وستهم یا ویستهم یا گستهم یا بسطام، بیستام، ویستاخم، برادر زن هرمز چهارم، دائی خسرو پرویز، همسر کردیه خواهر بهرام چوبین و برادر بندوی بود. در پی قیام بهرام چوبین هرمز چهارم به وسیلهٔ دو برادر زن خود، ویستهم و برادرش به قتل رسید و این دو تن با حمایت از خسرو در مقابل بهرام چوبین او را به پادشاهی رساندند. خسروپرویز پس از رسیدن به قدرت برای آنکه خود را در پیش افکار عامه از مداخله و همدستی در قتل پدر پاک نماید، بندوی را به مجازات مرگ رساند. ویستهم بعد از مرگ برادرش به دست خسرو پرویز سر به طغیان برداشت و تاج شاهی بر سر نهاد و چندین سال در برابر لشکریان خسرو پرویز پایداری کرد. قیام ویستهم از سال ۵۹۲ میلادی آغاز شد و در سال ۵۹۷ به پایان رسید. عاقبت او به نیرنگ خسرو پرویز و به دست زنش کردیه خواهر بهرام چوبین در خواب کشته شد.
زرین کوب، عبدالحسین (۱۳۶۴). تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
زرین کوب، عبدالحسین (۱۳۹۰). روزگاران. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۹۶۱-۱۱-۱-.
کریستن سن، آرتور (۱۳۶۷). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
شریفی، محمد (۱۳۸۷). محمدرضا جعفری، ویراستار. فرهنگ ادبیات فارسی. تهران: فرهنگ نشر نو و انتشارات معین. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۴۴۳-۴۱-۸.
آورزمانی، فریدون (مرداد و شهریور ۱۳۶۹). «بررسی سکه های ساسانی». ماهنامهٔ فروهر. تهران: سازمان انتشارات فروهر (۳۲۰).
تاریخ و گاه شمار در سکه های ساسانی، مهندس حسن پاکزادیان
ویستهم از دودمان بزرگ اسپهبدان بود. در پی قیام بهرام چوبین برادر خود بندوی را که در آن هنگام در محبس هرمز چهارم بود بیرون آورد و به اتکای شورشیان شاه را که در آن هنگام هیچ کس از نجیب زادگان حاضر به حمایت کردنش نبود، از سلطنت خلع کرد با این حال بهرام چوبین از تهدید تیسفون و عزیمت برای تسخیر پایتخت بازنیستاد. با خلع هرمزد که منجر به توقیف و کور کردن او شد ویستهم و برادرش بندوی با همدستی طرفداران خویش، در سال ۵۹۰ میلادی خواهرزادهٔ خود خسروپرویز را بر تخت نشاندند.
هرمز چهارم در دنبال اعلام سلطنت پسرش خسرو به وسیله دو برادر زن خود، ویستهم و برادرش به قتل رسید. احتمال این نیز وجود دارد که کشتن هرمز به اذن یا رضای خسرو پرویز بوده است چرا که بدون اذن فحوایی او اقدام به کشتن پادشاه برای آن ها ممکن نبوده است. پس از قتل هرمز نیز خسروپرویز موفق به منصرف کردن بهرام چوبین به عزیمت به تیسفون نشد و چون سپاه خود را آمادهٔ جنگ بهرام ندید، خود را ناچار از عزیمت روم یافت. خسرو با حمایت بیزانس سپاهی فراهم آورد و بندوی و ویستهم نیز در آذربایجان به کمک یک سردار ارمنی نیز سپاه تازه ای برای حمایت از خسرو فراهم آوردند. خسرو پس از پیروزی بر بهرام چوبین در سال ۵۹۱ دوباره به سلطنت بازگشت. خسرو به پاداش این حمایت، بندوی را سر گنجور تمام کشور ساخت و ویستهم را مرزبان تمام نواحی شرق ایران از قومس تا گرگان و پارت کرد.
اندک زمانی بعد خسروپرویز برای آنکه خود را در پیش افکار عامه از مداخله و همدستی در قتل پدر پاک نماید به فکر انتقام از کسانی که در سقوط یا قتل پدرش دست داشتند افتاد. در واقع مجازات دایی های خود را که با جنایت خونبار خویش راه او را برای نیل به سلطنت هموار کرده بودند و در او به چشم یک دست نشاندهٔ خویش می گریستند، را اجتناب ناپذیر یافت و بندوی، سرگنجور را به بهانهٔ آنکه در پرداختی تعلل کرده بود به مجازات مرگ رساند. سپس برای ویستهم پیغام فرستاد که برای انجام کار مهمی به پایتخت بیاید ویستهم چون از قتل برادر اطلاع یافت به دیار دیلم پناه برد و سر به طغیان برداشت. قبل از این ماجرا بهرام چوبین نیز در اثر توطئه ای که خسرو ترتیب داده بود در مرو به قتل رسید. پس از مرگ بهرام یاران و سپاهش به سرزمین دیلم مهاجرت کردند، رهبری این گروه را خواهر بهرام گردیه به عهده داشت، مردم دیلم با روی گشاده از سپاهیان بهرام استقبال و به آن ها جا و مکان و زمین اعطا نمودند. ویستهم پس از فرار به دیلم برای تثبیت موقعیت خود با گردیه ازدواج نمود و با انجام این کار عدهٔ بسیاری از طرفداران و سپاهیان بهرام را با خود متحد ساخت، آن ها او را پادشاه خوانده و تخت طلایی را که بهرام از مداین به ترکستان برده بود و در بازگشت از آنجا با خود به دیلم آورده بودند، به او هدیه کردند و تاج بر سرش نهادند. بزرگان دیلم نیز او را فرمانبردار شدند و بدینسان ویستهم بر ضد خسرو پرویز قیام کرد.