کلمه جو
صفحه اصلی

گوده

فارسی به انگلیسی

pit or ditch

pit or ditch, acetebulum


فارسی به عربی

مقبس

مترادف و متضاد

socket (اسم)
جا، کاسه، خانه، حفره، حدقه، پریز، بوشن، گوده، جای شمع، کاسه چشم

فرهنگ فارسی

یکی از دهستانهای بخش بستک شهرستان لار واقع در شمال بخش . هوای آن گرم و دارای ۷۵٠٠ تن جمعیت و ۱۴ ده میباشد . محصول گوده : غله خرما و تنباکو است .
( اسم ) تن بدن . یا گوده حرام . از حرام تن و توش بهم آورده تنبل هیچکاره : حیف است که از دختر زر جویی کام کاین فاحشه باشد از ذوات اعلام . تا کی سر خود بپای خم خواهی سود ? تا چند کشی منت این گوده حرام ? ( داراب بیک جویا )
نام یکی از دهستانهای ششگانه بخش بستک شهرستان لاراست حدود و مشخصات آن به قرار زیر است : از شمال دهستانهای صحرای باغ و حومه لار از جنوب دهستانهای دژگان و لهزان و حومه و بستک .

[پزشکی-دندان‌پزشکی] فرورفتگی‌ مختصر در محل‌ تلاقی‌ شیارهای‌ سطح‌ جوندۀ مین‍ای‌ دندان‌ [علوم پایۀ پزشکی] فرورفتگی یا گودکی که ممکن است طبیعی یا نابهنجار باشد


لغت نامه دهخدا

گوده . [ دَ / دِ ] (اِ) در فرهنگ ترکی به معنی تن . (آنندراج ). || میان و کمر. گرده . || مغز و هسته . (ناظم الاطباء).
- گوده به حرام (گوده حرام ) ؛ تنبل و کاهل و هیچکاره . (ناظم الاطباء). یعنی از حرام تن و توش به هم آورده . (آنندراج ) :
حیف است که از دختر رز جویی کام
کاین فاحشه باشد از ذوات اعلام
تا کی سر خود به پای خم خواهی سود
تا چند کشی منت این گوده حرام ؟

داراب بیک جویا (از آنندراج ).



گوده . [ گُو دِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای ششگانه ٔ بخش بستک شهرستان لار است .حدود و مشخصات آن به این قرار میباشد: از شمال به دهستانهای صحرای باغ و حومه ٔ لار، از جنوب به دهستانهای دژگان و لهزان و حومه و بستک ، از خاور به دهستان رویدر و شهرستان بندرعباس و از باختر به دهستان صحرای باغ و قسمتی از دهستان بیرم محدود است . موقع آن جلگه ای میباشد. این دهستان در شمال بخش واقع شده و هوای آن گرم خشک است . آب مشروب آن از آب باران و چاه تأمین میشود. قسمتی از زراعت به وسیله ٔ قنات آبیاری می شود و بقیه دیمی است . محصولات آن عبارتند از: خرما، تنباکو و جزئی صیفی جات . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان عبابافی و چادربافی است . دهستان از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده . جمعیت آن در حدود 7500 نفر است و قراء مهم آن عبارتند از: انوه ، فتویه ، ده هنگ ، تدرویه و ده تل . شوسه ٔ لار به لنگر از قسمت باختری دهستان کشیده شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


گوده. [ دَ / دِ ] ( اِ ) در فرهنگ ترکی به معنی تن. ( آنندراج ). || میان و کمر. گرده. || مغز و هسته. ( ناظم الاطباء ).
- گوده به حرام ( گوده حرام ) ؛ تنبل و کاهل و هیچکاره. ( ناظم الاطباء ). یعنی از حرام تن و توش به هم آورده. ( آنندراج ) :
حیف است که از دختر رز جویی کام
کاین فاحشه باشد از ذوات اعلام
تا کی سر خود به پای خم خواهی سود
تا چند کشی منت این گوده حرام ؟
داراب بیک جویا ( از آنندراج ).

گوده. [ گُو دِ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای ششگانه بخش بستک شهرستان لار است.حدود و مشخصات آن به این قرار میباشد: از شمال به دهستانهای صحرای باغ و حومه لار، از جنوب به دهستانهای دژگان و لهزان و حومه و بستک ، از خاور به دهستان رویدر و شهرستان بندرعباس و از باختر به دهستان صحرای باغ و قسمتی از دهستان بیرم محدود است. موقع آن جلگه ای میباشد. این دهستان در شمال بخش واقع شده و هوای آن گرم خشک است. آب مشروب آن از آب باران و چاه تأمین میشود. قسمتی از زراعت به وسیله قنات آبیاری می شود و بقیه دیمی است. محصولات آن عبارتند از: خرما، تنباکو و جزئی صیفی جات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان عبابافی و چادربافی است. دهستان از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. جمعیت آن در حدود 7500 نفر است و قراء مهم آن عبارتند از: انوه ، فتویه ، ده هنگ ، تدرویه و ده تل. شوسه لار به لنگر از قسمت باختری دهستان کشیده شده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

دانشنامه عمومی

گوده (سابو). مختصات: ۱۱°۵۸′ شمالی ۲°۲۲′ غربی / ۱۱٫۹۶۷°شمالی ۲٫۳۶۷°غربی / 11.967; -2.367
بولکیمده
گوده شهری در شهرستان سابو در استان بولکیمده در بورکینافاسوی غربی مرکزی است جمعیت آن ۳۷۱۶ نفر است.

فرهنگستان زبان و ادب

{pit} [پزشکی-دندان پزشکی، علوم پایۀ پزشکی] [پزشکی-دندان پزشکی] فرورفتگی مختصر در محل تلاقی شیارهای سطح جوندۀ مین‍ای دندان [علوم پایۀ پزشکی] فرورفتگی یا گودکی که ممکن است طبیعی یا نابهنجار باشد

پیشنهاد کاربران

نام روستایی واقع در پشت کوه بخش مرکزی شهرستان فیروزکوه استان تهران
در سال 1377 اسم روستا از گوده به نام کاوه ده تغییر یافت.
گوده گویش مازنی ست و به معنای گاو ده و یا روستایی که دارای گاو زیادی ست.


گوده gudə: [اصطلاح صنایع دستی] به گلوله ی نخ "گوده" می گویند.


کلمات دیگر: