کلمه جو
صفحه اصلی

قهقهه

فارسی به انگلیسی

roar, cackle, guffaw, horselaugh, yak, boisterous laugh, yuk

boisterous laugh


roar, cackle, guffaw, horselaugh, roar, yak


فارسی به عربی

خطاف

عربی به فارسی

قاه قاه , قاه قاه خنديدن


مترادف و متضاد

gaff (اسم)
خاده، گفتار بیهوده، چنگک، حیله، نیزه، سیخک، قهقهه، شوخی فریبنده، ازمایش سخت، تفریحگاه ارزان، قلاب یانیزه خاردار ماهی گیری

horse laugh (اسم)
قاه قاه خنده، قهقهه، خنده بلند و پر سروصدا

فرهنگ فارسی

قلعه ای بود در ناحیه [ یافت ] از اعمال قراجه داغ که برفراز کوهی بلند ساخته شده بود .
سخت خندیدن، به آوازبلندخندیدن ، خنده شدید، خنده بلندوپرصدا، درفارسی قهقه نیزمیگویند
( اسم ) خنده باواز بلند خنده پر صدا .
نام جایی است در ولایت طوس دهی از دهستان میان ولایت بخش حومه شهر مشهد .

فرهنگ معین

(قَ قَ هِ ) [ ع . قهقهة ] (مص ل . ) با صدای بلند خندیدن .

لغت نامه دهخدا

قهقهه . [ ق َ ق َ هََ ] (اِخ ) نام جایی است در ولایت طوس . (برهان ). قهقهه ، گینزبورگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین از جغرافیای سیاسی کیهان ). دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهر مشهد، سکنه ٔ آن 123 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). رجوع به قهقه شود.


( قهقهة ) قهقهة. [ ق َ ق َ هََ ] ( ع اِمص ، اِ ) قهقهه. خنده سخت با آواز و گردانیدن آواز در خنده. ( ازاقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). خنده به آواز بلند. ( برهان ). رجوع به قه شود. || رفتار سخت. ( ناظم الاطباء ). || نوعی از رفتار و آن مقلوب هقهقه است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || آواز غلغل فروریختن شراب یا مایعدیگر از صراحی و قرابه و غیره. رجوع به قهقه شود. || آواز کبک. ( یادداشت مؤلف ) :
اندر پس هر خنده که صد گریه مهیاست
در قهقهه کبک دو صد چنگل باز است.
حافظ.
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود.
حافظ.

قهقهه. [ ق َ ق َ هََ ] ( اِخ ) نام جایی است در ولایت طوس. ( برهان ). قهقهه ، گینزبورگ. ( حاشیه برهان چ معین از جغرافیای سیاسی کیهان ). دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهر مشهد، سکنه آن 123 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ). رجوع به قهقه شود.

قهقهة. [ ق َ ق َ هََ ] (ع اِمص ، اِ) قهقهه . خنده ٔ سخت با آواز و گردانیدن آواز در خنده . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). خنده به آواز بلند. (برهان ). رجوع به قه شود. || رفتار سخت . (ناظم الاطباء). || نوعی از رفتار و آن مقلوب هقهقه است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || آواز غلغل فروریختن شراب یا مایعدیگر از صراحی و قرابه و غیره . رجوع به قهقه شود. || آواز کبک . (یادداشت مؤلف ) :
اندر پس هر خنده که صد گریه مهیاست
در قهقهه ٔ کبک دو صد چنگل باز است .

حافظ.


دیدی آن قهقهه ٔ کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه ٔ شاهین قضا غافل بود.

حافظ.



فرهنگ عمید

خندۀ شدید، خندۀ بلند و پرصدا، قهقه.
* قهقهه زدن: (مصدر لازم ) به آواز بلند خندیدن.

خندۀ شدید؛ خندۀ بلند و پرصدا؛ قهقه.
⟨ قهقهه زدن: (مصدر لازم) به‌ آواز بلند خندیدن.


دانشنامه عمومی

قهقهه (شهر). قَهقَهه شهری است در استان آخال ترکمنستان و در نزدیکی مرز ایران. این شهر مرکز شهرستان قهقهه است و راه آهن سراسری خزر از آن می گذرد. جنگل طبیعی پسته خواجه در ایران مشرف به شهر قهقهه است.
در حال حاضر خرابه های شهر باستانی ابیورد در و هفت کیلومتری غرب قهقهه در حاشیه سمت راست جاده واقع شده است،
در جریان جنگ داخلی روسیه، در تاریخ ۲۸ اوت و ۱۱ و ۱۸ سپتامبر ۱۹۱۸ نبردی میان منشویک های آن سوی خزر و بلشویک های تاشکند در قهقهه درگرفت که نیروهای ارتش هند بریتانیا هم در آن درگیر بودند.

پیشنهاد کاربران

این واژه دگرگون شده " گاه گاه" پارسی است ، آوایی که به هنگام خنده بلند می پیچد، .
بسیاری از آواها در پارسی امروز ریخت تازی به خود گرفته اند ، مانند:
هاپ هاپ = واق واق
تخ تخ = تق تق

Laughter ( City )

به نظر بنده با ورود تازیان دگرگونی ای در زبان پارسی پیش آمد و در بسیاری از واژه ها حرف ق به حرف ک تبدیل شد ؛
مانند : کند= قند و کوژ=قوز
و قهقهه ، کَهْکَهْ یا کَهْکَهِهْ بوده است .


کلمات دیگر: