کلمه جو
صفحه اصلی

مسترشد

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - راه یابنده . ۲ - راه راست جوینده هدایت طلبنده جمع : مسترشدین .

فرهنگ معین

(مُ تَ ش ) [ ع . ] (اِفا. ) راه راست جوینده ، به راه راست رونده .

لغت نامه دهخدا

مسترشد. [ م ُت َ ش ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استرشاد. راست روی خواهنده و رهنمایی طلب کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). طلب کننده ٔرشد و راه راست. ( اقرب الموارد ). آنکه طلب رشد کند.طالب راه راست. راه راست خواه. || مرید. ( غیاث ) ( آنندراج ). مقابل مرشد : مرشد طبیب حاذق است علاج به نوعی که موافق حال مسترشد است میکند. ( انیس الطالبین بخاری ص 60 ). رجوع به استرشاد شود.

فرهنگ عمید

۱. راه راست جوینده.
۲. سالک.

دانشنامه عمومی

المسترشد (نام کامل وی: أبومنصور الفضل المسترشد بالله بن المستظهر بالله) بیست و نهمین خلیفه عباسی در بغداد بود. او از سال ۱۱۱۸ تا ۱۱۳۵ فرمان راند. مسترشد، پسر خلیفه پیشین، ابوالعباس احمد مستظهر بود و به روز مرگ پدرش، در شانزدهم ربیع الثانی سال ۵۱۳ هجری با او بیعت شد. به گفته سیوطی، او خود جنگها را فرماندهی می کرد. مسترشد و سلطان مسعود سلجوقی در نزدیکی همدان با یکدیگر به جنگ پرداختند. خلیفه نخست دستگیر شد، اما سپس با این پیمان که از کاخش خارج نشود، آزاد گشت. در غیاب سلطان، خلیفه به دست یکی از حشاشین کشته شد. مسعود تقصیر را برگردن دُبِیس از دشمنان قدیم خلیفه انداخت و او را به قصاص اعدام کرد.
Abu Bakr, father of Al-Hasan, father of Al-Mustansir II
راشد

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] پس از درگذشت مستظهر، پسرش ابومنصور فضل بن مستظهر ملقب به مستر شد، خلیفه عباسی شد. مدت خلافت این خلیفه 17 سال و 6 ماه و 20 روز بود. این خلیفه مردی خوش سخن و در عین حال خودخواه و خودپسند بود.
در زمان او بین دو پادشاه سلجوقی عراق و خراسانی «سلطان مسعود و سلطان سنجر» ناسازگاری و کشمکشی درگرفت که خلیفه از این آشفتگی اوضاع نیرو گرفت.
او به تدریج کارها را در دست گرفت و مصمم شد تا مسعود سلجوقی را که خود را اختیاردار بغداد می دانست، شکست دهد. از این رو به آذربایجان آمد ولی شکست خورده و اسیر شد. پس از آن سلطان سلجوقی دستور داد که او را با احترام به خیمه آورند و چند تن را به نگهبانی اش گماشت.
عاقبت مقرر شد تا خلیفه در برابر پرداخت وجهی به سلطان آزاد شود، اما چند روز پس از آن چند تن که گفته می شود از فداییان اسماعیلی بودند به خیمه حمله برده، خلیفه را به قتل رساندند.


کلمات دیگر: