛ باران همه ٔ زمین را فراگرفت . (از اقرب الموارد).
- عموم و خصوص مطلق ؛ (اصطلاح منطق ) عبارت از آن است که دو کلی چنان باشند که مفهوم اولی برهمه ٔ افراد دومی صدق کند، ولی مفهوم دومی فقط شامل بعض افراد اولی باشد، مانند: «حیوان » و «انسان » که هر انسانی حیوان است ، اما هر حیوانی انسان نیست . (از فرهنگ فارسی معین ).
- عموم و خصوص مِن ْ وجه ؛ (اصطلاح منطق ) آن است که مفهوم دو کلی چنان باشد که یک مورد اجتماع و دو مورد افتراق داشته باشند، مانند «حیوان » و «ابیض ». (از فرهنگ فارسی معین ).


عموم. [ ع ُ ] ( ع مص ) فراگرفتن همه را. ( از منتهی الارب ). همه افراد را شامل بودن. همگی را شامل شدن ، و عام شدن : عم المطر الارض ؛ باران همه زمین را فراگرفت. ( از اقرب الموارد ).
- عموم و خصوص مطلق ؛ ( اصطلاح منطق ) عبارت از آن است که دو کلی چنان باشند که مفهوم اولی برهمه افراد دومی صدق کند، ولی مفهوم دومی فقط شامل بعض افراد اولی باشد، مانند: «حیوان » و «انسان » که هر انسانی حیوان است ، اما هر حیوانی انسان نیست. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- عموم و خصوص مِن ْ وجه ؛ ( اصطلاح منطق ) آن است که مفهوم دو کلی چنان باشد که یک مورد اجتماع و دو مورد افتراق داشته باشند، مانند «حیوان » و «ابیض ». ( از فرهنگ فارسی معین ).

عموم. [ ع ُ ] ( ع اِ ) همه. همگی. جمهور. کلیه. جملگی. ( ناظم الاطباء ). تمامی. بجمله : در عموم ِ احوال از غفلت و کاهلی تجنب واجب شناسند. ( کلیله و دمنه ). || ( اِ ) ج ِ عَم . رجوع به عَم شود.

فرهنگ عمید

۱. همه، همگی.
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] شامل شدن، فراگرفتن، همه را فراگرفتن.

دانشنامه عمومی

در روابط عمومی و علوم ارتباطات، مردم از گروههای مختلفی تشکیل شده اند و مجموعه همه این گروههای افراد با نام عامه مردم شناخته می شوند. عموم یا عامه مردم شامل کلیت تمام گروه بندی های یک جامعه انسانی است. این مفهوم متفاوت از مفهوم جامعه شناسانه از گستره همگانی است. مفهوم عموم، در علوم سیاسی، روان شناسی، بازاریابی و تبلیغات تعریف شده است.

فرهنگ فارسی ساره

همگان


پیشنهاد کاربران

کل - جامعه همه


عامه، کافه، کل، همه. تمام


کلمات دیگر: