کلمه جو
صفحه اصلی

مخترع


مترادف مخترع : پدیدآورنده، سازنده، مبتدع، مبتکر، مبدع، نوآور

متضاد مخترع : مکتشف

برابر پارسی : نوآور، آفریننده، پدیدآور

فارسی به انگلیسی

artificer, father, inventor

inventor


فارسی به عربی

مبدع , مخترع

عربی به فارسی

مخترع , جاعل


اختراع کننده , اختراعي , مبتکر


مترادف و متضاد

inventor (اسم)
موجد، جاعل، مخترع

ingenious (صفت)
ماهر، با هوش، دارای قوه ابتکار، ناشی از زیرکی، مبتکر، دارای هوش ابتکاری، مخترع

صفت پدیدآورنده، سازنده، مبتدع، مبتکر، مبدع، نوآور ≠ مکتشف


پدیدآورنده، سازنده، مبتدع، مبتکر، مبدع، نوآور ≠ مکتشف


فرهنگ فارسی

اختراع کننده، کسی که چیزی ابداع وایجادکند، نوپدید آورده، ایجادشده
( اسم ) ۱- آفریننده ایجاد کننده موجد . ۲- نوپدید آورنده مبتدع : تصنیف هر مبتدئی وتالیف هر مخترعی از سخن لاغر و فربه و خلل وحشو وزیاده و نقصان خالی و صافی نباشد جمع : مخترعین .

کسی که محصولی را اختراع می‌کند


فرهنگ معین

(مُ تَ رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) اختراع کننده ، ایجادکننده ، آن که چیز جدیدی را اختراع کرده است .

لغت نامه دهخدا

مخترع. [ م ُ ت َ رِ ] ( ع ص ) اختراع کننده و کار نو بیرون آرنده. ( غیاث ). آفریننده و کار نو بیرون آورنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نوکننده. ( دهار ). آفریننده و از نو بیرون آورنده و موجد و مبدع و اختراع کننده و ایجادکننده و پدیدآورنده و آغازکننده و پیداکننده صنعت و علم و رهیاب و انشأکننده. ( ناظم الاطباء ) :
مبدع هر چشمه که جودیش هست
مخترع هر چه وجودیش هست.
نظامی.
تصنیف هر مبتدئی و تألیف هر مخترعی از سخن لاغر و فربه و خلل و حشو و زیاده و نقصان خالی و صافی نباشد. ( تاریخ قم ص 14 ). || شکافنده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || خیانت کننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خیانت کننده و مکرکننده و فریبنده. ( ناظم الاطباء ). || کسی که مال سواری موقتاً وام می دهد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اختراع شود.

مخترع. [ م ُ ت َ رَ ] ( ع ص ) از نو بیرون آورده شده و ایجاد شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نو پدید آمده. تازه پدید آورده : عالم مخترع است هم به صورت و هم به هیولی. ( جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 24 ). به حکم آنکه صناعت شعر در بدو امر مخترع طبع عرب و مبتدع خاطر ایشان بوده است. ( المعجم چ 1 ص 50 ). || ( اصطلاح بدیعی ) صنعتی است که معانی و لطایف تازه برانگیزد و تشبیهات و صنایع نو ایجاد نماید. مثال :
فلک جلال تو را وزن کرد با مه نو
به پله ای که تو بودی سبک گران آمد
اگر نبود گران سوی تو بگوی چرا
تو بر زمینی و ماهش بر آسمان آمد.
( مرآت الخیال چ بمبئی ص 112 ).
|| کلمه انشاء کرده شده. ( ناظم الاطباء ).

مخترع . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) از نو بیرون آورده شده و ایجاد شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نو پدید آمده . تازه پدید آورده : عالم مخترع است هم به صورت و هم به هیولی . (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 24). به حکم آنکه صناعت شعر در بدو امر مخترع طبع عرب و مبتدع خاطر ایشان بوده است . (المعجم چ 1 ص 50). || (اصطلاح بدیعی ) صنعتی است که معانی و لطایف تازه برانگیزد و تشبیهات و صنایع نو ایجاد نماید. مثال :
فلک جلال تو را وزن کرد با مه نو
به پله ای که تو بودی سبک گران آمد
اگر نبود گران سوی تو بگوی چرا
تو بر زمینی و ماهش بر آسمان آمد.

(مرآت الخیال چ بمبئی ص 112).


|| کلمه ٔ انشاء کرده شده . (ناظم الاطباء).

مخترع . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) اختراع کننده و کار نو بیرون آرنده . (غیاث ). آفریننده و کار نو بیرون آورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نوکننده . (دهار). آفریننده و از نو بیرون آورنده و موجد و مبدع و اختراع کننده و ایجادکننده و پدیدآورنده و آغازکننده و پیداکننده ٔ صنعت و علم و رهیاب و انشأکننده . (ناظم الاطباء) :
مبدع هر چشمه که جودیش هست
مخترع هر چه وجودیش هست .

نظامی .


تصنیف هر مبتدئی و تألیف هر مخترعی از سخن لاغر و فربه و خلل و حشو و زیاده و نقصان خالی و صافی نباشد. (تاریخ قم ص 14). || شکافنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خیانت کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خیانت کننده و مکرکننده و فریبنده . (ناظم الاطباء). || کسی که مال سواری موقتاً وام می دهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختراع شود.

فرهنگ عمید

کسی که چیزی را ابداع و ایجاد کند، اختراع کننده.
پدیدآمده، ایجادشده.

پدیدآمده؛ ایجادشده.


کسی که چیزی را ابداع و ایجاد کند؛ اختراع‌کننده.


دانشنامه عمومی

مخترع (به انگلیسی: Inventor) کسی است که چیز تازه ای می سازد یا راه تازه ای برای به کارگیری روش های قدیمی پیدا می کند. به چیزی که مخترع می سازد، اختراع می گویند. همهٔ چیزهایی که انسان ساخته است، مخترعی داشته اند.
صادقی نشاط، امیر، حمایت از حقوق پدیدآورندگان نرم افزارهای کامپیوتری، تهران: سازمان برنامه و بودجه، چاپ اول، ۱۳۷۶ ص۱۵۵.
قانون ثبت اختراعات آمریکا
قانون ثبت علایم و اختراعات ایران مصوب ۱۳۱۰
نظام های حقوقی، تعاریف متفاوتی از مخترع ارائه نموده اند:از یک دیدگاه مخترع کسی است که برای اولین بار در ذهنش راه حل مشکل خاص ظهور کرده و او نیز راه حل مذکور را به صورت محصول یا فرایندی تجسم مادّی بخشیده است. دستگاه های حقوقی نظیر سیستم ایالات متحده آمریکا این تعریف را از مخترع ارائه داده اند. (first to invent). لیکن در اکثر نظام های حقوقی، مخترع، اولین فردی است که برای ثبت اختراع خود به اداره ثبت اختراع مراجعه می نماید. در مادهٔ ۲۹ قانون ثبت علائم و اختراعات ایران این نظام پذیرفته گردیده است. در این نظام شاید فرد درخواست دهنده، مخترع واقعی نباشد، لیکن فصل خصومت هدف مهّمتری است که نظام اخیر آن را دنبال می نماید و این بر عهده مخترع است تا در اولین فرصت و در مهلت پیش بینی شده به اداره ثبت اختراع مراجعه نموده و اختراع خود را به ثبت برساند.

کسی که چیز جدیدی بیافریند.


فرهنگ فارسی ساره

نوآور


فرهنگستان زبان و ادب

{inventor} [حقوق، مدیریت-مدیریت فنّاوری] کسی که محصولی را اختراع می کند

واژه نامه بختیاریکا

پی جور؛ ز خو دِرار

پیشنهاد کاربران

بوجود آورنده چیزی خاص

در اوستا " کبادور kobador " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .

آفریدگار/ کُبادُر

سعدی می گوید:// دو کس رنج بیهوده بردنند و سعی بی فایده کردنند , یکی آنکه آموخت و نکرد دیگری آنکه اندوخت و نخورد. \\ در اینجا در باره سه نو آور می نویسم, با اینکه چیزی های تازه ایی را پدید آوردنند ونکه کار آنها بیهوده هدر رفت و از آن سودی نبردنند. یکی از آنها Otto Lilienthal آلمانی بود او سال 1848 در آلمان به جهان آمد و در دانشگاه برلین دانش ماشین سازی آموخت. همیشه در رویای خود آرزوی پرواز داشت و گاه که پرنده گان را در آسمان می دید با خود می گفت چه میشد روزی می توانستیم همانند آنها پرواز کنیم. در سالهایی که در دانشگاه درس می خواند گاه که زمان پیدا می کرد روی پروژه پرواز کار میکرد. کم کم پرنسیپ Aerodynamic را بدست آورد و اینکه چگونه پرنده گان با بالهای خود که شکل بر آمدگی bulge دارند می توانند گردش هوایی به نام laminar movement پدید آورند و این است که در هوا می مانند و می توانند اوگ بگیرند. پس از دست زدن به دو هزار آزمایش سر انجام در نهم آگوست 1896 توانست با دستگاهی که شکل بال پرنده بود به هوا برود و هنگامیکه در بلندی 15 متری بود ناگهان باد تندی وزید به زمین خورد و مرد. نو آور دوم: Horace Lawson Hunley بود او سال 1863 در Tennessee به جهان آمد و در مهندز ی دریایی دانش آموخت. پیش از او در سال 1515 Leonardo da Vinci زیر دریایی را برنامه ریزی کرد بود. Hunley بر این شد که زیر دریایی را برنامه ریزی کند که هشت تن در آن جا می گرفت و می توانستند زیر آب با نیروی مکانیکی بازوان به جنبش در آورند بدون آنکه کسی آنرا ببیند. آنزمان در آمریکا جنگ درونی میان مردم اپاختر و اواخشتر در گرفته بود. او به این اندیشه افتاد که با زیر دریایی خود کشتی های اپاختری ها که بندر بازرگانی Charleston را می بندنند در آب فرو ببرد و نابود کند. روی نوک زیر دریایی خود میله ایی افراشته کرد که بشکه ایی پر باروت به آن بسته شده بود و می توانستند با یک دکمه آنرا رها کنند و کنترل شده زیر کشتی دشمن بترکانند. در هنگام انجام این کار زیر دریایی آنها کنترل خود را از دست داد و در آب فرو رفت و همه سر نشینان و خود Hunley مردنند. پس از چندی توانستند زیر دریایی و پیکر مردگان را بالا بیاورند و آزمایش را از نو آغاز کنند. این با توانستند کشتی دشمن را در آب فرو ببرند ونکه خیزاب بر آمده از ترکیدن بشکه باروت خود سر نشینان زیر دریایی را هم کشت. اینهم نو آوری Hunley بود نا کام ماند و جان او را هم گرفت. در جنگ دوم جهانی آلمانیها بهترین زیر در یایی ها را ساختند و توانستند با آنها 3000 کشتی متفقین را نابود کنند. The allies هم موشکها و سیستمی را ساختند که با آنها می توانستند زیر دریایی های آلمان را شناسایی و نابود کنند. نو آور سوم Nikola Tesla است. او سال 1856 در روستایی به نام Smiljan کشور کراتی Koratien به جهان آمد و در رشته ماشین سازی دانش آموخت. هرگاه که لامپ خانه را روشن و یا تلفن دستی خود را شارژ می کنیم بایستی به یاد نیکلا تسلا بیفتیم. درست است که ادیسون لامپ و سیستم الکتریسته را نو آوری کرد ونکه روش او سر راست یا direct بود و با آن توانست بخشی از شهر نیویورک را روشن کند. روش Tesla گاه به گاه interchange بود و با آن مانند امروز می شود الکتریسیته را ارزان و در جاهای بسیار گسترده جابجا کرد. تسلا با این روش توانست تمام شهر نیویورک را روشن کند. چون نو آوری او روی دست ادیسون زده بود در برابر آن ایستادگی کرد و به ترفندی دست زد. Edison آمد و فیلی به نام Topsy را با الکتریسیته AC تسلا کشت و در میان مردم چو انداخت که این روش را می شود در چندلی الکتریکی هم بکار برد مردم به ترس افتادنند. تسلا رفت با یک سرمایه دار آمریکایی به نام Westinghouse پیمان بست و این مرد پولدار به Tesla پیشنهاد کرد که در برابر هر اسب بخاری که انرژی پدید می آید به او دو و نیم دلار بدهد. تسلا به دنبال پول نبود تنها می خواست که نو آفرینی او پذیرفته شود. او و سرمایه دار آمریکایی توانستند در برابر ادیسون پیروز شوند و الکتریسسته AC جای DC را گرفت. با اینهمه سودی به تسلا نرسید و دیگران نو آفرینی او را بکار بردنند. نو آوری دیگر تسلا این بود , در سال 1893 توانست انرژی را بدون سیم از جایی به جا دیگر ببرد. او با یک resonance ترانسفورماتور توانست خیزاب Wave به یک فرکانس دگرگون کند که او رادیو را نو آفرینی کرد ونکه یک ایتالیایی که تکنیک تسلا را بکار برده بود و رادیو ساخته بود به نام او تمام شد. Guglielmo Marconi آفریننده رادیو شناخته شد و در سال 1909 برای کار خود جایزه نوبل گرفت. Tesla در بیچاره گی و تنگدستی هنگامیکه 86 ساله بود و بیماری تار و پود Nerve داشت در یک هتل شهر نیویورک تنها در گذشت!

*** چون من دیگر در این سایت دیدگاه نمی نویسم و این پایانی آن بود. بایسته می دانم از مدیر ارجمند و پایه گذار این واژه نامه یا دانشنامه سپاسگذاری کنم.
چرا؟ من به پاره ایی از دیدگاههایی که نوشتم نگاه کردم کسی آنها را نخوانده. با خودم می گویم که من چرند نوشته ام و این کار کژی بوده. به یاد گفته ایی از Bertolt Brecht می افتم که می گوید:\\ کسی که A می گوید ناچار و ناگزیر نیست B بگوید. او بایستی در یابد که A نادرست بوده. // حالا در یافته ام آنچه را که نوشته ام نادرست بوده!


کلمات دیگر: