مترادف مستوفی : خزانه دار، خزانه دار کل، محاسب
برابر پارسی : دبیر، دیوان دبیر، سرگنجوَر
state accountant
خزانهدار، خزانهدار کل، محاسب
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - حساب دار، دفتردار خزانه . 2 - تمام فراگیرنده .
( ~.) [ ع . ] 1 - (اِمف .) همه را فراگرفته . 2 - (ص .) تمام ، کامل .
مستوفی . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) (حمداﷲ ...) خواجه احمدبن ابی بکر قزوینی . مورخ قرن هشتم هجری . رجوع به حمداﷲ مستوفی شود.
مستوفی . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) احمدبن حامدبن محمد اصفهانی از رؤسای دولت سلجوقی و عم عماد اصفهانی کاتب . رجوع به احمد... شود.
سوزنی .
سوزنی .
نظامی .
نظامی .
مستوفی . [ م ُ ت َ فا ] (ع ص ) نعت مفعولی از استیفاء. حق که بطور کامل گرفته شده باشد. (از اقرب الموارد). || کامل . جامع. مفصل . به تفصیل : شرح و تفصیل آن مستوفی بیاورده . (کلیله و دمنه ). علماء عصر و فضلاء دهر را جمع کرد تا در تفسیر قرآن مجید... تصنیفی مستوفی کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 253). و رجوع به استیفاء شود.
محاسب و متصدی امور مالیاتی یک ناحیه؛ حسابدار و دفتردار خزانه.
۱. تمام و کامل.
۲. بهطورکامل.