کلمه جو
صفحه اصلی

انحلال


مترادف انحلال : ازهم پاشیدگی، تعطیل، زوال، متلاشی، نابودی

برابر پارسی : برچیدگی، از میان رفتن

فارسی به انگلیسی

dissolution, disorganization, winding up, liquidation

dissolution, disorganization, winding up


dissolution, liquidation


فارسی به عربی

حل

مترادف و متضاد

breakup (اسم)
تجزیه، انحلال

ازهم‌پاشیدگی، تعطیل، زوال، متلاشی، نابودی


فرهنگ فارسی

حل شدن، بازشدن، گشوده شدن گره، حل شدن جسم جامددرمایع ، ونیزبه معنی ازمیان رفتن وبرچیده شدن یک اداره یابنگاه، برچیدگی
۱ - ( مصدر ) حل شدن باز شدن گشوده شدن. ۲ - برچیده شدن تعطیل شدن متلاشی شدن. ۳ - ( اسم ) ضعف فتور استرخا. ۴ - برچیدگی تعطیل . جمع : انحلالات .

حل شدن یک ماده در مادۀ دیگر


فرهنگ معین

(اِ حِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) حل شدن ، گشوده شدن . ۲ - از هم پاشیدن . ۳ - (اِمص . ) ضعف ، سستی . ۴ - تعطیل .

لغت نامه دهخدا

انحلال. [ اِ ح ِ ] ( ع مص ) گشاده گردیدن گره. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). گشاده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( غیاث اللغات ).حل شدن. بازشدن. گشوده شدن ( گره و مانند آن ). ( فرهنگ فارسی معین ). یقال : انحلت العقدة. ( ناظم الاطباء ). انتقاض. ( از اقرب الموارد ). || ناچیز شدن و نابود شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). برچیده شدن. تعطیل شدن. متلاشی شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِمص ) حل شدگی. بازشدگی. ( ناظم الاطباء ) : باز دیگر باره آن عقده به انحلال رسد و آن مراد بحصول پیوندد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 53 ). معاقد آن مخالصت به انحلال رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 238 ).
با وجود زال ناید انحلال
در شبیکه و در برت آن ذودلال.
مولوی.
|| ضعف. فتور. استرخا. ( فرهنگ فارسی معین ). || برچیدگی. ( از اصطلاحات فرهنگستان ). تعطیل. ( از فرهنگ فارسی معین ). || تباهی. ( آنندراج ). || در اصطلاح شیمی و داروسازی عبارت از اینست که جسمی را با مایعی مجاور کنند و ملکولهای آن بین ملکولهای مایع پخش شود، در این صورت گویند جسم مذکور در مایع حل شده است. این عمل را انحلال و مایع را حلال مینامند. در این عمل جسم حل شده خاصیت خود را از دست نمیدهد و اگر حاصل را تبخیر کنند تا حلال از بین برود جسم نخستین دوباره بدست می آید. ( از کارآموزی داروسازی جنیدی ص 25 ). و در مورد روشهای گوناگون انحلال رجوع به همین کتاب شود. || در اصطلاح منطق مرادف تحلیل است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ جودت ص 386 ). || در نزد پزشکان قدیم تفرق اتصالی است که بین اعضاء مشابه ایجاد میشود. و چنانکه از قانون ابن سینا استنباطمیشود انحلال مرادف تفرق اتصال است خواه در اعضاء متشابه و خواه در اعضاء آلیه. ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ جودت ص 386 ). || فلاسفه میگویند انحلال هر موجودی بواسطه بطلان صورت آن محقق میشود و انحلال هر امر مرکبی بوسیله بطلان صورت ترکیبی آن حاصل میشودنه بواسطه فناء اجزاء آن ، زیرا اجزاء در هر حال ازبین نمیروند بلکه صورتی را رها میکنند و متلبس بصورت دیگر می شوند. ( از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).

فرهنگ عمید

۱. از میان رفتن و برچیده شدن یک اداره یا بنگاه، برچیدگی.
۲. (شیمی ) حل شدن ماده ای در حلال، مثل حل شدن قند یا نمک در آب.
۳. [قدیمی] گشوده شدن گره.
۴. [قدیمی] باز شدن.

دانشنامه عمومی

انحلال ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
انحلال (حقوق)
انحلال پارلمان

دانشنامه آزاد فارسی

انحلال (اصول فقه). اِنحلال (اصول فقه)
در اصول فقه، به معنای انقسام یا منتفی شدن. انحلال، در این موارد استفاده می شود: الف. علم اجمالی به تکلیف: اجمالاً می دانم یا «الف» واجب است یا «ب»؛ سپس یقین می کنم به وجوب «الف» و عدم وجوب «ب» که با قطع علم اجمالی منحل می گردد؛ ب. حکم تکلیفی: وقتی با یک انشاء حکمی صادر گردید این حکم به احکام مستقلّه بسیاری منحل می شود، «مانند هر دانشمندی را احترام کن». این دستور به حکم عقل و عرف به احکام مستقلّه و به تعداد افراد دانشمند تقسیم می شود، مانند این که جداگانه برای احترام هر دانشمندی دستور صادر کرده باشد؛ ج. حکم وضعی: وقتی با انشای واحد حکم وضعی صادر می شود این حکم به احکام مستقلّه بسیاری منحل می گردد همانند حکم تکلیفی.

انحلال (زمین شناسی). اِنْحلال (زمین شناسی)(solution)
در علوم زمین، فرآیند حل شدن کانی های یک سنگ در آب. انحلال نوعی فرآیند فرسایشو هوازدگی، یعنی خُردشدن سنگ بدون جابجایی مواد حل شده، است. نمونۀ این فرآیند انحلال کانی کلسیت در باران های اسیدیضعیف است. انحلال غالباً بر سنگ آهک و گل سفید، که هر دو از کربنات کلسیم تشکیل شده اند، اثر می گذارد. این فرآیند در محیط های ساحلی، به همراه برسایشو عمل هیدرولیکی، موجب تشکیل عوارضی مانند صخره های سفید ناحیۀ دوورمی شود در محیط های رودخانه اینیز این فرآیند بر تشکیل عوارضی مانند تنگۀ چدارمؤثر است. انحلال باعث هوازدگی ساختمان ها، آثار باستانی، و دیگر ساختمان های ساخت بشر می شود. بنای پارلمانِ انگلستان و طاق بستانِ ایران مثال هایی از این هوازدگی اند.

فرهنگستان زبان و ادب

{dissolution} [علوم دارویی] حل شدن یک ماده در مادۀ دیگر

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] زوالِ صورتِ چیزی را انحلال می گویند و از آن در اصول فقه، کتب قواعد فقهی و نیز بابهای عقود و ایقاعات فقه سخن رفته است.
انحلال، زایل شدن حقیقی یا حُکمی صورت چیزی است.


موارد انحلال
انحلال در اصول و فقه مواردی دارد که به مهم ترین آنها پرداخته می شود.

← انحلال علم اجمالی
۱. ↑ دروس فی علم الاصول ج۳، ص۸۳.
...

پیشنهاد کاربران

انحلال: در معنی از بین رفتن یک موسسه رسمی[اصطلاح حقوق]

منحل گردیده نابود شده از بین رفته خراب شدن

در معنی از بین رفتن یک موسسه رسمی.

برچیده شدن


کلمات دیگر: