کلمه جو
صفحه اصلی

رسوب


مترادف رسوب : بقایا، تفاله، ته نشست، ته نشین، جرم، درد، لای، لرد

برابر پارسی : ته نشست، ته نشین، ته نشینی، درد، لای، لرد

فارسی به انگلیسی

alluvium, deposit, sediment, precipitate, precipitation

alluvium, deposit, sediment


sediment


مترادف و متضاد

alluvium (اسم)
رسوب، ابرفت، ته نشین

sediment (اسم)
رسوب، ته نشین، طاقی، ته نشست، درده، لای

fouling (اسم)
رسوب، درده

sinter (اسم)
رسوب، ته مانده و زوائد ذوب ان

tartar (اسم)
رسوب، ته نشین، درده، تاتار، باره دندان

condensate (اسم)
رسوب، هم چگال

residuum (اسم)
رسوب، تفاله، تفاضل، باقی، باقی مانده، پس مانده

dreg (اسم)
رسوب، ته نشین، اشغال، درده، پس مانده، خرده ریز

بقایا، تفاله، ته‌نشست، ته‌نشین، جرم، درد، لای، لرد


فرهنگ فارسی

ته نشین شدن، درته ظرف نشستن دردیاجرم چیزی
۱ - ( مصدر ) ته نشین شدن در ته ظرف قرار گرفتن درد یا جرم شئ . ۲ - ( اسم ) ته نشینی . ۳ - ته نشست . ۴ - ( اسم ) هر چیزی که در ته آب و شراب یا مایعی دیگر فرو نشیند درد دردی . یا رسوب بول املاح و عناصر سلولی یا غیر سلولی که در ادرار مریضان ته نشین شود و مورد آزمایش قرار گیرد ته نشین شاش .
درد لرد ته نشست

فرهنگ معین

(رُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) ته نشین شدن ، ته نشینی . ۲ - (اِ. )دُرد، ته نشست .

لغت نامه دهخدا

رسوب. [ رَ ] ( ع اِ ) سر نره . ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( ص ) شمشیر درگذرنده. ( ناظم الاطباء ). شمشیر ماضی و درگذرنده در ضریبة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شمشیر که در زخمگاه دور فروشود. ج ، رُسُب. ( مهذب الاسماء ). || مرد حلیم. || داهیه ( زیرک و هوشیار ). ( از اقرب الموارد ).

رسوب. [ رُ ] ( ع مص ) ته نشین شدن چیزی در آب. ( از اقرب الموارد ). به تک آب شدن و نشستن در آن. ( ناظم الاطباء ). ته نشستن. در ته ظروف قرار گرفتن دُرد یا جرم شی ٔ. ( فرهنگ فارسی معین ). به تک نشستن چیزی در آب. ( صراح اللغة ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). به آب فروشدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). بزیر آب فروشدن. ( مصادر اللغه زوزنی ). ته نشستن. ته نشینی. ته نشستن ماده ای در آب. استقرار اجزاء در تک آن. لِرد افکندن. لِرت انداختن. ( یادداشت مؤلف ). قرار گرفتن اجزای غلیظ مایعات در تک آن. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || فرورفتن چشم به مغاک. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از صراح اللغة ) ( آنندراج ). چشم به گود فروشدن یعنی در مغاک فرورفتن. ( مجمل اللغة ). چشم به گود فروشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). گود افتادن چشم. ( یادداشت مؤلف ) ( از اقرب الموارد ).

رسوب. [ رُ ] ( ع اِ ) دُرد. لِرد. ته نشست. در طب هر جوهری غلیظ از مائیه هرچند بر روی آب ایستد یا در میان علو و سفل باشد. ( یادداشت مؤلف ). هر چیز که در تک آب و شراب و بول و هر مایعی فرونشیند. دُرد. دردی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). چیزی که در ته آب و شراب و بول و مثلهم فرونشیند، آنرا در فارسی دُرد گویند، مگر صاحب کشف به فتح نیز نوشته. ( غیاث اللغات از منتخب اللغات و کشف اللغات ). هرچه در ظرف از دُرد مایعات ته نشین شود. و در اصطلاح پزشکی هر مایعی را گویند که غلیظتر از بول و متمیز از آن باشد اعم از اینکه در وسط یا بالای ظرف قرار گیرد. رسوب بر سه قسم است : اول آنکه در ظرف ته نشین می شود و رسوب راسب نامیده می شود. دوم آنکه در وسط ظرف پیدا میشود و رسوب متعلق نامیده میشود. سوم آنکه در بالای ظرف قرار دارد و آن را غمام و سحاب و رسوب طافی گویند. و باز رسوب به طبیعی و غیرطبیعی تقسیم می شود و رسوب طبیعی را رسوب فاضل و خوب ، و رسوب غیرطبیعی را رسوب پست گویند. ( ازکشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همین مأخذ شود.

رسوب . [ رَ ] (ع اِ) سر نره . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) شمشیر درگذرنده . (ناظم الاطباء). شمشیر ماضی و درگذرنده در ضریبة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شمشیر که در زخمگاه دور فروشود. ج ، رُسُب . (مهذب الاسماء). || مرد حلیم . || داهیه (زیرک و هوشیار). (از اقرب الموارد).


رسوب . [ رُ ] (ع اِ) دُرد. لِرد. ته نشست . در طب هر جوهری غلیظ از مائیه هرچند بر روی آب ایستد یا در میان علو و سفل باشد. (یادداشت مؤلف ). هر چیز که در تک آب و شراب و بول و هر مایعی فرونشیند. دُرد. دردی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). چیزی که در ته آب و شراب و بول و مثلهم فرونشیند، آنرا در فارسی دُرد گویند، مگر صاحب کشف به فتح نیز نوشته . (غیاث اللغات از منتخب اللغات و کشف اللغات ). هرچه در ظرف از دُرد مایعات ته نشین شود. و در اصطلاح پزشکی هر مایعی را گویند که غلیظتر از بول و متمیز از آن باشد اعم از اینکه در وسط یا بالای ظرف قرار گیرد. رسوب بر سه قسم است : اول آنکه در ظرف ته نشین می شود و رسوب راسب نامیده می شود. دوم آنکه در وسط ظرف پیدا میشود و رسوب متعلق نامیده میشود. سوم آنکه در بالای ظرف قرار دارد و آن را غمام و سحاب و رسوب طافی گویند. و باز رسوب به طبیعی و غیرطبیعی تقسیم می شود و رسوب طبیعی را رسوب فاضل و خوب ، و رسوب غیرطبیعی را رسوب پست گویند. (ازکشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همین مأخذ شود.
- رسوب بول ؛ املاح و عناصر سلولی یا غیرسلولی که در ادرار مریضان ته نشسته شود و مورد آزمایش قرار گیرد. ته نشین شاش . (فرهنگ فارسی معین ).
- رسوب طافی ؛ راسب روی آب . (بحر الجواهر).
- رسوب فاضل ؛ راسب سفید و املس مستدیر متصل الاجزاء متشابهةللاجزاء. (بحر الجواهر).
- رسوب کردن ؛ ته نشین شدن . راسب شدن . ته نشستن . (یادداشت مؤلف ).
- رسوب متعلق ؛ راسب در میان سفل و علو. (بحر الجواهر).
|| (اِ مص ) ته نشینی . ته نشست . (فرهنگ فارسی معین ).


رسوب . [ رُ ] (ع مص ) ته نشین شدن چیزی در آب . (از اقرب الموارد). به تک آب شدن و نشستن در آن . (ناظم الاطباء). ته نشستن . در ته ظروف قرار گرفتن دُرد یا جرم شی ٔ. (فرهنگ فارسی معین ). به تک نشستن چیزی در آب . (صراح اللغة) (آنندراج ) (منتهی الارب ). به آب فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بزیر آب فروشدن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). ته نشستن . ته نشینی . ته نشستن ماده ای در آب . استقرار اجزاء در تک آن . لِرد افکندن . لِرت انداختن . (یادداشت مؤلف ). قرار گرفتن اجزای غلیظ مایعات در تک آن . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || فرورفتن چشم به مغاک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از صراح اللغة) (آنندراج ). چشم به گود فروشدن یعنی در مغاک فرورفتن . (مجمل اللغة). چشم به گود فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). گود افتادن چشم . (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. ذرات ریز داخل مایع یا گاز که ته نشین می شوند.
۲. در آب فرو رفتن چیزی، ته نشین شدن، در ته ظرف نشستن دُرد یا جرم چیزی.

دانشنامه عمومی

رسوب یا ته نشست به هر ذره ای که توسط جریان سیال، منتقل شده و سرانجام نهشته (deposit) شود، گفته می شود. رسوب ها در بیش تر مواقع توسط آب (فرایندهای رودخانه ای)، باد (فرایندهای بادی) و یخچال های طبیعی منتقل می شوند. نهشته های شن های ساحل و مجرای رودخانه ها نمونه هایی از انتقال و نهشتگی رودخانه ای هستند، هرچند که رسوبات، اغلب بیرون از آب ساکن یا آرام دریاچه ها و اقیانوس ها، ته نشین می شود. تپه های شنی بیابان و لس ها نمونه هایی از انتقال بادی و نهشتگی هستند. نهشته های سنگ های یخچالی و یخرفت، هم نمونه هایی از رسوب های منتقل شدهٔ یخی هستند.
ویکی پدیای انگلیسی
خاک های رسوبی از انواع خاک های موجود در ایران می باشند که مواد تشکیل دهندهٔ این نوع از خاک ها، ته نشست رودخانه ای است. انواع خاک های رسوبی عبارتند از خاک های رسوبی بافت ریز و خاک های رسوبی بافت درشت.
خاک های رسوبی بافت ریز از انواع خاک های رسوبی می باشد که این نوع از خاک ها به صورت لایه لایه هستند و در بعضی موارد برخی از افقهای نیمرخ دارای مواد آلی است. وجود این مواد دلیل بر این است که این خاک مواد آلی دار قدیمی در زیر خاک جدیدتری مدفون گشته است. این خاک ها دارای مقدار زیادی کربنات کلسیم است و ممکن است خاک رسوبی، شور نیز باشد.
خاک های رسوبی بافت درشت از دیگر انواع خاک های رسوبی می باشند و این خاک ها دارای کم و بیش سنگریزه های گوشه دار هستند. این نوع خاک معمولاً شور نیست مگر در مواردی که رسوب ها از مارنهای آهکی نمکی و گچی به وجود آمده باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

رسوب (sediment)
هر مادۀ سست و فرونشسته، معمولاً نهشته شده بر اثرِ کاهش سرعت باد یا جریان هوا، از تعلیقی در آب، یخ یا هوا. رسوباتِ شناخته شده بر اساس افزایش درشتی عبارت اند از رس، گل، سیلت، ماسه، شن، ریگ، قلوه سنگ، و گرداله سنگ. رسوبات با سنگ های رسوبی، متفاوت اند. در سنگ های رسوبی نهشته ها براثر فرآیند سنگش یا سنگی شدن (انجماد) به هم متصل می شوند و توده های سخت سنگ را به وجود می آورند. ریگ های سیمانی شده جوش سنگ ها، ماسه های ماسه سنگ ها، گِل های گِل سنگ ها یا شِیل ها را پدید می آورند و زغال سنگ نارس (تورپ) نیز به زغال سنگ تبدیل می شوند.

فرهنگ فارسی ساره

ته نشست، ته نشین، ته نشینی، لا


فرهنگستان زبان و ادب

{precipitate} [شیمی، مهندسی بسپار] ماده ای که از یک محلول یا محلول تعلیقی براثر تغییر شیمیایی یا فیزیکی جدا شود
{sediment} [زمین شناسی] مواد جامد معلق در مایع که ته نشین شود

جدول کلمات

درد

پیشنهاد کاربران

رسوب: [ اصطلاح طب سنتی ]ته نشین مایعات و آنچه در مایعات اندازند و بر روی آب نایستد آن را راسب نامند.

ته نشین، لرد، درد، بقایا، تفاله، ته نشست، جرم، لای


لرد. . . . درد. . . . لعاب. . . . .

رسوب لردینه، لردینگی: رسوب شدگی


کلمات دیگر: