کلمه جو
صفحه اصلی

زنگوله


مترادف زنگوله : جلاجل، جلجل، زنگ

فارسی به انگلیسی

bell, hawkbell, little bell

hawkbell, little bell


bell


مترادف و متضاد

urceolate (صفت)
زنگوله، کوزه ای، دارای شکم بزرگ و دهانه کوچک

جلاجل، جلجل، زنگ


فرهنگ فارسی

زنگ کوچک، که بپای کودکان یاچهارپایان آویزان، کنند، زنگله نام آهنگ موسیقی است
۱ - زنگهای کوچکی که زنان و شاطران بر پای خود بندند و یا به گردن چارپایان اندازند . ۲ - زنگهای کوچک کروی که بر کناره های کم و دایر آویزان کنند جلاجل . ۳ - مقامی است از موسیقی قطعه ایست در راست پنجگاه که سه ضربی است .

فرهنگ معین

(زَ لِ یا لَ ) (اِمر. ) زنگ های کوچک که به گردن چهارپایان آویزند.

لغت نامه دهخدا

زنگوله. [زَ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) بمعنی زنگله است که جلاجل باشد. ( از برهان ). زنگله. زنگل. زنگهای کوچکی که زنان و شاطران بر پای خود بندند و یا به گردن چارپایان آویزند. زنگهای کوچک گردی که بر کناره های کم و دایره آویزان کنند. جلاجل. ( فرهنگ فارسی معین ). بمعنی زنگله است. ( آنندراج ). جلاجل و زنگهای کوچک مدور. ( ناظم الاطباء ). زنگله. زنگ خرد. جلجل. جرس خرد. درای. درای خرد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به زنگله شود.
- زنگوله پای تابوت ؛ کنایه است از فرزند خردسال مرد یا زن در پیری. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ).
- شیخ زنگوله بپا ؛ آخوند لاابالی در منهیات شرع. آخوندی ناپرهیزکار. ( یادداشت ایضاً ). در افسانه است که شیخی ناپارسا بخاطر فریب عامه زنگوله بپا می بست که بهنگام راه رفتن مورچه ها آوای زنگ را بشنوند و بگریزند و زیر پای او تباه نشوند ولی شیخ در باطن فاسدی بود بی همتا.
- طلسم زنگوله ؛ نام طلسمی به قلعه زنگوله در داستانهای اساطیری ایرانی. محلی در افسانه ها که در آنجا دیوی و طلسمی بوده است. نام جایی طلسم شده در افسانه ها. ( یادداشت ایضاً ).
- امثال :
زنگوله را که به پای گربه ( یا گردن گربه )می بندد؟ موشها در شورایی عام رای دادند که برای احتراز از ضرر و زیان گربه لازم است که زنگوله ای به گردن وی آویزند تا که نزدیک آید موش بگریزد لیکن به این رای عملی ممکن نشد، چه کسی که بتواند زنگوله به گردن او آویزد یافت نشد. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| مقامی است از موسیقی. ( برهان ). نوایی از موسیقی. ( ناظم الاطباء ). یکی از دوازده مقام موسیقی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). مقامی است از موسیقی. قطعه ای است در راست پنجگاه که سه ضربی است. ( فرهنگ فارسی معین ). || گنده کنف. رجوع به ابوطیلون شود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

زنگوله. [ زَ ل َ ] ( اِخ ) نام پهلوانی باشد تورانی. ( برهان ). نام مبارزی تورانی. ( ناظم الاطباء ) :
چو زنگوله گرد و گلباد را
سپهرم که بد روزفریاد را.
فردوسی.
رجوع به زنگله وفهرست ولف شود.

زنگوله . [ زَ ل َ ] (اِخ ) نام پهلوانی باشد تورانی . (برهان ). نام مبارزی تورانی . (ناظم الاطباء) :
چو زنگوله ٔ گرد و گلباد را
سپهرم که بد روزفریاد را.

فردوسی .


رجوع به زنگله وفهرست ولف شود.

زنگوله . [زَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) بمعنی زنگله است که جلاجل باشد. (از برهان ). زنگله . زنگل . زنگهای کوچکی که زنان و شاطران بر پای خود بندند و یا به گردن چارپایان آویزند. زنگهای کوچک گردی که بر کناره های کم و دایره آویزان کنند. جلاجل . (فرهنگ فارسی معین ). بمعنی زنگله است . (آنندراج ). جلاجل و زنگهای کوچک مدور. (ناظم الاطباء). زنگله . زنگ خرد. جلجل . جرس خرد. درای . درای خرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنگله شود.
- زنگوله ٔ پای تابوت ؛ کنایه است از فرزند خردسال مرد یا زن در پیری . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا).
- شیخ زنگوله بپا ؛ آخوند لاابالی در منهیات شرع . آخوندی ناپرهیزکار. (یادداشت ایضاً). در افسانه است که شیخی ناپارسا بخاطر فریب عامه زنگوله بپا می بست که بهنگام راه رفتن مورچه ها آوای زنگ را بشنوند و بگریزند و زیر پای او تباه نشوند ولی شیخ در باطن فاسدی بود بی همتا.
- طلسم زنگوله ؛ نام طلسمی به قلعه ٔ زنگوله در داستانهای اساطیری ایرانی . محلی در افسانه ها که در آنجا دیوی و طلسمی بوده است . نام جایی طلسم شده در افسانه ها. (یادداشت ایضاً).
- امثال :
زنگوله را که به پای گربه (یا گردن گربه )می بندد؟ موشها در شورایی عام رای دادند که برای احتراز از ضرر و زیان گربه لازم است که زنگوله ای به گردن وی آویزند تا که نزدیک آید موش بگریزد لیکن به این رای عملی ممکن نشد، چه کسی که بتواند زنگوله به گردن او آویزد یافت نشد . (از یادداشت مرحوم دهخدا).
|| مقامی است از موسیقی . (برهان ). نوایی از موسیقی . (ناظم الاطباء). یکی از دوازده مقام موسیقی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مقامی است از موسیقی . قطعه ای است در راست پنجگاه که سه ضربی است . (فرهنگ فارسی معین ). || گنده کنف . رجوع به ابوطیلون شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


فرهنگ عمید

۱. زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند، زنگ، زنگلیچه، ژنگله، زنگدان، ژنگدان.
۲. (موسیقی ) [قدیمی] از آوازهای موسیقی قدیم.

دانشنامه عمومی

زنگوله (ابهام زدایی). زنگوله ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
زنگوله (رادیو)
زنگوله (مقام موسیقی)

گویش مازنی

/zangola/ زنگی که بر گردن چهارپایان بندند

زنگی که بر گردن چهارپایان بندند


واژه نامه بختیاریکا

زِنگِل

جدول کلمات

جرجر

پیشنهاد کاربران

نام علمی : koelreuteria paniculata خانواده: spinadaceae نام فارسی : درخت زنگوله ، باران طلایی
درختی متراکم با تاج مدور و شاخه های نامنظم و گسترده که ممکن است برای نگهداری شکل هرس شود. ارتفاع 3تا9متر . برگ : متناوب و مرکب شانه ای ، در بهار هنگام باز شدن قرمز رنگ وبعد به رنگ سبز در می آید. در اواخر تابستان برگها زرد شده و خزان می کند. گل: زرد درخشان وبصورت گل آذین منشعب است که در ماههای خرداد و تیر ظاهر می شوند و بسیار مورد توجه زنبورعسل است. میوه: به شکل کپسول که در نیمه ی آخر تابستان به رنگ صورتی یا قرمز در می آید. پوست:قهوه ای مایل به قرمز، نازک بوده و به راحتی آسیب می بیند. ازدیاد:با بذر در پاییز، قلمه ریشه در زمستان. جنبه های زیبایی: گل، میوه، زیبایی پاییزی. آب و هوا :گرما و سرما را تحمل می کند. از یخبندان ممتد باید محافظت شود. خاک:در هر نوع خاک که زهکش خوب دارد رشد می کند. نور: به تابش مستقیم آفتاب نیاز دارد. در نیم سایه اندکی ضعیف می شود. کاربرد: سایبان، حاشیه ی خیابان و بصورت تک درخت .

زنگوله :تحریف زنگ گونه در قدیم به ناقوس زنگ و به شئ مشابه کوچکتر از آن زنگ گونه می گفتند .

زنگ، درای، جلاجل، جلجل

درایه


کلمات دیگر: