کلمه جو
صفحه اصلی

شورش


مترادف شورش : آشوب، ازدحام، انقلاب، جنبش، شر، طغیان، عصیان، غائله، غایله، فتنه، قیام، کودتا، نهضت، هنگامه

فارسی به انگلیسی

revolution, revolt, disorder, insurgence, insurrection, mutiny, putsch, rebellion, rebelliousness, riot, rising, trouble, tumult, uprising

revolution, revolt


disorder, insurgence, insurrection, mutiny, putsch, rebellion, rebelliousness, revolt, riot, rising, trouble, tumult, uprising


فارسی به عربی

اضطرابات , انتفاضة , تغیر , تمرد , صورة

مترادف و متضاد

uproar (اسم)
غوغا، داد و بیداد، همهمه، غریو، بلوا، شورش، هنگامه

riot (اسم)
غوغا، اشوب، داد و بیداد، یاغیگری، فتنه، بلوا، طغیان، شورش

revolution (اسم)
گردش، اشوب، دور، دوران، چرخش، شورش، انقلاب، دوران کامل، حرکت انقلابی، دور موتور، واگشت

mutation (اسم)
تغییر، دگرگونی، جهش، تحول، شورش، تغییر ناگهانی، انقلاب

sedition (اسم)
اشوب، اغتشاش، فتنه، طغیان، شورش

worry (اسم)
اضطراب، نگرانی، دلواپسی، اندیشه، بی قراری، بی آرامی، شورش، اندیشناکی

rebellion (اسم)
عناد، سرکشی، تمرد، طغیان، شورش، عصیان

insurgency (اسم)
یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام

insurgence (اسم)
یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام

insurrection (اسم)
فتنه، طغیان، شورش، قیام، بر خیزش

revolt (اسم)
بهم خوردگی، طغیان، شورش، انقلاب

uprising (اسم)
خیز، بلوا، برخاستگی، طغیان، شورش، قیام، بر خیزش

آشوب، ازدحام، انقلاب، جنبش، شر، طغیان، عصیان، غائله، غایله، فتنه، قیام، کودتا، نهضت، هنگامه


فرهنگ فارسی

شوریدن
عمل شوریدن . ۱ - آشفتگی پریشانی . ۲ - هیجان . ۳ - درهم آمیختگی . ۴ - عصیان آشوب انقلاب . ۵ - شور و غوغا کردن .
ملاحت و نمکین یا نمکدان

نافرمانی شهروندان یا اتباع یک کشور در برابر حکومت با توسل به شیوه‌های خشونت‌آمیز


فرهنگ معین

(رِ ) (اِمص . ) ۱ - آشوب و غوغا کردن . ۲ - هیجان . ۳ - آشفتگی .

لغت نامه دهخدا

شورش . [ رِ ] (اِ) غذای شور و نمکین . (ناظم الاطباء). ملاحت و نمکینی . (آنندراج ). || نمکدان . (ناظم الاطباء).


شورش . [ رِ ] (اِمص ) عمل شوریدن . (یادداشت مؤلف ). از: شور + «ش »، علامت اسم مصدر. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). شوریدن . شور و غوغا کردن . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). غوغا و هنگامه . (ناظم الاطباء): مهواع ؛ شورش و بانگ درحرب . مِهْوَع ؛ شورش و بانگ در حرب . (منتهی الارب ). || فریاد و ناله . بانگ و فغان :
از شورش آه من همه شب
بادام تو دوش ناغنوده .

خاقانی .


شورش بلبلان سحر باشد
خفته از صبح بی خبر باشد.

سعدی .


|| آشفتگی و پریشانی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). تشویش . || فتنه و فساد. (ناظم الاطباء) : شورش جنگ برپا شد.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 446). || جنگ و جدال و ستیزه و پیکار :
چو پای و رکاب و بر و یال تو
چنین شورش جنگ و کوپال تو.

فردوسی .


همه زیر فرمانش بیچاره اند
که با شورش و جنگ پتیاره اند.

فردوسی .


بدان شورش اندر میان سپاه
از آن زخم شمشیر و گرد سیاه .

فردوسی .


گر او را فرستی بنزدیک من
وگرنه ببین شورش انجمن .

فردوسی .


در مصاف دشمنان گر با کمان شورش گرفت
مرد در جوشن بلرزد پیل در برگستوان .

فرخی .


رعایا و ولایتها آسوده گردند و از این گریختن و تاختن و جنگ و جدال و شورش بازرهند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 598).
ترا با من این شورش و کار چیست
ز بهر کسان جنگ و پیکار چیست .

(گرشاسبنامه ).


|| طغیان و نافرمانی و یاغیگری و آشوب . (ناظم الاطباء). عصیان . آشوب . انقلاب . (فرهنگ فارسی معین ). تمرد و عصیان . (قاموس کتاب مقدس ). ثوره . بلوا : بعد از مدتی عزالدوله ... از عم یاوری خواست از تشویش و اضطراب لشکر و رکن الدوله عضدالدوله را بفرمود به جانب اهواز رود به یاری ابن عم و چون عضدالدوله به جانب بغداد رسید آن شورش کمتر شده بود. (مجمل التواریخ والقصص ). و شورش عیاران کمتر شده بود زانکه حاجب تنی چند گردن بزد و دونیمه کرد کاری بسیاست فروگرفت و مصادره ها ستد. (راحةالصدور راوندی ). || تموج . تلاطم :
چو دریا به شورش گرفتی شتاب
یکی طشت بودی بکردی پرآب .

اسدی .


شورش دریای اشک من به زمین رفت
بر تن ماهی شکنج مار برافکند.

خاقانی .


|| هیجان . (فرهنگ فارسی معین ). وجد. التهاب . وجد و حال و اشتیاق :
هست از پری رخساره ای در نسل آدم شورشی
شور بنی آدم همه زان روی گندمگون نگر.

خاقانی .


گر ترا مستی چو عشق بلبل است
شب مخسب و شورشی در ما فکن .

عطار.


- شورش اندر دل افتادن (فتادن )؛ وجد و شوق پدید آمدن :
شورشی اندر میان دل فتاد
دل در آن شورش هوای یار کرد.

عطار.


|| جنون . دیوانگی . جنون عشق : حدیث مجنون و لیلی و شورش حال او بگفتند. (گلستان ).
چشمم از زاری چو فرهاد است و شیرین لعل تو
عقلم از شورش چو مجنون است و لیلی روی تو.

سعدی .


یکی صورتی دید صاحب جمال
بگردیدش از شورش عشق حال .

سعدی .


|| اضطراب . نگرانی . قلق .
- شورش دل ؛ اضطراب و نگرانی و قلق :
ورت ارادت باشد به شورش دل خلق
بشور زلف که در هر خمی دلی داری .

سعدی .


|| درهم آمیختن . (برهان ) (آنندراج ). درهم آمیختگی . (فرهنگ فارسی معین ). اختلاط و آمیزش . (ناظم الاطباء). || برهم زدن . || برهم خوردن . (برهان ) (آنندراج ). || نفرت و کراهت . || استفراغ و حالت قی . (ناظم الاطباء). || افتراق و جدائیها. (قاموس کتاب مقدس ).

شورش. [ رِ ] ( اِمص ) عمل شوریدن. ( یادداشت مؤلف ). از: شور + «ش »، علامت اسم مصدر. ( از حاشیه برهان چ معین ). شوریدن. شور و غوغا کردن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). غوغا و هنگامه. ( ناظم الاطباء ): مهواع ؛ شورش و بانگ درحرب. مِهْوَع ؛ شورش و بانگ در حرب. ( منتهی الارب ). || فریاد و ناله. بانگ و فغان :
از شورش آه من همه شب
بادام تو دوش ناغنوده.
خاقانی.
شورش بلبلان سحر باشد
خفته از صبح بی خبر باشد.
سعدی.
|| آشفتگی و پریشانی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). تشویش. || فتنه و فساد. ( ناظم الاطباء ) : شورش جنگ برپا شد.( ترجمه تاریخ یمینی ص 446 ). || جنگ و جدال و ستیزه و پیکار :
چو پای و رکاب و بر و یال تو
چنین شورش جنگ و کوپال تو.
فردوسی.
همه زیر فرمانش بیچاره اند
که با شورش و جنگ پتیاره اند.
فردوسی.
بدان شورش اندر میان سپاه
از آن زخم شمشیر و گرد سیاه.
فردوسی.
گر او را فرستی بنزدیک من
وگرنه ببین شورش انجمن.
فردوسی.
در مصاف دشمنان گر با کمان شورش گرفت
مرد در جوشن بلرزد پیل در برگستوان.
فرخی.
رعایا و ولایتها آسوده گردند و از این گریختن و تاختن و جنگ و جدال و شورش بازرهند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 598 ).
ترا با من این شورش و کار چیست
ز بهر کسان جنگ و پیکار چیست.
( گرشاسبنامه ).
|| طغیان و نافرمانی و یاغیگری و آشوب. ( ناظم الاطباء ). عصیان. آشوب. انقلاب. ( فرهنگ فارسی معین ). تمرد و عصیان. ( قاموس کتاب مقدس ). ثوره. بلوا : بعد از مدتی عزالدوله... از عم یاوری خواست از تشویش و اضطراب لشکر و رکن الدوله عضدالدوله را بفرمود به جانب اهواز رود به یاری ابن عم و چون عضدالدوله به جانب بغداد رسید آن شورش کمتر شده بود. ( مجمل التواریخ والقصص ). و شورش عیاران کمتر شده بود زانکه حاجب تنی چند گردن بزد و دونیمه کرد کاری بسیاست فروگرفت و مصادره ها ستد. ( راحةالصدور راوندی ). || تموج. تلاطم :
چو دریا به شورش گرفتی شتاب
یکی طشت بودی بکردی پرآب.
اسدی.
شورش دریای اشک من به زمین رفت
بر تن ماهی شکنج مار برافکند.
خاقانی.

فرهنگ عمید

۱. انقلاب.
۲. فتنه و غوغا.
۳. [قدیمی] آشفتگی.
۴. [قدیمی] هیجان.

دانشنامه عمومی

شورش به معنای به هیجان آمدن، آشفتن و پریشان کردن است و در اصطلاح اقدام همراه با خشونت دسته ای از افراد که در مقابله با نظام حاکم بر هر مجموعه ای اتفاق می افتد و همواره بی نظمی و ناامنی با خود به همراه دارد. عمل مقابل شورش، سرکوب است. گاه به عبارت هایی نظیر اغتشاش، عصیان یا انقلاب نیز اطلاق می گردد.

دانشنامه آزاد فارسی

شورش (mutiny)
(یا: تمرّد) نافرمانی یا سرپیچی سازمان یافتۀ دو تن یا شمار بیشتری از افراد نیروهای مسلح. در قوانین نظامی، شورش همیشه از بزرگ ترین جنایات به شمار آمده که مجازات آن نیز در زمان جنگ اعدام است. برخی از شورش های تأثیرگذار در تاریخ عبارت اند از شورش سپاهیان به دست سپاهیان بنگالی بر ضد انگلیسی ها در ۱۸۵۷ و شورش برخی سربازان روس در جنگ جهانی اول. آنان جبهۀ شرقی را به قصد خانه هایشان ترک کردند و بدین سان در وقوع انقلاب روسیه در ۱۹۱۷ مؤثر بودند. در جنگ جهانی اول، اکثر متحاربان تقریباً همزمان، دچار این گونه شورش ها شدند و جدی ترین آن ها زمانی بود که در ارتش فرانسه همۀ گردان ها از جنگیدن خودداری کردند. در انقلاب امریکا و جنگ ۱۸۱۲ نیز- چندین یگان امریکایی شورش کردند. در بریتانیا، برطبق «قانون انضباط در ارتش» (۱۸۷۹)، مجازات شورش در موارد مهم مرگ است؛ آخرین سرباز بریتانیایی که به جرم شورش اعدام شد، سرباز جیم دیلی در ۱۹۲۰ در هند بود. «قانون تحریک به شورش» در ۱۷۹۷ و «قانون تحریک به تمرد و سرکشی» در ۱۹۳۴ وضع شد تا از برانگیختن نظامیان به شورش به دست افراد غیرنظامی جلوگیری شود.

شورش (نشریه). مجلۀ سیاسی، وابسته به سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران (کومُله)، چاپ سنندج. در ۱۳۵۸، هر سه ماه یک بار نامرتب منتشر می شد.

فرهنگستان زبان و ادب

{rebellion} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] نافرمانی شهروندان یا اتباع یک کشور در برابر حکومت با توسل به شیوه های خشونت آمیز

گویش مازنی

/shooresh/ رودخانه ی سنگ ریزه ای که در جلگه باشد - شورش – طغیان & آبی که فشار و حرکت آن به یک سمت خاص است

۱رودخانه ی سنگ ریزه ای که در جلگه باشد ۲شورش – طغیان


آبی که فشار و حرکت آن به یک سمت خاص است


واژه نامه بختیاریکا

شورشت؛ کُلِه شو؛ سر کن کردِن

جدول کلمات

بلوا

پیشنهاد کاربران

شورش کلمه دو بخشی است که بخش اول ان شو به معنای شب و قسمت دو م ان رش به معنای سیاه شب سیاه

اشوب گر . بلوا

اسمی درزبان کوردی ومعنی حماسه وپیکار

اسم پسرانه درزبان کوردی وبه معنای حواسه ونبرد

قیام، خیزش، برخاستن، بپاخاستن، ایستادن، آشوب، شر، فتنه، ازدحام، اغتشاش، انقلاب

اشوب . . . .

تحلیل کامل واژه های شورش، اغتشاش، انقلاب، کودتا، سرکشی و . . .

🕴️Revolution : انقلاب انقلاب به معنای زیر و رو شدن یا پشت و رو شدن است و در آغاز از اصطلاحات علم اخترشناسی بود و در معنای چرخش دورانی افلاک و بازگشت ستارگان به جای اول به کار می رفت. فلسفه انقلاب را این گونه بیان می نمایند که ذات و ماهیت یک شیی لزوماً عوض شده باشد و در نگاه جامعه شناسان هر گونه جنبش اجتماعی توده ای که به فرایندهای عمده اصلاح یا دگرگونی اجتماعی بینجامد، انقلاب نامیده می شود. انقلاب های بزرگ به آن دسته از انقلاب ها گفته می شود که با تغییرات اساسی در حکومت و ساختار اجتماعی یک کشور یا جامعه همراه بوده اند که از آن جمله می توان به انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و انقلاب اسلامی ایران اشاره کرد ) [معمولاً تلاش خشن بسیاری از افراد برای پایان دادن به حکومت یک دولت و شروع حکومت جدید /// تغییرات سیاسی سریع و اساسی]
🕴️Riot : شورش ( اغتشاش عمومی خشونت آمیز علیه مقامات، اموال یا مردم ) [شورش به معنای به هیجان آمدن، آشفتن و پریشان کردن است و در اصطلاح اقدام ( گاهی با خشونت ) دسته ای از افراد که در مقابله با نظام حاکم بر هر مجموعه ای اتفاق می افتد و معمولاً بی نظمی و ناامنی با خود به همراه دارد. عمل مقابل شورش، سرکوب ( با خشونت ) است. گاه به عبارت هایی نظیر اغتشاش، اعتراض، عصیان یا انقلاب نیز اطلاق می گردد. در شورش ها شورشیان اهداف مختلفی دارند، بیشتر شورش ها در کشورهای فقیر و بی نظم رخ می دهد. شورش ها به دست های مختلفی تقسیم می شوند: مسلحانه یا مانند اعتراض بدون سلاح گرم که هر دو با هرج و مرج همراه است. وظیفهٔ سرکوب شورش بر عهدهٔ پلیس ضد شورش یا ( SWAT ) است. ]
🕴️Uprising : هم معنی با Rebellion به معنای قیام
🕴️Rebellion : قیام معمولاً یک حرکت مردمی است که به صورت امتناع کردن از انجام دستورهای یک مقام مستقر، مقاومت در برابر او و با هدف نفی حاکمیت یا در اعتراض به موضوعی خاص انجام می پذیرد. قیام می تواند ناشی از احساس خشم و عدم پذیرش اوضاع باشد و سپس با امتناع از تسلیم یا اطاعت از مقام مسئول این وضعیت آشکار شود. همچنین ممکن است فردی یا جمعی، صلح آمیز ( نافرمانی مدنی، مقاومت مدنی و مقاومت غیر خشونت آمیز ) یا خشونت آمیز ( تروریسم، خرابکاری و جنگ چریکی ) باشد.
🕴️Insurrection : هم معنی با Rebellion و uprising
🕴️Insurance/Insurgency : شورشگری - شورش مسلحانه
🕴️Revolt : هم معنی با Rebellion, Insurrection, Uprising
🕴️Mutiny : شورش گروهی از مردم علیه رهبرانی که قبلاً به آنها وفادار بودند ( خصوصاً بین ملوانان، خدمه و دزدان دریایی حتی ) [سرکشی توطئه جنایی در میان گروهی از مردم ( به طور معمول اعضای شاخه نظامی؛ یا خدمه کشتی حتی اگر غیرنظامی باشند ) آشکارا مخالف، خواستار تغییر، یا پایان دادن به یک قدرت قانونی است که بر آنهای حاکم است. این اصطلاح معمولاً برای شورش در میان اعضای نظامی در برابر افسر مافوق و همچنین گاهی برای اشاره به هر نوع شورش علیه قدرت حاکم بکار می رود]
🕴️Invasion : تهاجم/تجاوز/هجوم نظامی ( تجاوز نظامی یا تهاجم نظامی یک حمله نظامی است که در آن بخش های بزرگی از جنگجویان یک نهاد ژئوپولیتیک به شدت به قلمروی متعلق به یکی دیگر از نهادها وارد می شوند، عموماً با هدف تسخیر، آزادسازی یا بازسازی کنترل و اقتدار در یک منطقه، مجبور کردن کشور به تقسیم، تغییر حکومت یا کسب امتیاز از یک دولت، یا ترکیبی از آنها. تهاجم نظامی می تواند علت آغاز یک جنگ باشد، بخشی از یک استراتژی بزرگتر برای پایان دادن به جنگ باشد، یا به خودی خود یک جنگ تمام عیار باشد )
🕴️Overthrow : براندازی حکومت ( بجای Coup استفاده میشه گاهی ) - حذف و گرفتن قدرت از دست یک نفر یا یک رژیم
🕴️Coup : کوتاه شده ی کودتا هست
🕴️Coup d'etat : کودتا - شورش ارتش بر علیه دولت ( گروه کوچکی از مردم به همراه کسری از نظامیان حکومتی ) . به زبان دیگه تلاش ناگهانی و تهاجمی و خشونت آمیز گروه کوچکی از مردم برای ساقط کردن حکومت ( بهتره بگیم از طریق گروه های نظامی )
🕴️ Conspiracy : توطئه ( در حقوق کیفری توطئه به معنای توافق دو یا چند نفر برای انجام جرمی در آینده است. در برخی کشورها برای اثبات توطئه نیازبه حداقل یک شاهد با مدرک می باشد. هیچ محدودیتی برای تعداد توطئه گران نیست و در برخی کشورها برای اثبات جرم مهم نیست که توطئه گران در چه مرحله ای از وقوع جرم می باشند. یعنی به محض ثابت شدن نیت جنایت، آنان مجرم شناخته می شوند )
🕴️ Disturbance : اغتشاش ( اغتشاشات )


🌠 INSURGENCY :
Armed irregular rebellion against authority

🌠 MUTINY :
a situation in which a group of people ( such as sailors or soldiers ) refuse to obey orders and try to take control away from the person who commands them

🌠 INVASION :
an instance of invading a country or region with an armed force

🌠 COUP D'ETAT / COUP :
a sudden attempt by a small group of people to take over the government usually through violence ( Military )

🌠 Overthrow :
to remove ( someone or something ) from power especially by force

🌠 UPRISING :
a usually violent effort by many people to change the government or leader of a country

🌠 REBELLION :
an effort by many people to change the government or leader of a country by the use of protest or violence

🌠 INSURRECTION :
a usually violent attempt to take control of a government

🌠 REVOLUTION :
Rapid and fundamental political change

🌠 REVOLT :
violent action against a ruler or government / fight in a violent way against the rule of a leader or government

🌠 RIOT :
Violent public disturbance against authority, property or people
a situation in which a large group of people behave in a violent and uncontrolled way

🌠 CONSPIRACY :
agreement between two or more people to commit a crime at some time in the future

🌠 DISTURBANCE :
violent or noisy behavior especially in public

اسم اصیل ایران باستان که متاسفانه همه فکرشان به جنگوستیز اما شورش حماسه افرین
پسر کیار اتم در جنگهای بسیار هم پای سرور ایرانیان کورش کبیر بود



کلمات دیگر: