کلمه جو
صفحه اصلی

بهیمه


مترادف بهیمه : جانور، چهارپا، حیوان، ستور

متضاد بهیمه : آدم، انسان

فارسی به انگلیسی

beast, quadruped


behemoth, beast, quadruped

behemoth


مترادف و متضاد

جانور، چهارپا، حیوان، ستور ≠ آدم، انسان


فرهنگ فارسی

حیوان چهارپا، شتر، گوسفند، شتر، گاو
( اسم ) چهارپا مانند گاو گوسفند اسب شتر خر و غیره چاروا . جمع : بهائم ( بهایم ) .

فرهنگ معین

(بَ مِ ) [ ع . بهیمة ] ( اِ. ) چهارپا، ج . بهایم .

لغت نامه دهخدا

( بهیمة ) بهیمة. [ ب َ م َ ] ( ع اِ ) چهارپایه اگرچه آبی باشد یا هر جاندار بی تمیز. ج ، بهائم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). ستور و هرچهارپایی از حیوان بری و بحری. ( بحر الجواهر ). چهارپای. ج ، بهائم. ( ترجمان القرآن ) ( مهذب الاسماء ). چهارپا اگرچه آبی باشد و یا هر جاندار بی تمیز. ج ، بهائم. ( ناظم الاطباء ) : و هرگز مال نیندوختی و جز بر بهمیه مصری ننشستی. ( فارسنامه ابن بلخی ص 117 ).
نسبت دارند تا قیامت
ایشان ز بهیمه من ز انسان.
خاقانی.
خون بهیمه ریخته هر میزبان بشرط
تو خون نفس ریخته ومیزبان شده.
خاقانی.
آدمی بحیلت مرغ را از هوا درآرد و ماهی را از قعر دریا برآرد و بهیمه توسن وحشی را الوف و مرتاض گرداند. ( سندبادنامه ).
هرچه زیر چرخ هستند امهات
از جماد و از بهیمه وز نبات.
مولوی.
دل می برد بدعوی فریاد شوق سعدی
الا بهیمه ای را کز دل خبر نباشد.
سعدی.
آری بر بهیمه چه سنبل چه سنبله.
ابن یمین.
- بهیمه طبع ؛ آنکه همتش صرف خورد و خواب باشد. ( انجمن آرا ).
- بهیمه وار، بهیمه طبع، بهیمه صفت ؛بمانند حیوان :
چه درختهای طوبی بنشانده آدمی را
تو بهیمه وارالفت به همین گیاه داری.
سعدی.

بهیمة. [ ب َ م َ ] (ع اِ) چهارپایه اگرچه آبی باشد یا هر جاندار بی تمیز. ج ، بهائم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ستور و هرچهارپایی از حیوان بری و بحری . (بحر الجواهر). چهارپای . ج ، بهائم . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء). چهارپا اگرچه آبی باشد و یا هر جاندار بی تمیز. ج ، بهائم . (ناظم الاطباء) : و هرگز مال نیندوختی و جز بر بهمیه ٔ مصری ننشستی . (فارسنامه ابن بلخی ص 117).
نسبت دارند تا قیامت
ایشان ز بهیمه من ز انسان .

خاقانی .


خون بهیمه ریخته هر میزبان بشرط
تو خون نفس ریخته ومیزبان شده .

خاقانی .


آدمی بحیلت مرغ را از هوا درآرد و ماهی را از قعر دریا برآرد و بهیمه ٔ توسن وحشی را الوف و مرتاض گرداند. (سندبادنامه ).
هرچه زیر چرخ هستند امهات
از جماد و از بهیمه وز نبات .

مولوی .


دل می برد بدعوی فریاد شوق سعدی
الا بهیمه ای را کز دل خبر نباشد.

سعدی .


آری بر بهیمه چه سنبل چه سنبله .

ابن یمین .


- بهیمه طبع ؛ آنکه همتش صرف خورد و خواب باشد. (انجمن آرا).
- بهیمه وار، بهیمه طبع، بهیمه صفت ؛بمانند حیوان :
چه درختهای طوبی بنشانده آدمی را
تو بهیمه وارالفت به همین گیاه داری .

سعدی .



فرهنگ عمید

حیوان چهارپا، از قبیل گاو، گوسفند، اسب، شتر، و استر.

دانشنامه عمومی


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَهِیمَةُ: هر حیوان خشکی و آبی که با چهار پا راه برود
ریشه کلمه:
وفی (۶۶ بار)

«بَهِیْمَة» از مادّه «بُهْمَةْ» (بر وزن تهمة) در اصل، به معنای «سنگ محکم» است و به هر چیزی که درک آن مشکل باشد «مبهم» گفته می شود، و به تمام حیوانات که دارای نطق و سخن نیستند، «بهیمة» اطلاق می شود; زیرا صدای آنها دارای ابهام است اما معمولاً این کلمه را فقط در مورد چهارپایان به کار می برند، و درندگان و پرندگان را شامل نمی شود. و از آنجا که «جنین» حیوانات نیز دارای یک نوع ابهام است «بهیمة» نامیده می شود.
راغب گوید:بهمة به معنی سنگ سخت است، به مرد شجاع به جهت صلابتش به همه گویند و هر چه از محسوسات و معقولات فهمش دشوار باشد مبهم گویند، بَهیمه آن است که نطق ندارد و این را از سبب گفته‏اند که در صورت آن ابهام است ولی در عرف به غیر درندگان و طیور، گفته می‏شود. در مجمع البیان فرموده: بهیمه اسم هر چهار پاست در دریا باشد یا در خشکی. در قاموس گفته بهیمه هر چهار پاست و لو در دریا باشد، یا هر حیوانی که تمیز ندارد، جمع آن بهائم است. از زجاج نقل شده: بهیمه هر حیوانی است که عقل ندارد. نا گفته نماند: این ترکیب (بَهیمَةُ الاَنْعامِ) در قرآن سه بار آمده و در هر بار به «انعام» اضافه شده است درباره انعام گفته‏اند که مراد از آن گوسفند و گاو و شتر است (انعام ثلثه) این از بعض آیات نیز بدست می‏آید مثل ، که خیل (اسبان) از انعام جدا ذکر شده است و مثل ، که اسبان و استران و خران از انعام جدا نقل شده‏اند و مثل . و در بعض آیات در اعمّ به کار رفته است نظیر و نظیر و غیره. در اینصورت آیا مراد از انعام در سوره مائده، اعمّاست و یا خصوص انعام ثلثه لازم است بدانیم که آیه اوّل مائده در سوره حجّ بدون ذکر بهیمه تکرار شده است در اینجا هر دو را نقل می‏کنم ، . و خلاصه آنکه بهیمه مطلق چهار پا و اعمّ از انعام است و می‏شود گفت که مراد از انعام مطلق انعام و شانل شتر و گاو و گوسفند است اعمّ از اهلی و وحشی و کلمه «اُحِلِّت» مانع از آنست که باسبان و استران و غیره شامل باشد زیرا معمولاً آنها برای سواری و بارکشی است و مراد از «اُحِلّت» خوردن گوشت آنهاست و همچنین اضافه بهیمه به انعام بیانیّه است یعنی «اُحِلّت لکم البهیمة و هی الانعام»: بهیمه‏ای که همان انعام باشد بر شما حلال شده است. در المیزان، اضافه را اضافه نوع بر اصنافش فرموده مثل فرموده مثل نوع الانسان و جنس الحیوان اگر مرادش این باشد که این اضافه مثل اضافه انسان الزنجی و حیوان الاهلی است کاملاً صحیح و به جاست و عبارت اخرای بیانیّه است. از کلبی و فرّاء نقل شده که مراد از بهیة الانعام وحشی‏های انعام است یعنی آنها بر شما حلال شده‏اند در این صورت به معنی لام است. ولی با توجّه به آیه مانحن فیه و آیه و آیه ، خواهیم دید که این سخن قابل قبول نیست زیرا بعید است حیوان وحشی و بیرون از دسترس بشر مراد باشد. ناگفته نماند در روایت محمد بن مسلم وزراره و غیره از امام باقر و صادق «علیه السلام» منقول است که بهیمة الانعام را جنین انعام فرموده‏اند در المیزان آن را از تهذیب نقل کرده و فرموده در کافی و فقیه... نیز نقل شده... و قمی در تفسیرش و مجمع البیان از امام باقر و صادق «علیه السلام» نقل کرده است. مرحوم فیض در صافی بعد از نقل آنچه گفته شد فرموده: احتمال دارد مراد از این اخبار بیان فرد اخفی است (یعنی آیه به آنها بهیمه گفته می‏شود پس منافات با تعمیم ندارد. عیّاشی در ذیل آیه از امام باقر از پدرش نقل کرده که از علی «علیه السلام» از خوردن گوشت فیل و خرس و میمون سئوال شد فرمود: این از بهیمة الانعام که خورده می‏شود نیست. حدیث شریف می‏رساند که بهیمة الانعام شامل انعام غیر جنین نیز می‏باشد.


کلمات دیگر: