کلمه جو
صفحه اصلی

کلاف

فارسی به انگلیسی

skein, hank, cradling, coil, setting

skein, hank, cradling, setting


coil


فارسی به عربی

خصلة , رباط

مترادف و متضاد

ram (اسم)
دژکوب، قوچ، کلاف، کلوخ کوب، تلمبه، گوسفند نر

hank (اسم)
حلقه، قرقره، ماسوره، قلاب، کلافه، کلاف، طعمه شکار

hasp (اسم)
قرقره، ماسوره، چفت، کلاف، ماکو

skein (اسم)
دسته، کلاف، کلاف نخ یا پشم، هر چیزی شبیه کلاف پیچیدن

فرهنگ فارسی

کلافه، نخ یاابریشم که دورچرخه وفلکه پیچیده شده باشد، چرخه که نخ دور آن پیچیده میشود، کلابه وکلاوه هم گفته شده
موضوع پیچیده معمی : ( اطمینان داشت که از کلاف سر در گم زندگی بالاخره سر رشته را بدست آورده است ) . یا مثل کلاف سر در گم بودن ( شدن ) . بسیار گیج بودن متحیر مبهوت ماندن .
در بندر لنگه این نام را بکشتی سازان و نجارانی که قطعات کشتی سازند میدهند.

فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) کلافه ، کلابه ، نخ یا ابریشم که دور چرخه پیچیده باشند. ، ~ سر در گم کنایه از: رشته ای که نتوان آن را به آسانی گشود.

لغت نامه دهخدا

کلاف . [ ک َ ] (اِ) کلاو. کلافه ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء). کلافه ، کلابه . ریسمان پیچیده ٔ گرد دوک . نخ و ریسمان و جز آن که گرد کرده باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
یا رب این شهرچه شهری است که صد یوسف دل
به کلافی بفروشند و خریداری نیست .

(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


- کلاف سردرگم ؛ موضوع پیچیده . معمی . (فرهنگ فارسی معین ) : اطمینان داشت که از کلاف سردرگم زندگی بالاخره سررشته را به دست آورده است . (شوهر آهوخانم ، از فرهنگ فارسی معین ).
- کلاف سردرگم بودن و شدن ؛ بسیار گیج بودن ، متحیر و مبهوت ماندن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلافگی شود.
- گوز کلاف کردن ؛ گرسنگی خوردن . بدبختی کشیدن .سرگردان و واله و حیران و سر در گم شدن . (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
|| علاوه بر معنی جاری بمعنی میله ای از چوب یا آهن و نظایر آن است که برای نگه داشتن و ثابت کردن دو چوب یا آهن یا در و مانند آن بدانها نصب و تعبیه شود و این کار را کلاف کردن نامند. (فرهنگ عامیانه جمالزاده ). در اصطلاح بنایان ، تیرهایی که در اطراف سقف گذارند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

کلاف . [ ک َل ْ لا ] (ص ، اِ) در بندرلنگه ، این نام را به کشتی سازان و نجارانی که قطعات کشتی سازند می دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


کلاف . [ ک ُ ] (اِخ ) رودباری است به مدینه . (منتهی الارب ). وادیی از اعمال مدینه . (از انساب سمعانی ).


کلاف. [ ک َ ] ( اِ ) کلاو. کلافه بزرگ. ( ناظم الاطباء ). کلافه ، کلابه. ریسمان پیچیده گرد دوک. نخ و ریسمان و جز آن که گرد کرده باشند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
یا رب این شهرچه شهری است که صد یوسف دل
به کلافی بفروشند و خریداری نیست.
( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کلاف سردرگم ؛ موضوع پیچیده. معمی. ( فرهنگ فارسی معین ) : اطمینان داشت که از کلاف سردرگم زندگی بالاخره سررشته را به دست آورده است. ( شوهر آهوخانم ، از فرهنگ فارسی معین ).
- کلاف سردرگم بودن و شدن ؛ بسیار گیج بودن ، متحیر و مبهوت ماندن. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلافگی شود.
- گوز کلاف کردن ؛ گرسنگی خوردن. بدبختی کشیدن.سرگردان و واله و حیران و سر در گم شدن. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ).
|| علاوه بر معنی جاری بمعنی میله ای از چوب یا آهن و نظایر آن است که برای نگه داشتن و ثابت کردن دو چوب یا آهن یا در و مانند آن بدانها نصب و تعبیه شود و این کار را کلاف کردن نامند. ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ). در اصطلاح بنایان ، تیرهایی که در اطراف سقف گذارند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کلاف. [ ک َل ْ لا ] ( ص ، اِ ) در بندرلنگه ، این نام را به کشتی سازان و نجارانی که قطعات کشتی سازند می دهند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کلاف. [ ک ُ ] ( اِخ ) رودباری است به مدینه. ( منتهی الارب ). وادیی از اعمال مدینه. ( از انساب سمعانی ).

فرهنگ عمید

نخ، ابریشم که دور چرخه و فلکه پیچیده می شود.
* کلاف سردرگم: [عامیانه]
۱. کلاف نخ که سر آن پیدا نشود.
۲. [مجاز] امر پیچیده و مشکل و درهم که راه حل برایش پیدا نشود.
* مثل کلاف سردرگم بودن: [عامیانه] متحیر و مبهوت بودن.

نخ، ابریشم که دور چرخه و فلکه پیچیده می‌شود.
⟨ کلاف سردرگم: [عامیانه]
۱. کلاف نخ که سر آن پیدا نشود.
۲. [مجاز] امر پیچیده و مشکل و درهم که راه حل برایش پیدا نشود.
⟨ مثل کلاف سردرگم بودن: [عامیانه] متحیر و مبهوت بودن.


دانشنامه عمومی

کلاف (فیلم). کلاف فیلمی به کارگردانی شهرام شاه حسینی و محصول سال ۱۳۹۳ کشور ایران است.
داستان فیلم نیز از جایی آغاز می شود که فریبرز (علی انصاریان) با پیشنهاد انجام کارهای خلاف مواجه می شود و برای کسب درآمد، شروع به کارهای خلاف و شرورانه می کند.
علی انصاریان در این فیلم نقش یک جوان عاشق ورزش را بازی می کند که در یک باشگاه بوکس روزگار می گذراند، اما جیبش همیشه خالی است. داستان فیلم نیز از جایی آغاز می شود که فریبرز (علی انصاریان) با پیشنهاد انجام کارهای خلاف مواجه می شود و برای کسب درآمد، شروع به کارهای خلاف و شرورانه می کند.
70درصد کار، خارجی و تنها 30 درصد آن در لوکیشن های داخلی فیلمبرداری شده است. در این فیلم صحنه های اکشن از جمله تعقیب و گریز با اتومبیل و موتورسیکلت را خواهید دید و داستان یک عشق نیز به صورت موازی با حوادث فیلمنامه پیش می رود.

فرهنگستان زبان و ادب

{bundle} [ریاضی] فرمولدار
{rib , side} [موسیقی] دیواره یا دیواره های عمودی بین صفحۀ زیر و صفحۀ صوتی در زه صداهایی مثل ویلن و سنتور
{warped strop, selvagee spunyarn} [حمل ونقل دریایی] حلقه ای که از کنار هم گذاشتن چند رشتۀ طناب و قیراندود کردن و به هم بستن آنها به شیوۀ خفت قیطانی ساخته می شود

گویش اصفهانی

تکیه ای: kelâfa
طاری: kelâf
طامه ای: kelâfa
طرقی: kölâf
کشه ای: kelâf
نطنزی: kelâf


پیشنهاد کاربران

کَلاف
شاید این واژه با واژگان اروپایی زیر هم ریشه باشد :
انگلیسی : coil
آلمانی : Schleife : S - chleife



کلمات دیگر: