مترادف ورقه : صفحه برگه، ورق، پشیزه، پوست، پوسته، قشر، لایه، رقعه، عریضه، مکتوب، منشور
برابر پارسی : برگه، برگ
sheet, leaf, paper, document, form, coat, layer, card
lamination, layer, paper, scale, streak
برگ , کاغذ , روزنامه , مقاله , جواز , پروانه , ورقه , ورق کاغذ , اوراق , روي کاغذ نوشتن , يادداشت کردن , با کاغذ پوشاندن
صفحهبرگه، ورق
پشیزه، پوست، پوسته، قشر، لایه
رقعه، عریضه، مکتوب، منشور
۱. صفحهبرگه، ورق
۲. پشیزه، پوست، پوسته، قشر، لایه
۳. رقعه، عریضه، مکتوب، منشور
ورقة. [ وُ ق َ ] (ع اِمص ) خاکسترگونی . (منتهی الارب ). رنگ سیاهی در تیرگی و از اینرو به خاکستر اورق گویند و به گرگ ورقاء. (از اقرب الموارد).
سوزنی .
مولوی .
ورقه . [ وَ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 8 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه ، دارای 391 تن سکنه . این ده در دو محل قرار گرفته و به نام ورقه ٔ بالا و ورقه ٔ پائین مشهور است . ورقه ٔ پائین 30 تن جمعیت دارد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.
ورقة. [ وَ رَ ق َ ] (ع اِ) یکی ورق . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یک برگ . یک ورق کاغذ و کتاب و مکتوبه . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، ورقات . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
- ورقه ٔ سلیمانیه ؛ ورقه ای که بر دو روی آن بیست سطر نوشته باشند بر هر روی ده سطر. (الفهرست ابن الندیم ).
- ورقه ٔ کتاب ؛ بخشی از کتاب که دارای دو صفحه باشد. (از اقرب الموارد).
|| مکتوب . رقعه . نامه . (فرهنگ فارسی معین ). || واحد برای شمارش قباله و سند و مانند آن : سه ورقه قباله ٔ ملک . (فرهنگ فارسی معین ).
- ورقه ٔ حکمیه ؛ دادنامه .
- ورقه ٔ ولادت ؛ زایچه .
- ورقه ٔ هویت ؛ شناسنامه .(فرهنگ فارسی معین ).
|| خورشی است . طرز تهیه ٔ آن : تخم مرغ را می شکنند و در ماهی تابه میریزند بعد بادنجان سرخ کرده را که ورق ورق کرده اند و گوجه فرنگی ورق ورق شده را بدان اضافه کنند و می گذارند خود را بگیرد. (فرهنگ فارسی معین ). || (ص ) فرومایه ٔ ناکس . || گرامی و جوانمرد. از اضداد است یا ورق بر وزن کتف در مذکر آید و ورقة بر وزن فرحة در مؤنث . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ورقة. [ وَ رَ ق َ] (اِخ ) ابن نوفل بن اسدبن عبدالعزی پسر عم ام المؤمنین خدیجه (رض ). وی از طایفه ٔ قریش و از حکیمان دوره ٔ جاهلیت است . پیش از اسلام از بتها کناره گرفت و از خوردن ذبائحی که بخاطر بت ها ذبح میشدند امتناع ورزید و کتابهای ادیان مختلف را قرائت کرد. ورقةبن نوفل زبان عربی را با حروف عبرانی کتابت میکرد. اوائل عصر نبوت پیغمبر اسلام را ادراک کرد و دعوت او را ادراک نکرد. بر روش حکیمان اشعاری دارد. وفات او در حدود سال 12 قبل از هجرت و 611 م . واقع شد. رجوع به منتهی الارب و اعلام زرکلی ج 3 ص 1134 و عقدالفرید ج 3 ص 264 و ج 7 ص 98 والمعرب جوالیقی و سیره ٔ عمربن عبدالعزیز 18 والامتاع و المؤانسة شود.
ورقة. [ وَ رِ ق َ ] (ع ص ) شجرة ورقة؛ درخت بسیاربرگ . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || زن فرومایه . (منتهی الارب ).
ورقة. [ وَ ق َ ] (ع اِ) عیب . (منتهی الارب ). عیب در کمان . (از اقرب الموارد). || محل بیرون شدن شاخه ٔ درخت هنگامی که پنهان است . (از اقرب الموارد).
۱. یکورق کاغذ.
۲. یکبرگ درخت.
〈 ورقهٴ هویت: [قدیمی] شناسنامه.