مترادف دورو : ریاکار، غماز، فریبکار، مرائی، مزور، منافق
دورو
مترادف دورو : ریاکار، غماز، فریبکار، مرائی، مزور، منافق
فارسی به انگلیسی
double-faced, reversible, hypocritical, deceriful, falsehearted, hypocrite, two-way
ambidextrous, double-dealer, false, guileful, insincere, reversible, two-faced
فارسی به عربی
منافق
مترادف و متضاد
ریاکار، غماز، فریبکار، مرائی، مزور، منافق
دو جانبه، دو رو، دو سر
ساخته، متظاهر، دو رو، با ریا، ریاکار
دو رو، بدون صراحت لهجه، بدون صمیمیت
دو رو، غیر صمیمی، ریاکار، بی صداقت
دو رو، برگرداندنی، برگشت پذیر، پشت و رو کردنی، لغو کردنی، قابل نقض
دو رو
حیله گر، دو رو، ادم دو رو، دغلباز
دو رو، ادم دو رو، دو وجهه
فرهنگ فارسی
پارچه یاچیزدیگرکه پشت وروی آن ازحیث طرح ورنگ و، باهم فرق داشته باشند، کسی که گفتارش خلاف کردارش، باشد، منافق، مزدور
( صفت ) ۱ - آنچه که پشت و روی آن از جهت طرح و رنگ اختلاف داشته باشد ( مانند پارچه ) . ۲ - کسی که قولش خلاف عملش باشد منافق . ۳ - گل رعنا ( زیرا که یک روی آن سرخ است و روی دیگر زرد ) .
مخفف دروغ .
( صفت ) ۱ - آنچه که پشت و روی آن از جهت طرح و رنگ اختلاف داشته باشد ( مانند پارچه ) . ۲ - کسی که قولش خلاف عملش باشد منافق . ۳ - گل رعنا ( زیرا که یک روی آن سرخ است و روی دیگر زرد ) .
مخفف دروغ .
فرهنگ معین
(دُ ) ۱ - (ص . ) دارای پشت و روی یکسان . ۲ - (عا. ) دارای رفتار ریاکارانه ، منافق .
لغت نامه دهخدا
دورو. [ دُ ] (اِ) مخفف دروغ . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). رجوع به دروغ شود.
دورو. [ دُ ] ( اِ ) مخفف دروغ. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). رجوع به دروغ شود.
دورو. [ دُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) دوروی. هرچیز که دارای دورویه باشد. ( ناظم الاطباء ). || دارای دوجهت. دارای دوطرف :
یکرویه کرد خواهد گیتی ترا از آن
دورو ازاین جهت شده شخص نزار تیغ.
در جدی چون دف دورو.
|| دوسو. دوطرف. دوردیف. دوصف. ( یادداشت مؤلف ). دوروی. دوجانب. دوکرانه. دوکناره.
- اطاق دورو ؛ که از دوسوی برابر هم به دو خانه در دارد. اطاقی که از یک سو به صحنی و از سوی دیگر به صحنی دیگر یا باغی یا نارنجستانی در دارد. ( یادداشت مؤلف ).
|| گل رعنا که یک روی آن زرد و روی دیگرش سرخ است.( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از برهان ) ( از شرفنامه منیری ). رعنا. گل قحبه. گل دوروی :
همه رنگ حیله بینم پس پرده فریبت
برو ای دورو که هستی ز گل دورو دوروتر.
|| غدار و حیله باز و مذبذب و منافق وریاکار. ( ناظم الاطباء ). مردم مزور و غیر صادق. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). منافق. ( غیاث ) ( برهان ) ( شرفنامه منیری ). ذوالوجهین. اهل نفاق و ریا. ( یادداشت مؤلف ) :
همه رازیان از بنه خود که اند
دورویند و از مردمی بر چه اند
دورویند و با هر کسی پیسه اند.
چنان کجا نبود مرد پارسا چو مرای.
که فرزند زایی و فرزند خواری.
خود پیش تو چون گویم نام گل و سوسن.
نباشند محرم در این سو زیان.
برو ای دورو که هستی ز گل دورو دوروتر.
دورو. [ دُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) دوروی. هرچیز که دارای دورویه باشد. ( ناظم الاطباء ). || دارای دوجهت. دارای دوطرف :
یکرویه کرد خواهد گیتی ترا از آن
دورو ازاین جهت شده شخص نزار تیغ.
مسعودسعد.
یعنی که خور رفت از علودر جدی چون دف دورو.
مجیر بیلقانی.
- طبل دورو ؛ که از زیر و زبر به پوست پوشیده باشد و آواز از هر دو سوی آن توان آوردن. ( یادداشت مؤلف ). که هر دو سوی چنبره آن را به پوست کرده باشند و بر هر جانب آن توان چوبک زدن و آوا برآوردن.|| دوسو. دوطرف. دوردیف. دوصف. ( یادداشت مؤلف ). دوروی. دوجانب. دوکرانه. دوکناره.
- اطاق دورو ؛ که از دوسوی برابر هم به دو خانه در دارد. اطاقی که از یک سو به صحنی و از سوی دیگر به صحنی دیگر یا باغی یا نارنجستانی در دارد. ( یادداشت مؤلف ).
|| گل رعنا که یک روی آن زرد و روی دیگرش سرخ است.( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از برهان ) ( از شرفنامه منیری ). رعنا. گل قحبه. گل دوروی :
همه رنگ حیله بینم پس پرده فریبت
برو ای دورو که هستی ز گل دورو دوروتر.
وحشی ( از آنندراج ).
رجوع به دوروی شود.|| غدار و حیله باز و مذبذب و منافق وریاکار. ( ناظم الاطباء ). مردم مزور و غیر صادق. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). منافق. ( غیاث ) ( برهان ) ( شرفنامه منیری ). ذوالوجهین. اهل نفاق و ریا. ( یادداشت مؤلف ) :
همه رازیان از بنه خود که اند
دورویند و از مردمی بر چه اند
فردوسی.
بزرگان که از دوده ویسه انددورویند و با هر کسی پیسه اند.
فردوسی.
همیشه تا که نبوده ست چون دورو یکدل چنان کجا نبود مرد پارسا چو مرای.
فرخی.
جهانا دورویی اگر راست خواهی که فرزند زایی و فرزند خواری.
ناصرخسرو.
زین رو که تو در عشق دورویی و دورایی خود پیش تو چون گویم نام گل و سوسن.
سیدحسن غزنوی.
قلم دوزبان است و کاغذ دورو نباشند محرم در این سو زیان.
کمال الدین اسماعیل.
همه رنگ حیله بینم پس پرده فریبت برو ای دورو که هستی ز گل دورو دوروتر.
وحشی ( از آنندراج ).
دورو. [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دوروی . هرچیز که دارای دورویه باشد. (ناظم الاطباء). || دارای دوجهت . دارای دوطرف :
یکرویه کرد خواهد گیتی ترا از آن
دورو ازاین جهت شده شخص نزار تیغ.
یعنی که خور رفت از علو
در جدی چون دف دورو.
- طبل دورو ؛ که از زیر و زبر به پوست پوشیده باشد و آواز از هر دو سوی آن توان آوردن . (یادداشت مؤلف ). که هر دو سوی چنبره ٔ آن را به پوست کرده باشند و بر هر جانب آن توان چوبک زدن و آوا برآوردن .
|| دوسو. دوطرف . دوردیف . دوصف . (یادداشت مؤلف ). دوروی . دوجانب . دوکرانه . دوکناره .
- اطاق دورو ؛ که از دوسوی برابر هم به دو خانه در دارد. اطاقی که از یک سو به صحنی و از سوی دیگر به صحنی دیگر یا باغی یا نارنجستانی در دارد. (یادداشت مؤلف ).
|| گل رعنا که یک روی آن زرد و روی دیگرش سرخ است .(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). رعنا. گل قحبه . گل دوروی :
همه رنگ حیله بینم پس پرده ٔ فریبت
برو ای دورو که هستی ز گل دورو دوروتر.
رجوع به دوروی شود.
|| غدار و حیله باز و مذبذب و منافق وریاکار. (ناظم الاطباء). مردم مزور و غیر صادق . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). منافق . (غیاث ) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). ذوالوجهین . اهل نفاق و ریا. (یادداشت مؤلف ) :
همه رازیان از بنه خود که اند
دورویند و از مردمی بر چه اند
بزرگان که از دوده ٔ ویسه اند
دورویند و با هر کسی پیسه اند.
همیشه تا که نبوده ست چون دورو یکدل
چنان کجا نبود مرد پارسا چو مرای .
جهانا دورویی اگر راست خواهی
که فرزند زایی و فرزند خواری .
زین رو که تو در عشق دورویی و دورایی
خود پیش تو چون گویم نام گل و سوسن .
قلم دوزبان است و کاغذ دورو
نباشند محرم در این سو زیان .
همه رنگ حیله بینم پس پرده ٔ فریبت
برو ای دورو که هستی ز گل دورو دوروتر.
|| بی ثبات . || نام یک قسم سکه ٔ کوچک مسی که دارای دورویه است . (ناظم الاطباء).
یکرویه کرد خواهد گیتی ترا از آن
دورو ازاین جهت شده شخص نزار تیغ.
مسعودسعد.
یعنی که خور رفت از علو
در جدی چون دف دورو.
مجیر بیلقانی .
- طبل دورو ؛ که از زیر و زبر به پوست پوشیده باشد و آواز از هر دو سوی آن توان آوردن . (یادداشت مؤلف ). که هر دو سوی چنبره ٔ آن را به پوست کرده باشند و بر هر جانب آن توان چوبک زدن و آوا برآوردن .
|| دوسو. دوطرف . دوردیف . دوصف . (یادداشت مؤلف ). دوروی . دوجانب . دوکرانه . دوکناره .
- اطاق دورو ؛ که از دوسوی برابر هم به دو خانه در دارد. اطاقی که از یک سو به صحنی و از سوی دیگر به صحنی دیگر یا باغی یا نارنجستانی در دارد. (یادداشت مؤلف ).
|| گل رعنا که یک روی آن زرد و روی دیگرش سرخ است .(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). رعنا. گل قحبه . گل دوروی :
همه رنگ حیله بینم پس پرده ٔ فریبت
برو ای دورو که هستی ز گل دورو دوروتر.
وحشی (از آنندراج ).
رجوع به دوروی شود.
|| غدار و حیله باز و مذبذب و منافق وریاکار. (ناظم الاطباء). مردم مزور و غیر صادق . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). منافق . (غیاث ) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). ذوالوجهین . اهل نفاق و ریا. (یادداشت مؤلف ) :
همه رازیان از بنه خود که اند
دورویند و از مردمی بر چه اند
فردوسی .
بزرگان که از دوده ٔ ویسه اند
دورویند و با هر کسی پیسه اند.
فردوسی .
همیشه تا که نبوده ست چون دورو یکدل
چنان کجا نبود مرد پارسا چو مرای .
فرخی .
جهانا دورویی اگر راست خواهی
که فرزند زایی و فرزند خواری .
ناصرخسرو.
زین رو که تو در عشق دورویی و دورایی
خود پیش تو چون گویم نام گل و سوسن .
سیدحسن غزنوی .
قلم دوزبان است و کاغذ دورو
نباشند محرم در این سو زیان .
کمال الدین اسماعیل .
همه رنگ حیله بینم پس پرده ٔ فریبت
برو ای دورو که هستی ز گل دورو دوروتر.
وحشی (از آنندراج ).
|| بی ثبات . || نام یک قسم سکه ٔ کوچک مسی که دارای دورویه است . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
۱. ویژگی پارچه یا چیز دیگر که پشت و روی آن از حیث طرح و رنگ با هم فرق داشته باشد.
۲. [مجاز] کسی که گفتارش خلاف کردارش باشد، منافق، مزور: از مجلس ما مردم «دوروی» برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل دوروی (فرخی: ۳۶۵ ).
۳. (اسم ) (زیست شناسی ) [قدیمی] نوعی گل که یک روی آن زرد است و روی دیگرش سرخ، گل رعنا: از مجلس ما مردم دوروی برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل «دوروی» (فرخی: ۳۶۵ ).
۲. [مجاز] کسی که گفتارش خلاف کردارش باشد، منافق، مزور: از مجلس ما مردم «دوروی» برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل دوروی (فرخی: ۳۶۵ ).
۳. (اسم ) (زیست شناسی ) [قدیمی] نوعی گل که یک روی آن زرد است و روی دیگرش سرخ، گل رعنا: از مجلس ما مردم دوروی برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل «دوروی» (فرخی: ۳۶۵ ).
دانشنامه عمومی
دورو ممکن است یکی از موارد زیر باشد:
دورو یا دوچهره صفتی برای بیان نفاق
دورو نام رودی در اسپانیا
تریا دورو فیلمنامه نویس
دورو یا دوچهره صفتی برای بیان نفاق
دورو نام رودی در اسپانیا
تریا دورو فیلمنامه نویس
wiki: رودخانه های شبه جزیره ایبری است که از اسپانیا سرچشمه گرفته و پس از عبور از پرتغال به اقیانوس اطلس می ریزد.
ویکی پدیا انگلیسی
ویکی پدیا انگلیسی
wiki: دورو (رود)
د وِروْ (به انگلیسی: The Verve) یک گروه راک انگلیسی بود که در سال ۱۹۹۰ در ویگان پایه گذاری شد. اعضای بنیان گذار ریچارد اَشکرافت (آواز)، نیک مک کیب (گیتاریست)، سایمون جونز (باسیست) و پیتر سیلزبری (درامر) بودند. نوازندهٔ کیبورد، سایمون تانگ مدتی پس از شکل گیری ورو به آن ها پیوست.
د ورو در دوران فعالیت اش با مسائلی مانند تغییرات متعدد در ترکیب اعضا، فروپاشی و شکل گیری های مکرر، اعتیاد اعضای گروه و چند دعوای قانونی روبرو بود. دورهٔ اول فعالیت گروه تا سال های میانی دههٔ ۱۹۹۰ بود. آن ها تا سال ۱۹۹۵ ۲ آلبوم و چند ای پی منتشر کردند که فضایی سایکدلیک برآمده از اسپیس راک و شوگیزینگ داشتند. اوج درخشش آن ها در سال ۱۹۹۷ و با انتشارآلبوم سرودهای شهری و تک آهنگ «سویت سمفونی تلخ» بود که تنظیم ارکسترال آن توسط ویل مالون انجام شد و برای گروه تبدیل به یک موفقیت جهانی شد. مدتی بعد از کسب این موفقت و درآوریل ۱۹۹۹ فعالیت گروه به خاطر اختلاف های داخلی یک بار دیگر متوقف شد.
در سال ۲۰۰۷ اعضای اولیهٔ گروه بار دیگر گردهم آمدند. آن ها در سال ۲۰۰۸ یک تور برگزار کردند و در آگوست همان سال آلبوم ۴اُم شان با نام Forth روانهٔ بازار شد اما در سال ۲۰۰۹ برای سومین بار گروه از هم فروپاشید.
د ورو در دوران فعالیت اش با مسائلی مانند تغییرات متعدد در ترکیب اعضا، فروپاشی و شکل گیری های مکرر، اعتیاد اعضای گروه و چند دعوای قانونی روبرو بود. دورهٔ اول فعالیت گروه تا سال های میانی دههٔ ۱۹۹۰ بود. آن ها تا سال ۱۹۹۵ ۲ آلبوم و چند ای پی منتشر کردند که فضایی سایکدلیک برآمده از اسپیس راک و شوگیزینگ داشتند. اوج درخشش آن ها در سال ۱۹۹۷ و با انتشارآلبوم سرودهای شهری و تک آهنگ «سویت سمفونی تلخ» بود که تنظیم ارکسترال آن توسط ویل مالون انجام شد و برای گروه تبدیل به یک موفقیت جهانی شد. مدتی بعد از کسب این موفقت و درآوریل ۱۹۹۹ فعالیت گروه به خاطر اختلاف های داخلی یک بار دیگر متوقف شد.
در سال ۲۰۰۷ اعضای اولیهٔ گروه بار دیگر گردهم آمدند. آن ها در سال ۲۰۰۸ یک تور برگزار کردند و در آگوست همان سال آلبوم ۴اُم شان با نام Forth روانهٔ بازار شد اما در سال ۲۰۰۹ برای سومین بار گروه از هم فروپاشید.
wiki: دورو
دانشنامه آزاد فارسی
دورو (Douro)
(به اسپانیایی: دوئرو) رودی در اسپانیا و پرتغال، به طول ۷۷۵ کیلومتر. سومین رود بزرگ شبه جزیرۀ ایبِری است. از ضلع جنوبی پنیا دِ اوربیون در استان سوریا، در اسپانیا، سرچشمه می گیرد و در جهت غرب در فلات کاستیل جریان می یابد و ۱۰۵ کیلومتر در امتداد مرز اسپانیا ـ پرتغال ادامه پیدا می کند و در سائو ژوائو د فوش، ۵کیلومتری جنوب پورتو، به اقیانوس اطلس می ریزد.
(به اسپانیایی: دوئرو) رودی در اسپانیا و پرتغال، به طول ۷۷۵ کیلومتر. سومین رود بزرگ شبه جزیرۀ ایبِری است. از ضلع جنوبی پنیا دِ اوربیون در استان سوریا، در اسپانیا، سرچشمه می گیرد و در جهت غرب در فلات کاستیل جریان می یابد و ۱۰۵ کیلومتر در امتداد مرز اسپانیا ـ پرتغال ادامه پیدا می کند و در سائو ژوائو د فوش، ۵کیلومتری جنوب پورتو، به اقیانوس اطلس می ریزد.
wikijoo: دورو
گویش بختیاری
دروغ.
واژه نامه بختیاریکا
پسی پیشی؛ دو مولا
پیشنهاد کاربران
manipulative
دورو ( Duru ) :در زبان ترکی به معنی صاف و زلال است
در زبان لری بختیاری به معنی
دورغ
دورو::کسی که روی واقعی خود را نشان نمی دهد
دوروگو::دروغگو
دورغ
دورو::کسی که روی واقعی خود را نشان نمی دهد
دوروگو::دروغگو
کلمات دیگر: