کلمه جو
صفحه اصلی

بلوری

فارسی به انگلیسی

crystalline, made of glass

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به بلور ساخته شد. از بلور بلورین .

لغت نامه دهخدا

بلوری. [ ب ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به بلور. بلورین. رجوع به بلور شود. || به رنگ بلور. || سخت سپید. سخت پاکیزه و بی آمیغ: یخ بلوری. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

۱. مانند بلور.
۲. تهیه شده از بلور: ظرف بلوری.
۳. [مجاز] درخشان: ساق بلوری.

دانشنامه عمومی

بلوری (ابهام زدایی). بلوری ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دارای حالت بلور یا کریستال، بلوری شدن
دیسک بلو-ری

پیشنهاد کاربران

بلوری. /بل - ر ِی/ ( رایانه ) ( انگلیسی ) نسل لوح فشرده که بعد از دی وی دی تولید شد و گنجایش چند برابر اطلاعات را داراست. برای نوشتن اطلاعات بر این گونه لوح ها از لیزر آبی استفاده می شود که نام آنها از آنجا گرفته شده است.


کلمات دیگر: